چکیده
برطبق روش موضوع پژوهی در فصل اول به کلیات بحث و تعریف معجزه و اعجاز پرداخته، سپس در فصل دوم به تفاوتهای بین معجزه و شعبده و سحر و کرامت و ارهاص اشاره خواهد شد. در فصل سوم به انواع مختلف معجزه از نظر بزرگان دینی و علمای اعلام ذکر خواهد شد که از طریق این انواع خواننده به عظمت و بزرگی پیامبر اسلام «صلوات الله علیه و آله» پی برده و بر حق بودن دعوت و راه مبین اسلام یقین پیدا میکند. اما خواننده عزیز باید بداند که بزرگترین معجزه و به بیانی دیگر معجزهی جاویدان این بزرگوار همانا قرآن مجید است ولی در جواب کسانی که این معجزه را برای ایشان منحصر کرده و به آیاتی چند که در جواب خواسته های بی جا و از روی خود خواهی نه طلب معجزه برای ایمان آوردن، پیامبر بزرگوار استناد میکنند که پیامبر میفرمودند: من بشری بیش نیستم که خواسته های نا معقول شما را از خداوند بخواهم، لازم دیدم که قطره ای از دریای معجزات این بزرگوار را ذکر کنم امید است که جوابی باشد به منکران داشتن معجزه ای غیر از قرآن برای ایشان.
کلید واژه:
معجزه، محمد، علی، شعبده، سحر، اعجاز
مقدمه
در فرهنگ دینی ما، معجزه نامی آشنا و پدیده ای مهم و ضروری است که بخشی از باور های دینی، بر آن تکیه دارد. معجزه از واژههایی است که تنها اختصاص به فرهنگ دینی ما ندارد، بلکه از اموری است که در همهی ادیان الهی وجود داشته و دارد، و زیر بنای برخی از باورهای دینی را تشکیل میدهد. پیش رفت های چشمگیر بشر در علوم مختلف از یک سو و برگزاری آزمونهای فراوان قواعد علمی و سربلند بیرون آمدن آنها از آزمونها از سوی دیگر، آن چنان استحکامی به قوانین طبیعی بخشید که بشر آنها را ثابت و شکست ناپذیر تلقی کرد. ولی از سوی دیگر مشاهده کرد در جوامع دینی برخی پدیدهها روی میدهند که به ظاهر با قوانین ثابت شده طبیعت هماهنگ نیستند. این حوادث همان معجزههایی بودند که کم و بیش در هر دین و مذهبی وجود داشتند و بخشی از باورهای قطعی و مسلم مومنان و راه و شیوه های برای شناخت و محک زدن برخی امور دینی به حساب میآمدند. بحثی که پیش رو داریم به تعریف معجزه پرداخته، و از دیدگاه بزرگان و متکلمین اسلامی به قیود و شروط آن مثل؛ قابل تعلیم و تعلم نبودن و قابل معارضه نبودن و مطابق دعوی مدعی بودن و... و از خلال این قیود و شروط سحر، جادو، شعبده، ترد ستی و کرامت را خارج میسازیم. سپس به تفاوتهای اساسی بین معجزه و سحر و جادو و شعبده به صورت خاص میپردازیم. و از اینجا به بعد از منظر بزرگانی چون علامه مجلسی« رحمه الله علیه » و صاحب کتاب جواهر السنیه به اقسام معجزه و انواع آن اشاره کرده، و در فصل آتی آن به یک مورد از موارد بسیاری که علامه مجلسی در کتاب حیات القلوب جمع آوری کرده و از سندیت درجه اعتبار به آن داده و از متواترترین و اخباری که خاصه و عامه در مورد معجزات نبی اکرم« صلوات الله علیه و آله » ذکر کردهاند میآوریم و به عزیزان توصیه میشود برای اطلاع یافتن بیشتر به این کتب و سایر کتب دیگر که در این باب به رشته تحریر در آمده است رجوع فرمایند. امید است این مقال فتح بابی باشد برای مطالعه بیشتر عزیزان و شناختن ابعاد ناشناخته نبی اکرم« صلوت الله علیه و آله » و ساختن برنامه های تبلیغی و رسانه ای ـ تصویری که جای بسی تاسف است که هالیوود صهیونیستی به دروغ فرا فکنی رسانه ای علیه اسلام و مسلمین و سایر ادیان الهی مشغول و ما عقاید حقه خود را نمیتوانیم به جهان ارائه دهیم.
فصل اول ـ تعریف مفاهیم معجزه و اعجاز
اعجاز در لغت معانی گوناگونی دارد، مانند: از دست دادن چیزی، احساس ناتوانی در دیگری، ناتوان ساختن طرف مقابل، مرادف و هم معنی لفظ تعجیز و در اصطلاح دانشمندان علم کلام: کسی که مقامی از جانب خدا و منصبی(جایگاهی) از مناصب الهی را ادعا مینماید، عملی را به عنوان گواه بر صدق گفتار خود، انجام میدهد که از حدود قوانین طبیعی بیرون بوده و دیگران از آوردن مانند آن، عاجز و ناتوان باشند.(1)
بررسی لغوی معجزه از منظر لغویون
در اقرب الموارد آمده است: امر خارق العاده یعجز البشر ان یا تو به مثله و هو عاده مقرون بد عوی النبوه والهاء للمبالغه جمع معجزات.(2) معنی : امر و کاری است که خارق العاده است و انسان از آوردن مثلش عاجز و ناتوان است و معجزه دعوتی است که همراه ادعای نبوت است. و هاء آن برای مبالغه در معنی است. در معجم مجمع البحرین نیز ذکر شده است: المعجز: الامر الخارق العاده المطابق للدعوه المقرون بالتحدی، و قد ذکر المسلمون للنبی« صلوات الله علیه و آله » الف معجزه منها القرآن.(3) معنی: امری است خارق العاده(مخالف امور عادی ) مطابق با دعوت و ادعای معجزه، همراه با تحدی (مبازه طلبی) و خواهان معارضه و مثل آوردن برای منکران. و همانا مسلمانان برای پیامبر اکرم هزار معجزه ذکر کردهاند که از آن جمله قرآن میباشد.
بررسی اصطلاحی معجزه از منظر کلامیون و علمای اعلام
آیه الله سبحانی ـ در کتاب ترجمهی خویش از آیه الله خویی« رحمه الله علیه» ـ آورده است چنین عملی در صورتی میتواند گواه بر صدق گفتار ادعای او گردد که وی امر ممکنی را ادعا نماید ولی اگر او مقامی را ادعا کند که در پیشگاه عقل، محال و ممتنع شمرده شود و یا دلیل نقلی قطعی که از پیامبر و امام به ما رسیده باشد آن را تکذیب نماید، در این صورت عمل وی و لو دیگران از آوردن مانند آن عاجز باشند، گواه صدق گفتار او نبوده، و در اصطلاح دانشمندان به آن معجزه نمیگویند.
مثلا اگر کسی پس از پیامبر اسلام، ادعای نبوت کند، چون مدعای وی به حکم دلایل قطعی با خاتمیت در تعارض است، طبعا بی اساس و دروغ بوده، و دیگر نیازی نیست که خداوند معجزهی او را باطل سازد، زیرا خود دلیل قطعی بر خاتمیت، گواهی بر بطلان ادعای اوست. گاهی اتفاق میافتد که کس مدعی نبوت از جانب خدا میگردد، و عملی را انجام میدهد که دیگران را از معارضه با آن عاجز مینماید، ولی عمل او گواه بر کذب و دروغ او میشود چنان که در زندگانی مسیلمه که مدعی نبوت بود نقل شده است که وی در مقام اعجاز، آب دهان خود را در آب چاه افکند، که آب آن زیاد شود ولی نتیجه خلاف گرفت وآب چاه یکباره فرو نشست، و نیز دست خود را به عنوان برکت بر سر و صورت برخی از کودکان قبیلهی بنی حنیفه کشید، ناگهان گروهی دچار کچلی شده و برخی لکنت زبان پیدا کردند.
همچنین معجزه در صورتی گواه بر صدق گفتار مدعی است که از قلمرو تعلیم و مسائل فکری و نظری بیرون باشد، بنابراین اعمال جادوگران و شعبده بازان و یا کسانی که بر اثر اطلاع بر یک سلسله اسرار دقیق علمی، کارهای خارق العاده ای را انجام میدهند معجزه نیست، اگر چه یکی از مناصب الهی را ادعا کنند و این عمل را شاهد صادق گفتار خود قرار دهند، و بر خدا لازم نیست که معجزهی آنها را باطل نماید، زیرا علوم نظری و فکری، دارای قواعد استواری است که نتایج خود را خواه ناخواه به دنبال دارد، چیزی که هست استنتاج و به کار بستن آن در گرو آشنایی به قواعد آن است و به ممارست و دقت کافی احتیاج دارد. بنابراین هر نوع کاری که بر اساس به کار بردن چنین قواعد علمی استوار گردد که هر فرد مطلع و وارد به آن علوم، میتواند همان کار را انجام دهد، در اصطلاح دانشمندان معجزه نبوده و سند گفتار مدعی نخواهد بود. و همچنین طبابتهای شگفت انگیز پزشکان که اثر مستقیم آشنایی پزشک به اسرار و طبایع(اثرات) اشیا است، و نوع مردم حتی گاهی پزشکان دیگر نیز از آن بی اطلاعند، از دایره اعجاز بیرون میباشد. زیرا هیچ مانعی ندارد که خداوند آشنایی به اسرار دقیق و پیچیده جهان طبیعت را که از سطح افکار نوع مردم بالاتر است به یکی از بندگان اختصاص دهد. بلکه قبیح آن است که به فریب انسانهای نادان کمک کند، و معجزه را در اختیار دروغگو بگذارد تا مردم را از راه حق باز دارد.(4) صاحب کتاب جواهر السنیه فی سیره النبویه از خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب تجرید این بزرگوار نقل میکنند؛ « طریق معرفه صدقه ظهور المعجزه علی یدیه و هو ثبوت مالیس به معتاد مع خرق العاده ومطابقه الدعوی» معنی: راه شناخت راستگویی پیامبر ظاهر شدن معجزه بر دستان پیامبر است و معجزه ایجاد و ثابت کردن آن چیزی است که بر خلاف عادت طبیعت و قوانین آن است و باید مطابق دعوی و ادعای پیامبر باشد. و سپس میگوید : شارح قوشجی در شرحش گفته است: قید آخر تعریف معجزه یعنی مطابق بودن آن با ادعای مدعی نبوت، برای خارج کردن کرامات است زیرا که اولیاء که صاحب کرامتند، مدعی نبوت نیستند. عرض میکنم اگر فقط بیان اصطلاح کرده نزاعی (اختلاف و کشمکشی) با او نداریم و الا ادعای امامت و خلافت از نبی« صلوات الله علیه و آله » اگر داشته باشد و معجزه از او ظاهر شود اثبات مدعایش میشود و لذا طائفه امامیه ( گروهی که امامان معصوم را پیشوای خود میدانند) یکی از طرق اثبات امامت را نیز ظهور معجزه به دست مدعی امامت دانستهاند.(5) سپس مولف در چند صفحه بعد از کتاب خود تحت عنوان فصلی به نقل و ترجمهی جلد ششم بحار الانوار در آخر باب اعجاز چاپ امین الضرب ـ از علامهی مجلسی چنین نقل میکند: « در حقیقت معجزه، و آن امری است که ظاهر شود بر خلاف عادت از مدعی نبوت یا امامت، در موقع خواهش منکرین بر وجهی(گونه ای ) که دلالت کند بر صدق او و ممکن نباشد معارضه (مقابله) کردن با آن و از برای آن هفت شرط است:
شرط اول ـ آن که فعل خدا باشد یا به منزله فعل تروک (عملی که به ترک یک کار دلالت دارد)، یعنی بگوید مثلا معجزهی من این است که دست بر سر خود گذارم و شما قدرت بر انجام آن نداشته باشید پس این کار بکند و آنها عاجز بمانند.
شرط دوم ـ آن که امر خارق عادت باشد.
شرط سوم ـ آن که ممکن نباشد معارضه و اتیان(آوردن) به مثل آن از دیگران پس با این شرط سحر و شعبده خارج شد.
شرط چهارم ـ آن که مقارن با تحدی و ادعای نبوت یا امامت باشد و شرط نیست که صریحا ادعای خود را اظهار کند بلکه کفایت میکند معلوم بودن مدعایش به قرائن احوال.
شرط پنجم ـ آن که مطابق با دعوی او باشد؛ پس اگر بگوید معجزهی من در کردن فلان کار است، پس کار دیگر که آن هم خرق عادت باشد بکند، دلالت بر صدقش ندارد؛ چنان که در مورد مسیلمه چنین اتفاقی افتاد.
شرط ششم ـ آن که آن کاری که اظهار میکند، خود آن عمل تکذیب ادعایش را نکند. پس هر گاه مثلا به نطق آورد گرگی را ، آنگاه آن گرگ گفت که این شخص دروغگو میباشد؛ پس معلوم نشود صدق دعوایش بلکه زیاد شود اعتقاد به کذب او.
شرط هفتم ـ آن که معجزه قبل از دعوی ظاهر نشده باشد، بلکه مقارن با دعوی، یا در عقب دعوی به فاصله کمی که عادی باشد آن فاصله، و مشهور آن است که خارق عادتهایی که قبل از دعوی ظاهر شود، از کرامات ( اعمال شگفت انگیزی که اولیای خدا به اذن او برای هدایت مردم به راه حق، یا شفای بیماران انجام میدهند) و ارهاصات باشد، یعنی تاسیس مقدمه باشد برای نبوت.(6)
فصل دوم ـ تفاوتهای اساسی معجزه با سحر و شعبده و تردستی
صاحب کتاب کلامی جواهر السنیه در این باره از منظر خویش ده وجه ذکر فرمودهاند:
وجه اول ـ آن که قدرت ندارد بر معجزه احدی از بندگان خدا یعنی در مقام معارضه، از اتیان به مثل آن ناتوانند، به خلاف حیله و شعبده و تردستی؛ چنانچه در منقلب نمودن عصا به اژدها که معجزهی حضرت موسی « سلام الله علیه » دیده میشود که ساحران مصری از معارضه ناتوان بودند و همگی ایمان به خدای موسی آوردند.
وجه دوم ـ آن که معجزه ناقض عادت است و لذا قابل تعلیم و تعلم نباشد به خلاف سحر که قابل تعلم و تعلیم است، و همین قید کاشف (آگاه کننده) است از اینکه امری است بر طبق مجاری (راهها) اسباب عادی عالم طبیعت به خلاف معجزه.
وجه سوم ـ آن که معجزه را حاجت به آلات و اسباب نباشد به خلاف غیر آن که بدون آلت و سبب ممکن نیست.
وجه چهارم ـ آن که صاحب معجزه معجزهاش را اظهار مینماید نزد خواص و اهالی فنی که مناسبت دارند با آن، مانند حضرت موسی «سلام الله علیه» که معجزهی عصایش را در مقابل سحره اظهار مینماید حضرت خاتم النبیین « صلوات الله علیه و آله» که معجزه فصاحت (شیوایی و زیبایی) کلام الله مجید را در مقابل فصحاء عرب اظهار داشت. ولی صاحب حیله و شعبده و تردستی کارش را در مقابل عوام (مردم ساده) که تمییز ندارند اظهار مینماید.
وجه پنجم ـ آن که سحر و امثال آن حقیقتی ندارند به خلاف معجزه. و این فرق در بعض اقسام سحر است که نظیر تردستی و شعبده باشد.
وجه ششم ـ آن که معجزه صادر میشود از نفوس سعید طیب (خوشبخت و پاک سرشت)، مثل نفوس انبیاء و اوصیای ایشان به خلاف سحر و کهانه (پیش گویی) و نحو آن که ظاهر میگردد از نفوس شقی خبیث (بد طینت و سنگدل)، و این فرق نیز در بعض اقسام سحر است.
وجه هفتم ـ آن که معجزه ظاهر میشود به دست کسی که معروف باشد به صدق و صیانت و صلاح(نیکویی) و شعبده ظاهر میشود به دست دیوانگان و اراذل ناس(بد رفتاران مردم).
وجه هشتم ـ آن که معجزه هر قدر که میگذرد وضوحش بیشتر میشود و دلالتش بر حقانیت صاحب او زیادتر میگردد به خلاف سحر و شعبده که از مرور ایام کذب صاحبش ظاهر میگردد.
وجه نهم ـ آن که اکثر شعوذه ها و تردستیها و چشم بندیها اختصاص دارد به زمان مخصوص و مکان مخصوص و طائفهی مخصوصه ای که در وقت تصرف در چشم یا خیال حاضر باشند، به خلاف معجزه که اختصاص به زمان خاص و مکان مخصوص ندارد.
وجه دهم ـ آن که معجزه را اتیان به مثل آن ممکن نباشد از غیر نبی و وصی، به خلاف سحر و شعبده و امثال آنها که قابل معارضه و اتیان به مثل میباشند.(7)
فصل سوم ـ بیان اقسام معجزه از منظر متکلمین اسلامی
علامه مجلسی و به تبع ایشان محدث قمی برای معجزات نبی اکرم هفت الی هشت نوع معجزه قائل شدهاند که ما به دسته بندی کاملتر علامه اشاره کرده و از دیدگاه صاحب کتاب جواهر السنیه به اقسام آن میپردازیم. نوع اول: نظیر معجزات پیغمبران از ایشان به ظهور آمده است. نوع دوم: معجزاتی که متعلق است به اجرام سماوی(آسمانی) و آثار علوی (بلند مرتبه). نوع سوم: معجزاتی که از آن حضرت در جمادات(اجسامی که بی جانند،مثل سنگ،فلز و...) و نباتات (گیاهان و درختان) ظاهر شد. نوع چهارم: معجزاتی که در حیوانات ظاهر شد. نوع پنجم: استجابت (پذیرفته شدن) دعای حضرت در زنده کردن مردگان و سخن گفتن با آنها و شفای بیماران و آنچه از برکات و کرامات اعضای شریفه ایشان به ظهور آمده. نوع ششم: معجزاتی که در کفایت شر دشمنان ظاهر شده است. نوع هفتم: معجزاتی که در مستولی شدن(چیره و مسلط شدن) بر شیاطین و جنیان، و ایمان آوردن بعضی از ایشان و خبر دادن ایشان به نبوت آن حضرت ظاهر شد. نوع هشتم: در معجزات خبر دادن از امور غیبی است که این نوع معجزه از ایشان از حد(تعریف و محدود سازی) و احصاء (شمارش) بیرون است.(8)
اقسام معجزات از دیدگاه صاحب کتاب کلامی جواهر السنیه
معجزات آن حضرت بر دو قسم است: حسی و عقلی.
اما حسی بر سه نوع است: نوع اول اموری است که خارج از ذات مقدس آن حضرت « صلوات الله علیه و آله» واقع شده باشد؛ خواه مقارن (هم زمان) با ظهورش واقع شده باشد یا به تصرف (دخالت) فعلی او، به اذن خدا و با فعل خدا به دست حضرت جاری شده باشد. چه تصرف در نفوس باشد، یا تصرف در آفاق مانند دو نیم شدن ماه، حرکت نمودن درخت و بار دادن آن در اسرع زمان، سلام نمودن سنگ و تسبیح کردن سنگ ریزه، ناله کردن ستون حنّانه که از نخل خرما بود، شکایت کردن شتر خدمت آن حضرت، شهادت دادن گوسفند بریان شده، خلق کثیر از طعام قلیل سیر شدن، شکسته شدن طاق ایوان کسری در شب ولادتش، به روی افتادن بتها و خاموش شدن آتشکدهها در آن شب مولود (تولد) و غیر اینها از معجزات خاصه وارهاصات واقعه در زمانش یا قبل از میلاد مبارکش که دال بر نبوت اوست. نوع دوم اموری است که متعلق است به ذات آن حضرت میشود. مثل نوری که منتقل شد از آدم « سلام الله علیه » به سوی پدری و از او به دیگری و هکذا (همچنین) تا آن که مستقر شد در مرکز محمدی « صلوات الله علیه و آله» و مثل مهر نبوت که بر کتف مبارکش بود و مثل نور جبین (پیشانی) مبارکش که در تاریکی شب یکی از همسرانش از آن روشنی، سوزن خود را پیدا نمود. نوع سوم اموری است که متعلق است به صفات آن حضرت؛ از اتصافش به صفات حسنه و اخلاق جمیله، به حدی که شک نیست در خارق عادت بودن آن، مانند اجتناب از کذب در تمام عمر، احترام از اقدام به فعل قبیح در تمام عمر؛ به حدی که احدی از دشمنان ایشان با شدت عداوت و ظهور معاندت کذبی و قبیحی به ایشان نسبت ندادند. و نیز در امانت به منزله ای بود که قبل از بعثت به محمد امین معروف بود. و این صفات اگر چه آحادش در مردم پیدا شود و خارق عادتی نباشد، بلکه هر یک از آنها به حدی که در آن حضرت به ظهور پیوسته است خارق عادت است. اما معجزات عقلی ایشان نیز بر پنج نوع است: نوع اول آنکه آن حضرت ظاهر شد از قبیله ای که اهل علم و دانش نبودند، بلکه جهالت و نادانی غالب بر آنها بود. سفری هم برای آن حضرت رخ نداد، به جز دو مرتبه که به شام رفت، که مدت آن هم کم بود تا گنجایش تعلم و رجوع به علماء را داشته باشد. و با این وجود معرفت آن حضرت در ذات الله و صفات الهیه و افعال و اسماء وی به حدی رسید، که جمیع عقلاء و علمای جهان از درک و رسیدن به آن عاجزند. نوع دوم آنکه هرگز از آن حضرت قبل از اظهار نبوتش در مسائل الهیه، نه از لحاظ تعلم( یادگیری) و نه از لحاظ افاده (تدریس) و تعلیم چیزی اظهار نشده است. و نیز به چیزی از امور متعلق به نبوت و رسالت، متحدث و متکلم نبوده است. اگر این چنین نبود هر آینه قریشیان به او میگفتند: که تو سالهای دراز عمرت را، در تدبر و تامل و تحصیل این کمالات به سر برده ای. در حالی که احدی از این معاندان چنین ادعا و تهمتی به ایشان نکرده است. و بر هر اهل بصیرتی معلوم است که کسی که چهل سال از عمر شریفش بگذرد و در هیچ علمی پژوهش نکرده باشد، ناگهان از او علوم و معارفی حادث شود که صاحبان خرد از درک آن متحیر ماندهاند و کلامی بیاورد که اولون و آخرون از معارضه و آوردن مثل آن عاجز باشند؛ این واقعه عظیم جز بر سبیل و وادی اعجاز نمیباشد. نوع سوم از معجزات عقلی آن حضرت، حمل بار سنگین رسالت و نبوت و تحمل سختیها و مشقتهای دعوت و صبر بر اذیتهای قوم، و استمرار بر این منش از اول تا پایان عمر شریفش. نوع چهارم خبر دادن از امور غیبی گذشته مانند قصهی اصحاب فیل و از امور غیبی واقع شونده در آینده است، که بعد از تطبیق با خارج گواهی بر اعجاز گفتار وپیش بینی ایشان است. مثل خبر دادن از احوال سختی که به اهل بیت خود پس از رحلتش از جانب مسلمانان میگذرد. نوع پنجم جمع شدن آنچه در نبوت به حکم عقل لازم است در وجود مبارکش. و قابل ذکر است که این طریقه عقلی که رجوع به امتیازات عقلی و خرق عادت آن حضرت در امور عقلی و علوم و معارف است و همچنین ظهور کمالات انسانی به نحو اتم و اکمل که از خصلتهای معنوی حضرت است، در احدی از انبیاء قابل اثبات نمیباشد. و راز این اختصاص آن است که قبل از آن حضرت مواد انسانی استعداد اندیشیدن در خارق عادتی که در مرحله امور عقلی باشد را نداشتند.(9)
فصل چهارم ـ بیان انواع معجزات پیامبر اکرم از دیدگاه علماء اسلام
همان گونه که در فصل قبل ذکر شد از متاخرین مثل علامه مجلسی تا معاصرین مثل محدث قمی در کتاب منتهی الآمال خویش به تبع علامه در کتاب تفسیری حیات القلوب قایل به هفت تا هشت نوع کلی معجزه برای نبی اکرم شدهاند. و فقط صاحب کتاب جواهر السنیه که جزو معاصرین زمان ما هستند یک نوع دسته بندی تقریبا ثنایی عقلی کرده بودند. حال با استعانت از کتاب شریف علامه و معرفی کتاب مدینهی المعاجز علامه بحرانی که به گفته آیهی الله سبحانی در کتاب مرز های اعجاز از جامعترین کتاب در بیان معجزات و فضایل معصومین اطهار« سلام الله علیهم اجمعین » است به برخی از معجزات که از تواتر حدیثی بیشتر و اعتبار سندی بالاتر برخوردار است اشاره میکنیم. امید است طالبان رهرو حقیقت به این منابع معتبر فارسی و عربی رجوع کرده و بهرهها ببرند. حال بر اساس تقسیم بندی علامه مجلسی« رحمهی الله علیه » برای هر نوع معجزه یک عنوان نقل میکنیم : نوع اول ـ نظیر معجزات پیغمبران از ایشان ظهور پیدا کرده است ( این عنوان باب پانزدهم جلد سوم تفسیر حیات القلوب ایشان است ). در تفسیر حضرت امام حسن عسگری آمده است که از حضرت امیرالمومنین« سلام الله علیهما » پرسیدند: آیا برای پیامبر اسلام، معجزه ای مانند معجزهی موسی، در بلند کردن کوه بر سر کسانی که قبول تورات نمیکردند وجود داشت؟ حضرت فرمودند: بلی، به حق آن خداوندی که ایشان را به راستی مبعوث گردانیده است؛ هیچ معجزه ای خداوند به پیغمبری از آدم تا آخرین پیامبر قبل از ایشان نداده است، مگر آنکه به آن حضرت مثل آن یا بهتر از آن را داده است. به درستی که نظیر این معجزه که پرسیدی به ایشان داده است با معجزات بیشمار دیگر. هنگامی که حضرت رسول« صلوات الله علیه و آله » در مکه اظهار دین حق نمودند، تمام عرب برای ایشان تیر های دشمنی و عداوت خود را به کمان انداختند و به هر حیله ای در دفع وی تدبیر کردند. من اولین کسی بودم که به آن حضرت ایمان آوردم؛ ایشان در روز دوشنبه مبعوث شدند، و من در روز سه شنبه با او نماز اقامه کردم. به مدت هفت سال، تنها با او نماز به جای میآوردم، تا آنکه تعدادی به اسلام گرویدند و حق تعالی دین خود را بعد از آن تقویت کرد ( از اینجا واقعه شروع میشود ).
روزی نزد آن حضرت میرفتم ، پیش از آنکه دیگران ایمان بیاورند؛ ناگاه گروهی از مشرکان به نزد آن حضرت آمدند و گفتند: ای محمد! تو ادعا میکنی که رسول پروردگار عالمیانی، و به همین هم راضی نمیشوی، بلکه ادعا میکنی که سید و افضل (آقا و برترین) پیغمبرانی! اگر راست میگویی، معجزه ای ماند معجزهی پیغمبرانی که میگوییم بیاور. پس ایشان چهار گروه شدند:
گروه اول گفتند: ما مانند معجزهی نوح از تو میخواهیم که قوم خود را غرق کرد و خود با مومنان داخل کشتی، نجات یافتند.
گروه دوم گفتند: برای ما آیتی (نشانه ای) مانند آیت موسی، که کوه را بر سر اصحاب خود بلند کرد، تا انقیاد (تایید و قبول امر) او نمودند؛ گروه سوم گفتند: معجزه ای مثل معجزهی ابراهیم به ما نشان ده، که او را در آتش انداختند وآتش برای او سرد شد؛
و فرقه چهارم گفتند: معجزه ای مثل معجزهی عیسی که مردم را از آن چه خورده بودند یا در خانهها ذخیره کرده بودند با خبر میساخت به ما نمایان گردان. حضرت رسول فرمودند: معجزهی ظاهر، مانند قرآن برای شما آوردهام که و جمیع عرب سایر امتها از معارضهی با آن عاجز شدید. من جرات نمیکنم بر جناب اقدس الهی، که معجزه اختراع کنم و بر خداوند تحمیل نمایم؛ بر من نیست مگر تبلیغ (رساندن کلام الهی به مردم) رسالتهای او (مثل کلام، روش و نامه کتاب الهی) و اگر پس از در خواست معجزه به دست من، و اتمام حجت بر شما و ظهور معجزه، ایمان نیاورید عذاب الهی نزول خواهد کرد. پس در این وقت، جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! خداوند بالا مرتبه تو را سلام میرساند و میگوید: من به زودی برای ایشان ظاهر میگردانم آیات و معجزاتی را که طلب کردند و همانا که آنها بعد از دیدن آن معجزات بر کفر خود خواهند ماند، مگر آن کسی که من او را هدایت کنم! ولی برای زیادی اتمام حجت بر آنها، آن چه از تو طلبیدهاند نشان میدهم. پس به آنها که معجزهی نوح میخواستند بگو: به سوی کوه ابوقبیس بروید، چون به دامن کوه رسیدید آیت نوح را خواهید دید؛ زمانی که نزدیک به نابودی شما شد، توسل جویید به علی و دو فرزندش که بعد از این به دنیا خواهند آمد. و به آنها که معجزهی ابراهیم را طلبیدند بگو: به هر جا از صحرای مکه که میخواهید بروید تا مشاهده کنید آن را؛ چون آتش شما را فرا گرفت، در هوا صورت زنی را خواهید دید که دو طرف مقنعهاش آویخته شده است، پس به او متوسل شوید تا نجات یابید. و به آنها که معجزهی موسی را خواستند بگو: به نزدیک کعبه روید تا آیت موسی را ببینید؛ عموی تو حمزه ایشان را نجات خواهد داد. و به گروه چهارم که رئیسشان ابوجهل است بگو: نزد من باشید تا اخبار معجزه های سه گروه دیگر را بشنوید و بعد از آن، آن چه خواستهاید در حضور خود به شما نشان دهم.
پس گروه اول به دامنهی کوه ابوقبیس رفتند، ناگهان از زیر پای ایشان چشمهها جوشید و از بالای سر ایشان بدون وجود ابر باران شدیدی باریدن گرفت و به اندک زمانی، آب به نزدیک دهانهایشان رسید، تا از کوه بالا رفتند و آب نیز بالا میآمد تا به قله کوه رسیدند؛ داشتند غرق میشدند که ناگهان علی را دیدند در حالی که بر روی آب همراه صورت دو طفل، که در طرف راست و چپ او ایستادهاند قرار دارد. پس علی ندا کرد: بگیرید دست مرا یا دست یکی از این دو طفل (بچه) را، تا نجات یابید. پس بعضی دست علی را گرفتند و بعضی دیگر دست آن دو طفل را؛ پس از کوه پایین آمدند و آب کم میشد وچون به پای کوه رسیدند از آب اثری نماند. سپس حضرت امیر« سلام الله علیه » با آنها نزد حضرت رسول«صلوات الله علیه و آله» آمدند در حالی که ایشان گریه میکردند و میگفتند: شهادت میدهیم که تویی سید پیامبران و بهترین خلق؛ ما دیدیم مانند طوفان نوح را و علی و دو طفلی که با او بودند ما را از نابودی نجات دادند که الآن آن دو را نمیبینیم. حضرت فرمودند: این دو طفل بعد از این متولد خواهند شد، از برادر من، علی؛ نام ایشان حسن و حسین است و بهترین جوانان بهشتند و پدر ایشان بهتر است از ایشان. بدانید دنیا دریایی است عمیق که خلق (مردم) بسیاری در آن غرق شدهاند؛ کشتی نجات دنیا آل محمدند، یعنی علی و دو فرزند او که صورت ایشان را دیدید و سایر بزرگان اهل بیت من که اوصیای(جانشینان) منند. پس هر که در این کشتی سوار شود، نجات مییابد و هرکه تخلف نماید، غرق میشود. همچنین در آخرت، آتش جهنم و حمیم آن (آب داغ و سوزانندهی آن) مانند دریا است و ایشان کشتیهای امت منند، که محبان و شیعیان خود را از جهنم میگذرانند و به بهشت میرسانند. سپس رسول خدا فرمودند: ای ابوجهل شنیدی آنها چه گفتند؟ گفت: بلی، تا ببینم گروه های دیگر چه میگویند. پس فرقهی دوم آمدند و گفتند: شهادت میدهیم که تویی رسول پروردگار جهانیان و بهتر از جمیع خلق؛ ما رفتیم به صحرای همواری و خبری که دادی یاد میکردیم، ناگهان دیدیم که آسمان شکافته شد و پاره های آتش فرو ریخت. زمین شکافته شد و زبانه های آتش از آن بلند میشد تا تمام زمین را فرا گرفت و آتش ما را احاطه کرد و یقین کردیم که خواهیم سوخت. ناگهان در هوا صورت زنی را دیدیم که اطراف مقنعهاش آویخته بود به سوی ما، که دستهای ما به ریشه های آن میرسید؛ منادی (صدا زننده) از آسمان ندا کرد که: اگر نجات میخواهید پس چنگ زنید به ریشه های این مقنعه. پس هر یک از ما به ریشه ای از ریشه های آن چسبیدیم و ما را در هوا بلند کرد و ما میدیدیم زبانه های آتش را ولی ضرر و آسیبی از آن به ما نمیرسید و آن ریشه های نازک از سنگینی وزن ما پاره نمیشد تا آنکه از آتش نجات یافته، و هر کداممان را بر سر خانههایمان قرار داد با سلامت و عافیت. سپس از خانهها بیرون آمده و به خدمت تو شتافتیم دانستیم که چاره ای جز اختیار کردن دین تو نیست و تو بهترین کسی هستی که به او متوسل شده و بعد از خدا بر او اعتماد باید کرد. حضرت رسول« صلوات الله علیه و آله » به ابوجهل فرمودند: به این فرقهی دوم باری تعالی معجزهی ابراهیم نشان داد. ابوجهل گفت: تا ببینم فرقه سوم چه خواهند گفت. پس حضرت به گروه دوم فرمودند: ای بندگان خدا ! حق تعالی شما را توسط زنی نجات داد که دختر من فاطمه و بهترین زنان است.
هنگامی که حق تعالی مردم از اول خلقت تا پایان آن را مبعوث (برانگیختن در قیامت) گرداند؛ منادی از زیر عرش الهی ندا کند که: ای مردم! دیده های خود را بپوشانید، تا فاطمه دختر محمد سیده ی زنان جهانیان از پل صراط بگذرد. پس همهی مردم چشمهای خود را میپوشانند، مگر محمد، علی، حسن، حسین و امامان از فرزندان ایشان« صلوات الله علیهم و آلهم اجمعین»، که محرم او هستند. سپس از صراط بگذرد در حالی که یک طرف چادرش دست او، در بهشت باشد و طرف دیگر چادر، در صحرای قیامت باشد. منادی پروردگار در این زمان ندا کند: ای دوستان فاطمه! بچسبید به ریشه های چادر فاطمه بهترین زنان جهانیان، پس هر که پیرو و دوست آن حضرت باشد، به ریشه و تاری از تارهای آن چنگ زند تا آن که به برکت چادر عصمت آن حضرت هزاران هزار نفر از آتش جهنم نجات یابند.
گروه سوم نیز گریه کنان آمدند و گفتند: شهادت میدهیم ای محمد که تویی رسول پروردگار جهانیان و بهترین آدمیان، و علی بهتر است از همه اوصیای پیغمبران، و آل (خاندان) تو برترند از آل جمیع ایشان و اصحاب تو برترند از اصحاب ایشان، و امت تو بهترند از امتهای ایشان. آن مقدار از آیات و معجزات تو را دیدیم، که چاره ای جز اقرار نداریم. حضرت فرمودند: بگویید آن چه دیدید. گفتند: در پناه کعبه نشسته بودیم و استهزاء (مسخره کردن) گفته های تو میکردیم و دعوی معجزه های تو را دروغ میپنداشتیم، ناگهان دیدیم که کعبه از جای خود کنده شد، بلند گردید و بر بالای سر ما ایستاد و ما در جاهای خود میخ کوب شده بودیم و یارای (توان و نیرو) حرکت نداشتیم؛ تا اینکه عموی تو حمزه آمد و نیزهی خود را زیر کعبه استوار کرد، و کعبه با آن عظمت را به نیزهی خود نگه داشت و فرمود: بیرون روید و دور شوید؛ چون ما بیرون آمدیم و دور شدیم کعبه برگشت و به جای خود قرار گرفت. در نتیجه مسلمان شدیم و به سوی تو آمدیم. حضرت به ابو جهل خطاب کردند: اینک گروه سوم آمدند و تو را خبر دادند به آن چه دیده بودند. ابوجهل گفت: نمیدانم راست میگویند یا دروغ میگویند، و نمیدانم که درست تحقیق کردهاند یا خیالی در نظر ایشان آمده است. اگر به من آن چه طلبیدهام نشان دهی، لازم است که ایمان بیاورم و اگر نه بر من ، تصدیق (تایید) این جماعت لازم نیست. حضرت فرمودند: هرگاه این جماعت (افراد و اشخاص) را با زیادی اعتقاد به عقل و دیانت (دین داری) ایشان که داری تصدیق نمیکنی؛ چگونه به عقاید جاهلی اجداد و پدران خود اعتقاد داری؟! و چگونه ولایت (سرزمین) عراق و شام را راست میدانی در حالی که هیچ کدام را ندیده ای، و به خبرهای مردم باور کرده ای؟! همانا که حجت خدا بر ایشان تمام شد به آن چه دیدند و بر تو هم تمام شد به آن چه از ایشان شنیدی. سپس حضرت رو به گروه سوم گردانیدند و فرمودند: آن حمزه که کعبه را از سر شما دور کرد، عموی رسول خداست ؛ حق تعالی او را به درجات رفیع و مراتب عالی رسانیده است، و او را به فضایل بسیار گرامی داشته است، به سبب محبت محمد و علی. به درستی که حمزه، عموی محمد، جهنم را در روز قیامت از محبانش دور میکند چنان که امروز از فرود کعبه بر سر شما جلوگیری کرد. به درستی که او خواهد دید که در پهلوی صراط، گروه بسیاری از دوستان حمزه که ناخالصی دارند و به این سبب دیوارها میان ایشان حایل(مانع) شده باشد.
زمانی که حمزه را میبینند، میگویند: ای حمزه! میبینی ما در چه حال ماندهایم؟ حمزه به رسول خدا و امیرالمومنین« سلام الله علیهما » میفرماید: میبینید که دوستان من استغاثه (طلب کمک) میکنند به من؛ پس رسول خدا به ولی خدا میفرمایند: یا علی! کمک کن عموی خود را بر فریاد رسی دوستان او و خلاص کردن آنها از آتش جهنم. امیرالمومنین« سلام الله علیه» نیزهی حمزه را ـ که در دنیا با این نیزه دشمنان خدا را از دوستان خدا جدا میکرد ـ به دست او میدهد و میفرماید: ای عموی رسول خدا و ای عموی برادر رسول(یعنی عموی حضرت علی) از جهنم دور کن دوستان خود را، با این نیزه، همان گونه که در دنیا، دشمنان خدا را با آن از دوستان خدا دفع میکردی. حمزه نیزه را بگیرد و سنان (سر نیزه) آن را بر دیوار های آتش که حائل شدهاند، میان دوستان او و پل صراط قرار میدهد؛ به قدرت الهی چنان آنها را نجات دهد که پانصد سال از عذاب دور شوند. سپس به دوستان خود گوید: بگذرید و ایشان ایمن و سالم از صراط میگذرند و داخل بهشت شوند. حضرت رسول به ابوجهل دوباره خطاب کردند: ای ابوجهل! این فرقهی(دسته و گروه) سوم نیز آیات خدا را دیدند، اکنون تو چه معجزه ای میخواهی تا به تو نشان دهم؟ گفت: آن معجزه را میخواهم، که تو میگویی عیسی داشته است و به مردم از آن چه در خانه های خود خورده بودند یا ذخیره میکردند، خبر میداد. مرا خبر ده که امروز چه خوردهام و بعد از آن چه کردهام؟! حضرت فرمودند: به تو خبر میدهم به آن چه خورده و ذخیره کرده ای، به آن چه در حین خوردن انجام داده ای؛ تا باعث بی آبرویی و رسوایی تو شود، به سبب لجاجتی که با رسول خدا در طلبیدن معجزه مینمایی. اگر ایمان بیاوری، آن رسوایی به تو ضرر نرساند؛ و اگر ایمان نیاوری، رسوایی دنیا و خواری و عذاب آخرت پیدا خواهی کرد و هرگز از عذاب نجات نخواهی یافت. ای ابوجهل! در خانهات نشسته بودی تا مرغی که بریان شده بود را بخوری و چون لقمه ای برداشتی، ابوالبختری برادر تو به در خانهات آمد و رخصت(اجازه) طلبید که داخل شود ؛ ترسیدی که مبادا در آن مرغ شریک تو شود و بخل کردی، آن را در زیر دامن خود پنهان کردی و به او اجازه دادی. ابوجهل گفت: دروغ گفتی، اصلا من امروز مرغ نخوردم و چیزی از آن را ذخیره نکردم. اکنون خبر خود را تمام کن دیگر چه کردم؟ حضرت فرمودند: سیصد اشرفی از خود داشتی و ده هزار درهم امانت مردم نزد تو بود؛ از یکی صد اشرفی، از دیگری دویست، از دیگری پانصد، ازدیگری هفتصد و از دیگری هزار. مال (پول) هر یک در کیسه ای بود و تو قصد داشتی که خیانت در اموال ایشان کنی و به ایشان پس ندهی. تدبیر خدا در این زمینه خلاف تدبیر توست.
ابوجهل ملعون گفت: این را نیز دروغ گفتی، من چیزی را دفن نکرده ام و آن ده هزار اشرفی را دزد برد. حضرت فرمودند: من این را از خود نمیگویم که نسبت دروغ میدهی، بلکه جبرئیل حاضر است و از جانب حق تعالی چنین خبر میدهد. پس فرمودند: ای جبرئیل! باقی ماندهی مرغی که ابوجهل از آن خورده است بیاور. ناگهان مرغ نزد آن حضرت حاضر شد؛ فرمودند: ای ابوجهل این مرغ را میشناسی؟ گفت: نمیشناسم، من از این مرغ نخوردهام و غذای نیم خورده در جهان زیاد است. حضرت فرمودند: ای مرغ! ابوجهل به من نسبت میدهد که به جبرئیل دروغ میبندم، و به جبرئیل نسبت میدهد که به پروردگار جهانیان دروغ میبندد. پس گواهی ده به تصدیق من و تکذیب (دروغ گویی) ابوجهل. ناگهان به امر خداوند آن مرغ به سخن در آمد و گفت: گواهی میدهم ای محمد، که تویی رسول خدا و بهترین آفریدهی او؛ شهادت میدهم که ابوجهل دشمن خداست و با علم و دانش با حق ستیز(جنگ) میکند، از من خورده است و باقی ماندهی مرا ذخیره کرده است. بر او باد لعنت خدا و لعنت جمیع لعنت کنندگان؛ این ملعون با وجود کفر، بخیل است. برادرش رخصت طلبید که پیش او آید، مرا زیر دامن خود پنهان کرد، از ترس آن که مبادا برادرش از من بخورد، زیر پیراهنش مرا پنهان کرد. تو ای رسول خدا راستگوتر از جمیع راستگویانی؛ و ابوجهل دروغ گو و ملعون است. حضرت فرمودند: ای ابوجهل! آیا تو را کافی نیست از آن چه از معجزات دیدی؟! پس ایمان بیاور تا از عذاب خدا در امان باشی. ابوجهل گفت: من گمان میکنم که اینها، چیزی است که به خیال مردم میاندازی، و اصل و حقیقت ندارد. حضرت فرمودند: آیا هیچ فرقی میان دیدن مرغ و شنیدن حرفهایش با دیدن تو، خودت را و سایر قریش و شنیدن سخنان آنها مییابی؟ ابوجهل گفت: نه. فرمودند: پس احتمال میدهی هر چه به حواس ( قوه های درک اشیاء مثل گوش، چشم و... ) خود درک میکنی ، همه خیالی هستند ؟! ابوجهل گفت: نه، آنها را میدانم که خیال نیست. حضرت فرمودند: هرگاه فرقی میان این معجزه و آنها نمییابی، بدان که خیالی نیست. سپس حضرت دست مبارک خود را بر موضعی که آن ملعون خورده بود کشید و گوشت شکمش به حالت اول خود بازگشت؛ اعضای مرغ درست شد. فرمودند: این معجزه را دیدی؟ گفت: تو هم چیزی میکنم ولی یقین ندارم. حضرت فرمودند: ای جبرئیل! بیاور نزد من آن مالها را که این دشمن حق در خانهی خود دفن کرده است، شاید ایمان بیاورد. ناگهان کیسه های زر(طلا) نزد آن سرور حاضر شد؛ محتوای کیسهها با آن چه که حضرت فرموده بودند، مطابق بود. پس حضرت یک کیسه را گرفت و فرمود: فلان مرد را بطلبید که او صاحب این کیسه است. زمانی که آن مرد حاضر شد، کیسه را به او داد و فرمود: این مال توست که ابوجهل خیانت کرده بود؛ همچنین یک یک صاحبان مال را طلبید و مالشان را داد تا تمام شد. ابوجهل متحیر و رسوا شد، تنها سیصد اشرفی خودش ماند. حضرت فرمودند : ایمان بیاور، تا سیصد اشرفی خود را بگیری و خدا برکت دهد برای تو در این مال؛ تا مالدارتر از همهی قریش شوی بر آنها امیر شوی. گفت: ایمان نمیآورم، ولی مال خود را پس میگیرم.
چون دست دراز کرد که کیسه را بردارد؛ حضرت مرغ را صدا زد که: ابوجهل را بگیر و نگذار دست به کیسه برساند. مرغ به خواست خدا برجست و ابوجهل را به چنگال خود گرفت و بلند کرد بر بام خانهاش گذاشت. حضرت آن زر را به فقرای مومنین قسمت کرد و فرمود: ای گروه اصحاب محمد! این معجزه ای بود که پروردگار ما برای ابوجهل ظاهر گردانید؛ او معانده کرد و این مرغ که زنده شد، از مرغهای بهشت خواهد بود که برای شما در بهشت پرواز خواهد کرد. همانا در بهشت، انواع مرغها هستند که در فضای بهشت پرواز خواهند کرد؛ پس هرگاه مومن و دوست محمد و آل محمد آرزوی خوردن یکی از آنها را بکند، فرود آمده و در پیش روی او بالها و پرهایش ریخته میشود و پخته میشود بدون نیاز به آتش. و چون آن چه مقتضای خواهش اوست، تناول(خوردن) کند و « الحمد لله رب العالمین» گوید. سپس دوباره مرغ زنده شود، و در هوا پرواز کند و بر سایر مرغان افتخار میکند و میگوید: مثل من چه کسی است که دوست خدا به امر الهی از من خورده است؟(10) به دلیل طولانی شدن بحث، از شرح انواع معجزات دیگر خودداری کرده، به ذکر نمونههایی چند از آن میپردازیم و عزیزان را به منابع موثقی که در متن ذکر شده است رجوع میدهیم چون در صورت ذکر آنها « مثنوی هفتاد من کاغذ شود ». اولین مورد، شق القمر(دو نیم شدن ماه) است، که در قرآن مجید سوره مبارکهی قمر به آن اشاره شده است و در تاریخ و احادیث متواتر و موثق نیز ثبت شده است؛ حتی در عکس برداریهای هابل ناسا، نیز به این شکافت در ماه اقرار کردهاند. دومین مورد، که هم علامه مجلسی در حیات القلوب و هم علامه بحرانی در مدینهی المعاجز خود به سند موثق ذکر کردهاند، رد الشمس (برگرداندن خورشید) است که متجددین کمی در آن اشکال کردهاند ولی به عقیده بندهی حقیر اگر با دقت، در آن تامل کنیم، منافاتی با مقام و شان امیرالمومنین و حضرت رسول « صلوات الله علیهما و علی آلهما » ندارد؛ زیرا از لحاظ حسن و قبح عقلی امری که مهمتر است را باید مقدم بر مهم کرد و آن، اکرام و بیدار نکردن رسول خدا است که خود عبادت خدا محسوب میشود بر خواندن نماز عصر در وقت فضیلت آن و از لحاظ دیگر « بر کریمان کارها دشوار نیست »؛ وقتی ما قبول داشته باشیم که معصومین از همه به خداوند نزدیکترند و خلقت جهان برای آنها شده است، چگونه با وجود اطمینان از احادیث وارده باز بعضی، عدم درک خود را از این مطلب، دلیل بر رد آن میدانند؟! الله اعلم. سومین مورد، فرود آمدن شهابها و ستاره های دنباله دار بر زمین است. چهارمین مورد، نزول قحطی مانند قحطی زمان حضرت یوسف است. پنجمین مورد، سایه کردن ابر بر سر آن حضرت، پیش از بعثت و پس از بعثت است. ششمین مورد، نازل شدن مائده و غذا های آسمانی برای ایشان و وصی ایشان مثل انار و انگور بهشتی که در مدینهی المعاجز ذکر شده است. و نمونهی بارز آن که همه میدانند، تناول کردن افطار های بهشتی، توسط حضرت رسول، قبل از متولد شدن حضرت فاطمه است. هفتمین مورد، نزول صاعقه ای بر سر فرعونی از فراعنهی عرب است. هشتمین مورد، هلاک نکردن عذاب آسمانی، بر کافرانی که در آنها نوری از ذریه پاک وجود داشت. این موارد که ذکر شد، تنها یک دسته از انواع بیان شده توسط علامه مجلسی است.
نتیجه
در نتیجه گیری ما از بحث معجزات نبی اکرم« صلوات الله علیه و آله » همین کلام علامه مجلسی در پایان شمارش معجزات حضرت کافی است که میفرمایند: «آن چه از معجزات رسول خدا در این ابواب بیان شد از هزار، یکی و از بسیار اندکی نیست. اگر عاقل تفکر نماید و عقل خود را حکم (داور) قرار دهد؛ هر حدیثی از احادیث آن حضرت و هر حکمی از احکام شریعت مقدسهی آن حضرت، معجزه و خرق عادتی است. آیا عقل عاقلی تجویز میکند که یک شخص از اشخاص انسانی بدون وحی و الهام الهی شریعتی(مذهب و آیینی) ایجاد کند که اگر به آن عمل کند، امور معاش(زندگی دنیوی) و معاد وی تنظیم گردد».(11) همچنین محدث قمی در کتاب منتهی الآمال خویش میفرمایند: « بدان که از برای حضرت رسول معجزاتی بوده، که از برای غیر آن حضرت از پیغمبران دیگر نبوده است و نظیر معجزات جمیع پیغمبران از آن حضرت به ظهور آمده است. ابن شهر آشوب نقل کرده که چهار هزار و چهارصد و چهل معجزه برای آن حضرت بوده است، که سه هزار از آنها ذکر شده است ( این مطلب عینا در کتاب مناقب این عالم آمده است). فقیر گوید: جمیع اقوال، احوال و اخلاق آن حضرت، معجزه بود... و اقوی(مهمترین) و ابقی(ماندگارترین) از همهی معجزات آن حضرت، قرآن مجید است».(12) در پایان، از عزیزان پژوهشگر خواستارم که برای اعتلای مذهبمان و شناخت صحیح نبی اکرم با خصوصیات اعجاز گونهی زندگی ایشان، که قطره ای از دریای عظیمش در این نوشتار به رشته تحریر در آمده است؛ تلاش و همت بالایی به کار بندند و به تبیین معجزات ایشان که نیاز به تامل، تفکر و مخاطب شناسی دارد، پرداخته و همگی از خداوند متعال خواستاریم، که این قلیل اعمال ما را با دیدهی کرم و فضل سرشار خود ببینند.
پینوشتها:
1. آیهی الله ابوالقاسم خویی، مرزهای اعجاز، ص 27 .
2. علامه سعید شرتونی، اقرب الموارد، الجزء الثالث، ص 484 .
3.علامه فخرالدین طریحی، معجم مجمع البحرین، ص 842 .
4.همو، مرزهای اعجاز، صص 27-30 .
5.علامه سید محمد علی ابطحی، جواهرالسنیه صص 50- 51 .
6. همو، صص 54-56 .
7.همو، صص 61-63 .
8. علامه مجلسی، حیات القلوب، جلد سوم، فهرست: ابواب 15-22 .
9.جواهرالسنیه، صص 140-146 .
10.همو، حیات القلوب، جلد سوم، صص 434-439 . و تفسیر امام حسن عسگری«سلام الله علیه» صص429-441 آمده است.
11. همو، آخر باب بیست و دوم جلد سوم .
12. حاج شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، جلد اول، ص 34 .
منابع
1. ابطحی اصفهانی، سید محمد علی الحسینی. جواهرالسنیه فی سیرهی النبویه. اصفهان: چاپخانهی ربانی
2.خویی، ابوالقاسم، مرزهای اعجاز. ترجمهی جعفر سبحانی. قم: موسسهی امام صادق، چاپ اول: 1385.
3. شرتونی اللبنانی، سعید الخوری، علامه شرتونی. اقرب الموارد فی فصیح العربیهی و الشوارد، جلد سوم. تهران: دارالاسوهی للطباعهی و النشر، چاپ دوم: 1385 .
4.شهبازی، علی ـ زمانی، تبیین علمی معجزه. تهران: دفتر نشر معارف، چاپ اول: تابستان 1381
5. طریحی، فخر الدین، علامه طریحی. معجم مجمع البحرین، تصحیح نضال علی. بیروت: موسسهی الاعلمی للمطبوعات: 1430 .
6. قمی، عباس، محدث قمی. منتهی الآمال، جلد اول. قم: انتشارات اندیشهی مولانا، چاپ اول: 1389 .
7.مجلسی محمد باقر، علامهی مجلسی. حیات القلوب ، جلد 3، تحقیق : علی امامیان ، ناشر: سرور - قم ، چاپ ششم، 1384 شمسی .