عمل نیک، هدف آفرینش

قرآن‌کریم در مورد عمل نیک می‌فرماید:

 عمل نیک، هدف آفرینش

قرآن‌کریم در مورد عمل نیک می‌فرماید:

)الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاة لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا(([1])؛ «آن‌که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارتر هستید.»

خداوند هدف از مرگ و زندگی را آزمودن نیکی و عمل صالح افراد معرفی می‌کند، از این رو افراد نیک و نیکان این هدف را به اعلی درجه آن انجام می‌دهند. تمام برنامه‌های نیکان اعم از نماز، روزه‌ و دیگر عبادات و کارهای روزمرۀ ایشان به بهترین صورت انجام می‌گیرد.

نیکان تمام اعمال‌شان، احسن عمل است زیرا ایشان معبود و معشوق حقیقی را شناخته و برای خشنودی او عمل می‌کنند و هر عملی که برای رضای حضرت حق باشد، احسن عمل است. مرحوم سیدمحمدباقردُرچه‌ای در پنج وعده نمازشان، از وقت تکبیرة الاحرام تا سلام نماز، غرق در اشک بودند. این یعنی نماز احسن؛ نمازی که شخص نمازگزار با عشق و حال می‌خواند و از آن لذّت می‌برد.

در مورد شناخت معبود حقیقی و خداوندمتعال حکایتی از ساخت مسجد گوهرشاد مشهد نقل می‌کنیم. حدود ششصد سال پیش زمین آن مسجد توسط گوهرشاد بیگم([2]) تهیه شد. ایشان در ساخت مسجد بسیار دقّت داشتند تا جائی که به معمار دستور داد: در حمل و نقل مصالح ساختمانی، کسی حق ندارد حیوان بارکشی را تند براند، یا او را با تازیانه بزند. هم‌چنین دستور داد: در مسیر آوردن مصالح ساختمانی جهت حیوانات باربر، آب و علوفه بگذارند و به معماران دستور داد با کارگران و زیردستان در کمال محبّت رفتارکنند و به زیردستان خود تحکّم نکنند و سعی‌کنند کارگران را آزاد بگذارند.

آری، برای ساختن خانه خدا، باید تمام جهات حقوق خدایی و مردمی را رعایت کرد؛ به همین خاطر است که این مسجد یکی از با برکت ترین مساجد روی زمین است. ساعتی در شبانه روز نیست مگر این که خداوند مهربان، در آن مسجد به وسیلۀ نماز، قرآن، دعا، تعلیم و تعلّم اولیاء الهی و مؤمنین عبادت نشود.

به هر حال ساختن مسجد به دستور گوهرشاد و با نظارت مستقیم او شروع شد. گوهرشاد هر چندروز یک‌بار جهت نظارت به محوطۀ کارگاه می آمد و دستورهای لازم را به معماران می داد.

روزی برای بازدید به محل کارگاه ساخت مسجد آمد، باد مختصری وزیدن گرفت و گوشه چادرش کنار رفت. یکی از کارگران ساده، چهرۀ او را دید و دلباختۀ آن زن شد. جرأت اظهار نظر برای او نبود؛ زیرا بیم آن‌داشت که او را مؤاخذه کنند، کارگر ساده بنّائی و اظهار عشق به ملکه مملکت!!

چند روزی از آن دیدار اتّفاقی نگذشت که کارگر بیچاره به درد عشق مبتلا شد. أطباء از علاج او عاجز شدند، مادر مهربان کنار بستر تنها فرزندش اشک می‌ریخت، فرزند چاره ای ندید جز این که دردش را به مادر اظهارکند. مادر ساده دل، برای رفع این مشکل به گوهرشاد مراجعه کرد و درد فرزندش را با او در میان‌گذاشت و علاج را از آن زن بزرگوار خواست.

