«طبق استانداردهای جهانی 10 درصد از دانشآموزان کشور یعنی 1.5 میلیون نفر به طور جدی نیاز به خدمات روانشناختی دارند و نیاز است تا نظام آموزشوپرورش برای این مساله برنامهریزی جدیتری داشته باشد.
به گزارش به نقل از جهان صنعت ،علت این نیاز در این مساله است که کودکان و نوجوانان از نظر شناختی، رفتاری و هیجانی در سن تحول قرار دارند. اگر به موقع این مشکلات ارزیابی و بررسی نشود، میتواند تبدیل به بیماری روانی مزمن شود که فرد را در آینده برای درمان با مشکلات جدی روبهرو کند. برنامه جدی به منظور رفع مشکلات روانی دانشآموزان وجود ندارد. به طور قطع یکسری رفتارهای پرخطر و آسیبهای اجتماعی در کمین کودکان و نوجوانان است و طبیعی است که میتواند درصدی از جمعیت 15میلیون نفری را تحت تاثیر قرار دهد. 124 هزار مدرسه در سراسر کشور وجود دارد این در حالی است که تعداد مشاورین مدارس تنها به 25 هزار نفر میرسد. هر مدرسهای حداقل به یک مشاور-روانشناس نیاز دارد از آمادهسازی طرحی جهت حضور حداقل یک روانشناس در هر مدرسه خبر داد. روانشناسان مدارس میتوانند با کنترل استرس، اضطراب و دیگر مشکلات دانشآموزان به آنها کمک کنند و رفتارهای پرخطر و بیشفعالی را تحت نظر بگیرند و برای پیشگیری و درمان آنها اقدام کنند. آموزشوپرورش باید آزمونهای سلامت روان را تحت نظر سازمان روان شناسی اجرا کند.
با توجه به اینکه دوران کودکی و نوجوانی سن تحول انسانهاست، این آزمونها در هر مقطعی یکسری از اختلالات را بیشتر بروز میدهد به همین دلیل آزمونها در هر سنی باید با توجه به شرایط سنی خاص خود انجام شود چرا که در دوران پیش دبستانی رفتارهای حرکتی و بیش فعالی بسیار مشاهده میشود. بنابراین توصیه میشود آموزشوپرورش آزمونهای سلامت سازمان نظام روانشناسی را به عنوان ناظر خود در این آزمونها انتخاب کند.» اینها جمعی از اظهارات محمد حاتمی؛ عضو شورای مرکزی و معاون امور کمیسیونها و نظارت حرفهای سازمان نظام روانشناسی کشور در خصوص وضعیت بغرنج روانی دانشآموزات و نبود روانشناس در مدارس است.
گرچه پدر و مادرها باید نخستین کسانی باشند که از رفتارهای بیرون از چارچوبهای طبیعی، عرفی و اخلاقی فرزندان خویش باخبر شوند، اما این دستاندرکاران مدرسه و به ویژه معلمان هستند که به خاطر حضور گروهی دانشآموزان و گذر ساعتهایی از روز کنار یکدیگر و البته به دور از دلسوزیهای خانوادگی و با کمی توجه و آموزش، به آسانی درخواهند یافت که گفتههای محمد حاتمی چه قدر به حقیقت نزدیک است و دانشآموزان تا چه اندازه در برابر گرفتاریهای روحی- روانی آسیبپذیرند. فشارهای عاطفی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دوران کنونی بزرگترها را آزار داده و این فشارها سرراست کودکان و نوجونان را میآزارد و با توجه به آسیبپذیرتر بودن این گروههای سنی، آنان را در معرض آسیبهای روحی- روانی قرار داده و میدهد. این شرایط لزوم توجه بیشتر و موشکافانهتر به گفتههای این روانشناس را نشان میدهد اما در این زمینه چند نکته لازم به ذکر است: 1)شوربختانه روند کاهش نیرو در آموزشوپرورش به خاطر صرفهجویی در آن- به عنوان مهمترین نهاد توسعه انسانی و سرمایهای بهگونهای بوده است که امروز مدرسهها به شدت با کمبود نیروهای مشاورهای، آن هم در سطح روانشناسی بالینی و تخصصی روبهرو هستند. این کمبود در کنار ساختار خشک و سختگیرانه مدرسهها زمینه وخیمتر شدن این گونه بیماریها در میان بچهها را فراهم کرده است.
واقعا باید از دستاندرکاران ارشد نهاد آموزش پرسید که جان و روان فرزندان این کشور مهمتر است یا خواندن و حفظ کردن دستهای از درونمایههای آموزشی بیپیوند با زندگی فردی و اجتماعی آنان؟ گمانی نیست که سیاست تعدیل نیرو، سبب کاهش نیروهای مهم و اثرگذاری مانند مشاورها شده است. این سیاست همچنان با وادار کردن مدیر و معاون مدرسه به چند ساعت تدریس در کلاس،احتمال اختلال در مدیریت و آسیبهای جبرانناپذیر به آموزش و دانشآموزان میشود. آیا درک این موضوع دشوار است؟ آیا سخت است دانستن اینکه کاهش نیرو موجب بالا رفتن تراکم کلاسی و عدم تمرکز معلم بر تک تک دانشآموزان و گرفتاریهای آموزشی، اخلاقی، عاطفی، روحی و... شده و این موضوع ریشه پنهان ماندن بسیاری از بیماریهای فردی و اجتماعی دانشآموزان میشود؟ از سوی دیگر باید گفت اگرچه عضو شورای مرکزی نظام روانشناسی کشور به وجود 25 هزار مشاور در مدرسهها اشاره میکند اما باید یادآور شد که همین شمار اندک مشاور نسبت به 125 هزار مدرسه نیز بیش از آنکه مشاورههای روانشناسانه انجام دهند درگیر مشاورههای ناکارآمد درسی هستند و کارشان بیشتر ارائه برنامههای درسی روزانه و هفتگی به دانشآموزان است.
این مشاوران که معمولا در هفته یک یا دو روز در مدرسهها حضور دارند، نمیتوانند پایش و تمرکز لازم را بر دانشآموزان داشته باشند و به این ترتیب امکان یافتن و درمان آن 5/1 میلیون دانشآموز بیمار را ندارند. در واقع نیاز به روانشناس بالینی به صورت مستمر در مدارس است. در چند سال گذشته رخدادهایی تلخ در چند مدرسه مانند مدرسه معین در غرب تهران و آسیبهای روحی و روانی وارد شده به شماری از دانشآموزان، ضرورت وجود مشاورههای روانشناسانه در سطحی تخصصی و بالینی را بیش از پیش یاآور میشود. وجود مشاورانی آگاه، توانمند و شجاع در مدرسهها چه برای پیشگیری و چه در گامهای درمان میتواند بسیار کارساز باشد. به راستی امروز آن دانشآموزان آسیبدیده و مورد تعرض واقع شده و خانوادههایشان در چه وضع روحی و روانی قرار دارند؟ آموزشوپرورش تا چه اندازه توانسته دانشآموزان و خانوادههایشان را در این زمینه پشتیبانی کند؟ آیا حتما باید رویدادی در صدر خبرها قرار گیرد تا دستاندرکاران را به تکاپو بیندازد و شتابان به پاسخگویی وادارد؟
در پایان بد نیست در این زمینه برای مقایسه هم که شده نگاهی به ساختار آموزشی فنلاند بیندازیم. در یادداشتی که به عدالت آموزشی در این کشور منطقه اسکاندیناوی پرداخته شده بود میخوانیم: «مدرسههای فنلاند نهتنها به دانشآموزان را آموزش میدهند بلکه برخی از منابع و خدمات مهم دیگر را نیز به آنها ارائه میدهند. این خدمات شامل یک وعده غذای گرم روزانه، مشاوره روانشناسی، خدمات درمانی و دندانپزشکی و... میشود. معلمانِ آموزشهای ویژه و متخصص، در فرآیندِ تشخیص، درمان و آموزش مهم هستند. اما آنها در تشخیص دانشآموزانِ نیازمند و بیمار تنها نیستند. هر مدرسه دارای گروهی از کارکنان است که در هر ماه دو بار با هدف ارزیابی کامیابیهای فردی و همچنین نگرانیهای نهفته در تکتک دانشآموزانِ کلاسها، از آنها بازدید میکنند. این گروه از مدیر، پرستار مدرسه، معلم آموزشهای ویژه، روانشناس مدرسه، یک کارمند اجتماعی و معلمان تشکیل شده است. این افراد به شکل گروهی مشکل را تشخیص میدهند و به چگونگی اصلاح آن میپردازند. دانشآموزان با این عنوان که مشکلات آموزشی شدیدی از جمله تاخیر زیاد در رشد، معلولیتهای شدید، اوتیسم، لکنت زبان و اختلال بینایی یا شنوایی دارند، طبقهبندی شدهاند. (1.2درصد از کل جمعیت دانشآموزی در 2010) اگر دانشآموزانی بیش از توان و امکانات مدرسه نیازمند کمک تشخیص داده شوند، مدرسه برای ورود تخصصی به مشکل به خانواده کمک میکند.»