علم فضایل فراوانی ذکر کردند، عالمان دین سهمی از بقا دارند و جزء مصادیق «بقیةالله» هستند، آن «بقیةالله» بالأصل وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) است و شاگردان آن حضرت سهمی از بقا دارند. تعبیر قرآن کریم درباره عالمان دین، ﴿أُولُوا بَقِیةٍ﴾ است که چرا اینها تبهکاران را نهی نکردند؛[1] این ﴿أُولُوا بَقِیةٍ﴾ یعنی والی بقا، ولی بقا، صاحب مقام بقا. این کلمه ﴿أُولُوا بَقِیةٍ﴾ اگر پربارتر از «بقیةالله» نباشد کمتر از آن نیست. فرمود عالمان دین سهمی از ماندگاری دارند اینها ﴿أُولُوا بَقِیةٍ﴾ هستند. در تعبیرات نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در نهج البلاغه فرمود: «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِی الدَّهرُ»[2] گرچه این جمله، جمله خبریه است؛ ولی می تواند پیام انشائی هم داشته باشد؛ یعنی شما سعی کنید نام عالمان دین را برای همیشه نگهدارید. این همه فضایل برای علم و عالِم ذکر شده است، باید دید که علم چیست و وجود ذهنی چیست؟ این کار در علوم عقلی عملی شد، لکن چون علوم عقلی در حوزه ها و دانشگاه ها آن طوری که باید باشد رسمی نیست، فرق بین وجود ذهنی و علم روشن نیست. خیال می کنند علم؛ یعنی صورت حاصله در ذهن، این وجود ذهنی است نه علم. در کتاب های عقلی یک فصلی برای وجود ذهنی ذکر می کنند که صورت حاصلهٴ اشیا در ذهن را می گویند وجود ذهنی؛ راه اثبات آن چیست؟ اشکالات ثبوتی و اثباتی آن چیست باید حل شود، یک فصل مفصّلی مربوط به وجود ذهنی است و یک فصل جداگانه ای با فاصله فراوان درباره علم است. علم وجود خارجی است؛ منتها جای آن نفس است، وجود ذهنی، وجود ذهنی است. فرق جوهری وجود ذهنی با علم و علم با وجود ذهنی چیست؟ این در علوم عقلیه مطرح است. تقوا وجود ذهنی نیست، عدل وجود ذهنی نیست، اینها وجود حقیقی و وجود خارجی هستند و جای آنها در نفس است. علم وجود ذهنی نیست «الصورة الحاصلة من الشیء لدی العقل» نیست، وجود ذهنی هیچ وجودی ندارد، مگر اینکه او را به وجود ذهنی بشناسیم که تعریف خاصّ خودش را دارد؛ ولی علم یک حقیقتی است خارجی و جای آن نفس است؛ نباید گفت عدل وجود ذهنی دارد، عقل وجود ذهنی دارد، تقوا وجود ذهنی دارد، اینها وجود خارجی دارند منتها جای آن نفس است.
این اشتباه است که ما خیال می کنیم هر کس چند سال در حوزه یا دانشگاه درس خواند و عالِم شد، ثواب عالم را دارد، کارِ او علم است و ثواب علم را دارد، این اشتباه قابل اصلاح است و اصلاح آن این است که ما بدانیم وجود ذهنی چیست و وجود خارجی چیست؟ اگر فهمیدیم وجود ذهنی یعنی چه؟ علم یعنی چه؟ سعی می کنیم عالِم باشیم، نه سعی می کنیم صوَر ذهنی داشته باشیم. مفهوم وقتی به ذهن آمد یا صادق است یا کاذب، اگر مطابق با خارج بود، می شود صادق و اگر مطابق با خارج نبود، می شود کاذب، این برای صورت ذهنیه است و مفهوم است و از آن به عنوان علم حصولی یاد می شود؛ اما علم چون وجود خارجی است، نور می باشد «أَلعِلمُ نُورٌ»[3]این وجود خارجی است، این اول فضای نفس را روشن می کند دوتا کار می کند: یکی آینده را برای آدم روشن می کند، یکی گذشته را برای آدم روشن می کند. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که «أَلفِکرَةُ مِرآةٌ صَافِیةٌ»،[4]هم دور را به ما نشان می دهد؛ و هم آینده را به ما نشان می دهد، این آینه، دو رو می باشد. یک رانندهٴ خبیر، وقتی آینه را روبه روی خود گذاشت از پشت سر باخبر می شود که خطر در پیش است یا نه، این آینه پشت سر او را نشان می دهد و جلوی خود را که می بیند. علم آن است که، هم دورترین نقطه را به آدم نشان بدهد، هم پشت سر را به آدم نشان بدهد، هم آدم را وادار کند که برابر با دورترین نقطه گام بردارد، هم انسان را وادار کند که برای دورترین نقطهٴ آینده اقدام کند، این می شود علم؛ علم وجود خارجی دارد، جای آن نفس است و از سنخ مفهوم نیست، بلکه از سنخ وجود است.
بین علم و وجود ذهنی، بین آسمان و زمین فرق است، آنهایی هم که با علوم عقلی مأنوس اند از آنها سؤال کنید که چرا افرادی، بزرگانی از حکما وجود ذهنی را جدا ذکر کردند؟ در جلد اول اسفار وجود ذهنی مطرح است، در جلد سوم اسفار بحث علم مطرح است، فرق آن دو چیست؟ آن مِیز جوهری آن دو از هم چیست؟ کمتر مورد توجه است. علم را در بیانات نورانی اهل بیت(علیهم السلام) که تابع قرآن هستند، مشخص کردند. گفتند اگر کسی در فضای خود یک روشنی احساس کند، او عالِم شده است، نه وجود ذهنی و اگر به علم اعتنا کرد و به عمل رسید، معلوم می شود این علم است. این بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه که فرمود: «أَلعِلمُ مَقرُونٌ بِالعَمَلِ»؛[5] یعنی همین، فرمود اگر نور است فضا را روشن می کند، جلوی آدم را نشان می دهد، پشت سر را نشان می دهد و اگر نشان نداد، معلوم می شود وجود ذهنی است. مفهوم؛ یعنی مفهوم، وجود؛ یعنی وجود، علم از سنخ مفهوم نیست از سنخ صورت ذهنی نیست، بلکه یک حقیقتی است که آن وجود را می گویند علم، آن مفهوم را می گویند معلوم. ما موظّف هستیم عالِم بشویم. وجود مبارک حضرت امیر فرمود: علما باقی هستند، هیچ کس با مفهوم باقی نیست، هیچ کس با مفهوم زنده نیست. خیلی از این مفاهیم است که گفت:
من آنچه خوانده ام همه از یاد من بِرفت٭٭٭ الاّ حدیث دوست که تکرار می کنم[6]
در دوران سالمندی خیلی از مراجع بودند که خواندن یک صفحه رساله عملیه برای خودشان دشوار بود، این چنین نیست که این مفاهیم بماند و وفادار باشد. آنکه ماندنی است و انسان را نگه می دارد، مصداق است، وجود است، نه مفهوم. به ما گفتند سعی کنید عالِم شوید «أَلعِلمُ مَقرُونٌ بِالعَمَلِ» آن که اهل عمل نیست، اهل وجود ذهنی است، نه اهل عمل. حضرت فرمود علم که با آن فطرت خوب پیدا می شود این «مِرآتٌ صَافِیةٌ» هم دوربین است، هم غیب نما؛ آینده را به خوبی به شما نشان می دهد. مفهوم مگر این هنر را دارد که کار آینه را بکند! کار دوربین را بکند! کار میکروسکوپ و تلسکوپ را بکند! فرمود این علم است که دور را به شما نشان می دهد، آینده را به شما نشان می دهد «أَلفِکرَةُ مِرآةٌ صَافِیةٌ»، از مفهوم این کار ساخته نیست.
بنابراین اولاً ما باید تلاش و کوشش کنیم بین وجود ذهنی و علم فرق بگذاریم، ثانیاً سعی کنیم از بند مفهوم نجات پیدا کنیم، ثالثاً خود را به علم مزین کنیم که فرمود: «اطلُبُوا العِلمَ وَ تَزَینُوا مَعَهُ بِالحِلمِ»[7]مفهوم را نمی شود زیبا کرد، مفهوم را نمی شود زینت داد، آن هستی و وجود است که مزین می شود. ما اگر در شبستان جانمان یک شفافیت و نورانیتی احساس کردیم، خدا را شاکر باشیم که از بند وجود ذهنی رهیدیم و به علم رسیدیم که این می تواند دست ما را بگیرد و نجات بدهد. یکی از بیانات نورانی حضرت امیر این است که علم، کار انبیا را می کند، کار اولیا را می کند، کار مبلّغان را می کند. ما از انبیا چه توقع داریم؟ همان که خدا فرمود: ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾[8]مردم را اِنذار کن، از عالمان دین و فقیهان چه انتظار داریم برابر سوره توبه؟ انتظار ما از فقها و بزرگان و مبلّغان دین این است که ﴿لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیهِمْ﴾.[9] بیان نورانی حضرت امیر این است که علم «مُنذِرٌ صَادِقٌ» کار انبیا را می کند، کار فقها را می کند، انذار می کند، جلوی بدی شما را می گیرد، شما را از خلاف شرع می ترساند، می لرزاند، اگر چیزی در آدم باشد که انسان را بترساند، انسان را بلرزاند، می شود علم، نباشد می شود وجود ذهنی. وجود ذهنی مفهوم است و از مفهوم کاری ساخته نیست. شما می بینید گاهی انسان چیزی را تصور می کند و صِرف تصور، فضای دهان او تلخ می شود یا فضای دهان او شیرین می شود یا آب در فضای دهان او پیدا می شود، این می شود علم، این دیگر وجود ذهنی نیست؛ مفهوم آن کار را ندارد که زبان را شیرین کند یا تلخ کند یا در فضای دهان حادثه ای ایجاد کند. گاهی یک خبر تلخ کسی را مبتلا به ایست قلبی می کند، مفهوم این کار را نمی کند بلکه علم این کار را می کند. یک گزارش شیرین اثر شیرین دارد، یک گزارش تلخ اثر تلخ دارد. آنکه گاهی انسان را به مرگ گرفتار می کند یا حیات او را زیبا می کند، آن علم است نه وجود ذهنی.
بیان نورانی حضرت امیر این است که این فکرت که علم محصول آن است «مُنذِرٌ صَادِقٌ». اگر وجود مبارک پیغمبر(ص) مأمور شد به ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾، به تعبیر مرحوم شیخ مفید(رضوان الله علیه) می فرمود، وقتی پیغمبر (ص) از قیامت سخن می گفت، مردم را می خواست از قیامت بهراساند «تَحمَارُّ وَجَنَتَاهُ کأَنَّهُ مُنذِرُ جَیشٍ»[10]تمام گونه های حضرت سرخ می شد؛ مثل اینکه فرمانده لشکر بخواهد به زیرمجموعه اش خبر بدهد که یک لشکر جرّاری دارد حمله می کند، این فرمانده که می خواهد از حمله و هجوم یک لشکر جرّار خبر بدهد، صورت او سرخ است، زبان او می گیرد، این طور نیست که با حالت عادی سخن بگوید. فرمود حضرت وقتی از آتش و قیامت و صحنه قیامت سخن می گفت، تمام گونه های حضرت سرخ می شد؛ مثل اینکه مستمعان خودش را از حمله یک گروه خصم و بداندیش دارد خبر میدهد، البته جهنم این چنین است، جهنم افراد را می شناسد، از دور تبهکار را که دید نعره می زند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیظاً وَ زَفیراً﴾[11]رؤیت را به آتش نسبت می دهد نه «إذا رأوها»، فرمود: وقتی جهنم از دور تبهکاران و معصیتکاران را ببیند، نعره می زند نه اینکه جهنمی ها جهنم را ببینند می ترسند ﴿إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیظاً وَ زَفیراً﴾ ما خیال می کنیم، همان طوری که بین وجود ذهنی و علم نتوانستیم یا نمی خواهیم فرق بگذاریم، نمی خواهیم بین آتش دنیا و آتش قیامت هم فرق بگذاریم. بارها به عرضتان رسید، این سوره مبارکه جن می فرماید هیزم جهنم را ما از جنگل و غیر جنگل نیاوردیم، هیزم جهنم خود افراد ظالم هستند: ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾،[12]همین شخص ستمکار صدر و ساقه او گُر می گیرد، این هیزم است، منتها هیزمِ نسوز. جهنم آتشی دارد که کار آب را می کند، درخت جهنمی با آتش سبز است ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾[13]چنین جایی است. اگر شجرهٴ خبیثه را خود انسان می رویاند و می پروراند، این می شود همین شجره ای که ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾، آتشی است که کار آب را می کند، درخت را می رویاند، خود انسان گُر می گیرد. ما نار دنیا را دیدیم؛ اما نار آخرت از این سنخ نیست و چون از این سنخ نیست، ما خیال می کنیم که شبیه این است و با آن می شود کنار آمد، بعد خاکستر می شود و رد می شود، این طور نیست؛ هم خاکستر آن نسوز است، هم چوب آن نسوز است، هم شجره آن نسوز است و هم بدن و پوست نسوز است ﴿کلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیرَها﴾[14] ما چنین عالَمی در پیش داریم. در برابر آن روح و ریحان را هم در پیش داریم. اگر یک عدّه خود هیزم می شوند، یک عدّه خود گُل یاس می شوند. در پایان سوره مبارکه «واقعه» دارد، مقرّبان را که بالاتر از اصحاب یمین هستند، معرفی می کند ﴿فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ ٭ فَرَوْحٌ وَ رَیحانٌ﴾؛[15] نه «له روح» نیازی به تعبیر و حذف مضاف یا حذف حرف جرّ نیست ﴿فَرَوْحٌ وَ رَیحانٌ وَ جَنَّةُ نَعیمٍ﴾ خود این شخص، بهشت می شود، بهشتی است در بهشت.
این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در بخش خاصّی از امالی نقل کرد، در توحید هم نقل کرد این قسمت ها را «أَنَا مَدِینَةُ العِلمِ وَ عَلِی بَابُهَا»،[16] تقریباً سی روایت نورانی ایشان نقل کردند، در بخشی از روایات این تعبیر آمده، فرمود: «أَنَا مَدِینَةُ الحِکمَةِ وَ هِی الجَنَّةُ وَ أَنتَ یا عَلِی بَابُهَا»[17] من شهر حکمت هستم، این حکمت بهشت است و تو در آن هستی، یک بهشتی وارد بهشت دیگر می شود؛ مثل اینکه یک دوزخی وارد دوزخ دیگر می شود، یک آتشی وارد آتش دیگر می شود، ما با چنین عالَمی روبه رو هستیم.
ماه پربرکت رجب که ماه ولایت است، بعد ماه شعبان که ماه رسالت است، اینها طلیعه ای هستند که ما را به «شهرالله» وصل می کند. این دعاها نشان می دهد که اینها درجات طولانی یکدیگر هستند، این ماه ولایت را که در ماه پربرکت رجب نام گرفته، ادعیه آن حضرت هست این دعای خاصّ «أَللّهُمَّ إِنِّی أسألک بِأَسمَائِک» را شما فرصت کنید بخوانید، اینها بارها به عرضتان رسید، اینها مثل رسائل و مکاسب نیست که با چندین سال درس خواندن حل شود، اینها یک درس خاص می خواهد، یک جان کندن مخصوص می خواهد، یک استعداد خاص می خواهد، یک فراغت بال می خواهد. شما همین دعای ماه پربرکت رجب را ببینید برای خیلی ها قابل فهم هست یا نه؟ این چنین نیست که اگر دعا شد، می شود این را خواند؛ مثل قرآن است، چون اینها به تعبیر خود اهل بیت، قرآن ناطق هستند. انسان وارد می شود به ماه پربرکت شعبان، در دعای ماه شعبان این است که شعبانی که شهر رسول توست[18] نام پیغمبر روی این ماه هست این «شهرالرسول» است آن «شهر العلی و شهر الولی و شهر الولایت» است. این دو ماه، ضمیمه و مقدمه است برای «شهر الله المبارک» که ماه مبارک رمضان باشد. خیلی ها با بررسی اعمال و روزهٴ این سه ماه به جایی رسیدند؛ گرچه برخی ها اگر قدرت مزاجی شان کامل باشد، البته دوستان ما بودند که هر سه ماه را روزه می گرفتند؛ اما برای افرادی در شرایط کنونی، شاید این استعداد مزاجی نباشد، امکانات نباشد؛ ولی از فرصت ها و روزهای مشخص این ماه نگذرید، مخصوصاً روز پربرکت 27 رجب، ایام اعتکاف اگر شد که توفیق پیدا کردید بالأخره اینها طوری است که حداقل انسان را بین وجود ذهنی و علم، آگاه می کند و خودش را نورانی می کند و آشکار می کند و در خودش طهارت احساس می کند و نور می بیند، از گناه بدش می آید نه اینکه با رنج و فشار و تلاش و کوشش خود را از گناه باز دارد. این بیان نورانی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را خوب احساس می کند، فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالإِستِغفَارِ لا تَفضَحَنَّکم رَوَائِحُ الذُّنُوب»[19] اینها را استشمام می کند. فرمود گناه بدبوست، بوی بد گناه بالأخره آدم را رسوا می کند، مگر می شود یک چیز بدبویی همراه آدم باشد و رسوا نکند، فرمود گناه این چنین است «تَعَطَّرُوا بِالإِستِغفَارِ لا تَفضَحَنَّکم رَوَائِحُ الذُّنُوب»، فرمود این دهان ها را هم تطهیر کنید. مسئله مسواک کردن که برای دندان است یک فضیلت شرعی است و فقهی است، حکم خاصّ خودش را دارد؛ اما این روایت نورانی فرمود: «طَهِّرُوا أَفوَاهکم»، نه «أسنانکم»؛ پاک کردن دندان استحبابی دارد، فضیلتی دارد به نام مسواک کردن که حرفی در آن نیست، اما در این حدیث نورانی فرمود: دهانتان را پاک کنید، نه دندانتان را، «طَهِّرُوا أَفوَاهکم فَإِنَّهَا طُرُقُ القُرآن»[20]قرآن می خواهد از این جا عبور کند، مگر نمی خواهید نماز بخوانید! مگر نماز، قرآن نیست! چرا قرآن را از مسیر پاک عبور نمی دهید؟! اگر بخواهید قرآن بخوانید باید از مسیر پاک باشد، نماز بخوانید از مسیر پاک باشد. استدلال حضرت این است، کلمات خدا باید از این جا عبور کند. حرف بد از این جا در بیاید آلوده می شود، غذای بد در این جا وارد شود آلوده می شود، بالأخره این دهان آلوده می شود؛ آن وقت اگر شما از کانال آلوده، از شیر آلوده، بهترین و پاک ترین آب را عبور بدهید بالأخره بی اثر می شود، فرمود دهان شما این کانال و معبر و نهر «کلام الله» است، بگذارید این پاک باشد «طَهِّرُوا أَفوَاهکم فَإِنَّهَا طُرُقُ القُرآن». اگر این کلمات طیبه از طریق این دهان وارد درون شد، بالأخره اثر دارد، اگر از درون این کلمات طیبه به مستمعان رسید، در مستمعان اثر دارد، این دست نخورده است، طیب و طاهر است؛ ممکن نیست چیزی طیب و طاهر باشد و بی اثر.
بنابراین این تعبیر نورانی حضرت امیر که فرمود این مُنذِر صادق است، نه وجود ذهنی، وجود ذهنی کارِ انبیا را نمی کند، کار اولیا را نمی کند، کار فقها را نمی کند، کار مبلّغان و واعظان را نمی کند، این علم است که کار انبیا و اولیا و مبلّغان و فقها و واعظان را می کند. فرمود: «مُنذِرٌ صَادِقٌ»؛ آدم یک مُنذری از درون داشته باشد راحت است. فرمود این «منذر صادق»، بنابراین این «أَلفِکرَةُ مِرآةٌ صَافِیةٌ» هم دورنماست و دوربین است، هم آینه ای است که آینده را نشان می دهد و هم منذر صادق است. حالا این آثار را که شما در کنار هم جمع می فرمایید؛ آن وقت معلوم می شود که چرا این همه درباره علم، فضیلت وارد شده است، هیچ جا سخن از وجود ذهنی نیست که اگر کسی وجود ذهنی تهیه کرده است، این همه ثواب دارد. به عالِم می گویند شما عده ای را نجات دادی، در قیامت صبر کنید، به بهشت نروید، قدری بایستید «قِف تشفع تشفّع»[21]یک عده را شفاعت کنید به همراهتان به بهشت ببرید؛ این مقام برای عالِم است که کم مقامی نیست! اگر عالمان دین حقّ شفاعت دارند و جزء کسانی هستند که ﴿مَنْ ذَا الَّذی یشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ﴾[22] معلوم می شود «مأذون الشفاعة» هستند، کارِ خودشان درست شده است، دست دیگری را دارند می گیرند. این فرصتی است هم برای عزیزان حوزوی، هم برای عزیزان دانشگاهی، هم برای عزیزان سپاهی و نیروی نظامی و انتظامی که به لطف الهی در فضای نظام اسلامی، همه اینها با قرآن و با عترت مأنوس هستند، این راه هست. ممکن است چند روز اول سخت باشد که آدم جلوی زبان را بگیرد، جلوی چشم را بگیرد، بعد همه اینها کمک انسان هستند، یاری کننده انسان هستند، انسان را کمک می کنند، انسان چشم و گوشش از بدی و گناه رنج می برد و نگاه نمی کند و حرف نمی زند، انسان راحت است؛ این طور نیست که آنها که مواظب حلال و حرام اند در زحمت باشند؛ برای اینکه اینها بوی بد گناه را استشمام می کنند، خیلی لازم نیست ما به افراد سفارش کنیم شما وقتی به سطل زباله رسیدید نزدیک نشوید، این بوی بد گناه را استشمام می کند؛ اینها تشبیه نیست، اینها تمثیل نیست، اینها واقعیتی است، اگر فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالإِستِغفَارِ لا تَفضَحَنَّکم رَوَائِحُ الذُّنُوب» این است. در بخشی از آیاتی که مربوط به دوزخ است همین بوی بد گناه و مانند آن را نشان می دهد، آن حقیقت ها به این صورت مُردار در می آید.
بنابراین ماه پربرکت رجب این فرصت هست. خدای سبحان در این ماه به ما فرمود که او به همه انسان ها چیز عطا می کند. در اوّل سوره مبارکه «هود» دارد که تمام این مار و عقرب عائله من هستند، ما با چنین خدایی داریم سخن می گوییم. فرمود: ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها﴾[23]فرمود تمام مار و عقرب در پرونده من سهمیه دارند، عائله من هستند، من معیل هستم با کلمه ﴿عَلَی﴾ یاد می کند، فرمود ما که آنها را از نظر دور نمی داریم، به آنها روزی هم می دهیم، این طور نیست که حالا چیزی حلال گوشت بود یا حرام گوشت بود، برای ما فرق کند؛ آن وقت ما با چنین خدایی سر و کار داریم.
آن وقت ما را امتحان می کند که ما بیراهه می رویم، کج راهه می رویم یا راه راست را طی می کنیم. با او در میان بگذاریم، او ما را تأمین می کند، او به ما گفت سعادت خودت را تأمین کن، رزق تو به عهده من. یک بیان لطیفی مرحوم فیض دارد، فرمود: آنچه را خدا به عهده ما گذاشت ما به عهده خدا می گذاریم، آنچه به عهده خودش گرفت ما به عهده خودمان می گیریم.[24] خدا فرمود سعادتت را خودت باید تأمین کنی، ما این را به عهده خدا می گذاریم که رایگان ما را ببخشد، روزی ما را خودش به عهده گرفت فرمود تو کار به روزی نداشته باش، فقط تلاش و کوشش خودت را بکن تأمین رزق به عهده من است از چه راهی برسانم. فرمود من برای اینکه رابطه مردان باتقوا را با الله زیاد کنم از راهی به او روزی می دهم که او پیش بینی نکرده باشد. این روایت که «أَبَی اللهُ أَن یرزُقَ عبدَهُ إلاّ مِن حَیثُ لا یحتَسِب»[25]برگرفته از همین آیه اوایل سوره مبارکه طلاق است فرمود: ﴿مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ﴾[26] این ﴿مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ﴾ برای اینکه پیوند توحیدی ما را قبول کند. به ما گفتند که آنچه در دست خداست مطمئن تر باش از آنچه در دست خودت هست، چرا؟ چون ما نمی دانیم آنچه در دست ماست می ماند یا نمی ماند؛ اما آنچه در دست خداست یقیناً می ماند. اصرار این آیه سوره مبارکه طلاق این است که پیوند غیبی ما را تحکیم کند ﴿مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ﴾.
مؤمن در هیچ کاری نمی ماند ما مطمئن باشیم نه تنها ایران، این یمن مظلوم به حقّ علی و اولاد علی نمی ماند، این را مطمئن باشیم، این آل سعودی که غاصب است و خائن است و حرمین را در بند کشیده؛ طبق بیان نورانی حضرت امیر که در نامه مالک فرمود: «إِنَّ هَذَا الدِّینُ کانَ أَسِیرَاً فِی أَیدِی الأشرَار»،[27]حرمین در اسارات آل سعود است، مکه و منا، سرزمین وحی در اسارت اینهاست (خذلهم الله)، آل سعود یقیناً گرفتار خواهد شد و یمنی های مظلوم یقیناً برون رفت دارند، فرمود: ﴿مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً﴾ هرگز یک انسان مظلوم مؤمن باتقوا نمی ماند بالأخره یک برون رفت دارد، این برای آن است که پیوند ما را با غیب محکم کند وگرنه هر کسی روزی دارد و روزی او را می رساند؛ اما چه اصراری که بین تقوا و پیوند غیب سخن بگوید، فرمود یک آدم متّقی با من رابطه دارد، کارهای خودش را به عنوان وظیفه انجام می دهد، او از مغازه و پیشه و دامداری و کشاورزی خود توقع ندارد، او را من دارم تأمین می کنم، او با رازق سر و کار دارد، نه با باغ و راغ؛ ﴿مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً﴾ در دفاع مقدس هشت ساله این طور بود، در جریان غزّه این طور بود، در جریان یمن هم ان شاءالله این طور است، فرمود هرگز مؤمن در بین راه نمی ماند، یک برون رفتی دارد، ﴿مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً﴾؛ آل سعود نمی داند که در چه چاه و وِیلی گرفتار شده است ﴿مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ٭ وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ﴾.
پی نوشت ها
[1] سوره هود، آیه116؛ ﴿فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکمْ أُولُوا بَقِیةٍ ینْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْض﴾.
[2] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت147.
[3] دعائم الاسلام، ج1، ص152.
[4] الامالی(للصدوق)، النص، ص345؛ التوحید، ص307.
[5] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت336.
[6] دیوان سعدی، شماره421.
[7] الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص36.
[8] سوره مدثر، آیه2.
[9] سوره توبه، آیه122.
[10] الامالی(للمفید)، النص، ص211.
[11] سوره فرقان، آیه12.
[12] سوره جن، آیه15.
[13] سوره صافات، آیه64.
[14] سوره نساء، آیه56.
[15] سوره واقعه، آیه88 و 89.
[16] الامالی(للصدوق)، النص، ص345؛ التوحید، ص307.
[17] الامالی(للصدوق)، النص، ص388.
[18] مصباح المتهجد، ج2، ص829؛ «وَ هَذَا شَهْرُ نَبِیک سَیدِ رُسُلِک شَعْبَانُ الَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْک بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ الَّذِی کانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ یدْأَبُ فِی صِیامِهِ وَ قِیامِهِ فِی لَیالِیهِ وَ أَیامِهِ».
[19] الامالی(للطوسی)، النص، ص372.
[20] مستدرک الوسائل، ج، ص368.
[21] علل الشرائع، ج2، ص394؛ «وَ قِیلَ لِلْعَالِمِ قِفْ تَشْفَعْ لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأْدِیبِک لَهُم».
[22] سوره بقره، آیه255.
[23] سوره هود، آیه6.
[24] تفسیر الصافی، ج3، ص152 ـ 154.
[25] مجموعه ورام، ج1، ص168.
[26] سوره طلاق، آیه2 و 3.
[27] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53