«شهید علامه بلخی به قلم شهید حجت الاسلام سید حسین حسینی» از رهبران برجسته جهادی افغانستان
درآمد
شهید سید حسین حسینی در سال 1347 به منظور فراگیری علوم اسلامی راهی حوزه علمیه نجف اشرف می شود. او ابتدا از مرجع وقت جهان تشیع آیت الله العظمی سید محسن حکیم تقلید می کرده است. ولی پس از ارتحال ایشان، استخاره می گیرد تا از امام خمینی (ره) تقلید کند. استخاره مثبت بوده و آقای حسینی بیدرنگ به تقلید از امام امت روی می آورد، و شیفته درس حکومت اسلامی و درس خارج فقه امام می شود، و در حوزه علمیه نجف اشرف همواره ملازم بیت و همراه امام بوده است. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهید حسینی نیز به تهران می آید، و در پی اشغال افغانستان توسط قوای شوروی، سازمان نصر افغانستان را تشکیل می دهد، و در عملیات مسلحانه و مبارزات فرهنگی در داخل و خارج از افغانستان شرکت می نماید. شهید حسینی در سال 1366 هنگام رفت و آمد به افغانستان توسط عوامل نفوذی دشمن شناسایی و به طرز فجیعی به شهادت می رسد. تاکنون آثار و مقالات گرانبهایی از این شهید عالقیدر بر جای مانده است.
بسم الله الرحمن الرحیم: هدف ما در مرحله کنونی، شناختن و شناساندن شهید علامه سید اسماعیل بلخی به عنوان یکی از بزرگترین شخصیت های اسلامی و شیعی است. بزرگمردی که بحق از اندیشمندان جهان اسلام بود و در ظلمانی ترین دوران ها در کشور تحت ظلم و فرو رفته در اختناق و تاریکی، قیام شکوهمندی را بر اساس قرآن و سنت پایه گذاری کرد. شناختن ابعاد شخصیت این مرد بزرگ، در واقع به آشنایی ما با مسائل اسلامی در ابعاد گوناگون کمک می کند.
مردان خدا هر کدام راه های گوناگونی را برای رسیدن به حق و حقیقت انتخاب کرده اند. اگر بین علامه بلخی و مولانا جلال الدین بلخی مقایسه شود، نقطه های مشترک زیادی وجود دارد. اگر بین علامه بلخی و علامه اقبال لاهوری مقایسه شود، مقاومت و مبارزات سیاسی علامه بلخی را اگر در نظر بگیریم از او بالاتر است.
اگر او را با مولانا خواجه حافظ شیرازی مقایسه کنیم، قصیده بلند بالا و پرمحتوای 270 بیتی شب دیجور علامه بلخی و دوره 15 ساله زندان او شاهد برتری علامه بلخی است. اگر علامه بلخی را با مولانای بلخی مقایسه نمائیم، درست است که او شمع حقیقت جویی است، اما علامه شهید بلخی با وجود خود و با جان خود راه حقیقت را پیموده است. او از قیل و قال مدرسه خسته، در پی حقیقت و واقعیت بود. شعر و ادبیات و عرفان علامه بلخی از مولانای بلخی و حافظ و سعدی شیرازی هم بالاتر است.
علامه بلخی را نمی توانیم تنها از چند سخنرانی و شعر او بشناسیم. باید شهید بلخی را از جهان بینی او بشناسیم. اگر امروز مسئله وحدت را در جوامع اسلامی مطرح می کنیم، باید وحدت ماهیتی، وحدت فکری، عقیدتی و استراتژیکی را مطرح کنیم، و نه وحدت جاهلانه و عوام فریبانه را. مزایای بزرگ شخصیت علمی، فکری، مبارزاتی و عرفانی علامه بلخی به ملت ما جرأت، شهامت و غرور می بخشد و می فهماند که ما در طول تاریخ شخصیت های بزرگی چون علامه بلخی، سید جمال الدین، ابن سینای بلخی، مولانای بلخی، آخوند خراسانی هروی و علامه شهید سید میرعلی اصغر شعاع داریم.
شهید بلخی با بینش انقلابی و اسلامی، بسیاری از مسایل فلسفی و اعتقادی را به صورت اصولی و صحیح در آثار خود مطرح کرده است. یکی از مسایل خرافی که تا امروز در جامعه ما مطرح است، مسئله قضا و قدر کور است. اما علامه بلخی آن را به شکل بسیار سیاسی و انقلابی مطرح می کند. قضا و قدر یک اصل سیاسی، اجتماعی و عقیدتی است. مخالف تلاش و کوشش انسان نیست. اگر ملت ما بیشتر مقاومت کند و مبارزه را ادامه دهد، باز هم طبق قضای الهی است. مگر آزادی ما مورد خواست خداوند نیست؟ ما نباید تنها از علامه بلخی مدیحه سرائی کنیم. باید راهکار او را ادامه دهیم. باید جمعی تشکیل شود و به صورت علمی و تحقیقی کتابی تهیه و تنظیم نمایند تا شخصیت علمی، عرفانی و فلسفه حقیقی مبارزات علامه بلخی در جهان اسلام به صورت درست معرفی می شود. برای آنکه بتوانیم در کار و اندیشه شهید بلخی بهتر آشنا شویم، ضروری است که اوضاع حاکم بر جامعه افغانستان در دوران حیات او را بررسی کنیم.
در سه قرن پیش اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان بسیار اسفبار و درد آور بوده و در هیچ حوزه ای نقطه روشنی وجود نداشته است. از نظر تاریخ نگاران و دانشمندان معاصر، نقطه روشن و قابل اعتمادی در آن دوران تاریک و نکبت بار وجود ندارد. همه این نابسامانی ها معلول دست اندازی ها و دخالت ها و سلطه جویی های استعمارگران در کشورهای اسلامی به خصوص در افغانستان است. معلول حاکمیت حاکمان جاهل و مستبد در این کشور است. حاکمان نادانی که وابسته به استعمار بودند، و استبداد و فسق و فجور را پیشه خود کرده بودند، و فجیع ترین جنایات ضد انسانی را مرتکب می شدند.
آنگاه که مردم افغانستان برای مبارزه بر ضد انگلیس و سلطه سیاه دست نشاندگان تصمیم می گیرند، روحیه ضد سلطه در مردم قهرمان افغانستان باعث ایجاد خیزش عمومی می گردد، و سرانجام انگلیسی ها در چند جنگ خونین شکست می خورند و برای نخستین بار در برابر ملت مصمم و دست خالی به زانو در می آیند. به راستی چه عواملی سبب شد تا مردم افغانستان در سه جنگ در برابر استعمارگران انگلیس به پیروزی قطعی دست یابند؟ اندیشه دینی و آگاهی اسلامی توده مردم بود. روحانیون آگاه و فداکار بودند که رهبری مقاومت مردمی را بر عهده داشتند. این علما بودند که روحیه ایثار و مقاومت را در برابر کفار اشغالگر در دل ها تقویت کردند.
اگرچه تعدادی از تاریخ نویسان معلوم الحال امان الله خان را رهبر و پیشگام مبارزات ضد انگلیسی عنوان کرده و مدعی شده اند که او باعث وحدت و یکپارچگی مبارزان شده تا متجاوزان انگلیسی را در نوبت های متوالی شکست دهند. ولی واقعیت غیر از این است. اگر نبود فتاوای روحانیون معظم و بیگانه ستیز افغانستان، هرگز انگلیس خوار و ذلیل از خاک وطن ما بیرون نمی رفت.
مهمترین دلیل ما بر اینکه امان الله خان نمی توانست مردم را علیه سلطه بیگانگان ملحد شرق بسیج کند، گرایش او به غرب بود. او در نتیجه کوته فکری و ضعف در مقابل تمدن دشمن غربی، زمینه سلطه غیر مستقیم انگلیسی ها را پس از ناامیدی شان هموار کرد. انگلیسی ها با شیوه تزویر و فریب مردم انقلابی، استقلال افغانستان را اعلام کردند، و حاکمیت امان الله خان را به رسمیت شناختند. آن ها با نیرنگ و استفاده از نقطه ضعف های امان الله او را از مسیر مردم و اسلام به انحراف کشاندند. امان الله در پی اغوای استعمارگران انگلیسی سرانجام در کنار رضا خان و اتاتورک قرار گرفت، و به اقدامات بسیار ابلهانه ای برای نابودی هویت دینی مردم دست زد. لیکن روحانیون بیدار افغانستان اعم از شیعه و سنی، بر ضد او به قیام برخاستند و با اعلام جهاد عمومی، نظام پوشالی او را ساقط کردند.
ولی از آنجا که رسم کشورداری اقتضا می کرد فردی از میان توده مردم مسلمان به نام حبیب الله کلکانی مشهور به بچه سقا زمام امور کشور را بدست می گیرد و به عنوان پادشاه اعلام حکومت می کند. درباره این مرد هنوز دو گونه قضاوت می شود. گروهی با استناد به رسانه های تبلیغاتی استعمارگران او را آدمی ناپاک و راهزن می خوانند. عده ای هم او را عیاری از خراسان و جوانمردی از دل کوه برخاسته و متعبد به دیانت اسلام می دانند. من از تاریخ حبیب الله کلکانی اطلاع دقیقی ندارم، ولی او گفته است که نه عامل انگلیس و نه مزدور روسیه بوده است. همین عدم وابستگی او سبب می شود که شکست بخورد. در پی ناکامی حبیب الله، سرسپرده ای به نام نادر خان از انگلیس و از طریق مرز هندوستان که مستعمره انگلیس بوده وارد افغانستان می شود. نادر خان سپس با کمک و راهنمایی مستقیم انگلیسی ها جنگ بر ضد دولت حبیب الله کلکانی را آغاز می نماید. آنگاه افراد فاسد و خوانین و جنایتکاران تشنه منصب و مزدور بیگانه را با وعده و وعیدها جذب خود می کند، و کشتار عجیبی را در اطراف کابل راه می اندازد. تا جائی که این قتل عام و تاراج به مدت سه روز متوالی ادامه پیدا می کند.
بسیاری از مردم که در برابر نادرخان مقاومت می کردند، از هستی ساقط می شوند. نادر خان با قساوت و وحشیگری دولت حبیب الله را سرنگون می کند و خود بر اریکه قدرت تکیه می زند. مهره غدار و جدید استعمار برای گرفتن زهر چشم از مخالفان چه جنایت هایی که مرتکب نمی شود. او بدون ترس و هراس و بیرحمانه دستور قتل عام مردم مبارز کوهدامن هزاره جات، مردم قهرمان و مبارز شمال، روحانیون و علمای اطراف کابل را صادر کرد. تاریخ نویسان نوشته اند که نادرخان چند روز پس از آغاز سلطنت، مردم کوهدامن را به جرم شرکت همسر یک سپهسالار اهل کوهدامن در اعتراضات عمومی قتل عام می کند.
نادرخان سپس هفت ورق قرآن امضاء شده را به عنوان امان نامه برای حبیب الله ارسال می کند. و با نیرنگ و فریب او را به دام می اندازد. آنگاه همه وزرا و فرماندهان ارتش را گردهم می آورد، و حبیب الله کلکانی را تیرباران می کند. از آن روز اندیشمندان متعهد مسلمان به حبس می افتند. بسیاری از متفکرین مسلمان به قتل می رسند. جنایات نادرخان از هولناک ترین جنایات تاریخ معاصر افغانستان است. جنایت ننگین تری که نادر خان در تاریخ مرتکب شد، همدستی او با کمونیست های شوروی برای سرکوب نهضت مسلمانان آسیای مرکزی بود. در پی این خیانت ضربات کوبنده و ناجوانمردانه ای بر مردم بپا خاسته و مسلمان همجوار افغانستان وارد آمد،
نادرخان در حالی که سر سپرده انگلیس بود، در عین حال می بینیم که در مقابله با نهضت اسلامی آسیای مرکزی، با کمونیست ها نیز همدست و همپیمان بوده است. در نتیجه این تبانی شخصیت های مشهور و قهرمان آسیای مرکزی همانند ابراهیم بیک که بر اثر مبارزات بی امان خویش، امنیت و آسایش را از اشغالگران کمونیست گرفته بودند، بجای آنکه از سوی مردم افغانستان حمایت شوند، مورد حمله نادرخان قرار می گیرند. ابراهیم بیگ در نتیجه حمله نامردانه نادر خان مجبور می گردد به داخل آسیای مرکزی بازگردد، و در بخارا توسط حاکمان روسیه به شهادت برسد. نهضت اسلامی مردم آسیای مرکزی بکلی شکست می خورد و مجاهدین با از دست دادن یگانه پناهگاه و نقطه عقب نشینی خود یعنی افغانستان، مأیوسانه از ادامه مقاومت دست می کشند، و تن به حاکمیت کفر می سپارند.
نادرخان پس از چهار سال سلطنت ناروا به درک واصل می شود، و فرزند خردسال او ظاهر خان به صحنه می آید. ولی گرداننده اصلی چرخ حکومت فاشیستی افغانستان هاشم خان برادر نادر خان می باشد. این ناپاکان اجیر تا جایی که توانستند دانایان و متفکران دلسوز ملت را به قتل رساندند، یا به سیاه چال های نمناک زندان انداختند. در این بحث می خواهم گوشه هایی از اوضاع اسفناک عصر علامه بلخی را که در دوران سلطنت و فرمانروائی ظاهر خان بود با استفاده از آثار و اشعار شهید بلخی که در دل محبس دهمزنگ کابل سروده است بازگو نمایم. او در یکی از اشعار خود بیان می کند. زندان دهمزنگ زندانی است که من توصیف آن را از زبان یکی از برادران ایرانی که چند سال پیش در افغانستان رفته بود شنیده ام. آن برادر نقل کرد: «مرا در آن زندان محبوس کردند. زندانی عجیب و غریب بود و هیچگونه شباهتی به زندان های معمول در سایر کشورهای دنیا نداشت. به زندان هارون الرشید و معتصم عباسی که برای علویان مخالف از جمله امام موسی (ع) و امام هادی (ع) درست شده شباهت داشت. زمانی که در حوزه علمیه نجف اشرف درس می خواندیم گاهی به سامرا می رفتیم و از نزدیک زندان خلفای تبهکار عباسی را می دیدیم. کانال زندان چند کیلومتر طول داشت. ما چند کیلومتر راه می رفتیم تا به انتهای زندان می رسیدیم و آن موضعی را که امام هادی (ع) در آن محبوس بود نگاه می کردیم.
زندان دهمزنگ کابل هم آن گونه بوده است. آن زندان دارای دیوارهای گلی و خاکی و مرطوب بوده و هیچ گونه وسایل حیاتی که در سایر زندان های جهان معمول و مرسوم است در آن وجود نداشته است. علامه بلخی 15 سال در چنین زندانی زندگی کرده است. با سرودن شعر و با زبان اشعار اوضاع حاکم را ترسیم می نماید:
حاجتی نیست به پرسش که چه نام است اینجا
جهل را مسند و بر فقر مقام است اینجا
علم و فضل و هنر و سعی و تفکر ممنوع
آنچه در شرع حلال است، حرام است اینجا
چه خوب عامل اصلی آن وضعیت اسفبار را توصیف می کند، حاکمیت انسان های نالایق و نادان است که جوامع را بدبخت و فلاکت زده می سازد. چه جهل و فقر هم ارمغان چنان حاکمیت های شوم و ضد انسانی است و هم عامل بقاء و استمرار آن. افغانستان یک چنین وضعیتی داشته و حاکمان خاندان محمد زائی بسان دشمنان سوگند خورده ملت، جلو پیشرفت و تکامل آنان را با تمام توان مسدود کرده و با همه ارزش های انسانی و اخلاقی کمر به ستیز بسته بوده اند:
ریش زاهد، قلم منشی و فرم افسر
حلقه حزب جوانان، همه دام است اینجا
اینجا علامه بلخی منظورش توهین و یا مسخره نمودن انسان های مؤمن نیست، اما آدم های ریاکار و مسلمان نماهای دغلباز و زاهدنمایی که همیشه در جامعه از قیافه های زاهدانه، سوء استفاده کرده اند نکوهش می کند. در حقیقت این ریش زاهد و قلم منشی و فرم افسر، سه نماد قدرت های ضد مردمی را مشخص می سازد و حاکی از زشتی فریب و زر و زور است. علامه بلخی در ادامه بیان اوضاع عصر خود چنین می گوید:
فکر مجموع در این قافله، جز حیرت چیست؟
زانکه آندر کف یک دزد، زمام است اینجا
ظاهر خان را به عنوان یک دزد، و یک جاهل و یک قلدر و به عنوان یک دیکتاتور که حاکمیت تاریک و شبگون و جغدوار خود را به مردم افغانستان تحمیل کرده و منبع همه مفاسد اجتماعی و فرهنگی و عقب ماندگی های علمی و انسان است قلمداد می کند:
بردگان سرخوش و آزاد به هر جا اما
ملتی بر در یک شخص، غلام است اینجا
بلخی اینگونه وضع اسفبار کشور را بیان می کند. دوگانگی وضع حاکم و وابستگی درباریان فاسد به شرق و غرب. گرایش گروهی از دولتمردان نالایق به میراث خوار استعمار پیر انگلیس، آمریکا و شیفتگی گروهی دیگر از آنان به وابستگی و مزدوری به استعمار شوروی را در شعر پر معنی و بلند که در آن هم علم و هم فرهنگ و فلسفه هویدا است. یعنی شعر و قصیده بلند و پر محتوای 270 بیتی شب دیجور به خوبی ترسیم می کند.
علامه شهید بلخی هنگامی که در سفر تاریخی سال 1346 به حوزه علمیه نجف آمد و به دیدن حضرت امام خمینی (ره) رفت، امام هم به دیدن او آمد. در یکی از این دیدارها که در شهر کربلا صورت گرفت، دوستان او را به حضرت امام (ره) رفت، امام هم به دیدن او آمد. در یکی از این دیدارها که در شهر کربلا صورت گرفت، دوستان او را به حضرت امام (ره) معرفی کردند. یکی از همراهان خطاب به حضرت امام (ره) عرض کرد که حضرت آیت الله خمینی! جناب آقای بلخی علامه بر اینکه یک شخصیت علمی و سیاسی و متفکر انقلابی است، شاعر هم هست. حضرت امام در جواب با تبسم فرمود: «بلی حسنات در وجود سید بزرگوار جناب آقای بلخی جمع شده است».
آنگاه شهید بلخی اجازه گرفت شعر شب دیجورش را در محضر حضرت امام (ره) بخواند. امام پس از اطلاع از مجاهدت ها و مبارزات علامه بلخی خطاب به او می فرماید: «جناب آقای بلخی! شما با این قیام و مقاومت خودتان در مقابل حکومت استبدادی افغانستان به همه ثابت کردید که ناممکنی در سر راه یک انسان انقلابی و مسلمان وجود ندارد، و همه چیز ممکن است». علامه شهید بلخی در آن شعر بلندش می گوید:
ملتی بی خبر از اصل سخن می گویند
مانده اندر غم ما، جمع بزرگان امشب
سپس در توصیف و تشریح بزرگان می گوید:
فاش گویم که نیایی ز بزرگان اثری
جلسه دارند، بهم کهنه فروشان امشب
هستی و مال دکان یکسره بفروخته اند
چشم دارند، کنون بر خود دکان امشب
مقصود از دکان خاک افغانستان و از کالا و مال آن، مردم و تمامی اقوام تحت ستم ساکن آن است، آنگاه وضع روحی خائنان به وطن و ملت خویش را اینگونه ترسیم می کند:
باز آمد سخن چند ز دکان به میان
گفت آن پیرک هوشیارک لرزان امشب
نظر بلخی از این پیرک لرزانک، مهره پخته و زرنگ انگلیس، یعنی هاشم خان است. هاشم خان در جلسه مورد اشاره در شعر چنین در مورد فروش افغانستان نظر می دهد:
بهتر آنست به آمریکه فروشیم وطن
تا ضمانت کند آینده مایان امشب
دگری که منظور داود جلاد است، در جلسه می گوید:
دگری گفت که آمریکه به دور است ز ما
در کف روس گذاریم گروگان امشب
چه خوب و زیبا ترسیم می کند وضع فکری حکام نالایق محمد زائی را که هاشم خان یک طرف است و داود خان طرف دیگر. اولی عامل انگلیس و آمریکاست و دومی طرفدار روسیه است. در این بیان به خوبی روشن است که در افغانستان برخلاف پندار گروهی از اهل نظر و سیاست، سیاست غیر مسلک حاکم نبوده است. بلکه هر کدام از حکمرانان تبهکار و فاشیست آل یحیی به قدرتی از قدرت های بزرگ جهان وابسته بوده اند و جز تأمین منافع اربابان شرقی و غربی خویش، فکر و اندیشه دیگری نداشته اند.
اما توصیه ای که شهید بلخی به مردم خویش دارد این است:
بلخیا نکبت و ادبار ز سستی پیداست
چاره این همه، یکبار قیام است اینجا
راه درمان همه دردها را در این می بیند که همه مردم مسلمان افغانستان اعم از شیعه و سنی علیه حاکمیت پلید و نژادپرست سلاطین محمد زائی قیام کنند، و آن ناپاکان را که سرچشمه همه نکبت ها و بدبختی ها هستند از اریکه قدرت به زیر کشند و زمام امور خود را به دست گیرند. اما اینکه علامه بلخی چه می خواست، مطلبی است که از اشعار ذیل روشن می گردد:
شمعیم، کز فروغ، سراپا بسوختیم
ما را دگر به عشق، رقیب و حسود نیست
یک انسان مسلمان و مبارز و انقلابی باید انقلابش را اینگونه آغاز کند، و اینگونه رفتار نماید. شیطنت ها و سیاست بازی های معمول کنونی و بهره گیری از نیرنگ و تزویر در جهت نیل به مقاصد سیاسی شایسته یک مسلمان مدعی مبارز اسلامی نیست:
در بارگاه دوست نشاید بجز خلوص
آری که بندگی به قیام و قعود نیست
البته مرتبه کمال انسان مسلمان و عابد در خلوص است، آنجا که شیطان خداوند را تهدید می کند که جز مخلصان همه را گمراه خواهم کرد. بگفته حضرت امام خمینی (ره) مخلصین از گمراه شدگان مستثنی هستند. شیطان را در مخلصین راهی نیست. خلوص از والاترین مراتب تکاملی یک انسان مبارز و مؤمن و سیاستمدار است:
منصور از اشعار اناالحق صعود کرد
جز فوق دار، منزل قوس صعود نیست
اشاره می کند به مقامی که یک انسان متدین خداجوی، با تلاش و خودسازی، می تواند بدان صعود کند، انسانی که راه خودش را حق می داند و در تمام کارهای خودش حق را می بیند. می داند که در راه دوست رفتن جز دار و جان بخشیدن چیزی دگری پاداش ندارد:
کاری که زور عشق کند با اشارتی
با الله کز توان سپاه و جنود نیست
وجود حضرت امام خمینی (ره) مصداق کامل این بیان است، این گفته علامه بلخی در وجود حضرت امام خمینی (ره) متجلی است، کار عشق بحق امروز از فرمایشات حضرت امام خمینی (ره) از صحبت های او مشخص است که هیچ قدرت نظامی دنیا توان مقابله با آن را ندارد. هر سپاه قدرتمند و مجهزی از رویارویی با این موجود الهی می ترسد، پیروی از حق و عشق به خداست که امروز در امام خمینی (ره) تجلی یافته است. این پیوستگی به معنویت و حقیقت است که به امام خمینی (ره) چنین نیرو و اقتدار بخشیده است. هنگامی که بخواهد مردم مسلمان را تکلیفی بنماید دریایی از انسانها به تلاطم در می آید. نه تنها ملت هفتاد میلیونی ایران که همه مسلمانان صالح و بیدار دنیا به حرکت در می آیند. همه مستضعفین جهان علیه استکبار عصیان می کنند. عشق بحق کاری می کند که حضرت امام خمینی و پیروان انقلابی او را به مقام اسوه بودن و الگوی مبارزات خلق ها شدن می رساند. امروز تظاهرات و قیام های جاری در کشورهای دنیای اسلام بی هیچ تردیدی از جمهوری اسلامی ایران الهام گرفته است. عشق بحق و روحیه شهادت طلبی کنونی در مردم افغانستان کمر ارتش سرخ شوروی را شکست. عشق بحق و خدا دوستی مردم مارا به قدرتی رسانده که بدون داشتن رئیس جمهوری و بدون فرماندهی نظامی. بدون داشتن رهبرهای سیاسی واقعی علیه کفر متحدانه مبارزه می کنند. آری این برتری مردم ما در عرصه های پیکار معلول عشق بحق است.
تجلیل از علما که هم از نگاه انسانی و اجتماعی و فکری و هم از نظر روایات و دستورات اسلامی لازم و ضروری است. گرچه تجلیل از علما تنها به خاطر تأسف خوردن از فوت یا شهادت آن ها نباید باشد. بلکه بزرگ ترین تجلیل، تجلیل از فکر و اندیشه آن ها و تبیین ابعاد فرهنگی شخصیت آن ها است و شهید بلخی از جمله علمایی بود که فکر اسلامی داشت و همه خواست و آرزو و تمام کوشش و تلاش وی در جهت پیاده کردن احکام اسلام بود و اندیشه ی ناب اسلامی ضد استعمار و ضد ستم داشت.
منبع: شاهد یاران شماره 64