ماهان شبکه ایرانیان

پیشوای صادق، مصداق حقایق (۵)

حدیث عنوان بصری   دستورالعمل امام صادق (علیه السلام) به اراده کنندگان سیر و سلوک الی الله   روایت عنوان بصری درباره سفارش امام جعفر صادق (علیه السلام) به علاقه مندان سیر و سلوک الی الله، دستوری بسیار کارساز و اساسی است

پیشوای صادق، مصداق حقایق (5)

حدیث عنوان بصری
 

دستورالعمل امام صادق (علیه السلام) به اراده کنندگان سیر و سلوک الی الله
 

روایت عنوان بصری درباره سفارش امام جعفر صادق (علیه السلام) به علاقه مندان سیر و سلوک الی الله، دستوری بسیار کارساز و اساسی است. در راستای گذشتن از نفس اماره و خواهش های مادی و طبیعی و شهوی و غضبی که غالباً از کینه و حرص و شهوت و غضب و زیاده روی در تلذّذات بر می خیزند. مرحوم قاضی، استاد روحانی علامه طباطبایی و عده ای دیگر از بزرگان دستور می دادند به شاگران و مریدان سیر و سلوک الی الله تا روایت عنوان بصری را بنویسند و بدان عمل کنند و علاوه بر این می فرموده اند باید آن را در جیب خود داشته باشند و هفته ای یکی - دو بار آن را مطالعه کنند. این روایت بسیار مهم است و حاوی مطالبی بس نورانی و جامع در بیان مقام عبودیت و تسلیم و رضا، و کیفیت معاشرت و کیفیت مقدار غذا و کیفیت تحصیل علم، و کیفیت حلم و مقدار شکیبایی و بردباری و تحمل شدائد در برابر گفتار هرزه گویان است.

