«جسیکا» از وقتی خودش را شناخت در خانواده «پترشون» و در شهر «تورشووپینگ» سوئد زندگی میکرد. 5 سال داشت که «استلان»، پدرخواندهاش با معرفی کشور ایران به او، راز زندگی گذشتهاش را فاش کرد. اما «جسیکا» هنوز کوچکتر از آن بود که بتواند حرفهای پدر را درک کند. او نه تنها ایران را نمیشناخت بلکه حتی یک کلمه فارسی هم یاد نگرفته بود.