تعریف وجدان
وجدان قوه باطنی است که خوب و بد اعمال به وسیله آن درک می شود.[1]
وجدان عبارت است ازآگاهی مستقیم انسان درباره خویش. به عبارت دیگر وجدان به معنای احساس درونی است که هرکسی از طریق آن، جهات اخلاقی کردار و اعمال خود را مورد داوری قرار می دهد.[2]
وجدان نیروی تشخیص و تمییز باطنی و فطری در درون انسان است که بایدها و نبایدها را درمی یابد و خوبی را از بدی تشخیص می دهد و آن چنان بر ماهیت اعمال و نیات آدمی آگاهی دارد که در مقام قضاوت درباره جنبه های ارزشی کارها می نشیند و ضمن اظهارنظر صریح و قاطع و بجا وبی طرفانه درموارد ضروری، عکس العمل لازم را نیز نشان می دهد و موجب تأثر، ندامت، پشیمانی و حتی عذاب درونی در برابر کارهای ناپسند، و آرامش، و رضایت مندی در برابر اعمال شایسته می گردد.
وجدان شاهدی عادل است که اعمال انسان را می بیند و مطابق آن گواهی می دهد.
شکنجه های وجدان اخلاقی بسیار جانکاه و طاقت فرساست و گاهی صورت پشیمانی به خود می گیرد. وجدان یک واکنش ساختگی نیست بلکه عمیق ترین عامل طبیعی بشری است.
تفاوت های وجدان و عقل
وجدان اخلاقی غیر از عقل است و بین آن دو از چند جهت تفاوت است. از آن جمله عقل برای قضاوت، احتیاج به تنظیم مقدمات و بررسی و مطالعه دقیق دارد تا بتواند از مجموع مقدمات نتیجه بگیرد و نظر خود را اعلام کند. ولی وجدان اخلاقی بی مقدمه و بدون فکر و رویه، خوب و بد اخلاقی را تشخیص می دهد و نتیجه را اعلام می دارد. دیگر آن که عقل گاهی در تنظیم مقدمات و نتیجه گیری اشتباه می کند و حکم خلاف واقع می دهد ولی وجدان اخلاقی همواره با واقع بینی حکم می کند. به علاوه عقل درتمام مسائل مختلف سیاسی، اقتصادی، علمی و اخلاقی، اجتماعی و تربیتی وارد می شود و پس از رسیدگی حکم می کند، ولی وجدان اخلاقی تنها در نیک و بدهای اساسی اخلاق نظر می دهد و در سایر مسائل قضاوتی ندارد. خلاصه وجدان اخلاقی و عقل دو نیروی مستقل و ممتاز از یکدیگر هستند و هر یک در راهنمائی بشر فعالیت مخصوص به خود دارد.
«جان دیوئی می گوید: اخلاقیون کلاسیک، وجدان را همواره واحد مستقلی تلقی کرده اند و در کلیه مکتب های دیگر اخلاقی نیز تقریباً همین نظر حکم فرماست و وجود مستقلی برای وجدان قائل گردیده و تأیید کرده اند که وجدان یک نور ذاتی است که بر حقایق اخلاقی پرتو افکنده و آنها را به صورت حقیقی خود در مقابل دیدگان آدمی مجسم می کند.
وجدان اخلاقی مشعل فروزانی است که خداوند در باطن تمام مردم برافروخته تا راه تاریک زندگی را بر بشر روشن کند و صفات خوب و بد را بنمایاند. وجدان اخلاقی راهنمای واقع بین و راستگوئی است که از اعماق جان ما با ما سخن می گوید و پیوسته به راه فضائل اخلاقی هدایتمان می نماید. خلاصه وجدان اخلاقی ندای الهی و معیار شناسائی خوی پسندیده وناپسند است که در پیر و جوان، تحصیل کرده و بی سواد، در سفر و حضر و در بیماری و سلامت همواره با ما است و تا آخرین لحظات زندگی از ما جدا نمی شود.
پرسش: اگر وجدان فطری است چرا برخی چنین احساسی ندارند؟
پاسخ: گاهی تکرار جنایت قیافه عمل را دگرگون می کندو دید وجدان را از کار می اندازد و در برابر بزرگترین جنایات خونسردی خود را حفظ می کند. ستمگران جهان ما مثل حجّاج، چنگیز، ناپلئون، صدام و.. . که از دم شمشیر آنها خون مظلومان می چکید ازقتل انسان ها هیچ باکی نداشتند، زیرا جنایت بر اثر تکرار، زشتی خود را از دست می دهد و رنگ عمل عادی به خود می گیرد و احیاناً کار زشت لباس زیبا می پوشد.
ریشه وجدان
وجدان اخلاقی، مانند شعله ی فروزانی است که همواره از اعماق جان انسان زبانه می کشد و در هیچ حالت محو و خاموش نمی شود.
از دیدگاه صاحب نظران علوم تربیتی، وجدان اخلاقی در حقیقت بخشی از فطریات بشر می باشد. این موضوع مورد تأیید بسیاری از دانشمندان است. و آنان اعتقاد خویش را چنین ابراز داشته اند که وجدان اخلاقی ریشه فطری دارد و جزو سرشت و ساختمان آدمی محسوب می شود. در تعالیم عالیه اسلامی اسمی از وجدان اخلاقی به میان نیامده است، ولی این موضوع در قرآن و روایات به عنوان نفس لوّامه بیان شده است که فطری بودن آن را تصریح دارد. هر انسان منصفی می داند که از دو طریق خوبی ها و بدی ها قابل شناسایی است، یکی فطرت و دیگری تعلیم و تربیت. اولی برای کلیه ملل و اقوام جهان با هر نژاد و رنگ و زبانی بدون معلم قابل درک است زیرا جزو سرشت انسان است و دسته ای دیگر از خوبی ها و بدی ها وجود دارد که انسان فطرتاً نمی تواند آنها را درک کند و تنها راه او از طریق تعلیم و تربیت است.
در پاره ای روایات از وجدان اخلاقی به پیمان الهی تعبیر شده است و این تعبیر بیانگر آن است که از روزی که خداوند قادر متعال انسان را آفرید خوبی و بدی را به او الهام نمود، یعنی درحقیقت با اوعهد و پیمان بست که تعالیم فطری را عملًا به کار بندد و از راه فطرت خارج نشود. منحرفین از راه فطرت به دلیل فاصله گرفتن از پیمان فطری پیوسته در شکنجه روانی و اضطراب به سر می برند، به گونه ای که همیشه از سوی نفس لوّامه خود مورد سرزنش هستند.[3]
فروید وپیروانش بر این عقیده هستند که وجدان اخلاقی عبارت است ازمجموعه منهیات اجتماعی و تمایلات سرکوب شده دوران زندگی بشر. از نگاه فروید در تاریخ بشر، تصورات ابتدایی خوب و بد وجود ندارد. این تصورات منحصراً ازخارج یعنی محیط اجتماعی نشأت گرفته است.[4]
البته بر اثر فشار افکار عُقلا و بی پایه بودن استدلال فروید درخصوص نفی وجدان اخلاقی، در اواخر عمر وجدان اخلاقی را پذیرفت.
پایداری وجدان
هانری باروک می گوید:
وجدان اخلاقی یک واکنش ساختگی نیست بلکه عمیق ترین عامل طبیعت بشری می باشد و اشخاص با وجود تظاهرات گوناگون، نمی توانند این وجدان را خاموش و نابود کنند، از آن گذشته ثبات و پایداری خارق العاده ی وجدان اخلاقی حتّی در بیماری های شدید و در جریان جنون و تنزل روحی و بقای وی پس از افسردگی پرتو خرد و هوش، بر اهمیت فراوان و مقام ارجمند آن در روح بشری گواهی می دهد. پاره ای از دانشمندان از خود می پرسند آیا وجدان اخلاقی، محصول تعلیم و تربیت و مذهب نیست؟
ولی باید یادآور شد که در تشریفات سرّی بشر اولیه، آثاری برجسته از این وجدان به دست آورده اند. وحشت ها و استغفار قبائل اولیه بر قدمت وجدان از همان آغاز کار بشر گواهی می دهد، انکار این واقعیت به مثابه آن است که از شخصیت بشری هیچ نفهمیم.[5]
وجدان و تعدیل هوس ها
امام صادق (ع) به مردی فرمود:
انّک قَدْ جُعِلْتَ طَبیبَ نَفْسِک وَ بُینَ لَک الدّاءِ وَ عُرِّفْتَ آیةَ الصِّحَّةِ وَ دُلِلْتَ عَلَی الدَّواءِ. فَانْظُرْ کیفَ قِیامُک عَلی نَفْسِک.[6]
تو را طبیب خودت قرارداده اند، مرض را برتو آشکار کرده اند و نشانه های سلامت رابه تو آموخته اند و تو را به داروی شفابخش راهنمائی نموده اند. در کار خود نظر کن و ببین چگونه برای سعادت خویش قیام می کنی.
وجدان اخلاقی و فطرت انسان است که آدمی را چون طبیب به درد و درمان خویش متوجه می کند و سلامت روان را اعلام می نماید.
غریزه نیرومند شهوت و غضب، تمایل شدید آدمی به مال و مقام، از خطرناک ترین پرتگاه های بشر است. هوای نفس با شدتی هر چه تمامتر آدمی را وامی دارد که به خواسته های غرائز و خواهش های نفسانی خود جامه عمل بپوشد، و برای رسیدن به هدف از هیچ فعالیتی خودداری نکند. دربعضی ازمواقع رسیدن به مقصود مستلزم پاره ای اعمال غیرانسانی و ارتکاب جرم و جنایت است. یکی از قدرتهایی که می تواند غرائز را تعدیل نماید و آدمی را از بسیاری از لغزش ها حفظ کند و دامن را از آلودگی به جرائم مصون نگاه دارد قدرت نیرومند وجدان اخلاقی است. کسانی که این ودیعه ی الهی را در باطن خود حفظ کرده اند و این چراغ فروزان سعادت را روشن نگاه داشته اند می توانند از راهنمائی آن استفاده کنند و از بسیاری از ناپاکی ها و خیانت ها محفوظ بمانند.
معاشرت براساس وجدان
رسول اکرم (ص) بر مرکب سوار بود، می خواست به یکی از جنگ ها برود؛ مردی رکاب حضرت را گرفت و تقاضا کرد عملی را به او بیاموزد. حضرت فرمود:
ما احْبَبْتَ انْ یأتِیهُ النّاسُ الَیک فَأتِهِ الَیهِم وَ ما کرِهْتَ انْ یأْتِیهُ النّاسُ الَیک فَلا تَأتِه الَیهِمْ.[7]
آنچه راکه دوست داری مردم نسبت به تو رفتار نمایند درباره مردم رفتار کن و آن را که درباره خود دوست نداری درباره مردم نیز دوست مدار.
علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع) فرمود:
وَاجْعَلْ نَفْسَک میزاناً فیما بَینَک وَ بَینَ غَیرِک فَاحْبِبْ لِغَیرِک ما تُحِبُّ لِنَفْسِک وَاکرَهْ لَهُ ما تَکرَهُ لِنَفْسِک وَ لاتَظْلِمْ کما لاتُحِبُّ انْ تُظْلَمَ وَ احْسِنْ کما تُحِبُّ انْ یحْسَنَ الَیک وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِک ما تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَیرِک.[8]
نفس خویش را بین خود ومردم میزان قرار بده، آن را برای مردم دوست بدار که برای خود دوست داری، درباره ی دیگران به چیزی بی میل باش که نسبت به خود بی میلی، به مردم ستم نکن همان طور که نمی خواهی به تو ستم شود، به مردم نیکی کن همان طور که مایلی درباره ات نیکی کنند، از خود قبیح بدان چیزی را که از دیگران قبیح می دانی.
امام صادق (ع) می فرمود:
احِبّوا لِلنّاسِ ما تُحِبّونَ لِانْفُسِکمْ اما یستَحی الرَّجُلُ مِنْکمْ انْ یعْرِفَ جارُهُ حَقَّهُ وَ لایعْرِفُ حَقَّ جارِه.[9]
برای مردم آن را دوست بدارید که برای خود دوست دارید. آیا مرد حیا نمی کند که همسایه اش نسبت به او حق شناس باشد و او حق شناس همسایه نباشد؟
امام باقر (ع) درباره تفسیر آیه «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» فرمود:
قُولوا لِلنّاسِ احْسَنَ ما تُحِبّونَ انْ یقالَ لَکمْ.[10]
درباره مردم آن را بگویید که دوست دارید مردم در حق شما بگویند.
در این چند حدیث، فطرت اخلاقی ودرک باطنی مردم میزان معاشرت اجتماعی شناخته شده است. بدون تردید اگر در کشوری تمام افراد بر اساس وجدان اخلاقی بایکدیگر معاشرت نمایند وخوبی و بدهای فطری خود را درباره مردم نیز مراعات کنند آن مملکت غرق سعادت و خوشبختی است وهرگز غرائز وتمایلات نفسانی قدرت تندروی و تجاوز به دیگران را نخواهد داشت.
کسانی قادرند از ندای وجدان اخلاقی پیروی نمایند که بر غرائز و تمایلات خود حاکم و مسلط باشند. افرادی که چون برده و بنده اسیر شهوات خویش هستند و هوای نفس خود را می پرستند هرگز به این فضیلت و افتخار نائل نمی شوند.
دادگاه وجدان و دادگاه قیامت
از نظر قرآن، رستاخیز کوچکی وجود دارد به نام نفس لوّامه، که بلافاصله بعد از انجام هر کار نیک یا بد، محکمه ای در درون انسان تشکیل می دهد وبه حساب اورسیدگی می کند. این دادگاه درونی، شباهت عجیبی به دادگاه رستاخیز دارد.
1- قاضی و شاهد و مجری حکم دادگاه وجدان، نفس انسان است. همان گونه که در قیامت خداوند هر سه نقش را داراست.
2- دادگاه وجدان، توصیه، رشوه و پرونده سازی رایج بشر را نمی پذیرد. همان گونه که در دادگاه قیامت، شفاعت، فدیه، رشوه و دوستی پذیرفته نیست. قرآن کریم می فرماید: بترسید از روزی که هیچ کس دیگری را به کار نیاید وهیچ شفاعتی از کسی پذیرفته نگردد و از کسی عوضی نستانند و کسی را یاری نکنند.[11]
3- دادگاه وجدان مهم ترین و قطورترین پرونده ها را در مدت کوتاهی رسیدگی کرده و حکم نهایی خود را به سرعت صادر می کند. همان گونه که در قیامت خداوند به سرعت به حساب انسان رسیدگی می کند و او سریع الحساب است.[12]
4- نخستین جرقه های مجازات و کیفر دادگاه وجدان در اعماق دل و جان انسان افروخته می شود و از آنجا به بیرون سرایت می کند. همان گونه که درباره دادگاه قیامت می خوانیم آتش افروخته خدا است که بر دل ها غلبه می یابد.[13]
5- دادگاه وجدان نیازی به ناظر و شهود ندارد بلکه معلومات و آگاهی های انسان متّهم را به نفع یا ضد خود می پذیرد و در دادگاه قیامت نیز همه وجود انسان حتی دست، پا، پوست و تن او گواهان بر اعمال او هستند.[14]
6- همان گونه که دادگاه وجدان همواره زنده و هشیار است و برای کسی از آن گریزی نیست و هرچند قوی و نیرومند باشد از دادگاه قیامت نیز برای هیچ شخصی امکان گریز نیست. برخلاف دادگاه های دنیا که ممکن است مجرمین از راه های مختلفی خود را از دست عدالت و قانون نجات دهند و از مجازات مصون بمانند.
راهنمای وجدان
وجدان تابع عقل است. اگر عقل آدمی چیزی را خوب دانست وجدان اخلاقی هم آن را خوب خواهد دانست و بالعکس و بدون راهنمایی، مذهب می تواند حقایق امور را چنانکه باید و شاید ادراک کند و مسلماً در تشخیص خود اشتباه می کند و چون عقل اشتباه کند وجدان هم به تعبیت عقل مرتکب اشتباه خواهد شد. بنابراین وجدان هرکسی نسبی بوده و زمان و مکان و افکار و اعمال جامعه و محیط زندگی هم در کیفیت تشخیص آن مؤثر خواهد بود. چنانکه اگر یک نفر از اهل هندوستان گاوی را بکشد وجداناً خود را مسئول خواهد دانست، درحالی که برای سایرین چنین عملی هیچگونه مسئولیتی ایجاد نمی کند. همچنین اعراب دوره جاهلیت از زنده به گور کردن دختران خود احساس ناراحتی نمی کردند چون آن را کار بد نمی دانستند.
نقش احساس گناه
احساس گناه یک عامل بازدارنده و هشداردهنده طبیعی است مانند احساس درد که نشانگر نقص و بحران در سیستم بدن است.
احساس گناه عامل اصلاح و تعالی است. یکی از معیارهای صحیح اندازه گیری غرایز و تمایلات نفسانی وجدان اخلاقی است. کسی که می خواهد انسان واقعی باشد و همواره حدود فضایل اخلاقی را مراعات نماید باید غرایز خود را با الهام وجدان اخلاقی تعدیل کند. تمایلات خویش را با پیروی از هدایت وجدان اعمال نماید تا از مفاسد اخلاقی و همچنین از عوارض نامطلوب سرکوب شدن تمایلات غریزی مصون باشد.
زمینه های عذاب وجدان
زمینه های احساس گناه بسیار است ولی می توان در یک تقسیم بندی کلی به سه قسمت تقسیم نمود: کوتاهی ها، خطاها، گناهان. مثلًا خانم متدینی که ناخواسته مورد نگاه نامحرمان قرار گرفته احساس گناه می کند. خانمی می گوید: کارگران خدماتی بدون اطلاع وارد ساختمان شده و چندین بار مرا بدون روسری دیده اند و من عذاب وجدان پیدا کرده ام.
احساس ناراضی بودن در چنین شرایطی مقدمه ی جبران غفلت است و باید از تکرار موارد مشابه جلوگیری شود.
دمیری روایت کرده است که حجّاج در پایان عمر (پس از قتل سعید بن جُبَیر) در بستر بیماری افتاده بود و هرگاه خوابش می برد، فوراً سعید بن جبیر را می دید که به نزدش می آمد و جامه او را محکم گرفته، می گوید: «ای دشمن خدا به چه جرمی مرا کشتی؟» و همین سبب می شد که وحشت زده از خواب بپرد.
و نیز نقل کرده است که او پیوسته بیهوش می شد و ناگهان به هوش می آمد و در هر بار می گفت: «ما لی و سعید بن جبیر؟» مرا با سعید بن جبیر چه کار؟
ناگفته نماند که سعید بن جبیر یکی از بزرگان زهّاد و هم از محدثان بزرگوار بود که به جرم طرفداری از اهل بیت علیهم السلام به دست حجّاج کشته شد.[15]
جوانی که پس از شوخی، دوستش را به قتل رسانده و فرار کرده بود، یک روز پس از ارتکاب جنایت خود را به پلیس معرفی کرد تا از عذاب وجدان رهایی پیدا کند.[16]
جوانی که پسرعمه اش را کشته بود. در دادگاه گفت که هر چه زودتر قصاصم کنید تا از این عذاب شدیدی که گرفتارش هستم نجات یابم.[17]
جوانی که همسرش را در اثر اختلافات خانوادگی کشته بود، به خبرنگار جام جم گفت: عذاب وجدان مرا رها نمی کند و روزی هزار بار می میرم و زنده می شوم و به اندازه کافی عذاب می کشم. خواهش می کنم مرا بیشتر از این عذاب ندهند و اعدامم کنند.[18]
یک آلمانی که در سال 1970 در سفر به نروژ از فروشگاه کوچکی سرقت کرده بود، چکی به مبلغ 370 دلار برای آن فروشگاه فرستاد. او گفت وجدانم سالها مرا آزار می داد. با ارسال این چک امیدوارم خود را از این آزار خلاص کنم و از شما به علت اشتباهی که سالها پیش مرتکب شده ام طلب بخشش می کنم.[19]
پیامدهای عذاب وجدان
1- احساس ندامت و پشیمانی از گناه
بزرگترین و مهم ترین شکنجه وجدان، همان انزجار و سرخوردگی از خود می باشد زیرا محبوب ترین چیزها برای انسان همان خود اوست و هنگامی که از خود منزوی می شود بزرگ ترین و دردناک ترین شکنجه را احساس می کند و این شکنجه های روحی در شخص گناهکار گاهی به صورت ندامت و پشیمانی بروز می کند.
هانری باروک می گوید:
شکنجه های وجدان اخلاقی بسیار جانکاه وتوان فرسا است وگاهی صورت پشیمانی به خود می گیرد که آن را جز با جبران خطا یا فدیه نمی توان آرام کرد.[20]
2- یأس و ناامیدی
عبیدالله بن بزّاز نیشابوری که مرد سالمندی بوده می گوید: میان من و حمید بن قحطبه معامله ای انجام شده بود و من روزی برای دیدن او به منزلش رفتم. حمید که از ورود من مطلع شد مرا به نزد خود خواند. تصادفاً ایام ماه مبارک رمضان و هنگام ظهر بود که من بر او وارد شدم. دیدم برای حمید سفره غذا آوردند و حمید شروع به خوردن غذا کرد و به من تعارف کرد. من که در آغاز فراموش کرده بودم ماه رمضان است، دست دراز کردم ولی ناگهان یادم افتاد که ماه رمضان است و از این رو دست کشیده و از صرف غذا خودداری نمودم.
حمید گفت: چرا نمی خوری؟ گفتم: ماه رمضان است و من روزه ام اما شاید شما از گرفتن روزه معذور باشید.
حمید پاسخ داد: من هم عذری ندارم و بیمار هم نیستم و بلافاصله شروع به گریه کرد. من صبر کردم تا غذایش تمام شد. آن گاه شروع به سخن کرده گفتم: ای امیر سبب گریه شما چه بود؟ گفت: هنگامی که هارون در طوس بود شبی شخصی را به سراغ من فرستاد و چون من به نزدش رفتم گفت: تا چه حد در اطاعت ما آماده ای؟ گفتم: به جان و مالم آماده خدمت گزاری هستم.
هارون سر به زیر انداخت و مقداری فکر کرد. آن گاه اجازه بازگشت به من داد و مرخصم کرد. من به جایگاه خود آمدم و طولی نکشید دیدم برای بار دوم مأمور مخصوص او آمد مرا خواست. من با خود گفتم: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ. لابد هارون قصد کشتن مرا داشته وچون مرا روبروی خود دید، شرم کرد و از کشتنم صرف نظر کرد. به هر صورت دوباره به نزد او رفتم. این بار هم چون بر او وارد شدم، سرش را بلند کرد و گفت: فرمانبرداریت از ما چگونه است و تا کجا به فرمان ما هستی؟ گفتم: جان و مال و زن وفرزندم. هارون که این سخن را از من شنید اجازه مرخصی به من داد و من به جایگاه خود آمدم و طولی نکشید برای بار سوم دنبالم فرستاد و چون رفتم باز همان سخن را تکرار کرد و گفت: فرمانبرداریت از خلیفه چگونه است؟ گفتم: به جان و مال و زن و فرزند و دین و آئین همه آماده فرمانبرداری از شما هستم. این سخن را که هارون از من شنید خنده ای کرد و گفت: این شمشیر را بردار و هر چه این خادم به تو می گوید انجام ده. خادم شمشیر را به دست من داد وخود از جلو حرکت کرد و من هم به دنبال او راه افتادم. وی همچنان مرا تا مقابل دری که قفل بر آن زده بودند آورد. آن گاه در را گشود و وارد شدم. آنجا حیاطی بود که در وسط آن چاهی کنده بودند و در دوطرفش سه اطاق دربسته بود. خادم پیش رفت و درِ یکی از اطاقها را گشود. دیدم 20 نفر پیر و جوان از سادات علوی و فرزندان علی (ع) و فاطمه علیها السلام در آن اطاق هستند که هر کدام را به زنجیر بسته بودند. خادم به من گفت خلیفه دستور داده که اینها را به قتل برسانی و به دنبال این سخن خادم هارون یک یک آنها را پیش آورد و من گردن زدم. سپس سرها و بدنهای آنها را در چاه ریخت.
آن گاه در اطاق دوم را گشود و در آنجا نیز 20 تن دیگر از سادات علوی و فرزندان علی (ع) و فاطمه علیها السلام بودند و آنها را نیز دستور داد بکشم و من یک یک آنها را به قتل رسانده و خادم سرها و جسدهایشان را در چاه ریخت. سپس در اطاق سوم را گشود و در آن اطاق نیز 20 نفر از سادات بود که 19 تن آنها را به همین ترتیب کشتم و چون خواستم بیستمی را بکشم. دیدم پیرمردی است که سر خود را بلند کرده و به من گفت: خدایت نابود کند ای نابکار! آیا در روزقیامت جواب جد ما رسول خدا (ص) را چه خواهی داد که شصت تن از فرزندانش را بدون جرم و گناه کشتی؟
حمید گفت در این وقت دستم لرزید و رعشه اندامم را گرفت. خادم هارون که بالای سرم ایستاده و ناظر کارم بود نگاه تند و خشمناکی به من انداخت و فریادی بر سرم زد. من تأمل نکرده آن پیرمرد را هم به قتل رساندم و خادم سر و بدن او را نیز به دنبال دیگران در چاه انداخت و با چنین جنایتی که من کردم و شصت تن از فرزندان رسول خدا (ص) را به این وضع دلخراش به قتل رساندم دیگر روزه و نماز برای من چه سودی دارد و من یقین دارم که مخلّد دوزخ خواهم بود.[21]
3- تسلیم در برابر عدالت
فردی که در اقدامی جنون آمیز سه عضو خانواده اش را به جهت اختلافات مالی به قتل رسانده و متواری شده بود به دلیل عذاب وجدان با مراجعه به کلانتری محل حادثه، خود را قاتل سه عضو خانواده اش معرفی کرد. وی گفت در این مدت مانند یک انسان مسخ شده قادر به انجام هیچ کاری نبودم و هر روز به سمت مقصد نامعلومی حرکت می کردم و مدام گریه می کردم. سرانجام وجدان، آخرین مقاومت های مرا در هم شکست وتصمیم گرفتم خود را تسلیم کنم. وی به بازپرس جنایی گفت از رفتار خود شرمنده ام. هیچ گاه خود را نمی بخشم. از شما می خواهم هر چه زودتر حکم مجازات مرا صادر کنید.[22]
پسری که درانتقامی کور برادرخوانده اش را در خواب به آتش کشیده بود به خاطر عذاب وجدان خود را تسلیم کرد. او در بازجویی گفت: وقتی متوجه شدم برادر ناتنی ام مادرم را به باد کتک گرفته، خشمگین شده و تصمیم به قتلش گرفتم و در حالی که خواب بود، بنزین روی او ریختم و او را آتش زدم. پس از ساعتی دچار عذاب وجدان شده و تصمیم گرفتم خود را معرفی کنم.[23]
عامل قتلِ قائم مقام شرکت آفتاب، خود را تسلیم مأموران پاسگاه اندیشه کرد و گفت چندی قبل از شرکت اخراج شدم و برای تسویه حساب به آنجا آمده بودم که با قائم مقام شرکت درگیر شده و با ضربه ی چاقو او را مجروح کردم و از ترس به سمت خانه ام فرار کردم ولی در میان راه دچار عذاب وجدان شدم و خود را تسلیم کردم.[24]
جوانی که دختر بیست ساله ای را به قتل رسانده بود، خود را تسلیم کرد و ضمن اعتراف به قتل گفت: مرا مجازات کنید.[25]
4- خودکشی
در درون و اعماق روان انسان، داوری دانا و بیداری به نام وجدان وجود دارد که زشت و زیبای اعمال و کردار انسان را درک می کند و در محکمه ویژه خود، ستمگران وبیدادگران را محکوم نموده وآنان را مذمّت می نماید.
چه بسا دیده می شود که جنایتکاران پس از انجام جنایت یک نوع ناراحتی باطنی در خود احساس می کنند این ناراحتی و ندامت همان فشار وجدان است که بی اختیار متوجه انسان می شود. گاهی فشار روحی به حدّی می رسد که افراد گناهکار دست به خودکشی می زنند و یا خود را به دادگاههایی معرفی می کنند تا از فشار و ضربات وجدان آسوده گردند و گاهی مجنون و دیوانه می شوند.
یک پیرمرد ژاپنی پس از تبرئه شدن به اتهام قتل همسر سالخورده اش از شدّت افسردگی خودکشی کرد و مرد.[26]
5- اختلالات روانی
یکی از نتایج شوم مخالفت با وجدان اخلاقی، اختلالات و ناراحتی های روحی و روانی است. کسانی که از شنیدن ندای وجدان اخلاقی خودداری می کنند، اشخاصی که برای ارضاء خواهش های نفسانی خویش برخلاف فطرت انسانی دست به جنایت می زنند، صرف نظر از مجازات های دنیوی و اخروی، اسیر کیفرهای جانکاه و شکننده ی وجدان اخلاقی هستند.
فشار توبیخ و شکنجه ملامت وجدان که از اعماق جان احساس می شود به قدری شدید وطاقت فرساست که آرامش و قرار را از گناهکار سلب می کند و او را گرفتار بیماری روانی یا دیوانگی می نماید.
در محاکم قضائی جهان ممکن است مجرم از راه های مختلفی خود را از دست عدالت وقانون خلاص کند و در نتیجه از مجازات مصون بماند.
ممکن است بعضی از داوران، محاکم قضائی را از راه تهدید یا تطمیع یا از راه سوگند دروغ و شهود ساختگی اغفال نماید. ولی قاضی واقع بین محکمه وجدان هرگز اغفال نمی شود. گاهی مجرم با خروج از حوزه قضائی یا فرار از کشور، خود را از دسترس قاضی و محکمه خارج می کند و دچار کیفر نمی شود، ولی قاضی محکمه وجدان، گناهکار را پیوسته در اختیار دارد، هر جا برود وجدان با او هست. زیرا محکمه وجدان، ضمیر باطن خود او است و هرگز از او جدا نمی شود.
بعضی از مواقع فشارهای شدید وجدان اخلاقی، توبیخ ها و سرزنش های درونی، احساس پشیمانی و ندامت، گناهکار را دچار اضطراب و نگرانی دلخراش و رقّت باری می کند که هر بیننده ای از وضع وحشت زا و تأثرآور آن ناراحت می شود.
وضع دردناک و وحشت زای افسر جوانی که در جنگ جهانی دوم هیروشیما را بمباران اتمی نمود و ده ها هزار زن و مرد، پیر و جوان و اطفال شیرخوار را ظرف چند لحظه نابود کرد گواه زنده این مدعاست.
سرگرد (کلود ایترلی) خلبان آمریکائی که در سال 1945 شهرهای هیروشیما و ناکازاکی را با نخستین بمب اتمی بمباران کرد از روز 23 نوامبر ناپدید شده است. سرگرد کلود از مدتی پیش به اختلال مشاعر مبتلا شده و در بیمارستان (واکو) بستری شده بود. پس از پایان جنگ که تلفات وضایعات وارده بر شهر هیروشیما فاش شد ضربه روحی شدیدی بر سرگرد کلود وارد گردید، او همیشه خود را مسئول کشتار مردم این شهر می دانست. معالجات پزشکان در بهبود حال او تأثیری نکرد و ناچار در بیمارستانِ امراض روحی بستری گردید.»[27]
«جرائد آمریکا در صفحات اول خود عکس و مشخصات کلود ایترلی را درج کرده اند و از جانب پلیس از میلیون ها نفر مردم آمریکا تقاضا کرده اند که برای دستگیری کلود ایترلی با پلیس همکاری کنند. اینک ده ها میلیون نفر آمریکائی با کوشش تمام در تعقیب دستگیری وی که کاملًا دیوانه شده است می باشند. اکثر خانواده های آمریکا شب ها از ترس کلود ایترلی خواب راحت ندارند زیرا روانکاوان اعلام کرده اند از آنجا که کلود ایترلی خود را مسئول کشتار ده ها هزار نفر ژاپنی می داند قصد دارد برای تنبیه خود دست به عمل خطرناکی بزند.»
«کلود ایترلی پس از بمباران شهرهای هیروشیما و ناکازاکی موفق به اخذ بزرگترین نشان نظامی آمریکا شد. کلود ایترلی که روزی به خاطر مهارت در خلبانی و داشتن اعصاب فولادین از بین هزاران خلبان انتخاب شد و پرتاب اولین بمب های اتمی به وی سپرده شد اینک کاملًا دیوانه شده است!»
«کلود ایترلی پس از 40 سال، در سالهای اخیر چندین بار مرتکب سرقت و اعمال خلاف قانون دیگر شده است ولی به علت آن که روزی جزو قهرمانان ارتش هوائی آمریکا بود هر بار جرم او مورد عفو قرار گرفت.»[28]
«پلیس آمریکا از مردم استمداد طلبید که در بازداشت کلود ایترلی با پلیس همکاری کنند زیرا پزشکان امراض روحی اظهار داشته بودند: از آنجا که خلبان سابق نیروی هوائی آمریکا به مرض روحی شدیدی دچار شده است امکان دارد دست به اعمال خطرناکی بزند که امنیت عمومی را به خطر اندازد. خلبانی که در سال 1945 دو شهر ژاپن را بمباران کرد از مدتی قبل دائماً این جمله را تکرار می کند: من قاتل 150 هزار نفر هستم و هرگز خود را برای این گناه بزرگ نمی بخشم. دربمباران اتمی شهرهای ژاپن حداقل 150 هزار نفر کشته شده اند و کلود ایترلی خود را مسئول این کشتار جمعی می داند.[29]
درمان عذاب وجدان
1- تقویت روحیه امید؛ امام علی (ع) فرمود:
وَ ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً أَنَّک لَوْ أَتَیتَهُ بِسَیئَاتِ أَهْلِ الْأَرْضِ غَفَرَهَا لَک[30]
به خدا چنان امیدوار باش که اگر با گناهان همه اهل زمین در پیشگاه او حاضر شوی تو را ببخشد.
امام سجاد (ع) در طواف بود. دید در یکی از نواحی مسجد مردم اجتماع کرده اند، پرسید چه خبر است؟ عرض کردند: محمد بن شهاب زُهری دچار اختلال روانی شده و گوئی عقل خود را از دست داده است. لب فرو بسته و هیچ سخن نمی گوید. خاندانش او را به مکه آورده اند، شاید با دیدن مردم حرفی بزند. وقتی حضرت سجاد (ع) طوافش تمام شد به طرف جمعیت رفت و نزدیک محمد بن شهاب آمد. محمد بن شهاب علی بن الحسین (ع) را شناخت. حضرت از او پرسید تو را چه می شود؟ عرض کرد: در شهری فرماندار بودم، خون بی گناهی را ریختم، این گناه بزرگ مرا به این روز انداخته که مشاهده می فرمائید.
قتل بی گناهی، فرماندار را از پای درآورده و شکنجه های ضمیر باطنش او را دچار بیماری روانی شدید نموده است. بیچاره از شرمندگی گناه، جرأت حرف زدن ندارد! شخصیت خود را به کلی باخته و به صورت یک انسان دیوانه درآمده است. حضرت علی بن الحسین (ع) از گفتار او احساس کرد که ناامید شده و از آمرزش خود مأیوس است.
بدیهی است اولین و مهم ترین درمان چنین بیماری ایجاد امیدواری در روان اوست. علی بن الحسین (ع) با شدیدترین عبارت و سخت ترین تعبیر کانون مرض یعنی ناامیدی او را هدف قرار داد و صریحاً فرمود:
من ازگناه ناامیدی تو از رحمت الهی، بیشتر از ریختن خون بی گناهی می ترسم.
یعنی اگر ترس از خون بی گناهی، تو را به این روز انداخته است مطمئن باش که ناامیدی از رحمت حق گناه مهم تری است و کیفر سخت تری در پیش داری! پیدا است این سخن آن هم از زبان بزرگترین شخصیت روحانی و عالم الهی چه طوفانی در روان او برپا می کند. کلام حضرت او را منقلب نمود و در یک لحظه امید به رحمت الهی، مانند یک چشمه نیرومندی در باطن او فوران کرد، مرد خودباخته و ناامید، امیدوار شد و با همین جمله کوتاه، بیماری روانی اش درمان پذیرفت!
سپس فرمود: دیه قتل را به ورّاث مقتول بده. عرض کرد: من دیه را تسلیم آنان نمودم ولی از پذیرفتن آن ابا کردند. حضرت فرمود دیه را در کیسه های سربسته ای قرار بده، مراقب باش، موقعی که بازماندگان مقتول برای اقامه نماز جماعت از منزل خارج می شوند از بالای دیوار، کیسه ها را به داخل منزل بینداز.
2- طلب بخشش وآمرزش ازخداوند در اسرع وقت و جبران خطاهای انجام شده.
3- تهیه یک جدول از کارهای مثبت و منفی و تلاش برای کم کردن از تعداد کارهای زشت.
4- معاشرت با افراد متدین و متشرع و استمداد از افرادی که به نظر مؤمن و آرام هستند.
5- شرکت در مجالس معنوی همچون مجالس دعا و توسل.
6- توجه به مغفرت و رحمت الهی و توبه از گناهان.[31]
7- مسافرت به اماکن مذهبی و زیارتی.
فریب وجدان
بعضی از کسانی که مرتکب جرم و جنایت می شوند برای رهایی از عذاب وجدان وخاموش کردن ضمیر اخلاقی خود پناه به توجیه می برند، به این امید که بتوانند هم خطاهای خود را ادامه دهند و هم ندای وجدان را خاموش سازند، غافل از این که وجدان اخلاقی همواره زنده و هشیار است و به قدری نیرومند و تواناست که با عوض کردن لباس گناه، هرگز قانع نمی شود و از وظیفه مقدّس خود که ملامت گناهکار است باز نمی ایستد مثلًا اگر ارتباط نامشروع با نامحرم دارند می گویند چون قصد ازدواج دارم، چون به نیت خواهر برادری است، چون در دلم قصد بدی ندارم و.... پس مانعی ندارد.
و یا کسی که غیبت می کند می گوید: او غیبت ندارد جلو رویش هم می گویم و.. .
قضیه عمربن سعد و ایجاد صحنه خونین کربلا به امید حکومت ری شاهد روشنی بر این امر است. از طرفی قتل امام حسین (ع) و یاران بزرگوار و فرزندان بی گناه او بدون تردید عملی است برخلاف وجدان اخلاقی و ازطرفی دیگر حکومت ری ولذّت ریاست، یک خواهش بزرگ نفس امّاره اوست. موقعی که عبیدالله حکومت ری را به شرط قتل آن حضرت به وی پیشنهاد کرد، عمرسعد دچار سرگردانی و دودلی شد و درخواست مهلتی کرد. شب در گوشه ی خلوتی رفت و در میدان پهناور افکار خود صحنه ی نبردی به وجود آورد و دو جبهه ی نیرومند در باطن خود تشکیل داد. در یک جبهه، خدا و پیغمبر و عقل و شرف و وجدان اخلاقی و انسانیت و در جبهه ی دیگر ریاست و مقام، لذت و شهوت فرمانروایی وخودپرستی قرارگرفتند. عمرسعد بین این دو جبهه سرگردان بود، وقتی متوجه خدا و وجدان و عقل می شد می گفت نباید مرتکب جنایت شوم، نباید خود را به خون امام حسین (ع) آلوده کنم. وقتی متوجه شهوت و ریاست می شد می گفت نباید فرصت را از دست داد. مقام با این عظمت همیشه میسر نمی شود، سرانجام برای قانع کردن وجدان اخلاقی خود پناه به استدلال برد. گفت می گویند خداوند بهشت و جهنم دارد اگر راست باشد من توبه می کنم و اگر دروغ باشد به سعادت بزرگ مُلک ری رسیده ام.[32]
نکته هایی پیرامون وجدان
نکته جالب آن که وجدان اخلاقی زودتر از سایر غرائز به کمال نهائی خود می رسد. مثلًا موقعی که هنوز غریزه جنسی و میل به آمیزش در وجود نوجوان به خوبی آشکار نشده وجدان اخلاقی اش منازل تکاملی را پیموده و در اعماق جان وی نفوذ کرده است. گوئی قضاء حکیمانه الهی بر این قرار گرفته است که قبل از بروز طوفان غرائز، نوجوان را به نیروی وجدان اخلاقی مجهز نماید و او را برای مقابله با تمایلات سرکش آماده کند تا بتواند در اولین لحظه خطر، خواهش های غریزی خود را تعدیل نماید و خویشتن را از انحراف های ضداخلاقی برهاند.
پرسش و پاسخ
پرسش: چرا بعضی از جوانان به ندای وجدان اعتنا نمی کنند و به دنبال انحراف می روند؟
پاسخ: انحراف اخلاقی نسل جوان علل متعددی دارد.
1- یکی ازعلل سرکوبی تمایلات وجدان، سوء تربیت آنهاست. افرادی که در خانواده های فاسد و در دامن والدین و مربیان آلوده و گناهکار پرورش می یابند و همواره ناظر رفتار و گفتار ضدانسانی آنها هستند رفته رفته از مسیر فطرت منحرف می شوند و چنان به روش های پلید عادت می کنند که در دوران بلوغ و جوانی از ارتکاب بزرگترین گناه اخلاقی کمترین نارضایتی و ندامتی را احساس نمی نمایند.
2- عامل دیگری که جوانان را از روش های پاک وجدان و صفات انسانی منحرف می سازد و به راه خیانت و ناپاکی می کشاند رفقای بد، تبلیغات بد، محیط آلوده و اجتماع فاسد است.
پرسش: آیا عذاب وجدان در همه وجود دارد؟ اگر عمومی است چرا برخی برخوردار نیستند؟
پاسخ: عذاب وجدان درهمه وجود دارد و اگر عده ای ازعذاب وجدان کمتری برخوردارند به خاطر این است که عوامل خارجی همچون خانواده و... جلوی عذاب وجدان را می گیرد.
پرسش: آیا عذاب وجدان از بین می رود؟
پاسخ: بلی، با توجه به مجموعه ای از راهکارها می توان آثار عذاب وجدان را از بین برد.
پرسش: آیا وجدان اخلاقی نیروی صددرصد کنترل کننده است؟
پاسخ: وجدان عامل بازدارنده است ولی به هنگام طوفان غرایز مقاومت خود را از دست می دهد.
پی نوشت ها
[1] . فرهنگ عمید، ص 1369.
[2] . فرهنگ علوم اجتماعى، آل پیرو، ترجمه باقر ساروخانى، ص 51.
[3] . گفتار فلسفى، ج 1، ص 354.
[4] . اندیشههاى فروید، ص 105، چه مىدانم بیمارىهاى روحى و عصبى، ص 64.
[5] . چه مىدانم؟ بیمارىهاى روحى و عصبى، صفحه 67.
[6] . کافى، جلد 2. ص 454.
[7] . محجة البیضاء، جلد 3، صفحه 371.
[8] . تحف العقول، صفحه 74.
[9] . وسائل الشیعه، جلد 3، صفحه 202.
[10] . امالى صدوق، صفحه 153.
[11] . بقره/ 48.
[12] . رعد/ 41.
[13] . همزه/ 6 و 7.
[14] . فصلت/ 20.
[15] . حیات الحیوان دمیرى، ج 2، ص 316.
[16] . جام جم، 6/ 2/ 85.
[17] . جام جم، 11/ 11/ 85.
[18] . جامجم، 27/ 10/ 85.
[19] . جام جم، 4/ 11/ 85.
[20] . چه مىدانم« بیمارىهاى روحى و عصبى»، ص 66.
[21] . بحارالانوار، ج 48، ص 177؛ عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 108؛ کیفر گناه، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، سید هاشم رسولى محلاتى.
[22] . روزنامه جام جم، 14/ 7/ 84.
[23] . جامجم، فروردین 87.
[24] . روزنامه حمایت، 17/ 1/ 85.
[25] . روزنامه جام جم، 7/ 2/ 85.
[26] . کیهان، 13/ 11/ 84.
[27] . اطلاعات شماره 10377- 10382
[28] . اطلاعات شماره 10377- 10382
[29] . اطلاعات شماره 10392
[30] . مجموعه ورام، ج 1، ص 50.
[31] . در این رابطه مجموعه اى از زمینههاى بخشش گناه در بخش کفارات گناهان در آخر بحث توبه آمده است.
[32] . گفتار فلسفى، ج 1، ص 415.