ترجمه حدیث عنوان بصری
 

این روایت از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) منقول است تو به مجلسی در کتاب «بحارالانوار» ذکر کرده و چون دستورالعمل جامعی است که از ناحیه آن امام همام نقل شده است. ما در اینجا عین الفاظ و عبارت روایت و به دنبال آن ترجمه اش را بدون اندک تصرف، بیان می کنیم تا محبان سلوک الی الله از آن متمتّع شوند: «من [ محمد باقر مجلسی] به خط شیح ما بهاء الدین عاملی (قدس الله روحه) چیزی را بدین عبارت یافتن: شیخ شمس الدین محمد بن مکی (شهید اول) گفت: من نقل می کنم از خط شیخ احمد فراهانی (رحمه الله) از عنوان بصری و وی پیرمردی فرتوت بود که از عمرش نود و چهار سال سپری می گشت.
او گفت: حال من این طور بود که به نزد مالک بن انس رفت و آمد داشتم، چون جعفر صادق (علیه السلام) به مدینه آمد، من به نزد او رفت و آمد کردم و دوست داشتم همانطوری که از مالک تحصیل علم کرده ام، از او نیز تحصیل علم نمایم.
پس روزی آن حضرت به من گفت: من مردی هستم مورد طلب دستگاه حکومتی [آزاد نیستم و وقتم در اختیار خودم نیست، و جاسوسان و مفتشان مرا مورد نظر و تحت مراقبه دارند] و علاوه بر این، من در هر ساعت از ساعات شبانه روز، اوراد و اذکاری دارم که بدان ها مشغولم تو مرا از وردم و ذکرم باز مدار و علومت را که می خواهی، از مالک بگیر و در نزد او رفت و آمد داشته باش، همچنان که سابقاً حالت این طور بود که به سوی وی رفت و آمد داشتی.
پس من از این جریان غمگین گشتم و از نزد وی بیرون شدم و با خود گفتم: اگر حضرت در من مقدار خیری جزئی را هم تفرس می نمود، هر آینه مرا از رفت و آمد به سوی خودش، و تحصیل علم از محضرش منع و طرد نمی کرد.
پس داخل مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) شدم و بر آن حضرت سلام کردم. سپس فردای آن روز به سوی روضه برگشتم و در آنجا دو رکعت نماز گزاردم و عرض کردم: ای خدا! ای خدا! من از تو می خواهم تا قلب جعفر را به من متمایل فرمایی و از علمش به مقداری روزی من نمایی تا بتوانم بدان. به سوی راه مستقیم و استوارت راه یابم! و به حال اندوه و غصه به خانه بازگشتم و به جهت آنکه دلم از محبت جعفر اشراب گردیده بود. دیگر نزد مالک بن أنس نرفتم. بنابراین از منزلم خارج نشدم، مگر برای نماز واجب [ که باید در مسجد با امام جماعت به جای آورم] تا به جایی که صبرم تمام شد.
در این حال که سینه ام گرفته بود و حوصله ام به پایان رسیده بود، نعلین خود را پوشیدم و ردای خود را بر دوش افکندم و قصد زیارت و دیدار جعفر را کردم و این هنگامی بود که نماز عصر را به جا آورده بودم.
پس چون به در خانه حضرت رسیدم، اذن دخول خواستم برای زیارت و دیدار حضرت. در این حال خادمی از حضرت بیرون آمد و گفت: چه حاجت داری؟! گفتم سلام کنم بر شریف.
خادم گفت: او در محل نماز خویش به نماز ایستاده است پس من مقابل در منزل حضرت نشستم در این حال فقط به مقدار مختصری درنگ نمودم که خادمی آدم و گفت: به درون بیا تو در برکت خداوندی (که به تو عنایت کند). من داخل شدم و بر حضرت سلام نمودم. حضرت سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند: بنشین! خداوندت بیامرزد! پس من نشستم و حضرت قدری به حال تفکر سر به زیر انداختند و سپس سر خود را بلند نمودند و گفتند : کینه ات چیست؟! گفتم: ابوعبدالله (پدر بنده خدا؟!)
حضرت گفتند: خداوند کینه ات را ثابت گرداند و تو را موفق بدارد ای أبوعبدالله حاجتت چیست؟
من در این لحظه با خود گفتم: اگر برای من از این دیدار و سلامی که بر حضرت کردم. غیر از همین دعای حضرت هیچ چیز دگری نباشد. هر آینه بسیار است. سپس حضرت سر خود را بلند نمود و گفت: چه می خواهی؟! عرض کردم از خداوند مسألت نمودم تا دلت را بر من منطعف فرماید و از علمت به من روزی کند. و از خداوند امید دارم که آنچه را که درباره حضرت شریف تو درخواست نموده ام، به من عنایت نماید. حضرت فرمود: ای أبا عبدالله! علم به آموختن نیست. علم فقط نوری است که در دل کسی که خداوند تبارک و تعالی اراده هدایت او را نموده است، واقع می شود. پس اگر علم می خواهی، باید در اولین مرحله نزد خودت حقیقت عبودیت را بطلبی به واسطه عمل کردن به علم، طالب علم باشی و از خداوند بپرسی، و استفهام نمائی تا خدایت ترا جواب دهد و بفهماند. گفتم: ای شریف! گفت: بگو: ای پدر بنده خدا (أباعبدالله) گفتم: ای اباعبدالله! حقیقت عبودیت کدام است؟ گفت: سه چیز است:
1- اینکه بنده خدا برای خودش درباره آنچه خدا به وی سپرده است ملکیتی نبیند؛ چرا که به بندگان دارای ملک نمی باشند، همه اموال را مال خدا می بینند، و در آن جایی که خداوند ایشان را امر نموده است که بنهند، می گذارند؛
2- و اینکه بنده خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نکند؛
3- و تمام مشغولیاتش در آن منحصر شود که خداوند او را بدان امر نموده است و یا از آن نهی فرموده است.
بنابراین، اگر بنده خدا برای خودش ملکیتی را در آنچه که خدا به او سپرده است، نبیند، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالی بدان امر کرده است. بر او آسان می شود و چون بنده خدا تدبیر امور خود را به مدبرش بسپارد، مصائب و مشکلات دنیا بر وی آسان می گردد و زمانی که اشتغال ورزد به آنچه را که خداوند به وی امر کرده و نهی نموده است، دیگر فراغتی از آن دو امر نمی یابد تا مجال و فرصتی برای خودنمایی و فخریه نمودن با مردم پیدا نماید.
 
پس چون خداوند، بنده خود را به این سه چیز گرامی بدارد، دنیا و ابلیس و خلائق بر وی سهل و آسان می گردد و دنبال دنیا به جهت زیاده اندوزی و فخریه و مباهات با مردم نمی رود، و آنچه را که از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم می نگرد، آنها را به جهت عزت و علو درجه خویشتن طلب نمی نماید، و روزهای خود را به بطالت و بیهوده رها نمی کند.
و این است اولین پله از نردبان تقوا، خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
آن سرای آخرت را ما را قرار می دهیم برای کسانی که در زمین اراده بلند منشی ندارند، و دنبال فساد نمی گردند؛ و تمام مراتب پیروزی و سعادت در پایان کار انحصاراً برای مردمان با تقواست.
گفتم: ای اباعبدالله! به من سفارش و توصیه فرما!
گفت: من تو را به نه چیز وصیت و سفارش می نمایم؛ زیرا که آنها سفارش و وصیت من است به اراده کنندگان و پویندگان راه خداوند تعالی و از خداوند مسألت می نمایم تا ترا در عمل به آنها توفیق مرحمت فرماید.
سه تا از آن نه امر درباره تربیت و تأدیب نفس است و سه تا از آنها درباره حلم و بردباری است، و سه تا از آنها درباره علم و دانش است.
پس ای عنوان آنها را به خاطرت بسپار، و مبادا در عمل به آنها از تو سستی و تکاهل سر زند! عنوان گفت: من دلم و اندیشه ام را فارغ و خالی نمودم تا آنچه را که حضرت می فرماید، بگیرم و اخذ کنم و بدان عمل نمایم. پس حضرت فرمود:
اما آن چیزهایی که راجع به تأدیب نفس است، آنکه:
1- مبادا چیزی را بخوری که بدان اشتها نداری؛ چرا که در انسان ایجاد حماقت و نادانی می کند؛
2- و چیزی مخور، مگر آنکه که گرسنه باشی و چون خواستی چیزی بخوری از حلال بخور و نام خدا را ببر و به خاطر آور حدیث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرمود: هیچ وقت آدمی ظرفی را بدتر از شکمش پر نکرده است. بناءً علی هذا اگر به قدری گرسنه شد که ناچار از تناول غذا گردید.
3- پس به مقدار ثلث شکم خود را برای طعامش بگذارد، و ثلث آن را برای آبش، و ثلث آن را برای نفسش.
اما آن سه چیزی که راجع به بردباری و صبر است.
1- پس کسی که به تو بگوید: اگر یک کلمه بگویی ده تا می شنوی، به او بگو: اگر ده کلمه بگویی یکی هم نمی شنوی!
2- و کسی که ترا شتم و سبّ کند و ناسزا گوید، به وی بگو اگر در آنچه می گویی، راست می گویی، من از خدا می خواهم تا از من در گذرد و اگر در آنچه می گویی، دروغ می گویی، پس من از خدا می خواهم تا از تو در گذرد.
3- و اگر گسی تو را بیم دهد که به تو فحش خواهم داد و ناسزا خواهم گفت، تو او را مژده بده که من درباره تو خیرخواه می باشم و مراعات تو را می نمایم.
و اما آن سه چیزی که راجع به علم است:
1- پس، از علما بپرس آنچه را که نمی دانی؛
2- و مبادا چیزی را از آنها بپرسی تا ایشان را به لغزش افکنی و برای آزمایش و امتحان بپرسی.
3- و مبادا که از روی رأی خودت به کاری دست زنی و در جمیع اموری که راهی به احتیاط و محافظت از وقوع در خلاف امر داری. احتیاط را پیشه خود ساز و از فتوا دادن بپرهیز، همانطور که از شیر درنده فرار می کنی؛ و گردن خود را جسر و پل عبور برای مردم قرار نده.
ای پدر بنده خدا (اباعبدالله) دیگر برخیز از نزد من! چرا که تحقیقاً برای تو خیرخواهی کردم و ذکر و ورود مرا به من فاسد مکن، زیرا که من مردی هستم که روی گذشت عمر و ساعات زندگی حساب دارم و نگرانم از آنکه مقداری از آن بیهوده تلف شود و تمام مراتب سلام و سلامت خداوند برای آن کسی باد که از هدایت پیروی می کند، و متابعت از پیمودن طریق مستقیم می نماید. (1)

تحلیلی بر واپسین سفارش امام صادق (علیه السلام) (سفارش به نماز)
 

تأخیر نماز از وقت فضیلت
 

« اگر حقیقتاً به اهمیت نماز پی ببریم و موقعیت و فضیلت این فریضه را بشناسیم و تأکید و توصیه قرآن و پیامبر و اهل بیت (علیه السلام) را مورد دقت قرار دهیم، هرگز به خود اجازه نمی دهیم که این فریضه الهی را به نحوی مورد استخفاف و اهانت قرار دهیم؛ زیرا به هر عنوان حق نماز را ادا نکنیم و آنچه درباره آن از نظر حضور قلب، خشوع و خضوع و طمأنینه و ده ها شرایط دیگر توصیه شده است، به کار نبریم، به نماز اهانت نموده ایم و این مصیبتی است که گریبان گیر اکثریتی از مسلمین نمازگزار است که نماز می خوانند، و لیکن به شرایط آن عمل نمی کنند. یکی از موجبات استخفاف به نماز، مسئله تأخیر بدون جهت و علت است که زیادی از ما نمازگزاران دچار آن هستیم. (2)
در روایت حضرت صادق (علیه السلام) از جد بزرگوارش پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین آمده است : «کسی که نمازش را در غیر وقت آن (بدون عذر و علت) بخواند، از نمازش ظلمت و تاریکی بلند می گردد و می گوید خدا تو را ضایع کند که مرا ضایع کردی و اول چیزی که از بنده در مقابل خداوند سؤال می کنند، نماز است که اگر نماز او صحیح و مقبول باشد، اعمال و کارهای نیک او نیز مقبول خواهد شد و هرگاه نمازش مقبول نباشد، دیگر اعمال او نیز مطرود شود». (3)

حرمت استخفاف نماز
 

کوچک شمردن نماز در آیات و روایات از آن به استخفاف و یاد شده که یکی از گناهان بزرگ است و عواقب دردناکی نیز به دنبال دارد. استخفاف چند صورت دارد:
گاه آدمی آن قدر این عبادت را سبک تلقی می کند که به هیچ وجه آن را به جای نمی آورد و تارک مطلق نماز می گردد. این فرض، شاخص ترین فرض نهادن و استخفاف نماز است که در این حالت فرد اگر شد، نماز می خواند و اگر نشد، آن را ترک می کند و گاه با توجه نکردن به شرایط و احکام آن، نسبت به نماز بی اعتنایی می کند.
همچنین بی مبالاتی در امر نماز و انجام آن در آخرین لحظات دقت و به دنبال انجام کارهای خصوصی، آن هم با حالت کسالت و به گونه ای ملال خیز، خود صورتی دیگر از صور استخفاف نماز است.
کوتاه سخن آنکه، استخفاف نماز به هر شکل و صورت، موجب دوری از رحمت و لطف پروردگار است و نمازی که با استخفاف انجام می شود، هرگز پذیرفته نخواهد شد. (4)
از دیگر نشانه ها بی اعتنایی به نماز، رعایت نکردن آداب آن در خلوت، فراهم نکردن مقدمات نماز قبل از اذان، یاد نگرفتن معانی و عجله و شتاب در نماز است. (5)
امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید:
به خداوند سوگند، پنجاه سال از عمر شخصی می گذرد و خداوند یک نماز از او نپذیرفته است. چه گناهی از این سخت تر؟ قسم به خداوند، شما افرادی از آشنایان و همسایگان را می شناسید که اگر برای شما نماز بخوانند از آنان قبول نخواهید کرد، به جهت استخفافی که به آن دارند. به راستی خداوند جز کار نیک را نمی پذیرد، پس چگونه بپذیرد نمازی را که به آن استخفاف نشده است. (6)

آخرین وصیت امام صادق (علیه السلام)
 

ابوبصیر، یکی از شاگردان برجسته امام صادق (علیه السلام) می گوید: «در هنگام شهادت حضرت صادق (علیه السلام) در مدینه منوره نبودم. پس از مراجعت از سفر، به عنوان تعزیت و تسلیت به محضر ام حمیده، همسر بزرگوار آن حضرت رفتم. ام حمیده وقتی یار با وفای همسرش ابوبصیر را دید، به شدت گریست و فرمود: ای ابا محمد (ابابصیر) ای کاش حاضر بودی در هنگام رحلت آن جناب که آن حضرت یکی از دو چشمان مبارکش را بست. سپس فرمود: خویشان و اقاربم را و هر کس که به من لطف و محبتی دارد، خبر کنید تا بیایند. وقتی همه در حضور جناب اجتماع نمودند و دور بسترش گرد آمدند، فرمود: هرگز شفاعت ما نمی رسد به کسی که نمازش را خفیف بشمارد و استخفاف به نماز داشته باشد».(7)

پی‌نوشت‌ها:
 

1- بحارالانوار، ج1، ص 224
2- سید حسین موسوی راد لاهیجی، نماز از دیدگاه قرآن و حدیث، ص 212.
3- بحارالانوار، ج 83، ص 19 به نقل از همان.
4- محسن کازرونی، خلوتگه راز، ص 136.
5- محمدرضا رضوان طلب، پرستش آگاهانه، صص 189-192.
6- وسایل الشیعه، ج3، ص 15، به نقل از خلوتگه راز، ص 137.
7- بحارالانوار، ج 82، ص 236، به نقل از : نماز از دیدگاه قرآن و حدیث، ص 216.
 

منبع:حسینی ایمنی، سید علی؛ اشارات، قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، تابستان 1391.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان