ماهان شبکه ایرانیان

کمال و کلام امام علی (ع)

چکیده   این مقاله، اشارتی موجز و مختصر است به جلوه های تابناک فضیلت نادر و یگانة امام علی در باب بلاغت و فصاحت

کمال و کلام امام علی (ع)

چکیده
 

این مقاله، اشارتی موجز و مختصر است به جلوه های تابناک فضیلت نادر و یگانة امام علی در باب بلاغت و فصاحت. ابعاد فضایل گسترده و بیکران امام، زاید الوصف است و هرچه گفته اند و نوشته اند، اندکی از بسیار و مشتی از خروار. او مصداق و مظهر اتمّ انسان کامل و کون جامع، و جامع اضداد و دارندة همة مراتب کمالات الهی و انسانی است.
آن حضرت، سرچشمة بلاغت و منشا و خاستگاه فصاحت و قهرمان ربّ النوع کتابت و ترسّل و دبیری است، و بسیاری از بزرگان، چون شریف رضی، ابن ابی الحدید- شارح نهج البلاغه- و جاحظ- ادیب مشهور عرب- عبدالحمید و صابی، در آن اتّفاق و اجماع دارند و اشارات کوتاه به تاثیر کلام امام در شعر فارسی داشته اند.
انسان، موجودی است مطلق ساز و مطلق گرا؛ اگر مطلق را در عیان نیابد، در ذهن می سازد؛ چه، انسان به حکم نیازهای روانی و روحی، طالب زیبایی و کمال و ستودن انسانهای بزرگ، و عاشق ستایش فضایل و رسیدن به زیبایی و عشق و شکوه و عظمت و پاکی بوده است. روی این اصل، جامعه شناسی و روان شناسی و فلسفه و عرفان مذاهب به شدّت در جست و جوی انسانی است که به مطلق پیوسته و وجود او تجّسم عینی ارزشهای اعتقادی و انسانی شده و آرزومند است که خود را از پستی و پوچی و ابتذال و جهل و بردگی و بیهودگی برهاند و به آن انسان کامل برساند تا حیات معقول و حرکت و پویایی و جهت معنی دار یابد. به این جهت، کشف و یافتن انسان کامل نیاز روانی و غریزی و فطری همة افراد انسانی در طول تاریخ بوده:

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتم که یافت می نشود، جسته ایم ما
گفت آنک یافت می نشود، آنم آرزوست (1)

و انسان کامل را گاه به صورت موجودات ماورائی و ربّ النوع ها و گاه به صورت قهرمانهای اساطیری و گاه در هیئت شخصیتهایی که در آنها فضایلی بیشتر و عالی تر از آنچه که هست، تصوّر می کردند. فضایلی که می جوید و نمی یابد. یکی از اساسی ترین اصول روان شناسی انسان، عبارت از مجّسم کردن و جسمیّت دادن به معانی مجرّد است که «آدلره-یکی از روانشناسان تربیتی- می گوید: از بزرگ ترین مایه های تربیتی روح بشر که انسانها را از مرحلة پس به مراحل متعالی در راه فضایل بزرگ انسانی کشانده، اعتقادشان به انسانها یا موجودات متعالی برجسته [ابرمرد/ ابر انسان] بوده است، که انسانها با اندیشیدن و عشق ورزیدن به انسانهای مافوق انسانها و ستایش دایمی آن شخصیتها، روح خویش را تلطیف می کرده و به آن معانی عادت می داده است. (2)
در تمام طول تاریخ، همة مذاهب و فرهنگها در آرزوی قهرمان نجات بخشندة انسان برتر، انسان کامل، انسان نجات بخش بوده اند. همه او را ستایش می کنند و به عقیده و سلیقه و آداب و عادات خویش انسان کاملشان را یا در آینده می جویند، یا در گذشته و یا در عالمی بالاتر از این عالم. بنابراین انسان در حسّاس ترین و عمیق ترین تلاشهای روانی و نیازهای فطری و روحی تلاش و نیاز برای به دست آوردن و یا ساختن مطلق یا متعالی بوده است؛ یعنی انسان کامل. امّا چه نیازی انسان را به جست و جوی انسان کامل تحریض و تشویق می کرده است؟ اوّل نفرت و بیزاری همیشة او از انسان ناقص و از نقص خویش، دیگر نیاز فطری انسان، که می خواسته معنویات و فضایل و تعالی ها و تقدّسها به صورت عینی و محسوس و محقّق و مرئی در زندگی او تجلّی یابد، و سومین دلیل، چگونه بودن و چگونه اندیشیدن و چگونه رهایی یافتن از نقصها و کاستیها و رسیدن به کمالهای مطلوب ماورائی. پس تنها و بی وسیله و بی دلیل و بی خلیل نمی توان رفت.

- قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی

- به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

بیا که چارة ذوق حضور و نظم امور
به فیض بخشی اهل نظر توانی کرد

دیوان حافظ

پیر را بگزین، که بی پیر این سفر
هست بس پرآفت و خوف و خطر

مثنوی 1/ 2956
بنابراین، این پیر و انسان نجات بخش، در اسلام نه قهرمان اساطیری است و نه قهرمان تاریخی و نه فرشته؛ بلکه پیرو و ولیّ و امام در فرهنگ اسلام، موجود مافوق انسان نیست؛ بلکه انسان مافوق است که کامل ترین افراد نوع خود به شمار می رود؛ بدین معنی که تمامی صفات نوعی خود را در آخرین حدّی که خلقت برای این نوع تقدیر کرده، در وجود فردی خویش جمع دارد. بنابراین نمونة متعالی و نمایندة متکامل نوع خویش است و شاهد کامل همة صفات نوع خویش، انسان کامل یا امام نمونه، برجسته و جامع تمام کمالات و فضایل انسانی و مظهر علمی و عینی و معنوی همه ارزشهای انسانی و الهی است همچنان که گل خوشرنگ ترین، زیباترین و خوشبوترین و لطیف ترین برگهای گیاه است که از شکوفه سر می زند و غالباً رحم پرورش میوه می شود که کامل ترین و جامع ترین صفات نوع خود را دارد که در گلهای واقعی عالم خارج به نسبتی وجود دارد که به حقیقت کلّی خود نزدیک تر است. بنابراین انسان کامل و انسان حقیقی یعنی کسی که به حقیقت و کلّیت انسانی خود رسیده و نمونه و الگو و سرمشق و تجّسم عینی حقیقت متعالی انسان و مظهر شکوه معجزه آسای انسان یعنی علیه تجلّی ایدئالی آرزوها افراد انسانی- برای تحقّق همة کمالهای مطلوب در انسان.

ناظر روی تو صاحبنظران نیست که نیست
بوی گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست. (3)

بلاغت اعجاب انگیز امام (ع) تنها منحصر و مقصود در نثر نیست؛ در نظم هم امام در اوج و قلّة بلاغت صعود نموده. بی مناسبت نیست که سیّد مرتضی علم الهدی- که از علمای و ادبای توانا و نامدار عرب است- دیوان اشعار امام (ع) را بر حروف تهجّی و به ترتیب قوافی ابیات تنظیم نموده و این دیوان را بهترینِ دیوانهای شعر عربی نامیده است.

خیر الدّوا وین تحویه و تجمعه
دیوان شعر امیرالمؤمنین علی

فیه المعانی و فیه الفضل مجتمعاً
کفضل صاحبه فی العالمین علی (4)

عارف پاکباز شیخ فرید الدّین عطار گفته است:

از ابوبکر و عمر هم شعر خاست
اشعر از هر دو، علیّ مرتضاست

نظم حسانّیّ و اشعار حسن
هست منقول از حسین و از حسن

شعر اگر حکمت بود، طاعت بود
قیمتش هر روز و هر ساعت بود (5)

دریغم آید و غبنی فزاید که گفته ها و نکته های منثور و منظوم در دیباچه شرح نهج البلاغه را در اینجا نیاورم، که گفته است: آدم اولیاء، خاتم اصفیاء، صاحب اقسام مناقب، ناصب اعلام مناصب، اسدالله الغالب علیّ بن ابی طالب، سلام الله علیه و علی من تقرّب الیه. و از سخن او که مقبول بلغای مکّه و یثرب و مسلّم فصحای مشرق و مغرب است، التماس اسرار دین و اقتباس انوار یقین کنند؛ خاصه دیوان اشعار حقایقْ اشعار که بی شائبة تکلّف و بی رایحة تصلّف، آسمانی است پر از کواکب حقایق، چمنی پر از شقایق دقایق.

نجائب آیات غرائب نزهه
رغائب غایات کتائب نجده

عقائق احکام دقائق حکمه
حقائق احکام رفائق بسطه

مدینه ای مشتمل به هزار بیت معموره و سفینه ای منطوی بر صد بحر مسجور.

صوامع اذکار لوامع فکره
جوامع آثار قوامع عزّه

مدارس تنزیل محارش غبطه
مفارس تاویل فوارس مِنعه

ارائک توحید مدارس زلفه
مسالک تمجید ملائک نصره

کانی پر از جواهر لطایف، بحری پر از لآلی معارف.

شوادی مباهاه هوادی تنبه
بَوادی فکاهات غوادی رجیّه

جواهر انباء و زواهر و صله
ظواهر انباء قواهر صوله

کیمیایی که قلب ناقص را به صورت نوعیه کمال رساند. عین الحیاتی که تشنة بادیة حجاب را زلال وصال چشاند.

بشائر اقرار بصائر عبره
سرائر آثار ذخایر دعوه

مثانی مناجاه نباهه
مغانی مُحاجاه مبانی قضیّه

فوائد الهام روائد نُعمهٍ
عوائد انعام موائِد نعمه (6)

در ظروف حروفش الوف اسرار مندرج و در سواد مدادش صنوف انوار مندمج، آفتاب حقیقت از بروج ارقام او لامع و ظاهر و معانی ابیات، مانند اهل البیت کامل و ظاهر.

لطائف احبار و وظائف مِنحهٍ
صحائف احبار و خلائف حسبه

فصول عبارت وصول تحیه
حصول اشارات اصول عطیه

و سرّ کمال کلام خاتم الاولیا آن است که نطق اخصّ خواصّ انسان است و ارتفاع و انحطاط نطق انسان بر طبق مرتبة اوست در کمال و نقصان؛ و چون کمال صوری و معنوی آن حضرت مانند آفتاب لامع است، کلام حقایق نظامش مطابق آن واقع است. (7)
و نمونه ای از اشعار امام علی (ع):

انّما الدّنیا فناء لیس للدّنیا ثبوت
انّما الدّنیا کَبَیتٌ نَسَجَتْهُ العنکبوت

و لقد یکفیک فیها ایّها العاقل قوتٌ
و لَعَمْری عَن قلیلٍ کلُّ مَن فیها یموت (8)

1- در ابیات بالا مصراعهای دوم متضمن تلمیح به آیات قرآنی است.
2- انّما بر سر دو مصراع اوّل، افادة معنی حصر می کند و هشداری مؤکّد به بی وفایی و ناپایداری دنیاست.
3- تشبیه موجود در آیه و بیت، از نوع تشبیه معقول است، که دلیل به غیر خدا بستن، چونان تار عنکبوت، سست و بی بنیان است. و در بیت، مشبّه به خانه ای است که همراه صفت «نسجته العنکبوت» آمده است، که یکی از طرق مشبّه به پردازی است در تشبیه مرکّب.
4- در مصراع «و لعمری...»، علاوه بر تاکید برگرفته از آیه «کلُّ مَن علَیها فان»، ایجازی مؤکّد و محصور به کار رفته؛ زیرا مرجع ضمیر به دنیاست که در دو بیت پیش با تاکید و حصر توصیف شده و محصور به مناسبت اینکه مرجع ضمیر، دنیای محصور به آنهاست.
می دانیم هر گوینده که در فنّ بلاغت و سخنوری و اسلوب خطابه به کمال براغت رسد و هر نویسنده که درمیدان ترسّل گوی سبقت و مهارت از همگان رباید، باید سالها رنج و کوشش و تلاش فراگیر بر خود هموار سازد و در محضر استادان سخن سنج و نقّادان فنون ادب زانو زند تا از دستبافت قریحة خود و از برکت تعلّم درست، هنرگفتن و نوشتن آموزد و با حلّة تنیده ز دل و بافته ز جان، جامه ای زیبا بر اندام عروس رعنای سخن دوزد و آن را هر هفت کرده آراسته بپیراید.
حالی که آن حضرت (ع) جز محضر رسول اکرم (ص) دبستانی ندیده و از کسی درس بلاغت نشنیده، آنگاه سخنی بدین گونه فصیح و بلیغ و شگفت آورد، این جنس انشاء سخن، فنّ کسی یا کسانی نیست که بتوانند از راه تعلّم و تدریس و محاورت و تمرین و ممارست بر آن دست یابند؛ بلکه موهبتی است خاص که خزانة علم الهی به برکشیدگان و نادره مردان و زنان تفویض می گردد.
چه، کلام فصیح و بلیغ که شایستة گویندگان و نویسندگان بزرگ است، کلامی است که موجب انبساط حال و یا انقباض آن گردد و شنونده را بر اموری که گوینده بخواهد، تحریض کند و یا از مقصودی باز دارد کلامی که از آن توقّع تاثیر دارند، صفت بلاغت وقتی برای کلام ثابت است که آن را مطابق مقتضای مقام و حال گویند اگر مقتضای حال اطناب و تفصیل است، کلام را مفصّل آورند و اگر به عکس، کلامْ اقتضای ایجاز و اختصار را می طلبد، آن را موجز و مختصر ادا کنند؛ و همچنین اگر شنونده و مخاطب منکر حکم است، کلام را مؤکّد، و در صورتی که منکر نیست، بدون تاکید آورند؛ و در هر یک از این موارد، اگر خلاف آنچه لازم است، عمل شود، کلام از حلیة بلاغت عاطل می ماند.
این خطبه ها، با اینکه ارتحالاً و فی البداهه ادا شده، به مدد شیوه های سخنرانی برگرفته از اعجاز و بلاغت قرآنی و تعالیم پیامبر اکرم (ص) بعد از قرآن کریم، نمونة شاخص و نمط کامل و عالیِ بلاغت است، که بی اختیار در جان و دل آدمیان، چون آب عذب و خوشگوار، تاثیر شگرف و نفوذ عمیق می افکند و از جنبه های صوری و معنایی در کمال زیبایی و در شکوه هنری است. این سخنان هم از حیث مفردات و الفاظ از فصیح ترین و اصیل ترین و خوش آهنگ ترین کلمات ترکیب یافته، و هم از لحاظ جذّابیت و آراستگی آن به صنایع بدیعی و بیانی، چون سجع، جناس، ایجاز و اطناب، عطف و حذف، ایهام، استعارات بدیع و کنایات و تشبیهات دقیق و ظریف، حصر و قصر، وصل و فصل و التغات و مراعات النظیر و طباق و اقتباس و تضمین و تلمیح و حسن مطلع، و هم از نظر خلو آن از تنافر و تعقید و ضعف تألیف و مخالفت با قیاس، و هم از جهت حسن ترکیب و انسجام استوار و جزالت و سلاست و روانی و رسایی آن و تلفیق عبارات و تنسیق جمل، ممتاز و مبتکر است و گذشته از آهنگ کلمات و توازن و تناسب ترکیب و آراستگی لفظی و ابداع، مضامین عالی و عمیق معانی را با نظم منطقی به هم پیوند داده و نمونة خطابه ای با اسلوب سهل و ممتنع معنی به طریق ارسال و اطلاق بیان شده و بنابراین نمونة بارز مفهوم فصاحت و بلاغت را به گونه ای که در علم معانی و بیان از آن تعبیر کرده اند، در این خطبه شریف و رشیق به تمام و کمال می توان ملاحظه کرد. نهج البلاغه که ندای عدالت انسانی و نغمه توحید و معرفت سبحانی، از زبان انسان الهی مجال انعکاس یافته، به هر حال، انسانی ترین کلام و حکیمانه ترین گفتار است؛ تراویده از ضمیر پاک و جوشیده از سینة تابناک کسی که به حکم و مرتبة ولایت، نزد اهل عرفان، انسان الهی محسوب است.
نهج البلاغه به نحو شگفت انگیزی مشحون از بدایع صنعت و دقایق بلاغت است. این صنعتگری و هنرآفرینی تا حدّی است که ابن ابی الحدید- شارح نامدار نهج البلاغه- آن حضرت را در عین حال امام، «ارباب صناعه البدیع» می خواند، و سیّدرضی در دیباچة کتاب از وی به عنوان سرچشمة فصاحت و منشا بلاغت یاد می کند، و این قولی است که جملگی ادیبان و ارباب بلاغت برآنند.
قرآن و احادیث نبوی و نهج البلاغه، گذشته از اعجاز و اسرار بلاغی و ظرافت و زیبایی هنری، به علّت اشتمال بر حقایق حکمت و دقایق معرفت و احتواء به نکته پردازی و نادره گویی و معارف انسانی، مورد اقبال و توجّه شاعران و گویندگان فارسی و تازی بوده، الفاظ و مضامین و مفاهیم قرآن و احادیث، چون چشمه جوشان و خروشان، نظم و نثر فارسی و عربی را بالنده و بارور و شاداب تر و تازه تر ساخته، پیرایه های نور و زیورهای دلربا و حلل آرایشهای زیبا از آیات و احادیث، پیکر ادبیات فارسی و عربی را مزیّن و آراسته و مرصّع و پیراسته کرده است. تاثیر و تجلّی قرآن و حدیث و نهج البلاغ در ادبیات فارسی و عربی به شیوه ها و گونه های مختلف واژگانی و معنایی و اقتباس و الهام و تضمین و تلمیح و اشاره و ترجمه و گزارش، موجب غنا و رونق و عمق و اصالت نظم و نثر فارسی شده و بر استواری و اصالت و جودت و ثروت آن افزوده و حیات و روح و ذوق و مطبوعیّت خاصّی بدان بخشیده است، که این مقال را گنجایش تفصیل نیست و تنها به ذکر نمونه چند از تاثیر نهج البلاغه در شعر فارسی بسنده می شود.

من از مفصّلِ این نکته مُجملی گفتم
تو صد حدیث مفصّل بخوان از این مجمل

در میان خون و روده فهم و عقل
جز زر کرام تو نتوان سود نقل

گوشت پاره که زبان آمد ازو
می رود سیلاب و حکمت همچو جو

سوی سوراخی که نامش گوشهاست
تا بباغ جان که میوه اش هوشهاست

از دو پاره پیه آن نور روان
موج نورش می رود تا آسمان

گوشت پاره آلت گویای او
پیه پاره منظر بینای او

مثنوی 2/ 62-2458
ابیات بالا متاثّر و ملهم از این کلام امام علی (ع) است:
«اعجبو لِهذا الانسان یَنظر بِشَحْمٍ و یَتَکَلَّمُ بِلَحمٍ و یَسمَعُ بِعَظْمٍ و یَتَنَفَّسُ مِن خرمٍ» (9)

این جهان، پاک خواب کردار است
آن شناسد که دلْش بیدار است

نیکی او به جایگاه بد است
شادی او به جای تیمار است

چه نشینی به جای او هموار؟
که همه کار او نه هموار است

کنش او نه خوب و چهرش خوب
زشت کردار و خوب دیدار است

دیوان رودکی

احوال جهان و اصل این عصر که هست
خوابیّ و خیالیّ و فریبی و دمی ست

ترانه های خیام

خراباتی ست بیرون از دو عالم
دو عالم در برآن همچو خواب است

دیوان عطّار

این جهان خواب است، اندر ظن مایست
گر رود در خواب دستی، باک نیست
مثنوی3/ 1731

این جهان را که به صورت قایم است
گفت پیغمبر که حلم نایم است

مثنوی 3/ 1735

تا برآید ناگهان صبح اجل
وارهد از ظلمت ظنّ و دغل

... همچنان دنیا که حلم نایم است
خفته پندارد که این خود دایم است

مثنوی 4/ 5-3654

ابیات مذکور، از روایات زیر الهام گرفته است:
«الدُّنیا کَحُلُمِ النّائم (10)».
«مَنْ عَرَفَ خداع الدُّنیا لَم یَغَتَرَّ مِنها بِمُحالات الاَحلامِ (11)».

رایتُ العقلَ عقلَین
فَمطبوعٌ و مسموعٌ

و لا یَنفعُ مسموعٌ
اذا لم یَکُ مَطبوعٌ

کَما لایَنفعُ الشَّمسُ
و ضوءٌ العینِ مَمنوعٌ (12)

اشعار زیر، مستفاد و ماخوذ است از ابیات فوق از امام علی (ع):

عقل، دو عقل است، اوّل مکسبی
که در آموزی چو در مکتب صبی

از کتاب و اوستاد و فکر و ذکر
از معانی وز علوم خوب بکر...

عقل دیگر، بخشش یزدان بود
چشمة آن در میان جان بود

مثنوی 4/ 5- 1961

چو برداشت زان دوکدان پنبه، گفت
به نام خداوند بی یار و جفت

نه بایست یاری، نه آموزگار
برو بر همه کار دشوار خوار...

زنادانی و دانش و راستی
ز کمیّ و از کژّی و کاستی

بیایی چو گویی که یزدان یکی ست
ورا یار و همتا و انباز نیست...

خداوند دارندة هست و نیست
همه چیز جفت است و ایزد یکی ست

همه جفت و همتای یزدان یکی ست
جز از بندگی کردنت رای نیست

شاهنامه

ابیات بالا از فردوسی بزرگ، از این فقرات نهج البلاغه متاثّر است:
«و لا للاستعانَهِ بها علی نِدٍّ مُکاثِرٍ.»
«و لا یٌحَدُّ بِاَیْنٍ و لا یصَفُ بالازواجِ»
«و اشهَدُ انْ لا اله الَّا اللهِ وَحدَهُ لاَ شَریکَ لَه لَیس مَعَهُ الهٌ غَیرُه (13)».
علی در همة صفاتِ کمالی یگانه است. محفل عارفان را شمع کاشانه، ستودة دوست و بیگانه، در فریادرسی ستمدیدگان چون تیر نشانه سران و یلان کفر را با یک ضربت به خاک انداز؛ در کارزار، سپرباز و چرخ انداز؛ مؤمنان را دلنواز؛ در توحید و معرفت، تیر پرواز؛ بر قاف انسانیت همچون شاهباز.

در شجاعت شیر ربّانی ستی
در مروّت خود که داند کیستی؟ ...

مثنوی 1/ 3746

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آبِ علمت خاک ما را پاک کرد

مثنوی 1/ 3760

باز گو ای بازِ پر افروخته
با شه و با ساعدش آموخته

مثنوی 1/ 3798

بازگو ای باز عرش خوش شکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار!؟

مثنوی 1/ 3764

یکی سیرت نیک مردان شنو
اگر نیک بختیّ و مردانه رو

که شبلی ز حانوت گندم فروش
به ده برد انبان گندم به دوش

نگه کرد، موری در آن غلّه دید
که سرگشته هر گوشه ای می دوید

ز رحمت بر او شب نیارست خفت
به ماویّ خود بازش آورد و گفت

مروّت نباشد که این مورِ ریش
پراکنده گردانم از جای خویش...

درون پراکندگان جمع دار
که جمعیّتت باشد از روزگار

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد

میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است

بوستان

سعدی در این تصویر به بیان نهج البلاغه نظر داشته؛ آنجا که علی (ع) فرمانروایی هفت اقلیم را که همراه با ستمی بسیار خُرد، در حدّ گرفتن پوستة جویی از دهان مورچه ای، باشد، بر نمی تابد و می فرماید:
«و الله لَو اعطیتُ الاقالیمَ السَّبعهِ بِما تَحتَ افلاکِها علی مَن اعصَی اللهَ فی نَملهٍ اسلَبُها جلب شعیرهٍ ما فَعَلْتُهُ» (14).
سوگند به خدا، اگر فرمانروایی هفت اقلیم آسمانها و زمین و آنچه را در میان آنهاست، به من دهند که به گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای خدا را نافرمانی کنم، چنین فرمانروایی را نمی پذیرم.

خلق خدا که خدمت دادار می کنند
هستند بر سه قسم که این کار می کنند

قسمی شدند از پی جنّت خداپرست
وان رسم و عادتی ست که تجّار می کنند

قوم دگر کنند پرستش ز بیم او
وین کار بندگانْسْت، کی احرار می کنند؟

جمعی نظر از این دو جهت قطع کرده اند
بر کار هر دو طایفه انکار می کنند

چون غیر خویش مرکز هستی نیافته
برگرد خویش دور چو پرگار می کنند

این است راه حق که سوم فرقه می روند
سیر و سلوک راه بهنجار می کنند

دیوان ابن یمین، ص 381

خداوندا، تو را هرچند بی شک
چو توفیقت کند یاری، پرستم

ولی نز شوق جنّت، بیم دوزخ
که دانم هر دو را داری، پرستم

تو را از بهر آن کاندر دو عالم
پرستش را سزاواری، پرستم

م. امید، تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم. ص281
ابیات بالا ترجمه ای آزاد از نیایش حضرت مولا - علیه السّلام - است: «الهی ما عبدتُک خوفاً من نارِک و لا طَمَعاً فی جنَّتِ بَل وَجَدْتُک اهلاً لِلعباده فَعَبَدْتُک» (15) (خدای من! تو را از بیم دوزخ یا شوق بهشت بندگی نکردم. تو را شایستة بندگی یافتم که سر برآستانت نهادم).
«اعرِفو اللهِ باللهِ و الرّسولَ بالرِّسالَه و اولی الامرَ بالمعروفِ و العَدلِ و الاحسانِ [و سُئِلَ امیرالمؤمنین - علیه السلام- بِمَ عرفتَ ربَّکَ فقال:] بما عرفتنی نفسَه (16)».
ابیات زیر، مقتبس است از مضمون روایت مولا علی (ع):

آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید، از وی رو متاب

مثنوی 1 /116

خود نباشد آفتابی را دلیل
غیر نور آفتاب مستطیل

مثنوی 3/ 3720
«رُبَّ ساعٍ فی مایَضِرُّه (17)».
ابیات زیر مناسب مضمون کلام امام علی (ع) است.

اسب تازی بر نشست و شاد تاخت
خونبهای خویش را خلعت شناخت

ای شده اندر سفر با صد رضا
خود به پای خویش تا سوءالقضا

مثنوی 1/ 4-193

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزار داماد است

خوش عروسی ست جهان از ره صورت، لیکن
هر که پیوست بدو، عمر خودش کاوین داد

جمیله ای ست عروس جهان، ولی هش دار
که این مخدّره در عقد کس نمی پاید

حافظ

دل درین پیرزن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسی ست که در عقد بسی داماد است

دیوان خواجوی کرمانی، ص380

مده به شاهد دنیا عنان دل، زنهار
که این عجوز عروس هزار داماد است

اوحدی

منه بر جهان دل که بیگانه ای ست
چو مطرب که هر روز در خانه ای ست

نه لایق بود عیش با دلبری
که هر بامدادش بود شوهری

بوستان سعدی، ص270

این جهان در حُلّی و حلّه نهان
گنده پیری ست زشت و گنده دهان

تو به نیرنگ و رنگ او مگرو
سخنان مزخرفش مشنو

صد هزاران چو تو به آب برد
تشنه باز آورد، که غم نخورد

چون از این گنده پیر گشتی دور
دست پیمان بداری از پی حور

سه طلاقه اش ده اَرْت هیچ هش است
زانکه این گنده پیرْ شوی کش است

حیدری نیست اندرین آفاق
دهد این گنده پیر را سه طلاق

حدیقة سنایی، ص470

او از بهر کمال بی بندی
وز برای جمال خرسندی

خوانده بر گنده پیری و میری
سه طلاق و چهار تکبیری

حدیقة سنای، ص254

کم ببیند مردم از جهان رحمت
هرچند که بیش گرید و زارد

این شوی کش پلید هر روزی
بنگر که چگونه روی بنگارد

وز شوی نهان به غدر و مکاری
در جام شراب زهر بگسارد

وان فتنه شده ز دست این دشمن
بستاند زهر و نوش پندارد

آن را که چنین زنیش بفریبد
شاید که خرد به مردم نشمارد

دیوان ناصر خسرو، ص 253.

ابیات بالا تلمیح و اشارت است به این کلام مولا- علیه السلام-: «الا و انَّ الدُّنیا دارٌ غدّارهٌ خَدّاعهٌ تنکح فی کُل یَومٍ بَعْلاً و تقتُل فی کلِّ لَیلهٍ اهلاً و تَفَرَّقُ فی کلِّ ساعهٍ شَمْلا» (18)(زنهار، که دنیا بسیار فریبکار و نیرنگباز است. هر روز شویی می گیرد و هر شب خانواده ای را می کشد و هر ساعت جمعی را می پراکند)
«یا دنیا الیک عنّی ... غُرّی غَیری لاحاجَه لی فیکِ قد طَلَقتُکِ ثلاثاً لارَجعهَ فیها» (19) (دنیا، از من دور شو ... دیگران را بفریب، که مرا با تو کاری نیست. من تو را سه طلاقه کرده ام و بازگشتی در کار نیست).
ما ظَلَلْتُ و لا ضَلَّ بی (20)» من گمراه نشده ام و کسی هم به وسیلة من به گمراهی نیافتاده است) علی، آن کاروان سالار ابنیاء، و بیداری است که راه و مقصد را می شناسد، و سکّاندار کشتی نجات و رستگاری است که از تاریکیها و گردابهای هایل و بیم موج نمی هراسد و کشتی و کشتی نشستگان را به ساحل امن و اطمینان و خوشبختی همیشگی می رساند.
«انَّما مَثَلی بَینَکم مَثَلُ السِّراجِ فی الظُّلمهِ یَستضیء بِهِ مَن وَلَجَها» (21) (من در میان شما چون شمع نورانی در تاریکی هستم. کسی که در ظلمت بدان درآید، نور و روشنی یابد.)
اولیاء خدا برکشیده و پروریدة خداوندند.
«فَانّا صنایعُ رَبِّنا و النّاسُ بَعد صنایع لنا (22)»
(ما ساختة حقّ و نواختة ذات مطلقیم، و همگان ساخته و پروریدة مایند)

بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی

خشتْ زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی

مطربانشان از درون دف می زنند
بحرها در شورشان کف می زنند

مثنوی3/ 98

مطرب عشق این زند وقت سماع
بندگی بند و خداوندی صداع

مثنوی 3/ 4725

این صدا در کوه دلها بانگ کیست
که پر است زین بانگ این که، گه تهی ست

هر کجا هست او حکیم اوستاد
بانگ او از کوه دل خالی مباد

مثنوی 2/2-1331

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

ای علی که جمله عقل و دیده ای
شمه ای واگو از آنچه دیده ای

مثنوی 1/3759
 

پی نوشت ها :
 

1- دیوان غزلیات شمس.
2- شریعتی، علی، امّت و امامت، ص88.
3- دیوان، حافظ، چاپ غنی.
4- مقدّمة دیوان امام علی، چاپ رحمانی و رشک شیرین.
5- مصیبت نامه، ص50.
6- مقدّمة دیوان امام علی، چاپ رحمانی و رشک شیرین.
7- مقدّمة دیوان امام علی، به تصحیح رحمانی و اشک شیرین، صص 6-5.
8- دیوان اشعار امام علی (ع).
9- شرح نهج البلاغه، ج4، ص 244.
10- احادیث مثنوی، ص 141.
11- غررالحکم، 5/ 402.
12- احیاء العلوم، ج3، ص 13.
13- نهج البلاغه، ترجم سید جعفر شهیدی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ، تهران، 1368، خطبه های 186 و 182 و 35.
14- نهج البلاغه، همان، ص 206.
15- بحارالانوار، 14/41.
16- اصول کافی، ص41.
17- نهج البلاغه.
18- بحارالانوار، 374/77.
19- نهج البلاغه، حکمت 77، ص480.
20- غررالحکم، ص 275.
21- خطبة 185.
22- ر.ک: شمارة 28، ج3، ص 26.
 

منابع:
1- فروزانفر، بدیع الزمان، احادیث مثنوی، امیرکبیر، تهران، 1347.
2- غزالی، اوحامد محمد، احیاءعلوم الدین، ترجمه مویدالدین خوارزمی، به کوشش حسینی خدیوجم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران‌، 1364.
3- خوانساری، آقاجمال، شرح غررالحکم و دررالکلم، تصحیح محدث ارموی، انتشارات دانشگاه تهران (7 مجلد).
4- رضی، سیدشریف، نهج البلاغه، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ بیستم، تهران 1381.
5- سعدی شیرازی، مشرف الدین مصلح بن عبدالله، بوستان، تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، خوارزمی، تهران 1363.
6- فریومدی، ابن یمین، دیوان، تصحیح حسینعلی باستانی زاده، انتشارات سنایی، تهران، 1318.
7- اخوان ثالث، مهدی، تورا ای کهن بوم و بر دوست دارم،‌...
8- کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، نشر دارالکتب الاسلامیه،‌تهران.
9- مجلسی، ملامحمدباقر، بحارالانوار، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران (110 مجلد)
10- خواجوی کرمانی، کمال الدین ابوالعطاء محمود، دیوان، تصحیح احمد سهیلی، انتشارات پاژنگ، تهران، 1336.
11- سنائی، ابوالمجد مجدودبن آدم، حدیقه، تصحیح مدرس رضوی، چاپ سپهر، تهران، 1336.
12- قبادیانی بلخی، حکیم ابومعین ناصربن خسرو، دیوان، تصحیح دکرت مهدی محقق، انتشارات موسسه مطالعات اسلامی.
13- فردوسی،‌ ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش سعید حمیدیان، انتشارات قطره،‌تهران.
14- هدایت، صادق، ترانه های خیام، امیرکبیر، تهران 1353.
15- عطار نیشابوری، فریدالدین، دیوان، با مقدمه و تصحیح سعید نفیسی، انتشارات سنائی، تهران 1355.
16- فروزانفر، بدیع الزمان، دیوان غزلیات شمس، امیرکبیر، تهران 1355.
17- حافظ، شمس الدین محمد،‌دیوان، به اهتمام قاسم غنی و محمد قزوینی، انتشارات زوار.
18- بلخی، جلال الدین محمد، مثنوی، با مقدمه و تحلیل محمد استعلامی، انتشارات زوار.
19- دیوان اشعار منسوب به امام علی(ع)، چاپ رحمانی و رشک شیرین.
20- عطار نیشابوری، فریدالدین، مصیبت نامه، تصحیح وصالی نورانی، انتشارات زوار.
21- ابن ابی الحدید، عزالدین عبدالحمید بن محمد، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت (4 مجلد).
22- شریعتی، علی، امت و امامت، چاپ حسینیه ارشاد.
منبع: نشریه النهج شماره 13-14
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان