ماهان شبکه ایرانیان

«مصرف و فرهنگ کالایی» -۹

تهران،دستگاه «آرزوساز» ایران/«آرزویم دیدن برج میلاد است»

مسئولان و دست‌اندرکاران پایتخت کاملا موفق شده‌اند؛ تهران بر مبنای مصرف، توانسته خود را به جایگاه «آرزوساز» برای غیرتهرانی‌ها ارتقا دهد.

تهران،دستگاه «آرزوساز» ایران/«آرزویم دیدن برج میلاد است»

خبرگزاری مهر – سرویس فرهنگ

1

چند ماه پیش کلیپی در فضای مجازی منتشر شد که در آن از یک کودک که به عنوان «کودک کار» بازنمایی شده بود، پرسیده شد: «آرزویت چیست؟» و آن کودک در پاسخ از پرسنده سوال پرسید «آرزو چیست؟» این فیلم کوتاه بارها و بارها توسط مردم دیده و به اشتراک گذاشته شد و برای کودکی که نمی‌دانست آرزو چیست دل‌های بسیاری سوخت و چند روز پیش هم به مناسبت «روز جهانی کودکان کار» باز هم بازنشر و بازنشر شد، چرخید و چرخید و احتمالا  بعد از ساعاتی یا نهایتا روزهایی کاملا به فراموشی سپرده شد. به نظر می‌رسد که در بطن این دلسوزیها، یک تصویر عام از کودکی که نمی‌داند آرزو چیست، شکل گرفته است؛ این کودک ندار است و اساسا نمی‌داند باید چه چیزی داشته باشد و چه چیزهایی را می‌تواند داشته باشد. این یعنی او تصوری حداقلی از چیزهای «قابل دسترس» برای «در اختیار گرفتن» و «مصرف» دارد.

2

برای رسیدن به محل کار هر روز از کنار برج میلاد رد می‌شوم و به ندرت اتفاق می‌افتد که حتی نیم‌نگاهی به این برج مخابراتی طویل بیندازم. این برج در کنار بسیاری از بناها، پارکها، بزرگراه‌ها، فروشگاه‌های شیک، مدل‌های مو و لباس مد شده و «تو دل برو»، مگامال‌ها، آثار هنری، مجسمه‌ها و دیوارهای خوشگل‌شده و... در آنچنان برای تهرانی‌ها دم دستی و عادی شده که دیگر حتی «دیده نمی‌شوند»! تهران اگر چه پر از چیزهای «در دسترس» و «قابل دستیابی و مصرف» است، ولی باز هم گیجی و گنگی یک تهرانی در خصوص اینکه «آرزویش چیست؟» همچنان پا بر جاست!

3

در تعطیلات منتهی به عید سعید فطر به شهرستان زادگاه پدری رفته بودیم و با یکی از کودکان فامیل که تا به حال ندیده بودمش، آشنا شدم، او هم با من انس گرفت و چند ساعتی با هم بازی کردیم. در بین بازیها و گپ و گفت‌ها و سوالات کنجکاوانه او و پاسخ‌های غیرمانوس من برای او، با همان حس و زبان کودکانه از من پرسید تو تهران زندگی می‌کنی؟ گفتم بله! گفت «برج میلاد را دیده‌ای؟» جا خوردم و گفتم دیده‌ام، چطور مگه؟ گفت «من آرزو دارم برج میلاد را از نزدیک ببینم!» او می‌دانست آرزو چیست و تصویر برج را هم دیده بود. من هم دانستم که تصویر تهران تا چه می‌تواند «آرزوساز» باشد و آرزوهای کودکانه تا چه حد با «دسترسی»، «در اختیار داشتن» و «مصرف کردن» نسبت تنگاتنگ دارد.

4

در ایران «سبک زندگی تهرانی» نماد شیوه‌ای جدید، به‌روزشده، سزاوار تقلید و... در حال گسترده شدن به تمامی مناطق دیگر است و از این نظر گویی تهران دروازه ورود به جهانی شدن است. این نماد با مفاهیمی چون «خوشی»، «راحتی»، «قابل دسترس بودن همه چیز» و «ارتباطات گسترده»، «عاری بودن از محدودیت» و... شیوه‌ای را فراگیر می‌کند که در آن به نظر می‌رسد انسان مدرن با مقتضیات و امکانات دوره مدرن در حال نوعی زندگی منسجم، غیرمتناقض و آرمانی (آرزومدارانه) است. بگذریم که در این افق از دور دیده ‌شده، معمولا شکاف‌ها به چشم نمی‌آید و گسست‌های عمیق حیات مدرن تهرانی همواره نااندیشیده باقی می‌ماند و آنچه از تهران به عنوان نماد بازنمایی می‌شود، چندان مطابقتی با واقعیت موجود در خود حیات تهرانی ندارد.