گوهرشاد، از این داستان بسیار ناراحت شد و به آن مادر دل سوخته گفت: چرا زودتر با من در میان نگذاشتی تا بنده ای از بندگان خدا را از گرفتاری نجات دهیم؟! آن‌گاه گفت: ای مادر! به خانه برو و سلام مرا به فرزندت برسان و بگو: حاضرم با او ازدواج کنم، ولی شرطی را باید من رعایت کنم و شرطی را او؛ اما شرطی که من باید رعایت‌کنم جدایی از شاهرخ میرزاست و اما شرطی که او باید رعایت کند، پرداخت مهریۀ من است، البته قبل از آن‌که این ازدواج سر بگیرد به فرزندت بگو:

مهریه من این است که مدّت چهل شبانه‌ روز در محراب زیرگنبدِ مسجد نماز بخواند و ثوابش را به عنوان مهریۀ من قرار دهد.

مادر، به خانه برگشت و تمام آن‌چه را که بین او و گوهرشاد گذشت را برای پسر خود تعریف کرد. پسر از شدّت تعجّب خیره شد و از این خبر آن‌چنان شادمان گشت که به زودی از بستر رنج برخاست و با کمال اشتیاق پرداخت این مهریه را به عهده گرفت و پیش خود گفت: چهل روز که سهل است، اگر چهل سال هم درخواست می‌کرد، حاضر به اجرای آن بودم.

در هر صورت به محراب عبادت رفت، چهل شبانه روز برای رسیدن به وصال گوهرشاد نمازخواند. ولی به‌تدریج به توفیق حضرت الهی در مسیر دیگری افتاد. پس از چهل شبانه‌ روز، نمایندۀ گوهرشاد، به محراب عبادت آمد، تا از حال او باخبر شود، چون با او سخن گفت، ملاحظه کرد که اهمیّتی به مسألۀ ازدواج با گوهرشاد نمی دهد.

گفت: من نمایندۀ گوهرشاد هستم، آمده‌ام از حال تو برای خانم گزارش ببرم. کارگر عاشق گفت: به خانم بگو: من نمی توانم برای رسیدن به وصال تو، دست از محبوب واقعی عالم بردارم و من یک شب مناجات با خدا را به هزار شب با تو بودن نمی‌دهم!

 


اگر لذّت ترک لذّت بدانی

 


دگر لذّت نفس لذّت ندانی

سعدی

این است نتیجه شناخت واقعی خداوند متعال.

نیکان یعنی کسانی‌که تمام وجودشان سرشار از عشق به وجود مقدس حضرت حقّ است. حضرت زهرا(س) که الگوی نیکی و نیکویی هستند، زمانی‌که صدای مؤذن به «أشهَدُ أن لَا إلهَ إلَّا اللّه» بلند شد، فرمودند: «پوست، گوشت، خون، رگ، پی و اعضای من همه به وحدانیت وجود مقدّس حق ـ و این که محبوب و معشوقی غیر از او در این عالم یافت نمی‌شود ـ شهادت می‌دهد.»([3]) امام زین العابدین(ع) نیز هنگام شنیدن صدای مؤذن در شام به «أشهَدُ أن لَا إلهَ إلَّا اللّه»، فرمودند: «همۀ وجود من به او شهادت می‌دهد.»([4])

ارتباط ایشان با عالم معنا، رابطه قولی و زبانیِ تنها نبود، بلکه همۀ وجودشان در ارتباط با وجود مقدّس حضرت حقّ بود و هر که به این صورت مجذوب خداوند بشود، دیگر هیچ جاذبۀ غیرالهی قدرت جذب او را نخواهد داشت. این یک بهره و توفیق اختصاصی نیست که خداوند‌متعال فقط تعدادِ کمی را از آن بهره‌مند کرده باشد؛ بلکه حضرت حق هر آن‌چه که موجب تعالی انسان می‌شود را در اختیار او گذاشته و اجازه فرموده‌است که هر مرد و زنی به این مهم نائل آید.

 

راه‌های ورود به حلقۀ نیکان

1ـ توبه و ایجاد تحوّل

البته افرادی که از راه فطرت و سرشت انسانی و الهی خود منحرف شده‌اند، باید برای رسیدن به این مقام در نفس و جان خویش تحوّل ایجاد کنند. گناه‌کاری خدمت امام‌صادق(ع) رسید و پس از شرح زندگی آلودۀ خود، ابراز پشیمانی نمود و عرض کرد: «من تازه به مدینه آمده‌ام‌ و توسط کسی با شما آشنا شده‌ام و امروز به محضر مبارک‌تان رسیدم. از شما تقاضا می‌کنم مرا به راه حق و مسیر توبه راهنمایی فرمایید.»

حضرت فرمودند: آیا بر این‌کار ارادۀ جدّی داری؟

عرض کرد: بله، واقعاً می‌خواهم توبه کنم.

امام(ع) فرمودند:

«أُخرُج ممّا أنتَ فیِه([5])؛ از آن‌چه که در آن هستی، خارج شو!»

این کلام حضرت یعنی از آن‌چه که رنگ ملکوتی ندارد، بیرون بیا تا یکی از نیکان روزگار خویش باشی.

حُرّبن‌یزیدریاحی با تغییر خود و بیرون آمدن از سیطرۀ شیاطین، در اندک زمانی توانست تمام زنجیرهای اسارت را باز کند و در زمرۀ نیکان درآید. او با گشودن زنجیر مقام و ریاست و گذشتن از فرماندهی بر هزاران نفر، به مسیر درست حق بازگشت و جزء آن 72 انسان ملکوتی و نیکان حقیقی شد.

بنابراین انسان می‌تواند با ورود به حلقۀ نیکان و مسیر الهی و به‌دست آوردن فضائل و اعمال صالح و با رهایی از بند اسارت شیاطین و نفس امّاره، به فردی نیک و نیکوکار تبدیل شود.

2ـ زدودن تکبّر

انسان نیک باید از تکبّر و غرور که بزرگ‌ترین گناه عالَم و بی‌راهۀ محض است، بیرون آید تا بتواند در زمرۀ نیکان وارد شود. خضوع و عدم تکبّر را می‌توان در افراد بزرگ و باشخصیّت ملاحظه کرد. شیخ عباس قمی(ره) صاحب کتاب شریف مفاتیح‌الجنان در یکی از شبستان‌های مسجد گوهرشاد در مشهد، با اصرار مؤمنین عهده‌دار امامت جماعت شدند. روزی ایشان پس از اقامۀ نماز اوّل، به حاضرین رو کرد و گفتند: «نماز دوّم را خودتان بخوانید!» مردم علت را جویاشدند و ایشان جواب دادند: من از همهمۀ مردم فهمیدم که شبستان مالامال از جمعیّت شده‌است که دلالت بر تعداد بسیار نمازگزاران دارد؛ این بسیاری مأمومین، مرا مغرور ساخت. بنابراین نمی‌شود به من اقتدا کرد!

این مرد نیک تا این اندازه تکبّر در نفس را برنتافتند و نفس خویش را سرکوب نمودند.

در نجف، طلبه‌ای به یکی از اساتید بزرگ گفت: من آمده‌ام نزد شما درس بخوانم. ایشان فرمودند: آیا در نجف کسی را هم داری که با او بد رفتار باشی؟ گفت: بله، چند نفری هستند که چون به من بد کرده‌اند، رفتار مسالمت‌آمیز ندارم. ایشان فرمود: با این وضعیّت درس من به حال تو سودی ندارد و باید خودت را سبک کنی.

پرسید: استاد چه کنم تا سبک‌بار شوم؟! فرمود: در هر جلسه‌ای که شرکت کردی، باید بروی و کفش‌های کسانی را که با آن‌ها خصومت داری را جفت کنی، تا تکبّر تو از بین برود.

انسان نیک تحت حکومت نفس امّاره و غرق در معاصی نیست و البته در این راه از خداوند متعال نیز مدد می‌جوید. حضرت یوسف(ع) در ماجرای زلیخا می‌فرماید:

)إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَة بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی(([6])؛ «من خود را از گناه تبرئه نمی کنم؛ زیرا نفس طغیان‌گر به شدّت به بدی فرمان می دهد مگر آن‌که پروردگارم رحم کند.»

در این رابطه روایت را اُمّ‌سلمه نقل می‌کند و می‌گوید: یک شب پیامبر(ص) بر اساس نوبت به خانۀ من آمدند.

نیمۀ شب متوجّه شدم که جای پیامبر(ص) خالی است و برای آن‌که بدانم حضرت کجا تشریف برده اند، از حجره بیرون آمدم. ناگاه دیدم پیامبر اکرم(ص) در گوشۀ خانه ایستاده و دست‌های مبارک را به دعا برداشته و با گریه و ناله می‌فرماید: پروردگارا! مرا به‌شماتت دشمنان مبتلا مکن و از شرّ حسد حاسدان حفظ فرما! و مرا وارد بدی مگردان و مرا برای همیشه از بلاها حفظ فرما!

اُمّ‌سلمه می‌گوید: از دیدن آن حال و منظره چنان منقلب، متأثر و گریان شدم که آن حضرت متوجّۀ من گردیده و فرمودند: ای اُمّ‌سلمه! چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: چرا گریه نکنم در صورتی که شما با تقرّب و منزلتی که در نزد خداوند دارید، این‌گونه اشک می‌ریزید؟!([7])

همان‌گونه که ملاحظه می‌کنید، پیامبر اکرم(ص) با تمام مقامات والای کمال و عبودیت و انسانیت و رسالت، باز هم در مقابل حضرت احدیت جلّ جلاله سر به سجده گذارده و در مقابل خداوند متعال بدون هیچ‌گونه تکبری به مناجات پرداخته‌اند. نیکان نیز باید در تأسی به حضرتشان هیچ‌گاه دچار تکبر نشوند.

 

مراتب و منازل مقام نیکان

از سخنان وجود مقدّس معصومین: دربارۀ نیکان، سه نکته استفاده می‌شود که مقام نیکان دارای سه منزل است و هنگامی که این سه منزل پیموده شود، انسان به مقام نیکان می‌رسد.

 

خواستن

اولین منزل و مرحله عبارت از «خواستن» است. به تعبیر ساده‌تر، برای رسیدن به مقام نیکان یک همّت جانانه، مردانه و عاشقانه لازم است. روان‌شناسان امروزِ دنیا هم موضوع اراده و همّت را در کتاب‌های خود مطرح کرده و گفته‌اند که ما حتی اگر بتوانیم ارادۀ کسانی را که ناراحتی فکری و ناراحتی روحی و روانی دارند، تقویت کنیم و به اراده‌شان قدرت بدهیم، بر باطن خودشان تسلّط و حکومت پیدا می‌کنند و می‌توانند خطوط کج فکری و روانی و وسوسه‌ای را از دنیای درون و مملکت باطن خودشان بیرون کنند. چه بسا با تقویت اراده، بعضی از بیماری‌های جسمی به سلامتی، و حتی به از بین رفتن مرض منجر شود.([8])

این اراده و همّت، در انبیاء خدا و ائمۀ‌طاهرین: و در آنانی که به مقام نیکان و اولیای الهی رسیده‌اند، بسیار قوی است؛ به طوری‌که بر اثر این همّت، به دنبال آن‌چه که عنصر شخصیت آنان را تشکیل می‌دهد رفته، و به دلیل وجود ارادۀ قوی، خسته و کسل نشدند و در بین راه کار را رها نکردند. قرآن‌کریم قبل از این‌که روان‌شناسان امروزه به این حقیقت برسند و موضوع همّت و بلندهمتی را کشف کنند، این مسأله را طرح و از تصمیم و ارادۀ قاطع، به «عزم» تعبیر کرده‌است.

قرآن از قول حضرت لقمان خطاب به فرزندش، می‌فرماید:

)یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاة وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(([9])؛ «پسرکم! نماز را برپا دار و مردم را به کار پسندیده وادار و از کار زشت بازدار و بر آن‌چه [از مشکلات و سختی ها] به تو می رسد شکیبایی کن، که این‌ها از اموری است که ملازمت بر آن از واجبات است.»

در مقابل تمام پیش‌آمدها و مشکلات ایستادگی کن، که این ایستادن از ارادۀ بلند و محکم انسان است. اراده و همّت بلند است که طفل یتیمی را که در چهار ماهگی پدر، در شش سالگی مادر را از دست می‌دهد؛ از شهر خمین به اراک و از آن‌جا به قم می‌برد و او را به یک شخصیت جهانی بی‌نظیر بعد از انبیاء و ائمه: تبدیل می‌کند. نه این‌که امام راحل(ره) در طول دانشمندان، حکما، فلاسفه و فقها بی‌نظیر باشد، بلکه بزرگان دین معتقدند که ایشان بعد از انبیای الهی و ائمۀ معصومین: واقعاً یک وجود بی‌‌نظیری است. اولین بُن‌مایۀ قوی ایشان که خودشان هم آن را تقویت کرده، اراده و همّت والا است.

 


همت بلند دار که با همت بلند

 


هرجا روی به توسن گردون سواره‌ای

صائب تبریزی

آدمی با ارادۀ ناقص و ضعیف که تحت تأثیر این و آن قرار می‌گیرد، به جایی نمی‌رسد. انسان باید اهداف عالی را در نظر بگیرد و بعد هم اراده کند که خودش را به آن اهداف عالی برساند. او با همین اراده موانع مسیر را کنار می‌زند و از بین می‌برد. پس کمال اراده مرحلۀ نخست رسیدن به مقام نیکان است.

 

دانش و آگاهی

منزل دوم، «دانش و آگاهی» است. کسی که می‌خواهد در دایرۀ مقام نیکان قرار گیرد باید برای هدف بخشیدن به این ارادۀ عالی و پرارزش، اهل علم و عرفان شوند. عرفان به معنی معرفت و شناخت است. یعنی شخص باید واقعیّات الهیه و ملکوتیّه را بشناسد و سپس در درون خود ظهور و استقرار دهد، تا به کمال علم، معرفت، عرفان، کمال بصیرت و بینایی برسد. رسیدن به این مهّم از دو راه میسور و ممکن است: راه بیرونی و راه درونی.

راه بیرونی، راه گوش و چشم و راه درون، راه قلب و دل است. انسان یا باید چشمه‌ای جوشان شود و بجوشد، یا حوضی باشد که از طریق گوش، واقعیّات ملکوتیّه را به‌دست آورد و اگر چنین نباشد، همانند شاخۀ سبزی است که زود خشک می‌شود، می‌شکند و با شعله‌های روزگار آتش می‌گیرد.

تمامی انبیاء و ائمۀ‌طاهرین: چشمۀ جوشان هستند، یعنی معارف الهیه و واقعیات ملکوتیه صددرصد از باطن‌شان می‌جوشد. البته این معارف و واقعیات از باطن دیگر انسان‌ها نیز، بسته به حال و مقام‌شان جوشش دارد؛ گرچه جوشش آن کامل و مطلق نیست.

حال باید راه جوشیدن این واقعیات را بدانیم و بعد از شناخت و پیمودن آن، به پروردگار بگوییم:

 


ز قلبم چشمه حکمت برانگیز

 


روان از قلب گردان بر زبان نیز

صائب تبریزی

راه جوشش واقعیات الهیه در نفس انسان اولاً از قرآن، و سپس در بیان و آثار بزرگانی مثل شیخ کلینی(ره)، شیخ صدوق(ره)، شیخ طوسی(ره)، سیدبن‌طاووس(ره)، ابن‌فهدحلی(ره)، حاج میزرا جوادآقا تبریزی(ره)، وجود مقدّس حضرت امام راحل(ره) و علماء و بزرگانی از این قبیل که خودشان چشمۀ جوشان شده بودند و نفوس عجیبی هم داشتند؛ بیان شده‌است.

رسول خدا(ص) دستوری برای جوشیدن علم و معرفت از درون دارند؛ ایشان فرمودند:

«مَا اخْلَصَ عَبُدٌ لِلّهِ عزوجل ارْبَعینَ صَباحاً الّا جَرَتْ یَنابیعُ الْحِکْمَة مِنْ قَلْبِهِ علی لِسانِه([10])؛ بنده‌ای که چهل روز خود را برای خدا خالص و پاک ننماید، مگر چشمه‌های حکمت از قلب او بر زبانش جاری می‌شود.»

اگر انسان چهل روز باطن و ظاهر خود را فقط «للّه» کند و از تمام گناهان و رذائل‌اخلاقی مانند حسد، کبر، خودخواهی، ریا، کینه، بخل، ترک نماز و روزه و... دوری ورزد، روز چهلم چشمه‌های جوشانِ حکمت از قلب او بر زبانش جاری می‌شود.

 


سحرگه رهروی در سرزمینی

 


همی گفت این معما با قرینی


که ای صوفی شراب‌آنگه شود صاف

 


که در شیشه برآرد اربعینی

حافظ

میرزاجوادآقا تبریزی می‌فرماید: من درس آخوند ملاحسین قلی در نجف بودم. فردی خدمت ایشان آمد و گفت: من می‌خواهم انسان شوم! ایشان هم دستوری به او دادند. روز بعد همان فرد نزد آخوند آمد، در حالی که عوض شده و چهره‌اش نورانی و ملکوتی شده بود و ما واقعاً او را نشناختیم. آخوند به ما گفت: این همان شخصی است که دیروز آمده بود و می‌گفت می‌خواهم انسان شوم؛ من هم ذرّه‌ای از نمک معرفت را داخل ظرف وجودی او ریختم.

چنین اشخاصی، دارای چنین نَفَسی هم هستند. انسان نیک به اندازه‌ای قوی است که می‌تواند در عالم مادّه و روح تاثیر بگذارد. دستورات نیکان باعث اوج گرفتن و رسیدن به کمال علم و معرفت است. پیامبر اسلام(ص) که در رأس نیکان است، می‌فرمایند:

«اَبیتُ عِنْدَ رَبِّی وَیُطْعِمُنِی‌ وَیَسْقِینِی([11])؛ من نزد پروردگارم که مرا اطعام داد و سیراب کرد، بیتوته کردم.»

افرادی که به چنین مقاماتی می‌رسند، به دنیا و زر و زیور آن دل نمی‌بندند، خسته و کسل نمی‌شوند، بلکه دارای همّت و ارادۀ بلند هستند. نمود این خصایص و بلندهمتی در معصومین: در حد اعلی است به‌طوری که حضرت سکینه(س) جابربن عبداللّه انصاری را طلبید و به او فرمود: شما مورد محبّت و احترام خانوادۀ ما هستی، از شما می خواهم با برادرم حضرت سجّاد(ع) ملاقات کرده و از ایشان بخواهی در گریه و عبادت خود تخفیف دهد؛ زیرا همۀ ما بر جان ایشان بیم‌ناک هستیم.

جابر می گوید: به محضر حضرت زین العابدین(ع) مشرف شدم و خواسته خود را با آن بزرگوار درمیان گذاشتم. امام(ع) به خدمت‌کار خانه فرمودند: آن کتاب را بیاور! خدمت‌کار کتاب را به امام(ع) داد و ایشان هم کتاب را در برابر من گذاشتند و فرمودند: در این کتاب از عبادات جدّم علی(ع) یاد شده‌است، آن را بخوان تا از من تقاضای کم‌کردن عبادت نکنی. ای جابر! عبادت من کجا و عبادت جدّم علی(ع) کجا!!!([12])

بنابراین اراده، عامل کمال و رشد آدمی است و در اخلاق، عبادت، درس خواندن و عرفان و معرفت و به طور کلی در تمام زندگی اثر دارد. در دعای کمیل می‌خوانیم:

«وَاجْعَلْنی مِنْ أحْسَنِ عَبیدِکَ نَصیباً عِنْدَکَ، وَأقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ وَأخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْک؛ خدایا! توفیقی عنایت کن، که من بین تمام بندگانت از اولین و آخرین، در عبادت، مقرّب بودن و گرفتن رحمت ممتاز شوم.»

امام علی(ع) از تمام انبیاء: غیر از پیامبر گرامی اسلام(ص) پیش افتاده و گوی سبقت را ربودند. این همّت و ارادۀ ملکوتی است که با آن، علی(ع)، علی شد؛ فاطمه(س)، فاطمه شد. وقتی کشاورززاده‌ای، خانۀ پدریش را در بروجرد رها می‌کند و به اصفهان می‌آید و بعد بیست سال از اصفهان به نجف می‌رود، بعد از چهار سال به ایران برمی‌گردد و آیة‌اللّه‌العظمی بروجردی(ره) می‌شود، در اثر همان همّت و ارادۀ ملکوتی است.

پیرمردی را در یکی از روستاهای شیراز دیدم، چهره‌اش مرا گرفت. بعد از پایان مجلس، به صاحب‌خانه گفتم: این پیرمرد را به منزل دعوت کنید با او کار دارم. وقتی به محل اسکان من آمد، گفتم: قرآن بلدی؟! گفت: بله! گفتم: چه میزان بلدی؟ گفت: تمام قرآن را حفظ هستم. گفتم: دیگر چه چیز بلد هستی؟ گفت: دعای عرفۀ امام حسین(ع)، دعای کمیل، جوشن کبیر، قسمتی از نهج البلاغه و دویست هزار شعر هم حفظ هستم! گفتم: شعرها کجاست؟ گفت: درون این بقچه است. من یکی از آن را برداشتم و بازکردم، یک قصیدۀ 170 بیتی بود. گفتم: بخوان. این پیرمرد تمام آن قصیده را از حفظ خواند. به او گفتم: چه موقع و کجا مطالعه می‌کنید؟ گفت: شب هنگام زیر نور ماه! این یک نمونه از اراده و همّت بالا است.

امروزه همّت مضاعف و اراده برای همگان به‌ویژه جوانان لازم است؛ زیرا کشور و آیندۀ آن به همّت جوانان نیازمند است. از این رو جوانان نباید بی‌کار و عاطل عمر خود را سپری کنند، بلکه باید یک نیروی کارآمد، مفید و فعّال باشند.

بنابراین منزل دوم، منزل عرفان و معرفت، منزل حکمت و بصیرت و بینایی است، ولی ما باید بیشتر از طریق گوش حرکت کرده و فقط گوش باشیم و ببینیم قرآن، انبیاء و ائمۀ‌معصومین: چه می‌گویند و حوض وجود خود را از طریق شنیدن حقائق پُرکنیم و الّا انسان می‌خشکد و به فرمودۀ سورۀ مبارکۀ جن، هیزم جهنم می‌شود:

)کَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا(([13])؛ «گوشت و استخوان انسان هیزم دوزخ می‌شود!»

 

3ـ حرّیت

مرحلۀ سوم، رسیدن به «کمال حریّت و آزادگی» است و شخص برای رسیدن به مقام نیکان، نیازمند کمال حرّیت است. کمال، رسیدن به مراحل و مراتب نهایی یک هدف و مقصود است. از این رو باید ابتدا مراتب این مرحله یعنی «حریّت» بیان شود تا موجب شناخت بهتر و سپس رسیدن به این مرحله شود.

ادامه دارد ...

پی نوشت ها:

[1]. ملک(67): 2.

[2]. گوهرشاد بیگم (780 ـ 861 هـ .ق)، همسر سلطان شاهرخ تیموری؛ از زنان نیکوکار دوران تیموری که مسجد گوهرشاد را در مشهد و مسجدی دیگر به همین نام در شهر هرات بنیان نهاد.

[3]. بحارالانوار: 43 / 157، ح 7، باب 7.

[4]. بحارالانوار: 45 / 139، باب 39.

[5]. المحجة البیضاء:4 / 263؛ بحارالانوار:47 / 146، باب 5.

[6]. یوسف(12): 53.

[7]. البرهان فی تفسیر القرآن (محمد مهدی آصفی): 3 / 834.

[8]. اسلام و روانشناسی (محمد آل اسحاق خوئینی): 1 / 384.

[9]. لقمان(31): 17.

[10]. عیون اخبار الرضا7: 2 / 69؛ بحارالانوار: 67 / 242، باب 54، ح 10.

[11]. عوالی اللآلی: 2 / 233، ح 1؛ بحارالانوار: 6 / 208، باب 8.

[12]. الارشاد: 2 / 141 ـ 142؛ بحارالانوار: 46 / 75 باب 5، ح 65.

[13]. جن (72): 15.

 

مطالب فوق برگرفته شده از

کتاب: سیمای نیکان

نوشته: استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان