6. اصل استفاده از فرصت ها
از جمله اصول آموزشی در سیره معصومان (علیهم السلام)، استفاده از فرصت های مناسب در آموزش دادن افراد است. این اصل از سویی موجب آسان شدن آموزش و از سوی دیگر، موجب نشر و گسترش علم خواهد شد؛ زیرا معلم با تکیه بر این اصل، همواره می کوشد در هر فرصتی که دانش آموزی پیدا شد، به آموزش او بپردازد؛ افزون بر این، همواره در صدد ایجاد فرصت های آموزشی برخواهد آمد. آموزش در سیره معصومان (علیهم السلام)، به زمان و مکان خاصی محدود نیست، گرچه ممکن است زمان و مکانی برای آن معین شود، ولی هرگز محدودیتی نمی آورد؛ برای مثال معصومان (علیهم السلام) اغلب، پس از طلوع آفتاب و در مسجد به تربیت و آموزش شاگرد می پرداختند، ولی آموزش های آنان به این زمان و مکان منحصر نبود، بلکه در هر زمان و در هر مکان که طالب علم، اهل درک و فهم و یا نیازمند به دانشی را می یافتند، به آموزش او می پرداختند.
آن بزرگواران از هر فرصتی که پیش می آمد، در راستای آموزش اصحاب خویش استفاده می کردند. داستان امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و اعرابی در میدان جنگ، در این زمینه مشهور و معروف است:
عربی بادیه نشین - در جنگ جمل - از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) پرسید: آیا شما می گویید: «خدا یکی است؟» مردم به او هجوم آوردند و گفتند: آیا نمی بینی امیرمؤمنان (علیه السلام) در حال تقسیم لشکر است؟ امام (علیه السلام) فرمود: رهایش کنید! آنچه اعرابی از آن می پرسد، همان چیزی است که ما برای آن با این قوم می جنگیم؛ سپس فرمود: ای اعرابی! اینکه گفته می شود «خدا یکی است» بر چهار وجه می تواند باشد: دو وجه آن در مورد خدا جایز نیست و دو وجه دیگر آن در مورد خدا صادق است... (صدوق، 1398، ص 83).
فرصت هایی که برای انسان پیش می آید، نباید از دست برود، بلکه باید از آنها بیشترین استفاده برده شود. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
ألأیام ثلاثه: فیوم مضی لا یدرک و یوم الناس فیه، فینبغی أن یغتنموه و غداً إنما فی أیدیهم اَمله (مجلسی، 1403، ج 78، ص 238)؛ روزگار سه گألأیام ثلاثه: فیوم مضی لا یدرک و یوم الناس فیه، فینبغی أن یغتنموه و غداً إنما فی أیدیهم اَمله (مجلسی، 1403، ج 78، ص 238)؛ روزگار سه گونه است: دیروز که گذشته است و قابل بازگشت نیست و امروز که مردم در آن قرار دارند؛ پس سزاوار است که آن را غنیمت شمارند، و فردا که تنها می توانند آرزوی آن را داشته باشند.
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامدست فریاد مکنر آموزش، بیشترین استفاده را می بردند. در جنگ بدر، شماری از دشمنان به اسارت مسلمانان درآمدند که هر یک از آنها، باید برای آزادی خود چهار هزار درهم یا دینار یا کمتر می پرداخت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر کس مالی ندارد باید به کودکان انصار سواد بیاموزد، تا آزاد شود (ابن سعد، 1405، ج 2، ص 22).
در روزگاری که در میان مسلمانان افراد با سوادی که حتی بتوانند کودکان مسلمان را آموزش دهند، وجود نداشت، پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) از فرصت به دست آمده، استفاده کرد و از دشمن در راستای آموزش کودکان مسلمان بهره گرفت.
محدود کردن آموزش به زمانی خاص در روز، موجب پایین آمدن کمیت و کیفیت تعلیم و تربیت جامعه است؛ از این رو معصومان (علیهم السلام) همواره سعی داشتند از هر فرصتی برای ارتقای سطح علمی و فرهنگی جامعه استفاده کنند. آنان به هر بهانه ای باب گفتگو را باز می کردند و آن را به جلسه آموزش تغییر می دادند. به نمونه هایی از سیره آنها توجه کنید:
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) حال مردی را جویا شد. پاسخ داد: در خوف و رجا به سر می برد. امام فرمود: هر کس به چیزی امید داشته باشد، آن را طلب می کند و هر کس از چیزی بترسد، از آن فرار می کند؛ نمی دانم خوف مردی که شهوتی بر او روی آورد و او آن را واننهد، چه معنا دارد و امید مردی که بلایی بر او نازل شود و صبر نکند، به چه معناست؟ (حرانی، 1369، ص 212)
همچنین شخصی از امام حسین (علیه السلام) کمک خواست، امام فرمود: «سؤال روا نیست، مگر در بدهی ای سنگین یا فقری ذلت بار و یا غرامتی گران. آن مرد گفت: من جز برای یکی از این موارد نیامده ام. امام دستور داد هزار دینار به او بدهند (همان، ص 251).
امام (علیه السلام) حتی هنگامی که شخصی برای کمک مالی نزد او می آید، از آموزش آنچه مورد نیاز او بود، غفلت نکرده، بلکه کمال توجه را دارد و به آموزش او می پردازد.
جابربن عبدالله انصاری نیز می گوید:
در بصره با امیرمؤمنان (علیه السلام) بودیم، وقتی از جنگ فارغ شدیم، آخر شب، امام نزد ما آمد و فرمود: چه می کنید؟ گفتیم: در مذمت دنیا سخن می گوییم، فرمود: ای جابر! چرا دنیا را مذمت می کنی؟ سپس خدا را حمد و ثنا گفت و فرمود: چه می شود مردمانی را که دنیا را مذمت می کنند و زهد به خود بسته اند؟ دنیا برای کسی که با آن راست باشد، خانه راستی، و برای کسی که آن را درست بفهمد، مسکن تندرستی، و برای کسی که از آن توشه بردارد، خانه بی نیازی است... (همان، ص 183).
امام سجاد (علیه السلام) نیز بسیاری از بردگان را آموزش می داد به گونه ای که تعدادی از علمای بزرگ از میان آنها برخاستند (شریف القرشی، 1413، ج 1، ص 38). همه معصومان (علیهم السلام) این گونه عمل می کردند؛ یعنی بیشتر آموزش های آنان در فرصت های غیر رسمی بود که در برخورد و ملاقات با اصحاب به دست می آمد. آنان در برخوردهای خود با اصحاب، بیشترین استفاده را برای آموزش آنان می بردند. اگر اصحاب سؤالی داشتند، می پرسیدند و گرنه، ائمه (علیهم السلام) خود با طرح سؤال، و یا دست کم با این پرسش که آیا فلان مطلب را برای شما نگویم، شروع می کردند و مطالب مورد نظر خود را که مطابق نیاز اصحاب نیز بود، بیان می کردند.
این اصل، افزون بر اینکه از به هدر دادن فرصت ها و نیز بسیاری از غیب ها، تهمت ها و هتک حرمت ها پیشگیری می کند، از نظر آموزشی نیز بهترین فرصت آموزشی به شمار می آید. مسئله اوقات فراغت، امروزه از مهم ترین مشکلات برخی جوامع است، در حالی که این اوقات نه تنها از مشکلات نیست، بلکه اگر به درستی از آن بهره برداری شود، می تواند از بهترین فرصت ها باشد. اگر همه استادان و معلمان و به طور کلی همه انسان ها، این اصل آموزشی را در نظر داشته باشند و بر آن تکیه کنند و در هر فرصتی که در ارتباط با دیگران به دست می آورند به آموزش بپردازند، شاهد جامعه ای فرهیخته و عالم می خواهیم بود؛ از این روی است که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) انسان ها را به سه گروه تقسیم می کند: «عالم ربانی، دانشجوی که در راه نجات است و کسانی که به دنبال هر صدایی می روند و با هر بادی می چرخند؛ در پرتو نور دانش نیستند تا هدایت شوند، و به تکیه گاهی تکیه ندارند تا نجات یابند» (حرانی، 1369، ص 163).
آیا مراد امام این است که همه مردم باید کار و زندگی خود را رها کنند و به مدرسه ها و دانشگاه ها و مراکز علمی روی آورند، تا یا عالم شوند و یا دست کم مصداقی از دانشجو باشند؟ به یقین چنین نیست، امام به علم آموختن تشویق می کند؛ یعنی می فرماید: هر کسی هستی و هر شغلی داری، خود را طالب دانش بدان و درصدد یادگیری و آموختن باش. شاید بتوان گفت که این ممکن نیست، مگر آنکه دانشمندان و استادان نیز در هر فرصتی به آموزش بپردازند. از این روست که خداوند به یادگیری امر نکرد، مگر اینکه پیش از آن، از علما پیمان گرفت که آنچه را که یاد گرفته اند به دیگران بیاموزند.
بنابراین، می توان گفت: استفاده از فرصت ها در امر آموزش، از اصول آموزشی است؛ البته در این ارتباط نکته دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه: از فرصت های متناسب، با محتوای آموزشی، نیز باید بهره برد؛ به بیانی دیگر؛ باید محتوای آموزشی را متناسب با فرصت پیش آمده انتخاب کرد و یا برای محتوای خاص، باید منتظر فرصتی مناسب بود، که البته این مطلب را با عنوان «اصل تناسب محتوا با موقعیت» بیان خواهیم کرد.
7. اصل تناسب محتوا با موقعیت و شرایط دانشجو
از جمله اصول آموزشی در سیره معصومان (علیهم السلام) این است که محتوای آموزشی باید با موقعیت یادگیرنده، از قبیل نیازها، زمان و مکان آموزش، روش آموزش و...، متناسب باشد؛ زیرا این امر اولاً، در راستای اصل عمل گرایی در آموزش و هماهنگ با آن است و ثانیاً، در کیفیت آموزش تأثیر بسزایی دارد.
تحقق این اصل به دو صورت ممکن است: اول اینکه محتوا را متناسب با شرایط انتخاب کنیم و دیگر آنکه شرایط را متناسب با محتوای آموزشی تغییر دهیم؛ البته در مواردی که محتوای آموزشی ثابت است، به ناچار باید شرایط مناسب را ایجاد کرد، ولی در مواردی که محتوا ثابت نیست و قابل انعطاف و تغییر است، محتوا و شرایط، هر دو تغییر پذیرند. در سیره معصومان (علیهم السلام) هر دو صورت رخ داده است؛ برای نمونه در سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز عید قربان برای مردم خطبه خواند و فرمود: ای مردم! امروز چه روزی است؟ گفتند: روز محترمی است. فرمود: این شهر (مکه) چه شهری است؟ گفتند: شهر محترمی است. فرمود: این ماه (ذی حجه) چه ماهی است؟ گفتند ماه محترمی است. فرمود: همانا خون شما و مال شما و آبروی شما بر یکدیگر، مانند این روز، در این شهر و در این ماه، محترم است و این مطلب را چندین بار تکرار کرد (بخاری، 1401، ج 2، ص 191).
در این سیره، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متناسب با شرایط زمان و مکان، محتوای آموزشی خود را انتخاب کرد و توانست با ارائه این مطلب، عادت دیرینه عرب را در بی توجهی به جان و مال و آبروی همدیگر، تغییر دهد و احترام گذاشتن به جان و مال و آبروی همدیگر را در قلب های آنان بنشاند؛ یعنی در روز و ماه و مکانی که احترامش برای مسلمانان لازم است و همه برای آنها احترام قائل بودند، جان و مال و آبروی مؤمن نیز به همان اندازه احترام دارد. این در حالی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می توانست این مطلب را در زمان یا مکان دیگری بیان کند؛ اما اگر چنان می کرد، از چنین تأثیری برخوردار نبود.
همچنین میمون بن عبدالله می گوید:
عده ای نزد امام صادق (علیه السلام) آمدند تا حدیث بیاموزند. امام به من فرمود: آیا هیچ کدام از اینان را می شناسی؟ گفتم: نه؛ فرمود: پس چگونه نزد من آمده اند؟ گفتم: اینان گروهی هستند که از هر سو حدیث می آموزند و برایشان مهم نیست که از چه کسی می آموزند. امام از یکی از آنان پرسید: آیا از غیر من نیز حدیث آموخته ای؟ گفت: بله، امام فرمود: برخی از آنچه شنیده ای را برای من بازگو! گفت: من آمده ام تا از شما حدیث بشنوم نه اینکه برای شما حدیث بگویم....
در نهایت، امام آنان را وادار کرد تا برخی از آنچه را که شنیده بودند، برای امام باز گویند؛ اما چون امام دانست که اینان کسانی هستند که از هر کس حدیث می شنوند و به صحت و سقم آن کاری ندارند، حدیثی متناسب با وضع آنان بیان کرد و فرمود: «بنویس: به نام خداوند بخشنده مهربان، پدرم از جدم برایم روایت کرد. کسی گفت: نام تو چیست؟ فرمود: از نامم نپرس. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند ارواح را دو هزار سال پیش از بدن ها آفرید، سپس آنان را در هوا [آسمان] جای داد. آن روح هایی که در آنجا یکدیگر را می شناختند، در اینجا نیز با هم انس و اُلفت دارند و آن روح هایی که در آنجا یکدیگر را نمی شناختند، در اینجا نیز با هم اختلاف پیدا می کنند و هر کس به ما اهل بیت دروغی نسبت دهد، خداوند او را در قیامت کور و یهودی محشور می گرداند و اگر دجال را درک کند، به او ایمان می آورد و اگر او را درک نکند، در قبر به او ایمان می آورد» (طوسی، 1404، ج 2، ص 692).
در این سیره نیز امام (علیه السلام) برای اینکه محتوای آموزشی را متناسب با وضعیت آنان انتخاب کند، ابتدا از وضعیت آموزشی و روحی آنان پرسید، آنگاه متناسب با آن، مطالبی را بیان فرمود.
این رفتار امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نیز بیانگر نوع دوم از این اصل (یعنی ایجاد شرایط متناسب با محتوا) است. جابر بن عبدالله انصاری می گوید:
... امام فرمود: با من بیا! با او رفتم، تا به گورستان رسیدیم؛ سپس فرمود: ای خاک نشینان! و ای غریبان! خانه های شما را مسکن ساختند و میراث شما را تقسیم کردند و همسران شما را به زناشویی بردند. این خبری است که ما داریم، شما چه خبری دارید؟ سپس اندکی تأمل کرد و سر برافراشت و فرمود: سوگند به کسی که آسمان را برافراشت تا بلندی گرفت، و زمین را گستراند تا پهناور شد! اگر به این مردگان اجازه سخن داده می شد، هر آینه می گفتند: ما بهترین توشه را تقوا یافتیم؛ سپس فرمود: جابر هرگاه خواستی بازگرد (حرانی، 1369، ص 183).
در این مورد، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) برای اینکه جابر را از اشتباهی که گرفتار آن شده است (زهد و بی اعتنایی به دنیا و مذمت آن) در آورد و شناخت صحیحی از دنیا به او بدهد، او را به قبرستان برد و در آنجا مطالب لازم را به او گوشزد کرد و به او فهماند که صِرف بدگویی و مذمت دنیا فائده ای ندارد، بلکه باید تقوا پیشه ساخت و از مواهب دنیا نیز در راستای آخرت، بهره برد. بنابراین آموزشی که مبتنی بر اصل تناسب محتوا با شرایط و موقعیت یادگیرنده باشد عمیق تر است و هرگز فراموش نخواهد شد.
همچنین براساس این اصل، آموزش های معصومان (علیهم السلام) بیشتر هنگامی ارائه می شد که اصحاب می خواستند کاری را شروع کنند و یا کاری را اشتباه انجام می دادند، در این گونه موارد، محتوای آموزشی متناسب با آن کار را به آنان ارائه می کردند؛ برای مثال امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه می خواست اصحاب را به جنگ بفرستد، آنان را جمع می کرد و می فرمود: «با نام و کمک خدا و در راه خدا و با [اعتقاد به] دین رسول خدا، حرکت کنید و خیانت نکنید، مُثْله نکنید، حیله نکنید، پیر مرد ضعیف و کودک و زن را نکشید، درختی را قطع نکنید، مگر اینکه ناچار شوید و هر کدام از شما - ضعیف ترین یا برترین شما مسلمانان، مردی از مشرکان را پناه داد، او در امان است تا کلام خدا را بشنود، اگر پیرو شما شد، برادر دینی شماست و اگر سرباز زد، او را به جایگاه خویش برسانید و از خدا یاری بجویید» (عروسی حویزی، 1370، ج 2، ص 187).
بنابراین، یکی از اصول آموزشی در سیره معصومان (علیهم السلام)، اصل تناسب محتوای آموزشی با شرایط دانش آموز است؛ این اصل نیز دارای آثار آموزشی بسیاری از جمله؛ یادگیری بیشتر و بهتر، افزایش انگیزه یادگیری، همراه شدن آموزش عملی با آموزش نظری، آسان تر ساختن تدریس معلم و... است.
8. اصل عمل گرایی
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان (علیهم السلام) اصل عمل گرایی است؛ به این معنا که تلاش آن بزرگواران بر این بوده که مطالب آموزشی، برای عمل آموخته شوند و به عمل بینجامند. تکیه بر این اصل را می توان از دو جهت تربیتی و آموزشی توجیه کرد. جهت تربیتی - که در بحث های پیشین نیز بدان اشاره شد - آن است که علمی که در عمل به کار دانش آموز یا دیگران نیاید، نه تنها بی فائده است که باری بر دوش دارنده آن خواهد بود و باید از آن پرهیز کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
کل علم و بال علی صاحبه الا مَنْ به (مجلسی، 1403، ج 2، ص 38)؛ هر علمی، باری است بر دوش عالم، مگر اینکه به آن عمل کند.
امیرمؤمنان علی (علیهم السلام) نیز فرمود:
علم بلا عمل حجه لله علی العباد (خوانساری، 1373، ش 6296)؛ علم بدون عمل، دلیل و مدرکی برای خدا علیه بندگان است.
همچنین در روایت دیگری آمده است:
مردی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: چه چیز حجت جهل را از من بر می دارد؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: علم؛ پرسید: چه چیز حجت علم را از من بر می دارد؟ فرمود: عمل (ورام، 1368، ص 72).
بخشی از حکمت اصرار بر عمل به آموزه ها، را می توان چنین بیان کرد که عمل به آموزه ها نقش مؤثری در یادگیری و به خاطر سپاری آنها دارد. کاربرد آموزه ها در عمل، افزون بر اینکه مرور دوباره آنهاست، نوعی یادگیری یا آموزش عملی و نیز کارورزی محسوب می شود؛ از این رو در تکمیل یادگیری و یادسپاری و عمق بخشیدن به آموزش بسیار مؤثر است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
العلم مقرون الی العمل فمن علم عمل و من عمل علم و العلم یهتف بالعمل فان اجابه و الا إرتحل (مجلسی، 1403، ج 2، ص 40)؛ علم با عمل همراه است، کسی که بداند عمل می کند و کسی که عمل کند، خواهد دانست. علم، عمل را ندا می کند؛ اگر پاسخ داده، می ماند و گرنه، رخت بر می بندد.
راز اینکه در روایات و سیره معصومان (علیهم السلام) این اندازه بر عمل کردن به علم تأکید شده - افزون بر کارورزی و جنبه های آموزشی آن - آن است که براساس جهان بینی اسلامی، آنچه برای انسان ماندگار است و در جهان آخرت برای او سودمند است، عمل انسان خواهد بود و جز عمل چیزی نمی ماند. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: «المرء لا یصحبه الا العمل (خوانساری، 1373، ش 999)؛ چیزی جز عمل، انسان را همراهی نخواهد کرد». عمل است که شخصیت انسان را شکل می دهد و حقیقت او را می سازد. علمی که به عمل نینجامد، هیچ تأثیری در شخصیت انسان نمی گذارد؛ بنابراین، ارزش علم ذاتی نیست، بلکه غیری است یعنی ارزش علم به عمل کردن است و گاه ممکن است به ضد ارزش تبدیل شود؛ البته چون معمولاً علم در انسان تأثیر می گذارد، همواره برای آن ارزش قائل اند. علمی که به عمل نینجامد، هیچ تأثیری در شخصیت انسان نمی گذارد؛ بنابراین، ارزش علم ذاتی نیست، بلکه غیری است یعنی ارزش علم به عمل کردن است و گاه ممکن است به ضد ارزش تبدیل شود؛ البته چون معمولاً علم در انسان تأثیر می گذارد، همواره برای آن ارزش قائل اند. علمی که به عمل نینجامد، تنها در یک صورت برای انسان مفید است و در جهان آخرت ارزش خواهد داشت و آن در صورتی است که از راه نوشتن و یا آموزش دادن به دیگران به ارث گذاشته شود که این نیز نوعی عمل است. امام رضا (علیه السلام) فرمود:
ثواب هفت چیز پس از مرگ برای آدمی نوشته می شود: مردی که درختی بکارد، یا چاهی حفر کند، یا چشمه ای جاری سازد، یا مسجدی بسازد، یا کتابی بنویسد، یا علمی به ارث بگذارد، یا فرزند صالحی باقی بگذارد که پس از مرگ برای او طلب مغفرت کند (ورام، 1368، ص 429).
بنابراین، ارزش علم به هدایت گری و راهنمای عمل بودن آن است. امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید:
العلم قائد و العمل سائق... (مجلسی، 1403، ج 78، ص 45)؛ علم راهبر و راهنماست و انسان را به دنبال می کِشد و عمل انسان را به جلو می راند... .
معصومان (علیهم السلام) همواره از علمی که به عمل نینجامد، به خدا پناه می بردند و دیگران را نیز از آن هشدار می دادند.
علی بن هشام بن البرید از پدرش نقل می کند: مردی نزد امام سجاد (علیه السلام) آمد و مسائلی را پرسید و امام او را پاسخ داد. بار دیگر آمد تا مانند همان مسائل را بپرسد، امام (علیه السلام) فرمود:
مکتوب فی الانجیل: لا تطلبوا علم ما لا تعلمون و لما تعملوا بما علمتم، فان العلم اذا لم یعمل به لم یزدد صاحبه إلا کفراً و لم یزدد من الله إلا بعداً (کلینی، 1365، ج 1، ص 44)؛ در انجیل نوشته است که: دانش آنچه را که نمی دانید طلب نکنید، تا وقتی که به آنچه می دانید، عمل کرده باشید؛ زیرا اگر به علم عمل نشود، چیزی جز کفر و دوری از خدا به صاحبش نمی افزاید.
چنان که در این سیره مشاهده می شود، امام حتی آموزش نمی دهد، مگر اینکه به آموزه های گذشته عمل شود. البته در این سیره، با توجه به بعد تربیتی عمل است که امام بر عمل اصرار دارد، در عین حال این تأکید بر عمل، آثار آموزشی نیز دارد.
9. اصل عینیت
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان (علیهم السلام)، محسوس و ملموس کردن آموزه ها و عینیت بخشی به آنها، به ویژه آموزه های نظری و ذهنی است. انسان ها بیشتر آموزه های خود را از راه حواس ظاهر می گیرند و همواره با حواس ظاهر سر و کار دارند؛ از این رو اگر آموزش از راه حواس صورت گیرد، ساده تر و زودتر آموخته می شود. معصومان (علیهم السلام) همواره می کوشیدند که محتوای آموزشی خود را در قالب محسوسات، برای شاگردان خود بیان کنند.
سماعه می گوید:
شخصی از ابوحنیفه از «لا شیء» پرسید. ابوحنیفه از پاسخ عاجز ماند و گفت: با این استر به سراغ امام رافضیان [امام صادق (علیه السلام)] برو و آن را به او به «لاشیء» بفروش. آن شخص دهنه ی استر را گرفت و نزد امام صادق (علیه السلام) آمد. امام فرمود: ابوحنیفه تو را مأمور فروش این استر کرده است؟ گفت: آری. امام فرمود: به چند؟ گفت: به «لاشیء». امام فرمود: چه می گویی؟ شخص گفت: حقیقت را می گویم [آنچه ابوحنیفه گفته است]؛ امام فرمود: آن را از تو به «لاشیء» خریدم و به غلامش فرمود: آن را به آغل ببر. محمد بن الحسن [مأمور ابوحنیفه] مدتی منتظر ثمن ماند، اما خبری نشد. به امام عرض کرد: فدایت شوم بهای استر چه شد؟ امام فرمود: فردا بیا تا آن را به تو بدهم. محمد بن الحسن نزد ابوحنیفه رفت و مطلب را گزارش کرد. ابوحنیفه خوشحال شد و فردا برای گرفتن بهای استر نزد امام آمد.
امام فرمود: برای گرفتن بهای استر آمدی؟ گفت: آری. امام فرمود: ثمن آن «لا شیء» است؟ گفت: آری. امام بر چهارپا سوار شد و به همراه ابوحنیفه به صحرا رفتند. وقتی آفتاب برآمد، امام به سرابی که در یک مایلی بود، اشاره کرد و به ابوحنیفه فرمود: چه می بینی؟ گفت: آب. وقتی یک مایل را پیمودند دیدند باز آن آب در یک مایلی آنهاست و از آنان دور می شود. در این هنگام امام فرمود: بهای استر را بگیر، که خدا در قرآن می فرماید: «مانند سرابی در بیابان که تشنه، آن را آب می پندارد و وقتی به سوی آن می آید، چیزی را نمی یابد و خدا را حاضر می بیند» (نور، 39)» (مجلسی، 1403، ج 47، ص 239).
در این سیره امام صادق (علیه السلام) برای نشان دادن «لاشیء» که معنایی عدمی دارد و به معنای «هیچ» است، به محسوسات متوسل شد.
همراه کردن آموزش با اموری که به راحتی فراموش نمی شوند و یا انسان با آنها زیاد سر و کار دارد، به گونه ای که هرگاه به آن برخورد، بی درنگ محتوای آموزشی را به یاد خواهد آورد؛ نیز نوعی عینیت بخشی به آموزه هاست؛ از جمله، این امور عبارت اند از: ارائه آموزش در مکان های خاص یا به سبک ویژه و یا همراه کردن آن با چیزی که دیر فراموش می شود و یا دانش آموز با آن زیاد در ارتباط است؛ همچنین استفاده از ابزارهای آموزشی نیز می تواند تا اندازه ای به آموزه ها عینیت ببخشد. استفاده از روش تمثیل، داستان و قصه در سیره معصومان (علیهم السلام)، نیز در راستای این اصل آموزشی تلقی می شود.
علی بن جعفر، از امام کاظم (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:
پدرم، دستم را گرفت و فرمود: فرزندم! پدرم محمد بن علی (علیه السلام) دستم را گرفت، چنان که من دست تو را گرفتم، و فرمود: پدرم علی بن الحسین (علیه السلام) دستم را گرفت و فرمود: فرزندم! کار نیک را نسبت به هر کس که آن را از تو طلب کند. انجام ده؛ پس اگر او شایسته خدمت بود که حق به حق دار رسیده است و اگر او شایسته نبود، دست کم تو شایسته آن کار بوده ای و اگر مردی، در حالی که در سمت راست تو ایستاده است، تو را ناسزا گفت و به سمت چپ تو رفت و از تو عذرخواهی کرد، عذر او را بپذیر» (ورام، 1368، ص 466).
در این سیره، امام سجاد (علیه السلام) دست فرزند خود - امام باقر (علیه السلام) - را می گیرد و در آن حال و با کیفیت خاص، این مطلب را به او آموزش می دهد. امام باقر (علیه السلام) نیز در حالی که مطلب را به همان کیفیت خاص به فرزندش - امام صادق (علیه السلام) - آموزش می داد، کیفیت آموزش پدرش را نیز یادآور شد؛ همچنین امام صادق (علیه السلام) نیز به همان سبک، فرزندش - امام کاظم (علیه السلام) - را آموزش داد. محتوایی که به این سبک آموزش داده شود، هرگز فراموش شدنی نیست و یا دست کم بسیار دیر فراموش می شود و اگر فراموش هم بشود، به راحتی یادآوری می شود؛ زیرا آموزش به همراه رفتاری خاص صورت گرفته و چون معمولاً رفتار زودتر یاد گرفته و دیرتر فراموش می شود، یادگیری آسان تر صورت می گیرد؛ از سوی دیگر نوع رفتار نیز محبت آمیز است و این نیز در یادگیری بهتر و آسان تر تأثیر می گذارد. گذشته از آنها، بیان کیفیت آموزش پدران از سوی امامان باقر، صادق و کاظم (علیهم السلام) نیز خود عامل مؤثری در یادگیری و به خاطر سپاری بهتر خواهد بود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز برای عینی کردن این حقیقت که گناه گرچه کم و کوچک باشد، ولی در اثر تکرار، زیاد و بزرگ می شود، اصحاب را برای جمع آوری هیزم در بیابان خشک و بی آب و علف مأمور ساخت تا این حقیقت را به صورت عینی و محسوس به آنان نشان دهد (کلینی، 1365، ج 2، ص 288).
کمیل بن زیاد نخعی نیز می گوید:
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) دستم را گرفت و به بیابان برد؛ چون به صحرا رسید، آهی کشید و فرمود: کمیل! این دل ها ظرف است، بهترین آنها نگاه دارنده ترین آنهاست؛ پس آنچه را به تو می گویم به خاطر بسپار (نهج البلاغه [ترجمه شهیدی]، حکمت 147).
در ادامه، امام (علیه السلام) مطالب مهمی را برای وی بیان می کند؛ از جمله: اهمیت علم و دانش و برتری آن بر مال و مانند آنها. در این سیره نیز امام (علیه السلام) می خواهد با بیرون بردن کمیل از منزل و شهر به بیابان و صحرا، این خاطره و مطالب آموزشی آن همواره در ذهن کمیل باقی بماند. شاهد آن این است که امام ابتدا از ظرف بودن ذهن (قلب) و بهترین آنها که نگاه دارنده ترین آنهاست، سخن به میان آورد؛ یعنی امام، هم به کمیل توصیه می کند که آنها را در حافظه خود نگاه دارد و هم خود روشی را در پیش می گیرد که در این نگاه دارندگی مؤثر باشد.
استفاده از تمثیل و تشبیه نیز در راستای تحقق این اصل آموزشی است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دین را به درختی استوار و در حال رشد، تشبیه می کند که ایمان، اصل آن و زکات، فرع آن و نماز، آب آن و روزه، ریشه های آن و اخلاق نیک، برگ آن... و دوری از محرمات، میوه آن است؛ سپس می فرماید: «همان گونه که درخت جز با میوه ی پاکیزه کامل نمی شود، ایمان نیز جز با دوری از محرمات کامل نمی گردد» (نوری، 1408، ج 11، ص 279).
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نیز در روایتی، دنیا را به ماری تشبیه می کند که وقتی آن را لمس کنی، نرم و لطیف، ولی نیشش دردناک است...» (مفید، 1378، ج 1، ص 227).
10. اصل ارزشیابی
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان (علیهم السلام)، اصل ارزشیابی است. هدف اصلی از ارزشیابی آموزشی، شناخت میزان آمادگی و توانایی دانش آموزان و نیز اصلاح یادگیری آنان است. این شناخت در مسائل آموزشی، به آموزگار و دانش آموز در برنامه ریزی های آینده کمک خواهد کرد؛ زیرا معلم می تواند براساس این ارزشیابی، محتوای آموزشی بعدی را ارائه کند و دانش آموز نیز می تواند براساس آن، به عیب ها و ضعف های خود پی برده و به جبران و رفع آنها بپردازد. افزون بر این، ارزشیابی های آموزشی کنونی، این امکان را فراهم می آورد که دانش آموز مروری دوباره بر آموخته های گذشته خود داشته باشد و آنها را به صورت بهتری بیاموزد. در سیره اهل بیت (علیهم السلام)، گرچه شاگردان به صورت رسمی و پیوسته، ارزشیابی نمی شوند، ولی آن بزرگواران گاه شاگردان خود را ارزیابی علمی می کردند. ارزشیابی در سیره، به پایان دوره آموزشی اختصاص ندارد، بلکه هرگاه امام لازم بداند، برای آگاهی از میزان یادگیری شاگردان، سطح استعداد و توانایی آنان، آگاه ساختن شاگردان از میزان علم و جهلشان و مانند آنها، به ارزیابی آنان اقدام می کند. این گونه ارزیابی ها که گاه ممکن است در ابتدای آموزش صورت گیرد و گاه در حین آموزش و گاه در پایان آموزش از کارایی بیشتری نیز برخوردار است؛ زیرا دانش آموز را وادار می کند که همواره به مطالعه و یادگیری آموخته ها بپردازد و همیشه آمادگی لازم را برای امتحان داشته باشد؛ در نتیجه، مطالعه را برای شب امتحان به تأخیر نمی اندازند. در سیره اهل بیت (علیهم السلام)، نمونه هایی از هر یک از ارزیابی های یاد شده، مشاهده می شود؛ این سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می تواند نمونه ای از ارزیابی، در ابتدای آموزش (ارزیابی ورودی یا تشخیصی) باشد.
جابر می گوید:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از من پرسید: هرگاه به نماز می ایستی، چگونه قرائت می کنی؟ گفتم: می گویم: «الحمدلله رب العالمین». پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بگو: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم...» (نوری، 1408، ج 4، ص 168).
این دو سیره نیز می تواند نمونه هایی از ارزیابی پس از آموزش باشد.
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که روزی از یکی از شاگردان خود پرسید:
«از من چه آموخته ای؟» گفت: هشت مسئله از شما آموخته ام. امام فرمود: «آنها را برایم بازگو». گفت: اول اینکه دیدم هر محبوبی دوست خود را به هنگام مرگ رها می کند؛ از این رو همت خود را صرف چیزی کردم که مرا در تنهایی رها نکند، بلکه انیس تنهایی ام باشد و آن کار نیک است. امام فرمود: «به خدا قسم، چه نیک آموخته ای...» (ورام، 1368، ج 1، ص 311).
حماد بن عیسی نیز می گوید:
امام صادق (علیه السلام) روزی به من فرمود: آیا نیکو نماز می گزاری؟ گفتم: آقای من، من کتاب حریز در نماز را حفظم؛ امام فرمود: حفظ آن بر تو لازم نیست، بلند شو و نماز بگزار! حماد می گوید: در برابر امام رو به قبله به نماز ایستادم و رکوع و سجده کردم. امام فرمود: حماد نیکو نماز نمی گزاری! چه زشت است برای انسان که شصت یا هفتاد سال از عمرش بگذرد و یک نماز کامل با تمام حدود و شرایطش اقامه نکرده باشد. حماد می گوید: در خود احساس سرافکندگی کردم و به امام عرض کردم: فدایت شوم! نماز را به من بیاموز! امام رو به قبله ایستاد و... (نوری، 1408، ج 4، ص 83).
سؤال امام صادق (علیه السلام) از مفضل بن عمر نیز می تواند نمونه ای از ارزیابی در حین آموزش (مرحله ای) باشد. در این سیره، امام در حین مباحثه با مفضل، فرمود:
یا مفضل! و ما علمک بان الظالم لا ینال عهد الامامه؟ قال المفضل: یا مولای! لا تمتحنی بما لا طاقت لی به و لا تختبرنی و لا تبتلنی، فمن عِلْمِکم عَلِمْتُ و من فضل الله علیکم أخذتُ (مجلسی، 1403، ج 53، ص 25)؛ مفضل! به چه دلیل می گویی امامت به ظالم نمی رسد. مفضل گفت: آقای من! مرا به آنچه بر آن توان ندارم امتحان نکن و مرا مورد آزمون و امتحان قرار مده. هر آنچه که شما به من بیاموزی می آموزم و از فضل خدا بر شما دریافت می کنم.
در این روایت به گفته مفضل، امام در صدد امتحان و آزمایش او بود و او اقرار کرد که هر چه را شما به من بیاموزید یاد می گیرم و فراتر از آن نمی دانم. البته امام درصدد ارزیابی یادگیری او نبود، بلکه می خواست بداند میزان آگاهی و آشنایی مفضل با قرآن و تأمل او در قرآن چگونه است؛ زیرا در سؤال بعدی، امام از او درباره آیاتی که کافران را ظالم می داند، پرسید و مفضل نیز پاسخ داد.
ارزیابی امام صادق (علیه السلام) از مناظره اصحاب خود، نمونه ای دیگر از ارزشیابی مرحله ای است. (1)
هشام بن سالم می گوید:
نزد امام صادق (علیه السلام) بودیم که مردی از اهل شام اجازه ورود خواست، امام اجازه داد. شامی وارد شد و سلام کرد. امام به او فرمود که بنشیند؛ سپس پرسید: نیازت چیست؟ شامی عرض کرد: شنیده ام به هر چه که از شما بپرسند، آگاهی؛ از این رو آمده ام تا با شما مناظره کنم. امام فرمود: در مورد چه چیز مناظره کنی؟ عرض کرد: در مورد قرآن و حروف مقطعه آن، سکون، جر، نصب و رفع آن (تفسیر و اعراب قرآن). امام فرمود: اگر بر حمران پیروز شدی، بر من پیروز شده ای!
شامی با حمران مناظره کرد و شکست خورد؛ سپس خواست در زبان عربی مناظره کند. امام اَبان بن تغلب را معرفی کرد. شامی با او مناظره کرد و شکست خورد. در کلام و توحید و امامت و علوم دیگر نیز با مؤمن طاق، هشام بن حکم و طیار مناظره کرد و شکست خورد. در پایان امام (علیه السلام) مناظرات و سخنان اصحاب خود را در حضور آنان برای شامی ارزیابی کرد (2) و نقاط مثبت و منفی هر یک را چنین بیان کرد: اما حمران، از «حق» سؤال کرد و تو آن را نمی دانستی و او بر تو غلبه کرد؛ اما اَبان، حق را با باطل آمیخت و با قیاس بر تو غلبه کرد، و اما طیار، مانند پرنده ای فرود و فراز داشت و تو مانند پرنده ای بودی که قدرت پرواز نداشتی، و اما هشام بن سالم فرود و فراز بهتری داشت، و اما هشام بن حکم به حق سخن گفت و تو را مبهوت ساخت (ر. ک: طوسی، 1404، ج 2، ص 554).
به این ترتیب امام (علیه السلام) آموخته های شاگردان خود را ارزیابی کرد و به آنان فهماند که کدام یک از این راه ها درست تر است.
خلاصه مبحث
یکی از مسائل مهم تربیت اسلامی، کشف اصول و روش های آموزشی در سیره تربیتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) است. آنان با شناختی که از خدا، انسان و هستی دارند، حقیقت را دریافته اند و براساس آن عمل می نمایند. بنابراین شیوه های آموزشی، اصول، فنون و آدابی که آنها در آموزش به کار می بردند از نظر علمی و روانی بیشترین تأثیر را بر مخاطب می گذارد. با توجه به بررسی های انجام شده اصول آموزشی ای که در سیره تربیتی معصومان (علیهم السلام) ملاحظه شده است به شرح ذیل است:
1. اصل ارتباط و جلب توجه مخاطب؛ معصومان (علیهم السلام) با شیوه های گوناگونی مانند طرح سؤال، برانگیختن سؤال در ذهن مخاطب، تأکید بر اهمیت مطلب و استفاده از کلمات خطابی گوناگون ابتدا توجه مخاطب را به خود جلب کرده و سپس به بیان محتوای آموزشی می پرداختند.
2. اصل انگیزش؛ ایجاد و افزایش انگیزه یکی از مهم ترین عوامل مؤثر در یادگیری است. انگیزه گاه درونی و گاه بیرونی است؛ در انگیزه درونی عامل برانگیزاننده خود فرد است به گونه ای که خود فرد از درون، نسبت به یادگیری اشتیاق می یابد و نیازی به تشویق های بیرونی نیست. این نوع انگیزه تأثیرات عمیق تری در یادگیری دارد. معصومان (علیهم السلام) با علم به این نکته در زمان های مناسب از عامل انگیزنده استفاده می کردند.
3. اصل کوشش؛ دانشجو باید به صورت فعال، در پی فراگیری علم باشد و از معلم و استاد، در پاسخ به پرسش های خویش یاری بگیرد. معصومان (علیهم السلام) نیز همواره می کوشیدند تا شاگردان خود را به کند و کاو در مسائل علمی وا دارند.
4. اصل توجه به تفاوت های فردی؛ این تفاوت ها برخی طبیعی و ارثی و برخی محیطی است. تفاوت های محیطی نیز برخی زیستی و برخی فرهنگی است. هر یک از این تفاوت ها می توانند روش های آموزشی متفاوتی را طلب کنند، که اگر به آنها توجه نشود، در فرآیند آموزش اختلال ایجاد خواهد شد. معصومان (علیهم السلام) در امر آموزش به این اصل مهم توجه ویژه ای داشتند.
5. اصل تفکر و تفقه؛ خواندن، شنیدن و گاه حفظ کردن، لازمه و مقدمه فهم و تفکر است، ولی نباید به این موارد اکتفا کرد، بلکه باید از این مراحل مقدماتی گذشت و به مرحله تفکر، فهم و حتی عمل رسید. در سیره معصومان (علیهم السلام) به سطوح یادگیری توجه شده و سعی بر این است که یادگیری در سطوح عمیق تر صورت پذیرد.
6. اصل استفاده از فرصت ها؛ از جمله اصول آموزشی در سیره معصومان (علیهم السلام)، استفاده از فرصت های مناسب در آموزش دادن افراد است. این اصل از سویی موجب آسان شدن آموزش و از سوی دیگر، موجب نشر و گسترش علم خواهد شد.
7. اصل تناسب محتوا با موقعیت یادگیرنده؛ محتوای آموزشی باید با موقعیت یادگیرنده، از قبیل نیازها، زمان و مکان آموزشی، روش آموزش و... متناسب باشد؛ زیرا این اصل اولاً در راستای اصل عمل گرایی است و ثانیاً در کیفیت آموزشی تأثیری بسزا دارد و در سیره معصومان (علیهم السلام) مورد توجه خاص بوده است.
8. اصل عمل گرایی؛ از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان (علیهم السلام) اصل عمل گرایی است و کوشش آن بزرگواران بر این بوده است که مطالب آموزشی برای عمل آموخته شود. عمل به آموزه ها به تکمیل یادگیری و یاد سپاری و عمق بخشیدن به آموزش می انجامد.
9. اصل عینیت؛ محسوس و ملموس کردن آموزه ها و عینیت بخشی به آنها، به ویژه آموزه های نظری و ذهنی از جمله اصول آموزشی معصومان (علیهم السلام) است.
10. اصل ارزشیابی؛ هدف اصلی از ارزشیابی آزمون و نیز اصلاح یادگیری است. این شناخت در مسائل آموزشی نقش مهمی در برنامه ریزی های آینده دارد. در سیره معصومان (علیهم السلام) گرچه شاگردان به صورت رسمی و پیوسته، ارزشیابی نمی شوند، ولی آن بزرگواران گاه شاگردان خود را ارزیابی علمی می کردند.
پی نوشت ها :
1. امروزه نیز در بخش ارزشیابی، به لزوم سه نوع ارزشیابی برای آموزگار اشاره می شود: ارزشیابی تشخیصی یا ورودی؛ ارزشیابی مرحله ای؛ و ارزشیابی پایانی.
2. در روایتی دیگر آمده است که امام، در پایان، به هر یک از این افراد روی کرد و سخن آنان را برایشان ارزیابی نمود (مجلسی، 1403، ج 23، ص 9، ح 12).
منبع: کتاب سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)