ماهان شبکه ایرانیان

توسط نشر چشمه صورت گرفت؛

چاپ واگویه‌های راننده تاکسی عاشق فلسفه در رمان «غاب»

رمان «غاب؛ نامه‌هایی به کرت کوبین» نوشته زکریا قائمی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد.

چاپ واگویه‌های راننده تاکسی عاشق فلسفه در رمان «غاب»

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «غاب؛ نامه‌هایی به کرت کوبین» نوشته زکریا قائمی به تازگی توسط نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب یازدهمین عنوان از مجموعه «کتاب‌های قفسه قرمز» است که این ناشر چاپ می‌کند و ساختارگرا، جریان‌گریز و ضدژانر هستند.

رمان پیشین این نویسنده با عنوان «تجریش» یکی از عناوین «کتاب‌های قفسه آبی» ‌ بود که پیش‌تر توسط همین ناشر چاپ شده است.

قصه این رمان هم مانند «تجریش»، داستان یک شخصیت پرسه‌زن است که در خیابان‌ها رانندگی و موسیقی گوش می‌کند. شخصیت اصلی رمان «غاب» مرد جوانی است که از زندگی عاصی شده و مشغول به مسافرکشی است. این مرد برای کار مسافرکشی خود شخصیتی قائل است و از پرسه‌زنی‌هایش هم در خیابان‌ها لذت می‌برد.

گره داستان از جایی شروع می‌شود که روزی زنی جوان مسافر تاکسی این مرد می‌شود و این دو با هم آشنا می‌شوند. در ادامه زن به جوان عاصی اعتماد کرده و تبدیل به مسافر دائمی او می‌شود. روایت ابتدایی کتاب، یک نامه بلند است و پس از گره‌افکنی داستانی، مشخص می‌شود که این مسافرکش علاقه‌مند به ادبیات، فلسفه و موسیقی، به دلیل مواجهه با این زن، خودش را دوباره پیدا می‌کند.

یکی از نتایجی که شخصیت اصلی داستان «غاب» به آن می‌رسد این است که فرار از گذشته کار آسانی نیست؛ همین‌طور فرار از دیگری.

پیش از شروع رمان، نویسنده این توضیح کوتاه را آورده است: «آقای اریک ارلاندسون در سال 2012 مجموعه‌شعری به نام نامه‌هایی به کورت منتشر کرده‌اند؛ چیزی که من مدت‌ها بعد از پایان نگارش‌ و نام‌گذاری این نوشته، به آن برخوردم. با این همه امیدوارم ایشان این توضیح مختصر را کسب اجازه تلقی نمایند.» پس از متن رمان نیز، درباره 5 واژه توضیح داده شده است:

احمد بوعزیزی؛ دست‌فروش جوان تونسی که خودسوزی‌اش به انقلاب تونس انجامید _ چارلز کراس؛ نویسنده و ژورنالیست که کتاب زندگینامه کرت کوبین را نوشته است _ ساراس واتی الاهه خرد، موسیقی و ادبیات در اسطوره‌های هندی _ Flac به معنی نوعی فشرده‌سازی صوتی و In Utero آخرین آلبوم استودیویی نیروانا.

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

جوری این حرف را زد که انگار داشت می‌گفت «دیگه نمی‌خوام درباره همسر سابقم که زیاد هم سابق نیست حرف بزنم.» لابد من هم باید شعور به خرج می‌دادم و به چیزهای سابقش که زیاد هم سابق نبودند زل نمی‌زدم. ولی دلم خواست حرف بزنم. دلم خواست با زنی که دوست ندارد بنشیند جلوِ دوربین و زندگی‌اش را برای یک چراغ قرمز چشمک‌زن تعریف کند حرف بزنم. نه به خاطر خودم، به خاطر خودش. فکر کردم من هم زنم، مردی دارم که دوستش دارم و می‌خواهم کسی ازم بپرسد که چرا دیگر حال‌مان خوب نیست. ولی راستش من زیاد از این حرف‌ها بلد نیستم. نمی‌دانم چه‌طور باید کسی را، جوری که به‌اش برنخورد، وادار کنی چیزی بگوید که دلش می‌خواهد و نمی‌خواهد. آن وقت بود که دلم خواست کاش کمی از چیزی که تو داشتی، و هنوز بعضی‌ها خیلی کمش را دارند، می‌داشتم و با خیال راحت، ازش درباره مردی که نمی‌شناختم _ آن سلام بی‌جواب هم که دیدار به حساب نمی‌آمد _ می‌پرسیدم «چه بلایی سر آقای فریدون آمده؟ چرا شب‌ها پیشش نمی‌مانی که اگر از خواب پرید دستی به صورتش بکشی، آبی به‌اش بدهی و همان جا کنارش دراز بکشی تا خوابش ببرد؟» دلم خواست بزنم بغل و گریه کنم، برای همه‌چیز، که این قدر سخت است، این‌قدر نمی‌شود. صدای ضبط را بیشتر کردم و راهنما زدم ایستادم. گفتم «می‌خوام از تو صندوق آب بیارم.» پیاده شدم، صندوق را زدم بالا، دست گذاشتم روی سپر، سرم را کردم توی پتو و بالش و عر زدم. باید زود تمامش می‌کردم، نشد؛ دیرتر شد. چهارلیتری آب را برداشتم، چشم و صورتم را شستم و برگشتم توی ماشین.

این کتاب با 97 صفحه، شمارگان 500 نسخه و قیمت 11 هزار تومان منتشر شده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان