ماهان شبکه ایرانیان

کوک عرفانی

آیا موسیقی های عرفانی می تواند ما را به خدا نزدیک کند؟! اشعار عارفانه چطور انسان یک بخش بینش و علم دارد و یک بخش گرایش

کوک عرفانی

آیا موسیقی های عرفانی می تواند ما را به خدا نزدیک کند؟!
اشعار عارفانه چطور
انسان یک بخش بینش و علم دارد و یک بخش گرایش. از نظر بینش و علم، بسیاری از افراد امکان دارد ترقی کنند یعنی این استعداد در ما هست که می توانیم خوب و بد را بفهمیم. این استعداد با درس و بحث بیش تر شکوفا می شود. این به بینش و دانش ما مربوط است. در فهمیدن بد و خوب، ما در یک مرز مشترک هستیم؛ یعنی هم بدها را به خوبی تشخیص می دهیم و هم خوب ها را.
اما در حوزه گرایش این طور نیست که ما در برابر بد و خوب گرایش یکسان داشته باشیم. ما به کارهای خوب گرایش کامل داریم و به اعمال بد اصلاً گرایش نداریم. یعنی در درون مان گرایش به بد وخوب یکسان نیست. پس بینش ما به اعمال بد و خوب یکسان است. اما گرایش ما این گونه نیست . برای مثال ما غذای خوب و بد و سودمند و زیانبار را یکسان تشخیص می دهیم. تشخیص ما درباره هر دو نوع غذا یکسان است؛ اما گرایش دستگاه گوارشی ما به هر دو نوع غذا یکسان نیست.
دستگاه گوارش غذای خوب را به راحتی هضم و جذب می کند و غذای مسموم را تحمل نکرده، با تهوع پس می زند؛ مگر آن که با بد آموزی و تربیت غیر صحیح کسی خود را به غذاهای بد معتاد کند! این پدیده در روح هم وجود دارد.
روح ما اخلاق خوب و بد، عدل و ظلم، امات و خیانت و صدق و کذب را یکسان تشخیص می دهد؛ ولی به این ها یکسان گرایش ندارد.
گرایش روح به سوی عدل، امانت و صدق است. به همین دلیل، وقتی کودکی می خواهد برای نخستین بار دروغ بگوید، بدنش می لرزد؛ ولی هنگام راست گفتن با شجاعت حرف می زند. برای آن که دستگاه بینش و دانش (عقل نظری) ما تنظیم شود، باید راه های برهانی نظیر فلسفه و ریاضی و حکمت و کلام عرفان را بپیماییم و برای آن که بخش گرایش ما (عقل عملی) تنظیم شود، باید سراغ کارهای عملی برویم.
عقل عملی که کارش گرایش است، تمام تصمیم گیری ها را بر عهده دارد و کارهایی نظیر عزم، اراده، محبت، اخلاق، نیت و غیره را مدیریت می کند. اگر ما این مدیرعامل را نرم خو کردیم، دیگر گریز پا نیست و در برابر فتواهای عقل، خضوع پیدا می کند. یعنی هر کاری می خواهد انجام دهد، از عقل فتوا می گیرد.
ولی اگر این مدیرعامل خودسر شد، از مرکز فرهنگی خود که عقل نظری و دانش است، استفتاء نمی کند؛ بلکه از زیر مجموعه خود که شهوت و غضب است ، نظر می خواهد و بر اساس میل آنها عمل می کند. آن وقت دیگر عقل عملی مدیر عامل نیست، شیطنت است.
برای آن که این مدیر عامل را نرم کنیم، راه های فراوانی وجود دارد.
یکی از این راه ها ، همان است که در دعای شریف کمیل آمده است: «وسلاحه البکاء» ..اسلحه بیرونی مؤمن در برابر دشمن آهن است و اسلحه درونی اش آه و گریه و اشک.
 

بنابراین، اگر باطن مؤمن به سلاح اشک و ناله مسلح باشد در مقابل خواسته های غضب و شهوت می ایستد و از آن ها پیروی نمی کند . ولی اگر مسلح نباشد ، تسلیم می شود و طبق میل خشم و شهوت تصمیم می گیرد. گروهی می گویند: من هر کار بخواهم انجام می دهم وبه کسی کاری ندارم. این بدان معنا است که انسان از مرکز فرهنگی روح پیروی نمی کند و در پی ارضای خواسته های شهوت و غضب است.
 
موسیقی وخوانندگی می تواند بر عقل عملی (مدیر عامل روح) اثر بگذارد. آن که با دعا و مناجات و گریه و آه وناله سر وکار دارد، عقل عملی اش نرمش می یابد؛ از عقل نظر پیروی می کند وبر خلاف رضای خدا هیچ کاری انجام نمی دهد.
خواندن و گفتن شعر یا نثرهای دلپذیر در نرمی عقل عملی بسیار مؤثر است . ما باید بکوشیم از نواختن به خواندن اشعار منتقل شویم؛ چون در نواختن احیاناً نرمش و اشک کاذب داریم. گریه صادق و کاذب نیز وجود دارد.
گاه طنز ادبی ظریفی گفته می شود و انسان می خندد. این خنده صادق است . گاه قلقلک می دهند و شخصی می خندد. این خنده کاذب و بی ارزش است.
گریه هم این گونه است . گاه انسان برای مظلومیت امام حسین (ع) گریه می کند و گاه مارش عزا می زنند و بی آن که متوفی را بشناسد ، می گرید. این اشک کاذب است.
آهنگ ها ممکن است چنین خطری در پی داشته باشند؛ یعنی اشک و نرمش کاذب پدید می آورند و ما خیال می کنیم در عقل عملی ما نرمش ایجاد کرده ، ولی در واقع چنین نیست. این مشکل موسیقی های به اصطلاح عرفانی است. سایر موسیقی ها که مسلماً اثر مخرب و مخدر دارند و موجب نافرمانی عقل عمل از عقل نظر شده و انسان را در دام گناه و سقوط می افکنند.
مرحوم الهی قمشه ای می فرمود: من شعری درباره نیازردن مور سرودم که برخی آن را از شعر جناب فردوسی ظریف تر می دانند. فردوسی فرموده است:

 

میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است

مرحوم الهی قمشه ای می فرماید:

هر کس که دلی دارد یک مور نیازارد
کان مور هم از دلبر دارد اثری بر دل

بعد فرمودند: زمانی به خراسان رفته بودم و انجمن خود را به آن ها تقدیم کردم تا داوری کنند کدام غزل به دوران جوانی من مربوط است و کدام به دوران پیری.
آن ها کاملاً وارونه داوری کردند.
گفتم: شما کاملا به عکس قضاوت کردید.
گفتند: پس چطور شور وعشق در سروده ایام پیری شما بیش تر است؟!
گفتم: باید همین گونه باشد؛ شاعر هر چه پیرتر می شود عاشق تر می گردد. در جوانی شور و عشق خام دارد؛ وقتی پیر شد می فهمد معشوق حقیقی اش دیگری بوده است.
هر چه انسان بالاتر می رود، حرف هایش عاشقانه تر و شورانگیز تر می شود. آن گاه همان طور که نواختن را در قدم اول رها کرد، خواندن را هم در قدم دوم رها می کند. خواندن اگر غنا نباشد، از بهترین نعمت ها است.
اگر می خواهید در بهشت از صوت خوش داود (قاری بهشت ) برخوردار شوید، باید از گوش خود مواظبت کنید تا هر چیزی را نشنود.
در قدم سوم به جایی می رسید که وقتی اشعار یا مطالب اخلاقی - عرفانی را مطالعه می کنید، اشک از دیدگان تان جاری می شود.
این مرحله، از نواختن و خواندن با صوت، بسیار بالاتر است.
 

پی‌نوشت‌ها:
 

* برگرفته از کتاب پرسش و پاسخ های آیت الله جوادی آملی
 

 

منبع:نشریه دیدار آشنا شماره 121
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان