نقد و بررسی قسمت ششم سریال گلشیفته

قسمت ششم مجموعه «گلشیفته» در حالی پخش شد که خبر فوت یکی از بازیگران فرعی این مجموعه، سورنا غضنفری، علاوه بر مجموعه عوامل، بینندگان را هم تحت تأثیر قرارداد. درحالی‌که گفته می‌شد وی از بازیگران اصلی زن مجموعه است و عکس‌ها و حواشی که معمولاً اتفاقات این‌گونه را احاطه می‌کرد در فضای مجازی شروع شد، اما غضنفری یکی از بازیگرانی است که در نقش یکی از کارگران گاوداری وحید مشغول به کار بود و در قسمت ششم حضور کوتاهی داشت. گفته می‌شود سورنا غضنفری، بعد از مدت طولانی دست‌وپنجه نرم کردن با بیماری درگذشته است و قسمت ششم مجموعه «گلشیفته» در سومین روز فوت وی با احترام به خانواده‌اش تقدیم شد.
بعد از گذشت پنج قسمت از مجموعه «گلشیفته»، روایت روی غلتک افتاده است و حالا که شخصیت‌ها معرفی‌شده‌اند و ارتباطشان کاملاً شکل‌گرفته است این روایت است که مجموعه را به‌پیش خواهد برد. برخلاف قسمت گذشته که بار کمدی خوبی داشت، قسمت ششم با تمرکز روی زنان قصه و ماجراجویی‌هایشان چندان درزمینهٔ سرگرم کردن و خنداندن مخاطب موفق نبود و می‌توان نتیجه گرفت که حضور هومن سیدی، در میان همه بازیگران «گلشیفته» که سابقه درخشانی در کمدی و طنز دارند فعلاً بر همه می‌چربد و هرچقدر کاراکتر هومن بیشتر میدان بگیرد، «گلشیفته» هم در ادا به وعده اولیه‌اش که یک مجموعه کمدی بود نزدیک‌تر خواهد شد.در مورد روایت «گلشیفته» باید گفت که فیلم‌نامه این مجموعه گرچه در بیان نقطه نظرات اجتماعی‌اش ذکاوت و دقت نظر خوبی داشته است اما در مورد شخصیت‌پردازی‌ها و پرداخت قصه تاکنون، با مشکل روبرو بوده است و ضعفی که بیش از همه خودنمایی می‌کند فقدان منطق دراماتیک در سناریوست که می‌تواند در قسمت‌های آینده ضربه مهمی به این مجموعه وارد کند. برای مثال، وحید که به نظر می‌رسد مار هفت‌خطی است و آن‌قدر زرنگ بوده که بتواند تا اینجای کار سر خواهرش را کلاه بگذارد و تمام اموال پدرش را صاحب شود، چگونه فریب دخترکی را می‌خورد که به‌وضوح قصد تلکه کردن او را دارد؟ این رخنه در فیلم‌نامه و شخصیت‌پردازی به دیگر کاراکترها هم قابل‌تعمیم است. آقا حبیب، با بازی مهدی هاشمی (که شاید جز بی‌فروغ‌ترین نقش‌هایش باشد)، وقتی آن‌قدر با ازدواج مجدد مخالف بود و لحظه‌ای دخترش را تنها نمی‌گذاشت، یک‌دفعه و در طی یک ملاقات کوتاه عاشق می‌شود و ناگاه گلی، دخترش را رها می‌کند و سر از دربند و کباب خوردن با معشوق درمی‌آورد. شخصیت مژگان با بازی شیلا خداداد هم از همه کاراکترهای دیگر سرگردان‌تر است و باوجوداینکه یکی از شخصیت‌های اصلی را بازی می‌کند اما برای بیننده گنگ است و ارتباط برقرار کردن با او سخت است. ویژگی‌های اخلاقی که قرار است این شخصیت را بسازد مثل تنبلی و بی‌خیالی‌اش و عدم حساسیت به حرف‌هایی که میزند، زنی را به نمایش می‌گذارد که با کاراکتر مژگان زمین تا آسمان تفاوت دارد.از روایت که بگذریم می‌رسیم به ساخت و بهروز شعیبی. تا قبل از این قضاوت این مجموعه کمی سخت بود؛ زیرا نه شخصیت‌ها جایگاهشان را در روایت پیداکرده بودند و نه روایت اساساً استارت اصلی را خورده بود. در قسمت ششم که به نظر می‌رسد بالاخره، همه‌چیز در جای خود قرارگرفته است، انتقادات اساسی به کار شعیبی وارد است. «گلشیفته» در چند قسمت اول، تمرکزش روی پیشبرد روایت بود به‌جای معرفی کاراکترها که تا حدی جذاب بود اما از یکجایی به بعد خسته‌کننده شد، چراکه روایتی که می‌دیدیم روایت اصلی نبود و از آن‌طرف معمای کاراکترها مانع برقراری ارتباط بیننده با رشته باریکی از روایت که به وی ارائه‌شده بود می‌شد. در قسمت پنجم، روایت و کاراکترها جان گرفتند و به نظر می‌رسید که در قسمت ششم باید شاهد یک اوج اساسی در داستان باشیم. اشتباه هم نکردیم، اوج داستان در قسمت ششم اتفاق افتاد اما آن‌قدر که انتظار داشتیم اساسی نبود و مخاطب را مجذوب نکرد. زمانی که زنان قصه به گاوداری وحید می‌روند تا وکالت‌نامه سعیده را بردارند، با میزانسن و دکوپاژی به‌غایت دم‌دستی طرف هستیم. سکانسی که می‌توانست هیجان زیادی داشته باشد به لطف تدوین نه‌چندان خوب و فیلم‌برداری که دائماً تمرکز بیننده را به هم می‌زد به یک سکانس معمولی تبدیل شد. شعیبی که در «سیانور» توانسته بود به‌خوبی نشان دهد می‌تواند سکانس‌های تعقیب و گریز و هیجان‌انگیز بسازد در این سکانس به بی‌سلیقه‌ترین شکل ممکن سروته قضیه را هم آورد و بازبیننده را با اشکالات فیلم‌نامه‌اش تنها می‌گذارد؛ چگونه زنانی که نخبه‌های جامعه هستند به همراه یک هکر توانمند هیچ فکری برای دوربین مداربسته گاوداری نکرده بودند؟
شعیبی گرچه تاکنون به‌عنوان فیلم‌ساز با دقت و سختگیری شناخته می‌شد در «گلشیفته» همه‌چیز را به راحت‌ترین شکل ممکن برگزار می‌کند و صحنه‌هایی که بازیگران زیادی در آن حضور دارند را به‌جای دکوپاژ کردن، دوربین را ثابت می‌گذارد و کاراکترها را به‌صف می‌کند تا دیالوگشان را بگویند و با شلوغ کردن سکانس و دیالوگ‌های هم‌زمان سعی می‌کند این بی‌سلیقگی را بپوشاند.
به‌شخصه، امیدوارم قسمت بعدی «گلشیفته» کمی فکر شده تر و حرفه‌ای‌تر باشد. شاید حتی بشود امیدوار بود که گره‌افکنی که در این قسمت دیدیم صرفاً در مسیر به اوج رسیدن داستان بوده باشد و آن اوج اساسی که منتظرش بودیم اتفاق بیافتد.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان