خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: محمدکاظم کاظمی شاعر و پژوهشگر سرشناس حوزه شعر و ادبیات فارسی در سالهای اخیر است. از ادیبان مهاجر افغانستانی که با وجود تحمل شرایط نه چندان مطلوب مهاجران افغان در سالهای ورود به ایران، تلاش و کوشش خود را در راه اعتلای زبان فارسی ادامه داد تا جایی که به عضویت ناپیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی در آمد.
کاظمی به تازگی دو کتاب «شعر پارسی» و «روزنه» را از سوی انتشارات سپیده باوران منتشر کرده است که نخستین آن مروری است تاریخی، اجتماعی و سیاسی بر شعر معاصر فارسی به همراه ارائه مفصلی از نمونه آثار مرتبط با آن و دومین اثر نیز یک متن آموزشی درباره شعر و شاعری در زبان فارسی است.
به این بهانه با کاظمی به گفتگو نشستیم و از دغدغههای این روزهایش درباره شعر فارسی سوال کردیم.
* جناب کاظمی درباره کتاب روزنه و در مقدمه آن عنوان شده است که این اثر یک متن آموزشی است برای شعر. خب به طور طبیعی این سوال در ذهنم میآید که شما کدام وجه از شعر و شاعری را آموختنی میدانید؟
بله شعر هم همانند هنرهای دیگر یک جنبۀ فطری دارد و یک جنبۀ اکتسابی. ما شاعران بسیاری داریم که فطرتاً طبع و قریحۀ قدرتمندی داشتهاند، ولی به سبب این که موقعیت پرورش آن قریحۀ خدادادی برایشان میسر نشده است، نتوانستهاند به مدارجی که شایستهاش بودهاند برسند. در دیگر هنرها هم همین طور است. ذوق موسیقی یا نقاشی در افراد جز به مدد آموزش به مرحلۀ کمال نمیرسد. همین طور در داستاننویسی. البته این را میپذیرم که قسمت فطری قضیه در شعر، از مثلاً داستان نیرومندتر است.
* متوجه شدم اما بگذراید سوالم را به شکل دیگری تکرار کنم. تلاشهای بسیاری برای پرورش شاعران جوان کشور در سالهای اخیر از سوی موسسههای مختلفی انجام پذیرفته اما گویی این تلاشها منوط به هدایت شاعرانی است که میدانند شاعرند و نه کاشف استعدادهای جوان شعر که شاید هنوز این مساله را در خود باور ندارند. کتاب شما(روزنه) قرار بوده و هست به سراغ کدام بخش از این دو طیف توجه کند؟
این کتاب قرار است به سراغ کسانی برود که استعداد شعری دارند، ولی موقعیت آموزش برایشان فراهم نمیشود، عمدتاً در جاهای دور از مراکز فعال ادبی. آنچه شما در مورد مؤسسات میفرمایید درست است، ولی بیشتر در مرکز و شهرهای بزرگ است. در شهرهای کوچک و نقاط دورافتاده خیلی از شاعران از یک جلسۀ نقد و بررسی شعر هم محروماند، در حالی که استعدادهای بسیاری هم دارند.
از این گذشته باز چیزی که برایم مهم است، این است که آموزش ما مبتنی بر چه دیدگاهی است. ممکن است کسانی آموزش را در یاددادن علم عروض و قافیه و صنایع ادبی به شکل سنتی ببینند. در این کتاب من بیشتر کوشیدهام که نگاه جمالشناسانۀ مخاطب را تغییر دهم و بر آن اثر بگذارم. همان اتفاقی که در خود من بر اثر مطالعۀ آثار کسانی همچون دکتر شفیعی کدکنی رخ داد. کتاب موسیقی شعر دکتر شفیعی آموزش وزن و قافیه نیست. در آن هیچیک از قواعد وزن و قافیه را نمیتوان یافت، ولی نگرش ما را به موسیقی شعر ارتقا میبخشد که ما در یک شعر از منظر موسیقی به دنبال چه چیزی باشیم. من در این کتاب کوشیدهام که آموزشها هم کمابیش از این جنس باشد، هرچند بنا بر ضرورت، قواعد را هم بیان کردهام.
* در کنار مباحثی که در روزنه وارد شده است دوست دارم از ایده شما برای آموزش موارد عرفی در میان شاعران جوان بپرسم. حتما بهتر از من میدانید که جامعه شعر به ویژه شاعران جوان این روزها در حال حرکت به سوی نوعی واکنش سریع اجتماعی هستند و همین مساله سبک بیانی شعرشان را تغییر داده است و جایی حتی کار به توهین و تعدی به حقوق دیگران میکشد. این دست رویکردها را میتوان با آموزش در جریان شعر امروز تغییر داد و یا باید دنبال راه و اتفاقی دیگر بود؟
بله درست میفرمایید. به نظرم این یک ضرورت مهم است و باید در پی آن بود که سلوک شاعرانه و شخصیت اجتماعی و تفکر خود را ارتقا دهیم. به نظرم شایسته است که کسانی که صلاحیتش را دارند در این زمینهها هم دست به قلم ببرند. من در سالهای اخیر هر جا در کارگاهی یا جلسهای موقعیت آسیبشناسی جریان شعر جوان امروز میسر میشود، میگویم که شاعر جوان امروز بیش از «چگونه گفتن»، به «چه گفتن» نیاز دارد. به همین دلیل هم در این جلسات معمولاً مسیر بحث روزنه را دنبال نمیکنم. آنجا یک سلسله قواعد و فنون بیان شده است. چیزی که از این مهمتر است، زیست شاعرانۀ شایسته است.
* به کتاب «شعر پارسی» هم بپردازیم. در موخره آن عنوان شده که این اثر به سیر تحولات شعر فارسی و پیوند آن با وقایع تاریخی پرداخته است و البته در متن هم شاهد مثالهایی برای آن دیدهام. به باور شما شعر این سالهای اخیر فارسی تا چه اندازه چنین بوده است. از سویی جریانی معتقدند که شعر فارسی بسیار شخصی شده و شاعران تنها به بیان مشغولیات شخصی و به طور عمده غیراجتماعی خود میپردازند و برخی نیز بر این باورند که جریانی به سفارشیگویی روی آورده و خود را ملتزم میدانند به هر پدیدهای در قالب شعر واکنش نشان دهند؟
به نظر شعر امروز هرچند هم شخصی باشد، رها از مسائل سیاسی و اجتماعی نیست. بگذریم از این که بسیاری شعرها هم آنقدر شخصی نیست. الان ما یک جریان نیرومند شعر مذهبی داریم. ولی به وضوح میشود حس کرد که سایۀ سیاست فرهنگی غالب، بر سر شعرهای مذهبی هم دیده میشود. مثلاً بعضی آسیبها که در عرصۀ نگرش دینی ما وجود دارد، در شعر مذهبی بعضی شاعران هم بروز میکند. یا همین بحث سفارشی شدن شعر، بدور از مسائل سیاست و اجتماع نیست. چرا نهادهای متولی ادبیات فقط یک نوع شعر را بیشتر میپسندند و شاعران را به آن سمت سوق میدهند؟
* تجربه و دیدگاه شما درباره تاثیرپذیری اجتماعی و سیاسی شعر فارسی که در کتابتان آمده حاکی از چه نوع حضور تاریخی سیاست و جامعه در بطن شعر فارسی است و چقدر این نسخه را میتوان امروز نیز پیچید؟
به نظرم شعر قدیم ما مستقیم با سیاست درگیر نبود. حداقل تا دوره مشروطه. ولی از سیاست به طور غیرمستقیم تأثیر میپذیرفت. به همین دلیل شعر دورۀ سامانی یک رنگ و بویی دارد و شعر دورۀ سلجوقی رنگ و بویی دیگر. در دورۀ سامانی شاعر از خردورزی میگوید، در دورههای بعد، عقل را نفی میکند. شما این بیت از جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی شاعر قرن ششم را ببینید:
ره به قرآن است، کم خوان هرزۀ یونانیان
اصل اخبار است، مشنو قصۀ اسفندیار
در حالی که نگرش شعر دورۀ سامانی این نیست. پس سیاست فرهنگی دورۀ سلجوقی و خوارزمشاهی اثراتی دارد.
به نظرم امروز هم همین را میبینیم. همان طور که قشریگری، خردستیزی، تعصب و البته گاهی ریا در شعر آن دورهها دیده میشود، در نحلههایی از شعر امروز هم هست و اینها به وسیلۀ بعضی جریانهای فکری و اجتماعی حمایت میشود، جریانهایی که گاهی از قدرتهای سیاسی یا مالی یا نفوذهای اجتماعی هم برخوردارند. همین امروز اثرات تفکرات افراطی شیعی (که به اسلام انگلیسی معروف شده است) در بعضی شعرهای مذهبی احساس میشود.
* آقای کاظمی به باور شما ما در شعر فارسی این روزها در حال حرکت به سمت تکرار دورهای خاص از تاریخ ادبیات ایران هستیم و یا اینکه واقعا توانستهایم سبک و کاری در خور زمانه خود و به صورت اختصاصی فراهم آوریم؟
به نظرم جریان اصلی و نیرومند شعر امروز فارسی در حال تکرار نیست. حرفهای تازهای دارد، حرفهایی از یک جنس دیگر. در آنچه به شعر انقلاب موسوم شده است، هم در صورت و هم در سیرت تجربههای جدیدی را میبینیم که قبلاً کمتر دیده شده بود. من اصلاً نمیتوانم سلمان هراتی و علی معلم و قیصر امینپور و حسن حسینی را تکرار گذشتگان بدانم.
* بگذارید از فرصت استفاده کنم برای طرح موضوعی دیگر؛ به همراه کتاب شما شش دفتر شعر با قطع جیبی هم از سوی ناشر به دست ما رسید. دوستان ناشر دیگری نیز به تناسب برای ما چنین آثاری ارسال میکنند. به نظر شما نوعی عطش و مسابقه برای انتشار دفتر شعر در کشور ما وجود ندارد؟ آیا لازم است این میزان شعر در قالب کتاب و نه قالبهای دیگر در جامعه منتشر شود؟
بله به نظرم عطش انتشار شعر در بین جوانان بسیار است. شاید به این واسطه که این را وسیلۀ تثبیت نام خویش در جامعه میبینند. حقیقت این است که ما الان گروه بسیار وسیعی شاعران خوب که آثارشان قابل ارائه است داریم. قدیم این طور نبود. در دهۀ هفتاد شاعران جوانی که شعرشان واقعاً خوب بود. در هر شهری یا استانی انگشتشمار بودند. البته میگویم شاعر خوب، نه الزاماً عالی. این شاعران در یک رقابت تنگاتنگ برای دیده شدن هستند، چون تعدادشان بسیار است. و این است که لاجرم به انتشار کتاب روی میآورند.
انتشار کتاب هم آسانتر شده است. در سالهای پیش به این سهولت و سرعت نبود. ولی باید پذیرفت که ما واقعاً با یک سونامی انتشار کتاب شعر روبهروییم و بسیاری از این کتابها خوانده و یا خریده نمیشود. چون عرضهای صورت میگیرد بدون این که تقاضایی باشد. به همین دلیل من به دوستان جوانی که برای انتشار کتاب از من مشورت میخواهند، میگویم که به نظرم وقتی کتاب شعر منتشر کنید که به عنوان شاعر شناخته شدهاید و در جامعه تقاضایی برای خریدن کتابتان وجود دارد. یعنی مثلاً شخص به کتابفروشی میرود به این نیت که ببیند شما کتاب منتشر کردهاید یا نه. که البته باید پذیرفت فقط عدۀ کمی همیشه به این سطح از اقبال عمومی میرسند که مردم منتظر کتابشان باشند.
* به نظر میرسد که جریان نقد و هدایت صحیح شعر و شعرای جوان نیز در کشور ما به موضوعی فراموش شده مبدل شده و در نهایت کار بیش از آنچه بتوان فکرش را کرد افسارگسیخته شده است. شما با این نظر موافقید؟
سخت است که به طور مطلق نظر بدهیم. ممکن است در هر جای کشور به نوعی باشد. الان در پایتخت جلسات و محافل و برنامههای شعری بیش از حد لازم است. در بعضی جایها کمتر است. به هر حال این را باید بپذیریم که این نقد و هدایت در همه جنبههای اجتماعی و فکری و مذهبی دچار بحران است.
* بعنوان سوال پایانی میخواهم درباره مهمترین دلنگرانی شما برای آینده شعر فارسی بپرسم...
دلنگرانی من بیشتر مربوط به جنبههای اجتماعی شعر و ارتباط آن با مردم است. من فکر میکنم که انجمنها و حلقههای ادبی و فضای مجازی، بیش از حد شاعر ما را انجمنی بار میآورند. این است که شاعر دیگر نه وقت و نه حوصلهاش را دارد که از خود اجتماع چیزی بگیرد و به واقع درونمایۀ شعرش را به کمک تعمق و تأمل در زندگی مردم تقویت کند.