ماهان شبکه ایرانیان

پرواز بر فراز سال‌های مهم حضور جک نیکلسون در سینمای آمریکا

جک نیکلسون یکی از خاص‌ترین شخصیت‌های تاریخ سینما است که زندگی عجیب‌وغریبی را از سر گذرانده و مسلماً این با تجربه‌ای که در سینمای آمریکا از خود به‌جا گذاشته است بی‌ارتباط نیست. نیکلسون در سی و چندی سالگی می‌فهمد که مادرش درواقع همان خواهر اوست. درست شبیه به اتفاقی که در «محله چینی‌ها» برای فی داناوی و جان هیوستون می‌افتد، نیکلسون این بار در زندگی واقعی خود با چنین داستان غریبی دست‌وپنجه نرم می‌کند. با پذیرش خود به‌عنوان کودکی نامشروع و گناه‌آلود. این نامشروعیت، این خارج بودن از حدومرز اخلاقیات، قانون و هنجارها، این غیرعادی بودن تبدیل به بخش مهمی از شخصیت و در کنار آن استایل بازیگری نیکلسون بدل می‌شود و به مسیر بازیگری او شکل می‌بخشد. از حضورش در فیلم‌های ارزان راجر کورمن در اواخر دهه شصت تا فیلم‌های جریان اصلی سینمای آمریکا در دهه هفتاد.
اساساً نیکلسون در کنار پاچینو، دنیرو، هافمن و هاکمن جز پنج مرد اول سینمای آمریکا بوده است؛ اما حضور او در سینمای آمریکا وجهه‌ای مهم‌تر از هرکدام دیگر از این بازیگران هم‌دوره‌اش دارد. هم سن بیشتری داشته و هم ورودش به صنعت سینما زودتر بوده است و ازآنجاکه با راجر کورمن کار خود را آغاز کرده حضور او در سینما جنبه تولید و تهیه هم پیدا می‌کند چراکه از همان موقع در امور تهیه‌کنندگی و پایین آوردن بودجه لازم برای فیلم‌ها به کورمن کمک می‌کرده است.
یکی از اولین فیلم‌هایی که جک نیکلسون را با آن به خاطر می‌آوریم «مغازه کوچک وحشت»، محصول همکاری او با راجر کورمن است و بعدازآن فیلم دیگر «ایزی رایدر» دنیس هاپر و پیتر فاندا که هرچند نیکلسون در آنجا نقشی کوتاه و حاشیه‌ای دارد اما در آن می‌درخشد. فیلمی که در زمانه خودش، اوایل دهه شصت و در اوج مبارزات نژادی و آزادی‌خواهانه تصویر متفاوتی از مبارزان اجتماعی، هیپی‌ها، مصرف‌کنندگان مواد مخدر و… به تصویر می‌کشید و از این جهت در دوره خود بسیار موردتوجه قرار گرفت. حضور سنگین نیکلسون به‌عنوان یک آدم نیشه باز در فیلم به‌یادماندنی می‌شود هرچند که همه آن آرمان‌‌های مبارزه‌خواهانه فیلم شکست می‌خورد و به فاصله یک دهه بعدش جامعه آمریکا مسیری کاملاً متفاوت را در پیش می‌گیرد.
اما اولین حضور جدی و پررنگ نیکلسون بر پرده سینما که نام او را سر زبان‌ها می‌اندازد، «پنج قطعه آسان» است. فیلمی شبیه به آثار آنتونیونی که شرح سرخوردگی انسان معاصر است و نیکلسون در آنجا نقش روشنفکری افسرده را بازی می‌کند که به ازخودبیگانگی و یاس رسیده و دنبال کوچک‌ترین نشانه‌های حیات می‌گردد. بی‌دلیل نبود که چند سال بعدترش در 1974 آنتونیونی برای ساخت یکی از خاص‌ترین فیلم‌های خود یعنی «حرفه، خبرنگار» به سراغ نیکلسون رفت تا قهرمانی باشد که دچار بحران هویت و میان‌سالی است و تصمیم می‌گیرد با هویت دیگری به زندگی‌اش ادامه دهد اما همین تصمیم دشواری‌ها و مشکلات زیادی را برایش به بار می‌آورد.
حضور مهم بعدی نیکلسون در سینمای آمریکا را همگی به‌خوبی در یاد داشته و داریم. بازی در نقش مک‌مورفی، در فیلم «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» میلوش فورمن که اسکار بهترین بازیگری را هم برای نیکلسون به همراه می‌آورد. فیلمی کالت با انبوهی طرفدار و شیفته و عاشق که در راستای خاصیت شورشی و ضد سیستم بودن خود فیلم و به‌ویژه شخصیت مک‌مورفی هنوز هم از آن زیاد می‌شنویم و کهنه نشده است. مک‌مورفی از این حیث حتی خاصیت الهام‌بخشی برای هالیوود بعد از خودش پیدا می‌کند. ردپای این کاراکتر در اکثر فیلم‌هایی که حول آزادی و آزادخواهی و مقابله با نظم سیستماتیک در آمریکا ساخته می‌‌شود، قابل‌ردیابی است.
تجربه مهم دیگر او در دهه هفتاد فیلم کم دیده‌شده «آخرین مأموریت» ساخته هال اشبی است که در آنجا نقش یک امور نیروی دریایی را بازی می‌کند و باید مجرمی را به مکان دیگری منتقل کند. نیکلسون را در اینجا، هم در بشاش‌ترین و سرزنده‌ترین و شوخ‌طبع‌ترین حالتش می‌بینیم و هم شماری از اندوهناک‌ترین سکانس‌های کارنامه کاری او متعلق به این فیلم و لحن دوگانه جدی و شوخی گونه‌اش است.
فیلم دیگر دهه هفتاد «درخشش» استنلی کوبریک است. فیلمی که هم در ساخت و هم در بازی نیکلسون همواره نظرات ضدونقیضی را برانگیخته است. عده‌ای عاشق فیلم هستند و عده دیگر معتقدند فیلم با سرباز زدن از پیروی از الگوهای ژانر (انگار که تبعیت از ژانر برایش کسر شان باشد) مجبور شده به معنویات و اغراق روی بیاورد. اغراق‌شده‌ترین بازی نیکلسون را در «درخشش» می‌بینیم که البته منطق این زیاده‌روی را در جنون کاراکتر می‌توانیم بیابیم.
مهم‌ترین و ویژه‌ترین تجربه آقای بازیگر در دهه هفتاد و در کل کارنامه کاریش «محله چینی‌ها» و کارگاه جیک گیتس است. قهرمانی که بازسازی کارآگاه‌های نوآرهای کلاسیک (فیلیپ مارلو) در قالبی امروزی است که حالا و در دهه هفتاد می‌تواند به شکل مستقیم با فساد مواجه شود و یقه‌اش را بگیرد. (در سینمای نوآر چنین امکانی وجود ندارد.) حضور نیکسون در «محله چینی‌‌ها» نه‌فقط به‌واسطه بازی درخشانش در نقش گیتس واجد اهمیت است که اصلاً می‌توان او را در کنار پولانسکی کارگردان، ایوانز تهیه‌کننده و تاونی فیلم‌نامه‌نویس جز مؤلفان اصلی فیلم دانست. به خاطر نقش مهمی که در پیشبرد فیلم و سرانجامش دارد و مهم‌تر از آن تأثیر همان قرابتی که میان فیلم و زندگی شخصی نیکلسون وجود داشته است.
دوره متأخر جک نیکلسون در سه دهه اخیر و در میان‌سالی‌اش، از وقتی‌که اضافه‌وزن پیدا می‌کند و به‌تبع آن نوعی رخوت و کندی در بازیش به وجود می‌آید، بیشتر شامل درام‌های جمع‌وجور یا درام‌های کمدی می‌شود و در این دسته آثار نقش‌آفرینی بیشتری می‌کند. (بازی بی‌نظیر او در «جدا افتاده» اسکورسیزی را نباید از یاد برد.) در همین دوران برای بازی در «دوران مهرورزی» اسکار بهترین نقش مکمل مرد را به دست می‌آورد و برای «بهترین شکل ممکن» اسکار بهترین بازیگر مرد را.
نیکلسون در جوانی‌اش نقش آدم‌های باهوش و جسوری را بازی می‌کرد که سر از جاهایی درمی‌آوردند که نباید و همواره در حال خطر کردن و بازی با زندگی‌شان بودند. در میان‌سالی هم نقش آدم‌هایی را بازی می‌کند که انگار از هزاران هزاران آتش و مغاک عبور کرده‌اند و به دنبال آرامش پس از طوفان در زندگی خود می‌گردند. انگار که چه در جوانی و چه در حالا او همیشه نقش «جک نیکلسون» را بازی می‌کرده. چه در فیلم‌ها و چه در زندگی واقعی خودش!
همچنین بخوانید:
15 حقیقت گفته نشده درباره فیلم One Flew Over the Cuckoo’s Nest

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان