باز نشر
پیش از شروع جشنواره در یادداشتی نوشتم که «ماجرای نیمروز» با اختلاف، کنجکاوی ترانگیزترین فیلم این دوره جشنواره خواهد بود. حالا پس از تماشای فیلم باید اذعان کنم که نه تنها کنجکاوی ترانگیزترین فیلم جشنواره فجر که «ماجرای نیمروز» را میتوان یکی از ویژهترین فیلمهای سینمای ایران و مهدویان جوان و سرزنده را یکی از باهوشترین، زیرکترین و کاربلدترین کارگردانان سینمای ایران دانست. در آن یادداشت اشاره کردم که «ماجرای نیمروز» با روایت کاملاً داستانی و درامی که دارد به آزمون شجاعتی برای مهدیان میماند که عیار واقعیاش را تعیین میکند و حالا تماشای فیلم گواهی بر این است که «ایستاده در غبار» و حتی پیشتر از آن «آخرین روزهای زمستان» نه تنها اتفاق که اوج مهارت و خلاقیت فیلمساز هم نبودهاند. «ماجرای نیمروز» پیش از آنکه به خود فیلم بپردازیم از این حیث واجد اهمیت است که خبر از ظهور استعداد نوپایی در سینمای ایران میدهد که اگر با همین رویه پیش برود، بعدها تبدیل به نام مهمی در سینمای ایران خواهد شد. نه صرف مهارتهای فیلمسازیاش که در اسلوبی جهانشمولتر نحوه مواجهش با فیلمسازی و چگونگی استفاده از امکانات و موقعیتها در پشتصحنه و بهکارگیری آنها در روایت و جلوی دوربین به شکلی که هم موضع شخصی و برداشت خود را در فیلم بپروراند، هم مغایرتی با خوانش رسمی نداشته باشد، هم سازمان سینمایی اوج را راضی به حمایت و سرمایهگذاری بر فیلمهایش کند و هم در نمایش آن فیلم دل جوانی را که از آرمانها و گفتمان رسمی حاکمیت فاصله زیادی دارد، به دست بیاورد.
مهدویان یک مورد ویژه در سینمای ایران است که حتی فراتر از حاتمی کیا یا مرحوم ملاقلی پور و یا دیگر کارگردانانی که از سینمای دولتی و پولهای هنگفت سازمانهای دولتی برای ساخت فیلمهایشان استفاده میکرده و میکنند، میتواند مردم را هم در جبهههای خود داشته باشد و هم دل سفارشدهندگان را به دست بیاورد؛ مهدویان بیش از هر فیلمساز دیگری که به سفارش فیلم ساخته، توانسته همراهی مردم را با آثار خود داشته باشد. چه در توصیف «ایستاده در غبار» و چه این روزها درباره «ماجرای نیمروز» احتمالاً درباره نگاه بیطرفانه و یا نسبی مهدویان به داستان فیلمهایش زیاد شنیدهاید. درباره اینکه همین بیطرفی کارگردان در بازنمایی وقایع و افراد مهم و سرشناس تاریخ انقلاب است که فیلمهای او را برای مردم از هر قشر و طبقهای، جالبتوجه میکند؛ اما کافی است کمی در دو فیلم او دقیق شوید تا بفهمید که اتفاقاً فیلمساز نه موضعگیری نسبی دارد و نه نگاهش بیطرفانه است. هوشمندی و ذکاوت مهدویان که به نظرم برای او ابزار مهمتری در فیلمسازی به شمار میآید تا دانش سینمایی و استعداد کارگردانش، درست همینجاست که خود را بروز میدهد و اصلاً پیش از آنکه صحبت از خوب یا بد بودن «ماجرای نیمروز» یا «ایستاده در غبار» پیش بیاید، نشانگر واقعیت پنهان و پس پرده مهمتری است: محمدحسین مهدویان دو فیلم سینمایی ساخته که اولینش درباره یکی از مردترین، حساسترین، رمز آلودهترین مبارزان انقلاب و دومیاش حول یکی از حساسترین، وحشتناکترین و سربهمهرترین سالها و وقایع پس از انقلاب اسلامی است! این را هم اضافه کنید که مهدویان این دو فیلم را طوری ساخته که با آنچه خوشامد و محبوب گفتمان رسمی کشور، سالهای نوری فاصله دارد، همانطور که با خوشامد مخالفان و بهخصوص کسانی که هنوز به درستکاری و ایدئولوژی پست؛ احمقانه و خیانتکارانه منافقین بیاعتماد نشدهاند.
مهدویان جایی در مرز بسیار بسیار باریک و مویی میان موافق و مخالف، میان سیستم و ضد سیستم و به قول رفعت خان در فیلم «جرم» آدم هیچکس نیست و روی آجر خودش فر میگذارد. هرچند به وقتش باج میدهد و یا زیر بار بایدهایی خارج از فیلم میرود (مثل کپشن پایانی «ایستاده در غبار» که همان وجه سفارشی را عینی میکند.) اما به قیمت آن فرصت این را پیدا میکند که از دغدغهها و خوانش شخصیاش از وقایع و شاکله انقلاب فیلم بسازد. (به قیمت همان کپشن، یکی از بهترین فیلمهای زندگینامهای سینمای دفاع مقدس را میسازد.)
صحبت درباره «ماجرای نیمروز» حوصله و تمرکز بیشتری از روزهای شلوغ و پرسروصدای جشنواره را میطلبد. فعلاً تنها در همین حد میتوان گفت که فیلم دوم مهدویان یکی از معدود فیلمهای سینمای ایران است که در مدتزمان نمایشش تماشاگر را به شکل جدی و واقعیای با ترس و ترور مواجهه میکند. تماشاگر وحشتزده از اینکه حرص و طمع قدرت تا کجا میتواند ذات آدمی را هیولا و چهره معصوم مردی را که قهرمانان داستان پشت سرش صف نماز میبندند را تبدیل به موجود حیوانصفتی کند که دفتر نخستوزیری را به بمب میبندد و البته کارگردان هم حواسش هست که چطور با نمایش تزویر و ریاکاری او، به تماشاگرش هشدار دهد و در لفافه موضع شخصی خود را بیان کند. از سوی دیگر در میان وحشت و ترس موحشی که در سرتاسر فیلم بر سر مخاطب سایه گسترانده است، گروهی هستند که حتی با وجودیکه که ایدئولوژی و خط فکری متفاوتی از یکدیگر دارند (و در این میان مسعود نماینده ایدلوژی خود کارگردان به نظر میرسد.) در کنار هم شبانهروزی در تلاشاند تا کشور را سرپا نگهدارند. صمیمیت و همدلی که تنها کورسوی امید در میان هجوم وحشتزای ترور و رعب در حساسترین و تلخترین برهه تاریخ انقلاب است و همچنین تنها لحظات گریز در فیلم که تماشاگر میتواند زیر فشار موحش داستان چند لحظهای بار سنگینش را زمین بگذارد و با خجالت و فرمانبرداری مهرداد احمدیان، اصرار هادی حجازی فر بر وارد فاز عملیاتی شدن و زدن منافقان و دلرحمی احمد مهران فر، بخندد و خاطرش کمی آرام بگیرد. خندهای که نه نتیجه صحنههای کمدی یا گروتسک است نه اسلپ استیک هایی که در فیلمهای معمایی/جنایی مجال بروز مییابند که طنز لحظه است. شوخطبعی و ملایمتی واقعگرایانه که در لحظاتی خاص از آدمها سر میزند و در «ماجرای نیمروز» حکم یکی از شریانهای اصلی حیاتی را دارد.
«ماجرای نیمروز» شرح تلاشها و مبارزات یک گروه اطلاعاتی متشکل از چند جوان منطقی، احساساتی، متعهد و یا دو آتشه است که هرکدام به سبک خودشان دارند همه زورشان را میزنند تا کشور را در کوران جنگ تحمیلی و جنگ داخلی با منافقان سرپا نگهدارند. کسانی که همانقدر که میتوانند سرسختانه شکارچی دشمن باشند، در انتها عملیات طاقتفرسا میتوانند مانند چند پسربچه شیطان سرگرم بازی با کودک همین دشمن شوند و کارگردان جوان و خوش آتیهای که انگار به سیاق شهید آوینی دوربینش را زیر بغلش زده تا راوی مستند گونه روزهای پرتنش و وحشت مرگ و نابودی بر پرده سینما باشد، همانقدر وفادار به تاریخ رسمی که همدل و هم مسیر با مردم.
*نام مطلب برگرفته از مستندی به کارگردانی ژیگاورتف
Post Views:
2,927