به هر حال ناظر بیرونی تهران، سبک زندگی آن با سبک زندگی رایج در غیرتهران را از این جهت متمایز می‌داند که انگار به واسطه توسعه نوعی خودآگاهی و اراده آزاد و متکثر در شهروندان این ابرشهر ایجاد شده که بر مبنای آن دیگر کسی برای کسی مزاحمتی ندارد و ارتباطات عقلانی شده، و محدودیت‌های ارتباطاتی به حداقل رسیده است و همه عناصر خوشی و راحتی در دسترس و قابل استفاده است. همه اینها نوعی از زندگی خوش و راحت را به ارمغان آورده است که نمونه عالی‌تر آن را می‌توان در شهرهای متمدن آن سوی آبها هم سراغ گرفت؛ شهرهایی که گویا خود تهرانی‌ها نگاهشان به آنجا است و این منطق سلسله‌مراتبی بودن تقلید در سبک زندگی خوش‌باشانه را معنادهی می‌کند. در این سلسله‌مراتبِ «خوشی در شهر» آنچه بیش از هر چیز محل اتکا قرار می‌گیرد تا «خوش‌بختی در شهر» را تضمین کند، چیزی نیست جز تصور «در دسترس بودن» و «قابل دستیابی بودن» همه چیز اعم از نمادها و عوارض نمایشی و سمبلیک جدید و چیزی نیست جز «مصرف»؛ مصرف نمادهای راحتی، خوشی و خوش‌بختی که برای دیگران «آرزو» یا به عبارتی «تصویرِ» آرمانی و مطلوب را می‎سازد.

5

تهرانی‌ها در طول تاریخ چندان هم خوش‌گذران نبوده‌اند و حتی می‌توان گفت امروز هم نیستند. به نظر می‌رسد آن چه این شهر را نسبت به دیگر شهرهای ایرانی متمایز می‌کند، آن است که تهران به دلیل وسعت بسیار زیادش، یا به تعبیر دقیق‌تر به دلیل بی در و پیکر شدنش فاقد آن ارتباطات تنگاتنگی است که در چشم دیگر مناطق ایران محدودیت‌ساز است. به بیان دیگر تهران بی در و پیکر، فاقد آن رو به رو شدن و چشم در چشم شدن با آشنایان است، فاقد آشنایی‌هایی است که مستلزم ساخت و تمایز یک «محله» با یک «کلان‌شهر» است! بدین ترتیب با توجه به این که مردم این کلان‌شهر بی در و پیکر یکدیگر را کمتر می‌شناسند، به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی امروز ساعت آخر زندگی و هستی است! و فردا هم دیگر چشم‌شان به یکدیگر نخواهد افتاد. آنچه سرخوشی تهران را تعین می‌بخشد این زندگی در «آن» و در «لحظه» است که از تصدق سر بی در پیکری این شهر به ارمغان آمده است. این سبک زندگی در «آن» و «لحظه» نوعی وندالیسم اجتماعی و مصرفی را ایجاد می‌کند که از دور به مثابه «آزادی»، «تکثر معرفتی و فرهنگی»، «ارزش‌های رهایی‌بخش» و غیره، تصویر و بازنمایی می‌شود.

6

یکی از سوالات مهم در این زمینه آن است که این تصویرسازی از تهران (یا هر شهر دیگری) و بازنمایی آن به مثابه شهر «بدون محدودیت» که در آن همه چیز «قابل دسترس و مصرف» است تا چه حد عامدانه است و با اهدافی خاص صورت می‌گیرد؟! در خصوص تهران رسیدن به پاسخ چنین پرسشی شاید دشوار باشد، ولی می‌توان با نگاهی با تاریخ، تکلیف خود را با این پرسش تا حدی مشخص کرد. مصرف امور در دسترس، به مثابه ابزاری برای القای شکوه و جلال پوشالی برای نخستین بار در انگلستان قرن شانزدهم در دربار الیزابت رخ داد که در عین حال ابزاری برای ابراز وجود نهاد سیاست و القای تفوق خویش بر حوزه‌های مختلف موجود در کشور بود. در آن شرایط ما با نوعی از تمایزجویی و القای شکوه از رهگذر مصرف مواجه‌ایم که با هدف ارائه صورتی نمایشی از حقانیت پیگیری می‌شود. دقیقا در همینجا بود که نخستین جرقه‌های «اقتصاد سیاسی» جدید و بعدها «الهیات سیاسی» را روشن کرد و نشان داد که سرمایه، تولید، مصرف و آنچه تلاش می‌شد به سادگی قاعده «عرضه و تقاضا» تئوریزه شود، امری شدیدا سیاسی است و در پس خود معنای فربهی با عنوان «سلطه» را دارد.

این که تهران تا چه میزان در راستای این فهم مبتنی بر اقتصاد سیاسی توسعه یافته یا مصرف‌زده شده، باید مورد پژوهش‌های دقیق و علمی قرار بگیرد؛ اما آنچه به این نوشته مربوط می‌شود این است که مسئولان و دست‌اندرکاران کاملا موفق شده‌اند؛ تهران بر مبنای مصرف، توانسته خود را به جایگاه «آرزوساز» برای غیرتهرانی‌ها ارتقا دهد و از این نظر نسبت به دو دهه پیش که تمایزها و غیریت‌سازیها و دیگری‌شدن‌ها و نابرابریها و... به حدی بود که تهران شهری «انگشت‌نما» نبود، رشد داشته باشد!

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان