ماهان شبکه ایرانیان

شهید قاضی طباطبایی: حضور امام سجاد و اسرا در کربلا در اربعین اول عاشورا قطعی است

شهید آیت الله قاضی طباطبایی با نگارش کتابی با ادله تاریخی فراوان ثابت کرده است که چهل روز بعد از حادثه عاشورا امام امام سجاد و زینب کبری به کربلا برگشته اند.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - برخی از علما از جمله محدث نوری در این مساله که امام سجاد و زینب کبری سلام الله علیهما و دیگر بازماندگان حادثه کربلا در اربعین همان سال به کربلا برگشته باشند، تردید کرده اند. شهید آیت الله قاضی طباطبایی با نگارش کتابی با عنوان «تحقیق در باره اول اربعین حضرت سید الشهداء علیه السلام»، این تردید را رد کرده و با ادله تاریخی فراوان ثابت کرده است که در همان سال اول و چهل روز بعد از حادثه عاشورا امام سجاد و زینب کبری به کربلا برگشته اند و ضمن ملحق کردن سر سید الشهداء به پیکر مطهر، اقامه عزا نیز کرده اند.

آنچه در زیر از نظر می گذرانید گزیده ای از کتاب فوق الذکر (همراه با اندکی تلخیص و ویرایش) است:

استیذان ابن زیاد از یزید پلید درباره اسرا، به واسطه کبوتران نامه بر بوده و انکار مرحوم محدث نوری (ره) و ادعای وی مبنی بر این که استفاده از کبوتر از اواخر بنی عباس و از زمان فاطمیین در موصل شروع شده، ادعای بی وجه و خالی از تحقیق است.

یکی از دلایلی که علامه محدث نوری برای استبعاد آمدن اسرا در اربعین اول به کربلا اقامه نموده، این است که: آمدن اسرای اهل بیت علیهم السلام در اربعین اول از چند جهت منافات دارد:

اول: آن است که خود سید بن طاووس (ره) در اقبال، آمدن اهل بیت را به کربلا در روز بیستم صفر سال 61 بعید شمرده است؛ چون ابن زیاد به شام برای یزید نامه نوشت و درباره آنها تکلیف خواست و این کار مدتی لازم دارد تا جواب از شام بیاید.

در جواب این شبهه گفته می شود: که اینها استبعادهایی است که بعد از هزار و چند صد سال از وقوع قضایا به ذهن می آید و باعث ایجاد شبهه در وقوع قضیه می گردد؛ چون از چگونگی و کیفیت استیذان ابن زیاد و اینکه به چه وسیله از یزید تکلیف خواسته، آن را به دست نیاورده و با میزان زمان خود اندازه گرفته است:

اولا: خود سید (ره) در آوردن سر مبارک سید الشهدا (ع) و ملحق کردن آن به جسد مبارک تردید نداشته و در صفحه 588 از اقبال بر آن تصریح فرموده، گرچه در کیفیت آن و چگونگی حمل آن از شام تا حائر شریف و در کیفیت الحاق به جسد اطهر در قبر مطهر و در جزئیات و تفاصیل آنها اظهار بی اطلاعی فرموده است. پس معلوم می شود جهت استبعاد مرحوم سید (ره) بنا بر نقلی که اسرا یک ماه تمام در شام مانده باشند چنان چه خودش فرموده است می باشد ولی نه ناقل آن معلوم است و نه در روایتی و تاریخی که قابل اعتماد باشد نقل کرده اند که یک ماه در شام مانده اند. بلکه تواریخ معتبره تصریح کرده اند که بیشتر از چند روز ـ هشت روز یا نهایت به قول طبری ده روز ـ نمانده اند.

داستان ها و شاخ و برگ ها و پیرایه هایی که در کتب ضعیفه و قصه سرایان بر تاریخ صحیح اسرای اهل بیت علیهم السلام در شام و اقامه مجالس عزا با آن طول و تفاصیل که افزوده اند خیال می شود که مدت ها در شام مانده اند، از اکاذیب است؛

بلی؛ مدت بسیار کمی نگذشته بود و هنوز اسرای خاندان نبوت در شام بودند که از هر طرف بلاد اسلامی بغض و عداوت بر یزید، قلوب را پر کرده و لعن و دشنام وی بر زبان ها جاری گردید و عموم مسلمین با نظر بغض و عداوت به وی نگریستند و تمامی مردم از اشخاص نیک و بد او را دشمن داشتند و یزید به عمل ناهنجار و شنیع خود پی برد و در باطن از ابن زیاد خوشدل و مورد انعام و جایزه خود قرار داده ولی در ظاهر از وی و از عمل وی در قتل امام حسین (ع) اظهار نارضایتی می کرد تا از انزجار و تنفر افکار عمومی بر علیه خود کاسته و جلوگیری نماید. [1] و لذا در آن روزها از باب مکر و سیاست و برای جلوگیری از هیجان افکار عمومی اجازه داده بود که در دربار وی بر سرور مظلومان و خانواده آواره اش که در دست یزید اسیر بودند اقامه عزا نمایند؛ والا چطور متصور بود دیکتاتور قلدری مانند وی در دربار خود اجازه بدهد دختران پدر مرده و مادران و خواهران داغ دیده بر سید الشهدا (ع) عزا اقامه نمایند. از این اجازه وی معلوم می شود که دست و پای خود را از تشنج افکار عمومی مردم و از انزجار مسلمین گم کرده است و از این جهت بوده که امام سجاد (ع) را در کنار سفره غذای خود نشاند و با مهربانی هم روانه وطن خودشان کرده است؛ ولی معلوم است که در دربار یزید اقامه عزا با آن تفاصیلی که قصه سرایان در بعضی کتب ضعیفه که ابدا قابل اعتماد نیست شرح داده اند هرگز وقوع نمی یابد؛ پس خیال نشود که اگر گفته شود که خاندان امامت در شام در دربار یزید اقامه عزا نموده اند، یعنی چند روزی صبح و شام با آن تفاصیل غیرقابل اعتماد عزا برپا کرده باشند.

و از این جهت بود که دیگر یزید نمی توانست اسرای خاندان رسالت را بیشتر در شام نگه دارد و یا این که به زعم باطل عده ای مدت یک ماه در حبس ابن زیاد در کوفه مانده باشند، چنان چه صاحب طراز المذاهب در خیال خویشتن بافته و اربعین اول را در موقع بردن آنها به اسارت به شام تصور کرده است که هیچ گونه شاهدی از تاریخ ندارد.

ثانیا: استبعاد سید (ره) در اقبال و محدث نوری (ره) در لؤلؤ و مرجان نظر به مراجعه حال عادی است که در بیستم صفر سال 61 اسرای خاندان نبوت به کربلا مراجعت کرده باشند؛ ولی این بعید شمردن آنها، از عدم توجه به جریان حال و رفتن و آمدن در آن زمان است؛ و اگر با تعمق در تاریخ آن زمان بنگریم خواهیم دید که در ظرف چند روز از عراق به شام و بالعکس می رفتند و برمی گشتند و با ملاحظه تاریخ، شواهد زیادی پیدا می شود که با شترهای ذلول جماز و اسب های عربی تندتاز مسافت های طولانی و دراز را در اندک مدتی طی می کرده اند. شواهد زیادی در تاریخ وجود دارد که در ظرف ده روز و هشت روز و بلکه یک هفته از عراق به شام و از شام مراجعت به عراق می کرده اند و حتی در زمان حاضر ما نیز آثاری از آن سرعت سیرها باقی و هنوز در نژاد اصیل عربی نمونه ای وجود دارد و لذا در ذیل به موارد زیادی از گذشته و حال اشاره نموده و در این باره بیشتر توضیح داده و شواهد می آوریم تا بر خوانندگان گرامی مطلب روشن گردد:

1. راهی میان عراق و شام است و راه راست و مستقیم می باشد و عرب های «عقیل» در زمان ما از آن راه می روند و در مدت یک هفته به عراق می رسند و چون غالب عجم ها از احوال راه های صحرای کبیر میان عراق و شام بی اطلاع هستند و خبر ندارند، غالب شبهه ها و اشکال ها در مراجعت اسرای خاندان رسالت و آمدنشان به عراق در اذهان آنها پیدا شده و قضیه اربعین را از محالات شمرده اند. ولی سید امام علامه واسع الاطلاع آقای حاج سید محسن امین عاملی (قدس سره) صاحب اعیان الشیعه که یکی از اکابر علمای شیعه امامیه در عصر اخیر بود و نمونه ای از علمای شیعه در زمان های گذشته به شمار می رفت، در تألیف نفیس خود اعیان الشیعه به همین موضوع عرب های عقیل اشاره فرموده و تصدیق کرده است و خود آن مرحوم ساکن دمشق و اهل شام و جبل عامل و مطلع و آشنا به اوضاع و احوال آن سامان بود.

2.  عرب های صلیب از حوران که منطقه ای وسیع در اطراف  دمشق و در جهت قبله آن واقع است و مشتمل بر دهات و مزارع زیاد است و مرکز آن بصری می باشد، در ظرف هشت روز از محل خودشان حرکت کرده و به نجف اشرف می رسند. این موضوع را نیز سید امام امین عامل (قدس سره) تصدیق فرموده است.

3.  در تاریخ حالات یگانه شهید راه حق و مفسر قرآن مجید و یکه تاز میدان جانبازی در محبت و ولایت امیرالمؤمنین سلام الله علیه میثم تمار ایرانی عراقی نهروانی (رضوان الله علیه) با سند معتبر نقل شده از یعقوب بن شعیب از اولاد خود میثم تمار و از ثقات اصحاب امام صادق سلام الله علیه و او نقل کرده از صالح بن میثم و او نقل کرده از ابوخالد تمار که روز جمعه با میثم تمار در شط فرات کوفه مشغول گردش و در کشتی بودیم که ناگاه باد سختی وزید. میثم از کشتی خارج شد و به باد نگاهی کرد و فرمود، این باد عاصف است. کشتی را محکم ببندید که خطری به آن نرسد. الساعه معاویه در شام مرد. و روز جمعه آینده قاصد از شام وارد کوفه شد و با وی ملاقات کردم و خبر از شام گرفتم، گفت: که معاویه از دنیا رفت و مردم با پسرش یزید بیعت کردند. گفتم کدام روز معاویه مرد؟ گفت روز جمعه گذشته.

این قصه در کتب رجال مثل رجال شیخ ابوعمر کشی با سند نقل شده و در تنقیح المقال و غیره از آن نقل کرده اند و علامه شیخ محمد حسین مظفر نجفی صاحب کتاب علم امام (ع) در کتاب خود که در حالات میثم تمار تألیف کرده، نقل فرموده است. [2]

از این قضیه کاملا روشن است که در ظرف یک هفته از شام به عراق و کوفه می آمدند و قاصد در مدت یک هفته به کوفه رسیده و خبر دادن میثم تمار (قدس الله روحه) صحیح و درست درآمده است.

و احتمال داده نمی شود که رسیدن این خبر به کوفه به وسیله کبوتر نامه بر بوده باشد، زیرا ابوخالد تمار گوید: روز جمعه آینده قاصد از شام وارد کوفه شد و با وی ملاقات کردم و خبر از شام گرفتم، گفت:...

واضح است که این ملاقات وی با شخص قاصد که از شام آمده بوده اتفاق افتاده است و مربوط به کبوتر نامه بر نیست.

4. در میان مورخین، مشهور و بلکه می توان گفت مسلم است که معاویه در پانزدهم ماه رجب سال 60 هجرت مرد و یزید به والی مدینه منوره اطلاع و به وی دستور داد که از حضرت سید الشهدا (ع) بیعت بگیرد. حاکم مدینه امام (ع) را دعوت کرده و مردن معاویه را به آن حضرت اطلاع داد و بیعت کردن با یزید را به امام (ع) پیشنهاد نمود و امام (ع) امتناع ورزیده و مروان اموی رانده شده رسول الله (ص) به والی اظهار کرد که اگر حسین بن علی (ع) همین حالا شبانه بیعت ننماید دیگر تو به وی دست نخواهی یافت و امام (ع) از کلام او برآشفته و از مجلس بیرون آمد.

امام (ع) در بیست و هشتم رجب 60 از مدینه (خائفا یترقب) خارج شده و عازم مکه معظمه گردید. میان وفات معاویه و خارج شدن امام (ع) از مدینه سیزده روز فاصله است. رسیدن خبر مرگ معاویه به مدینه از شام، سؤال و جواب والی مدینه با یزید و پیشنهاد بیعت به امام (ع) در آن مدت کوتاه واقع شده، در صورتی که حجاز دورتر از عراق نسبت به شام است.

 بر حسب گفته علامه محدث نوری (ره) بایستی  بیشتر از بیست روز فقط خبر رسیدن مرگ معاویه به حجاز طول بکشد و دوباره مکتوب دوم یزید به والی پس از امتناع سید الشهدا (ع) از بیعت و امر او به قتل  آن حضرت در آن مدت کوتاه انجام یافته است. تمامی این ارسال نامه ها و اخذ جواب ها به واسطه کبوتر نامه بر بوده است.

5.  طبری در تاریخ خود نقل کرده[3] که بسر بن ارطات از دژخیمان معاویة ابوبکره را از کوفه به شام روانه کرد. ابوبکره به نزد معاویه آمده و روز هفتم خبری را که پی آن رفته بود از معاویه گرفته و در کوفه به بسر رسانید. از این قضیه معلوم می شود، ابوبکره در مدت سه روز و نیم به شام رفته و در ظرف سه روز و نیم به کوفه برگشته و خود را در کوفه به بسر معرفی کرده است.

6.  در کتاب قرة العین فی اخذ ثارالحسین (ع) تالیف علامه عبدالله بن محمد که به تصریح بعضی، از کتب معتبره است، قضیه رفتن عمیره را به شام نزد یزید پلید و نامه عبدالله بن عمر را که شوهر خواهر مختار ثقفی است به یزید رسانیده، نقل کرده وقتی که عمیره نامه خلاصی مختار را در شام از یزید گرفت[4]  در ظرف یازده روز خودش را به کوفه رسانید و نامه را به ابن زیاد داده و مختار را از حبس وی رهانید و گوید: و خرجت من دمشق و لم ازل سائرا حتی وصلت الکوفه بعد احد عشر یوماً[5]

7.  باز در همان کتاب قرة العین نقل کرده که مروان عامر بن ربیعه را با یک صد هزار لشکر از شام برای جنگ با مختار حرکت داد و عامر و تمامی لشکر با جدیت تمام حرکت کرده و در مدت ده روز به کوفه رسیدند و گوید: فسار هو و من معه و جعل یجد فی المسیر حتی وصل الی الکوفه فی مدة عشرة ایام. [6]

8.  می توان از مسلمات تاریخ بشماریم که حضرت سید الشهدا (ع) از مکه معظمه روز هشتم ذی الحجه سال 61 هجرت به طرف عراق به حرکت آمده و چون آن حضرت احرام به عمره مفرده بسته بود، عمره را به اتمام رسانیده و هشتم ذی الحجه حرکت فرمود و با یاران و فداکاران باوفای خویشتن عازم کوفه شد و در واقع به سوی قربان گاه کربلا روانه گشت و اهل بیت امام همراهش بودند و مسافت مابین مکه و کوفه در حدود سیصد و هشتاد فرسخ است.

از قرائن زیاد و علائم و امارات بی شمار نیز معلوم است که امام (ع) با سرعت تمام در سیر خود حرکت نمی فرمود و در اثنای راه بعضی از مردم را که صلاح می دانست و در آنها فلاح و رستگاری می دید، به یاری خود دعوت می فرمود و بدون شک این طرز سیر هم باعث معطلی در اثنای راه بوده و پس از رسیدن حرّ بن یزید ریاحی به حضور آن حضرت، دو روز سر راه را بر امام (ع) گرفت و از پانزده فرسخی کوفه در طی مسافت راه مستقیم پیش نگرفته بود و روزدوم محرم سال 61 هجرت وارد کربلا شدند و آن مسافت بعیده را از مکه تا کربلا در حدود بیست و چهار روز طی فرموده؛ از تامل در اطراف تاریخ این قضیه روشن می شود که امام (ع) با یاران و همراهان خود و مخدرات و بانوان عصمت و طهارت در آن سفر بسیار مهم، روزی پانزده فرسخ راه را به آسانی طی می کرده اند و لابد مراکب شترانی تندرو بوده اند که سیر متعارف آنها طی آن اندازه مسافت بوده است.

9. در بسیاری از کتب معتبره تصریح شده که اسرای اهل بیت علیهم لاسلامرا روز اول ماه صفر سال 61 وارد شام کرده اند.

ابوریحان بیرونی حکیم و ریاضی دان مشهور ایرانی که در سال 440 هجرت از دنیا رفته و کتاب الاثار الباقیه او بسیار مورد اعتماد و اعتبار است، در آن کتاب خود بر این مطلب تصریح کرده و گوید:

صفر: فی الیوم الاول ادخل رأس الحسین (ع) مدینة دمشق فوضعه یزید بین یدیه و نقر ثنایاه بقضیب کان فی یده و هو یقول: لست من خندف ان لم انتقم / من بنی احمد ما کان فعل (تا آخر) [7]

در ترجمه الاثار الباقیه گوید: صفر، در روز اول آن سر حسین (ع) را به شهر وارد کردند و یزید آن سر را پیش روی خود گذاشت و با چوبی که در دست داشت به لب های حسین می زد و می گفت ...[8]

ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام روز اول ماه صفر به دمشق از قرائن و امارات زیادی مورد اعتماد و اطمینان است و لذا آن روز را بنی امیه برای خودشان عید رسمی قرار داده بودند. چنان چه زکریای قزوینی در کتاب عجائب المخلوقات گوید: الیوم الاول منه (من صفر) عید بنی امیة ادخل فیه رأس الحسین رضی الله عنه بدمشق. [9]

و قریب به این عبارت قزوینی را جمع کثیری از علمای شیعه و سنی نگارش داده اند.

با این که اسرای اهل بیت علیهم السلام مدتی که مقدارش تحقیقا معلوم نیست در کوفه در زندان ابن زیاد مانده اند و ابن زیاد از یزید کسب اطلاع نموده و درباره آنها کسب دستور و تکلیف خواسته که تمامی آنها را بکشد و یا به شام رهسپار سازد و پس از رسیدن خبر از یزید و فرمان وی که اسرا را به شام روانه کند و روز اول صفر 61 وارد دمشق بشوند؛ در ظرف ده یا پانزده روز به شام رسیده اند اگرچه از راه سلطانی هم رفته باشند، زیرا سرعت حرکت در آن زمان ها با مراکب آن دوران چنان چه از قرائن و نظایر فهمیده می شود آن راه های دور را طی می کرده اند و در مراجعت از شام به کربلا نباید شبهات به راه انداخت و اذهان را دچار تشویش کرد و چه استبعاد دارد که در قریب به همین اندازه مدت از شام به کربلا مراجعت کرده باشند، چنانچه امثال ابوریحان بیرونی که زمانش قریب به آن زمان هاست، ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام را به شام در اول صفر ذکر کرده و مراجعت شان را در بیستم صفر سال 61 نیزذکر کرده است و بدون شک منظورش ماه صفر همان سال است و اگر غیر از آن سال منظورش بود بر آن تصریح می کرد و ابدا آن شبهات که در اعصار اخیره به اذهان رسیده، در اذهان ابوریحان و امثال او جلوه نکرده است، چون از اوضاع و احوال و سیر آن زمان ها مطلع بوده است.

پس مراجعت اسرای اهل بیت علیهم السلام در روز بیستم ماه صفر سال 61 هجرت بسیار قوی و مورد اعتماد است، چون معلوم نیست اسرا در شام چقدر توقف کرده اند و بلکه بیشتر از چند روز در دمشق نمانده اند، چنانچه ملاحظه اوضاع سیاسی دولت بنی امیه آن را ایجاب می کرده که یزید نتواند اسرا را بیشتر از چند روز در دمشق توقف دهد؛ زیرا پس از واقعه کربلا اوضاع سیاسی دولت بنی امیه روز به روز به وخامت می کشید و به اضمحلال می گرایید و تشنج در اذهان مردم بیشتر می شد و افکار عمومی بر علیه یزید متوجه می گشت، زیرا فاجعه دلخراش کربلا کار آسانی نبود و مخدرات خاندان رسالت را به اسارت بردن و دختران مؤسس دین و صاحب خاتمیت را بر شتران برهنه سوار کردن و سر مبارک جگرگوشه زهرای بتول (س) را در کوفه و شام بالای نیزه گردانیدن، کار سهلی در انظار مسلمین دیده نمی شد که مردم آرام نشسته و دم فرو بسته و در بستر استراحت خزیده باشند و بلکه مقدمات مفتضح شدن دشمنان سرسخت اسلام از تصمیمی که سید الشهدا (ع) گرفت، از همان روزها که واقعه عاشورا فراهم شد شروع به نتیجه دادن کرد و خبر آن فاجعه در اطراف و اکناف بلاد اسلامی و غیر اسلامی پیچید و روز به روز نفرت بالای نفرت در انظار عمومی بر علیه بنی امیه و آل ابی سفیان بیشتر گشت.

با این وضع چطور یزید می توانست تا مدت زیادی اسرای اهل بیت علیهم السلام را در حال اسارت در غربت نگه دارد و تا مدت یک ماه مثلا در دمشق آنها را متوقف سازد و لذا به حرمسرای دربار خون بار خویش برد و امام سجاد (ع) را در سر سفره خود نشاند و از روی حیله و تزویر و جلوگیری از تنفر افکار مردم، از روی صورت سازی و حقه بازی که عادت و رویّه ستمکاران خون آشام روزگار است، قتل سید الشهدا (ع) را به گردن ابن زیاد انداخت و از روی سیاست، اجازه اقامه عزا در دربار خود داد، بلکه بتواند با نیرنگ بازی این عار و ننگ را از خود دور سازد و لذا احتمال زیاد ماندن خاندان رسالت در شام بسیار بی اساس و دور از تأمل در تاریخ است و هرگز اعتماد را نشاید. گرچه این احتمال و نقل پوچ اذهان بعضی از اکابر و بزرگان را درباره آمدن خاندان نبوت در اربعین اول به کربلا به حال تشویش درآورده است، ولی نباید بزرگواری آنها باعث تبعیت و تقلید شود. البته خود محدث نوری هم از تاریخ طبری نقل کرده که بیشتر از ده روز در دمشق توقف نکرده اند[10]   پس احتمال یک ماه ماندنشان در شام بی اصل است و در کتاب معتبری دیده نشده است.

10.  نقل شده که هارون الرشید عباسی[11] و ابوحنیفه[12] هلال ذی الحجه را در کوفه و یا در بغداد رؤیت می نمودند و حرکت برای ادای مناسک حج در مکه معظمه می کردند و ایام حج را درک کرده و اعمال را به جا می آوردند. البته معلوم است که هارون الرشید این همه راه دور را با هواپیماهای جت عصر ما روانه نمی شده، بلکه با آن شترانی حرکت می کرد که از امثال صفوان جمال (رحمه الله) (که حکایت آن در تاریخ آمده است) کرایه می کرده و آنها آن اندازه سریع و تندرو در راه رفتن بوده اند که او را به مکه می رسانیده اند.

11.  شیخ اعظم مفید (ره) در ارشاد[13] مسندا نقل کرده از وشا از خیران اسباطی گوید: محضر امام هادی سلام الله علیه در مدینه شرفیاب شدم. به من فرمود: از واثق خلیفه پیش تو چه خبری است؟ عرض کردم فدای تو شوم، او را در حال عافیت گذاشتم و من ده روز است که از نزد او آمدم. فرمود: اهل مدینه می گویند او مرده است. عرض کردم: من از همه مردم، اطلاعم به حال او بیشتر است. فرمود: مردم می گویند که واثق مرده است. چون این کلام را فرمود دانستم که از مردم، خود را اراده فرموده.

پس فرمود: جعفر چه کرد؟ عرض کردم به بدترین حال در زندان محبوس بود.   پس فرمود: ابن زیات[14]   چه کرد؟ عرض کردم امر مردم به دست او و امر امر او بود. فرمود: ریاست او برای او شوم خواهد بود. پس امام (ع) قدری ساکت شد و بعد فرمود: از اجرای مقادیر الله و احکام الهی چاره ای نیست. ای خیران، واثق مرد و جعفر متوکل به جای او نشست و ابن زیات کشته شد. عرض کردم: کی واقع شد این وقایع، فدایت شوم؟ فرمود: بعد از بیرون آمدن تو به شش روز.

از این قضیه صحیح و درست که در غیر از کتاب ارشاد شیخ مفید (ره) در کتب معتبره دیگر و مصادر مهمه نیز نقل کرده اند استفاده می شود که در ظرف ده روز راه به آن مسافت طولانی قریب سیصد و هشتاد فرسخ میان مدینه و شهرهای عراق را طی می کرده اند و این یک عمل عادی در آن زمان ها بوده است که خیران گفته ده روز قبل واثق را در عراق سلامت گذاشته و خارج شده ام و در ظرف ده روز راه را طی کرده و در مدینه به حضور انور امام (ع) شرفیاب شده، در صورتی که بر حسب عادت پس از ملاقات با واثق اقلا یک روز معطلی دارد. چون بعید است به مجرد ملاقات با واثق فوری حرکت نماید و نیز بعد از ورود به مدینه باز اقلا یک روز و یا کمتر لازم دارد که از سفر وارد شده، مهیا برای تشرف به حضور انور امام (ع) باشد.

12. از قضایای تاریخی که گواه بر سرعت حرکت از شام است و این که در ظرف ده و یا دوازده روز در آن دوران به عراق و کوفه می آمدند، عبارت است از آمدن مالک اشتر نخعی (رضوان الله علیه)  به کوفه.

چون عثمان عمال و ولات خود را در بلاد اسلامی در کوفه و شام از اقارب و خویشاوندان خویش قرار داد، رویه و رفتار ناهنجار خود را در روزگار خویش آغاز کرد و بنی امیه را بر گردن مردم سوار نمود. مردم از تسلط معاویه بر شام و از اعمال وی که بر خلاف قوانین اسلام رفتار می نمود و از دست سعید بن عاص اموی در کوفه به ستوه آمدند و قبل از وی از اعمال ولید فاسق در نهایت دلتنگی بودند و جمعی از بارزترین و بزرگ ترین مردان مسلمین مانند مالک اشتر نخعی و کمیل بن زیاد و عمرو بن حمق خزاعی و زید بن صوحان و برادرش صعصعه و ثابت بن قیس همدانی و جمعی دیگر بر سعید اعتراض ها نمودند و گاهی آنها را به امر عثمان به شام نزد معاویه فرستادند و مدتی در حمص نزد عبدالرحمان بن خالد بن ولید که حاکم عثمان در آن سامان بود نگه داشتند. بالاخره مردم کوفه سعید بن عاص را راندند[15] و چون کوفه از لوث وجود وی خالی شد، از مردم کوفه به آنهایی که از رادمردان در شام (حمص) بودند مانند مالک اشتر و دیگران خبر دادند که هر چه زودتر خودشان را به کوفه برسانند و از همه آنها زودتر، یگانه آزاد مرد اسلامی مالک اشتر خود را به کوفه رسانید و بیش از دوازده روز طول نکشید که مالک در روز جمعه در جنب مسجد اعظم کوفه با رشادت و شجاعت تمام جایی مخصوصی به خود قرار داد و به تبلیغات و بیانات آتشین خود بر علیه سعید بن عاص حاکم کوفه ادامه می داد و نطق شیوا می نمود. و چون خبر برگشت سعید به کوفه رسید و مردم خبردار شدند، مالک اشتر و یاران او به جرعه نزدیکی قادسیه به حرکت درآمدند و از ورود سعید عملا مانع شدند و او را خائباً و خاسراً نزد امام خویش عثمان برگردانیدند. چنانچه تفصیل آن قضایا در تواریخ مسطور است. [16]

13.  شیخ امام فقیه قطب الدین راوندی (ره) در کتاب نفیس الخرائج و الجرائح از یحیی بن هرثمة[17]   نقل کرده: مرا متوکل پیش خود خواند و به من گفت: با همراهی سیصد نفر به کوفه رفته و از آنجا از طریق صحرا عازم مدینه باش و امام هادی (سلام الله علیه) را با اکرام و احترام و تجلیل پیش من حاضر کن.

یحیی بن هرثمه جریان رفتن خود را به مدینه شرح داده و کرامتی که از امام (ع) به ظهور پیوسته را تفصیلا نقل کرده و گوید: امام (ع) برای سفر خود و همراهانش لباس هایی که مناسب فصل تابستان و گرمای حجاز در ماه تموز نبود به خیاط امر فرمود، تهیه نمود و من تعجب از این کار حضرت می کردم و در دل خود می گفتم که میان ما و عراق ده روز راه است. او این لباس ها را برای چه می خواهد؟ و بعد از آن در بین راه دچار باران و سرمای شدید شده و علت تهیه آن لباس ها به وی روشن گشته و کار به جایی رسیده که یحیی بن هرثمه به قبول مذهب شیعه مفتخر گردیده است. اگر کسی طالب تفصیل آن قضیه باشد به کتاب خرائج رجوع کند. [18]

از این قضیه تاریخی از کلام یحیی که گوید: «میان ما و عراق ده روز راه است» معلوم می شود که از مدینه منوره تا عراق و سامرا این همه راه را به ده روز به طور عادی آن زمان طی می کرده اند. [19]

14.  در دوران خلافت ابوبکر که مسلمین با روم به جنگ پرداختند، نیروی رومیان بیشتر و افراد لشکرشان زیادتر و بالغ بر دویست و چهل هزار نفر بود. مسلمان ها که همیشه با نیروی ایمان با دشمن به جنگ می پرداختند نه با کثرت افراد، با این حال احتمال اینکه تاب مقاومت در مقابل دشمن نیاورند، از جبهه جنگ از ابوبکر در مدینه استمداد کرده و کمک خواستند. ابوبکر به خالد بن ولید که با مثنی بن حارثة از مرز ایران گذشته و در عراق در جنگ با ایرانیان بود نوشت که لشکر مسلمین را که در عراق بودند دو قسمت کرده، جمعی را با مثنی در عراق گذاشته و قسمتی را با خودش به جنگ روم رسانیده و به کمک مسلمین بشتابد.

در اینجا مورد اختلاف است که خالد با هشتصد نفر یا ششصد یا پانصد یا نه هزار یا شش هزار نفر با لشکر از عراق حرکت کرده و رو به طرف شامات و جنگ روم گذاشت. از عبارات ابن اثیر در تاریخ کامل استفاده می شود که خالد با زحمت طاقت فرسا طی مسافت کرده و در اندک مدت به کمک مسلمین شتافته و همه جا فاتح شده است. و ابن واضح یعقوبی (ره) در تاریخ خود تصریح کرده که خالد بن ولید با آن همه لشکر و جمعیت به سیر خود ادامه داده و در ظرف هشت روز خود را به مسلمین در جبهه جنگ با روم رسانید. چنان چه گوید: فقیل ان خالدا سار فی الریة و المفازة ثمانیة ایام حتی و افاهم فافتتحوا (بصری و اجنادین) من فلسطین و کانت بینهم و بین الروم وقعات با جنادین صعبة فی کل ذلک یهزم الله الروم و تکون العاقبة للمسلمین. [20]

شاید تصور شود که خالد در آن موقع که به کمک مسلمین می شتافت با سرعت هر چه تمام تر، خواسته خود را به مسلمین برساند ولی به طور عادی نتوان در آن مدت کوتاه طی آن مسافت طولانی را نمود. و این تصور بی جاست زیرا از قرائن و وقایع و حوادث دیگری که تاریخ ضبط کرده به خوبی به دست می آید طی آن مسافت در مدت ده روز یا اگر کسی مانند خالد عجله بیشتر و شتاب در سرعت زیادتر می نمود، در مدت هشت روز یک امر عادی در آن زمان بوده است. گذشته از این، اگر خالد شتاب داشته و با سرعت هر چه تمامتر می خواسته خود را به مسلمین در جبهه جنگ برساند، همین شتاب و سرعت در سیر آنهایی که مامور بودند خاندان رسالت  (ع) را به شام برسانند وجود داشت و اغلب از بیراهه ها حرکت داده و از ترس قیام و انقلاب مردم هر چه زودتر خواسته اند آنها را به شام برسانند و ابن زیاد نمی توانست آنها را زیادتر در کوفه نگه دارد؛ و لذا در حرکت دادن آنها شتاب داشت و آنها را هر چه زودتر حرکت داده، در اوایل ماه صفر به شام رسانید. چنان چه علامه شهیر سید محمد علی هبة الدین شهرستانی قدس سره به این موضوع تصریح کرده است. [21]

کسی که طرفداری از شبهات کرده و خواسته باز آن شبهات واهیه را به عنوان دلیل بر خود اتخاذ نماید گفته:

ممکن است عرب عقیل در زمان سید امین عاملی و اعراب صلیب و پیک ها در قرون گذشته به مدت هشت روز رفته باشند اما رفتن آنها به طور چاپاری و با قانون بریدی باشد که آنها هم از نظر جسمی ورزیده بوده اند و هم از نظر مرکب با شتران جماز و یا اسب های مخصوص و قاطرهای دم بریده که ویژه این عمل بوده، مجهز بوده اند و لکن قافله اهل بیت با این قافله های قلیل الحجم و کم افراد تفاوت ها داشت. زیرا کاروان اسرا را یک مشت دختران ضعیف البنیه و امام سجاد (ع) بیمار تشکیل می داد که با سرعت سیر سازگار نبودند.

و از نظر مرکب و مواشی شتران جماز و اسبان مخصوص چاپار و قاطرهای دم بریده نداشتند زیرا این نوع مرکب ها در هر عصر انگشت شمار ند و برای سپاه پنج هزار نفری هرگز تهیه نمی شد و اشخاص ورزیده لازم دارد و به گفته کامل بهایی مال های سواری اهل بیت مراکب خودشان بود و آنها را از کربلا به کوفه و از کوفه با شام با شتران و اسبان خود بردند زیرا کلیه اموال اهل بیت را غارت کرده بودند جز چهارپایان.

در جواب می گوییم: معلوم می شود تمام مدارک شما در تایید شبهات جز استبعاد چیز دیگری نیست و آنها که در علم کلام سخن رانده اند گفته اند که استبعاد دلیل نمی شود چون پس از وقوع حادثه جانگداز کربلا و خوف از هیجان مردم، مامورین دولت بنی امیه در تلاش بودند که اسرای خاندان رسالت را هر چه زودتر به شام برسانند و با همان مراکب چاپاری آن زنان و مادران داغدیده و اسیران پژمرده را به شام رسانیده اند ولذا بعضی از آنها در بین راه تلف شده و سقط جنین کرده است چون  با سرعت سیر سازگار نبوده اند.

شما از کجا تمسک به این کرده اید که همراه اسرا پنج هزار نفر بودند؟ اگر مصدر و مدرک شما نوشته روضة الشهداء کاشفی است، آن کتاب در مقابل مقاتل معتبره که در مقام تعارض مقدم است، ارزش ندارد و مقاتل معتبره، مامورین همراه اسرا را کمتر نوشته اند. و علاوه، چه مانع دارد که پنج هزار نفر با سرعت برید بروند چنانچه از صاحب قرة العین نقل شد که مروان عامر بن ربیعه را با یکصد هزار لشکر از شام برای جنگ با مختار حرکت داد و در ظرف ده روز به کوفه رسیدند. حالا ممکن است به ذهن برسد که آنها مردان سواری جنگی بودند، ولی چه استبعاد دارد همان مردان جنگی، یک مشت اسیران ضعیف البنیه را ـ به قول طرفدار شبهات ـ همراه خودشان ببرند! چون باکی از آزار و اذیت رسانیدن نداشتند. آیا همه آن لشکر اسب های بریده دم داشتند؟

و در اینجا می خواهم از این طرفدار شبهه سؤال شود، شما از کجا فهمیده اید که دختران اسرای خاندان رسالت ضعیف البنیه بودند و تاب سرعت حرکت با برید نداشتند؟ آیا آنها را با اشخاص ضعیف البنیه خودتان قیاس کرده اید؟ زهی تصور باطل!

شجاعت و رشادت و قوی البنیه بودن و شهامت خاندان رسالت هاشمی از ذکور و اناث، جسما و روحاً زبانزد عام و خاص است. آنها را با زنان عاجز و آواره خودتان قیاس ننمایید. و بیماری امام (ع) برای مصلحت وقت در کربلا بوده، معلوم نیست امام (ع) در عرض راه به شام نیز بیمار باشد یا مانند زنان و کودکان به امام (ع) اسم «امام بیمار» بگذارید و از ادب خارج شده و امام (ع) را تا آخر عمر مبارکش بیمار بشمارید.

گذشته از این ها، آیا سائق الحاجّ ها که در زمان امیرالمؤمنین (ع) حجاج را با آن سرعت از عراق به مکه می بردند، چنان چه شرح داده خواهد شد، آیا آن حجاج همه شان مردان آزموده و میان آنها زنان فرسوده نبودند؟ پس چطور با آن سرعت میان حجاز و عراق را طی می کردند؟ و امیرالمؤمنین (ع) از زحمت انداختن آنها چهارپایان را خوشدل نبود و نهی می فرمود.

طرفدار شبهات واهیه گفته اند: «بنا به گفته کامل بهایی، مال های سواری اهل بیت مراکب خودشان بود و آنها را از کربلا به کوفه و از کوفه به شام با شتران و اسبان خود بردند، زیرا کلیه اموال اهل بیت را غارت کرده بودند جز چهارپایان.» [22]

اولا: مدرک صاحب کامل بهایی در ادعایش معلوم نیست و از متفردات اوست و قبول آنچه در آن متفرد است مورد شک و تامل است، زیرا ادعای او ثابت و محقق نیست.

ثانیا: آیا متصور است که در آن موقع غارت خیام طاهرات و هجوم آن تاراج کنندگان از خدا بی خبران تمامی اموال را غارت کنند ولی چهارپایان را به ایشان بگذارند؟

سید اعظم سید بن طاووس (ره) در لهوف می فرماید: «و تسابق القوم علی نثب بیوت آل الرسول و قرة عین الزهراء بتول حتی جعلوا ینتزعون ملحفة المرأة عن ظهرها» [23]

و از کتاب امالی نقل است از فاطمه بنت الحسین (ع) : «دخلت العامه علینا الفسطاط و انا جاریة صغیرة و فی رجلی خلخالان من ذهب فجعل رجل یفض الخلخالین.»

بعضی از علما گوید: «و مما یستفاد من الاخبار و کلمات الاخیار ان الکفرة الظلام نهبوا جمیع ما فی الخیام و ما اشتملن به المخدرات ذوات الاحترام و اخذوا منهن الحلی و الحلل و القناع و اللباس و اللثام.»

و از مقتل شیخ محدث کبیر شیخ حر عاملی (قدس سره) نقل است که فرموده: «چون لشکر به قصد غارت رو به خیام حرم آوردند، زینب کبری پیام به پسر سعد داد که اگر مقصود شما اسباب و اثاث و زیور و لباس ماست بگو این لشکر عجله نکنند ما خود می دهیم، قبل از آنکه دست نامحرمان به جانب حرم برادر من دراز شود. پس آن مخدره حکم کرد تمام اسباب و اثاث حتی چادر و لباس و زیور و خلخال و گوشواره همه را از خود ریختند. خود علیا مکرمه زینب یک لباس کهنه پاره پاره که فی الواقع ارذل الثیاب بود در بر کرد و همچنین سایر خواتین حتی فاطمه نوعروس را گوشواری در گوش یادگار از پدر بود. عرض کرد عمه، این یادگار پدر است بیرون نیارم. فرمود بیاور. مخدرات تماما لباس های خود را بر روی هم ریختند و خود رفتند در کناری و به دور هم حلقه زدند. پس علیا مکرمه زینب فرمود: حالا هر که می خواهد، آن اثاث و اسباب دختران علی و فاطمه است. لشکر بی رحم و گرسنه ریختند. یکی چادر برد، یکی گوشواره برد، یکی خلخال برد، یکی معجر برد. آن مخدرات برای پدر و برادر می گریستند. نامردی چشمش به گوشواره فاطمه نوعروس افتاد. پیش آمد گوش آن مخدره را درید و گوشواره را بیرون آورد.»

گرچه این حرف اخیرش که «گوشواره نوعروس را مردی گوشش را درید و درآورد» با نقل دو سه سطر قبل که فاطمه نوعروس را گوشواره ای در گوش از پدر یادگار بود، زینب کبری امر کرد بیرون آورد، نمی سازد، ولی این قدر به انسان اطمینان حاصل است که لشکر جرار ابن سعد چیزی در خیام نگذاشتند بماند.

جایی که آن ستمگران بی ایمان از هیچ چیز باکی نداشته، سراسیمه هجوم به خیام طاهرات آورده اند حتی ملحفه از دوش زنان خاندان رسالت و مقنعه از سر آنان برداشته اند و گوشواره از گوش دختران و بانوان عصمت بیرون آورده اند و هر چه در خیمه ها بوده به غارت برده اند، آیا آن وحشیان بیابان و از خدا بی خبران، مراکب و چهارپایان و اشتران و اسبان خاندان را به غارت نبرده و ترحم کرده، آنها را غارت نمی کنند؟ این ادعا را می توان باور کرده، قبول نمود؟

بی شک ادعای صاحب کتاب کامل بهایی از عقل دور و از اعتبار مهجور و هرگز آن را نتوان قبول کرد و شاید مراکب امام (ع) از بهترین چهارپایان بوده اند و لذا به ایشان گذارده اند که آنها را زودتر به شام برساند.

و گذشته از این، بر فرض صحت ادعای صاحب کامل بهایی جای شک نیست که مراکب خاندان رسالت در کربلا و اشتران و اسبان آنها از مراکب آزموده در میدان کارزار و یکه تاز در رزمگاه بوده اند، صاحب این ادعا که «اهل بیت با مراکب خودشان به شام رفته اند» و کلام کامل بهایی را با تغییر و تبدیل باور نموده، خیال کرده مراکب خاندان از شتران و اسبان متعارف و از کار افتاده بوده، کاش تصور می کرد که تمامی اشتران و اسبان که سید الشهدا و یاران باوفای آن حضرت از حجاز سوار آنها شده، به کربلا آمده اند، مانند سایر اسباب و لوازم که با خودشان آورده بودند تماما از شتران و اسبان ممتاز و از اشیای نفیسه و پرقیمت بوده است.

پس توهم اینکه اگر اهل بیت با مراکب خودشان به شام رفته اند لازم گرفته که زودتر نرفته باشند، توهم فاسد و ملازمه در نهایت درجه در معرض منع است.

متوهم در اثبات مرام خود که اشتران و اسبان اهل بیت مراکب از کار افتاده و فرسوده بود و آنها را نمی توانست زودتر به شام برساند، تمسک به روایت سید اعظم سید بن طاووس (قدس سره) نموده و گوید: «لقد رایت فی کتاب المصابیح باسناده الی جعفر بن محمد علیهما السلام قال: قال لی ابی محمد بن علی سألت ابی علی بن الحسین (ع) عن حمل یزید له فقال حملنی علی بعیر یضلع بغیر و طاء و رأس الحسین (ع) علی علم و نسوتنا علی بغال و اکف و الفارطة خلفنا و حولنا بالرماح ان دمعت من احدنا عین قرع رأسه بالرمح. [24]

دیدم در کتاب مصابیح سند روایت را به حضرت صادق (ع) می رساند، فرمود: پدرم محمد بن علی (ع) به من گفت: سؤال کردم از پدرم علی بن الحسین (ع) از چگونگی مسافرت کوفه به شام. پدرم فرمود: مرا بر شتری که می لنگید سوار کردند و سر مطهر پدرم بالای نیزه بود و بانوان حرم پشت من سوار اشتران پالاندار بودند و مأموران عقب و اطراف ما دست به نیزه بودند و هر یکی از ما می خواست گریه کند، سر او را با نیزه می زدند.

طرفدار شبهات بعد از نقل روایت و ترجمه آن گوید: از این روایت معلوم می شود که مراکب اهل بیت تندرو نبودند. شتر لنگ پا و قاطر پالاندار، تندرو و راه بر نمی شود. با این نوع حیوانات عادی این راه های دور و دراز را در مدت کوتاه نمی شود پیمود.

در جواب وی گفته می شود: روایت را نقل کردن سهل و آسان است ولی مطلب را از آن فهمیدن دشوار است و اشخاص سطحی را نمی رسد که درباره روایتی اظهار نظر عوامانه نمایند و با نظر ساده بگذرند و آخر روایت را حذف کرده و نقل ننمایند.

از خود روایت فهمیده می شود که این جریان که در روایت فرموده، راجع به موقع ورود اسرا به شام و بردن آنها نزد یزید در شهر دمشق که مردم به تماشا ایستاده و اسرا را در شهر گردانیده و نزد آن طاغیه زمان برده اند می باشد.

عبارت روایت این است: «سالت ... عن حمل یزید له» این عبارت معنایش این نیست «از چگونگی مسافرت کوفه به شام» که طرفدار شبهات آن طور ترجمه کرده، بلکه معنایش این است: (سؤال کردم از پدرم علی بن الحسین (ع) از حمل کردن یزید او را) و این حمل در ورود به شام است موقعی که آنها را نزد یزید برده اند؛ زیرا فرموده: و سر اطهر پدرم بالای نیزه بود و بانوان حرم پشت سر من ...بودن سر اطهر بالای نیزه ها در راه ها و بیابان ها که راه طی می شده نبوده، در ورود اسرا به کوفه و دمشق و بعض جاها بوده؛ چون سرهای شهدا و سر اطهر امام (ع) را در صندوق ها گذاشته بودند و با مأمورین بوده و جمعی شاید چهل و پنجاه نفر مستحفظ ویژه داشته اند چنان چه جمع کثیری از مورخین و ارباب کتب مقاتل به این موضوع تصریح کرده اند. اگر عبارات آنها نقل شود کلام به طول می انجامد. معلوم می شود طرفدار شبهات از این امر مسلم بی اطلاع است.

و این که فرموده سر اطهر بالای نیزه بوده و آنها را حمل به سوی یزید می کرده اند بهترین قرینه است که در دمشق بوده و امام (ع) را به جهت اهانت به وی به شتری سوار کرده اند که می لنگیده. خواسته اند به نحو خواری و توهین نزد یزید ببرند، و فرموده: مأموران عقب و اطراف ما دست به نیزه بودند و هر کس از ما می خواست گریه کند سر او را با نیزه می زدند. اینها اوضاع و احوال موقع حمل اسرا به یزید است نه این که حالات آنها از کوفه تا به شام است که طرفدار شبهات خواسته روایت را موافق نظر خود معنا کند در صورتی که در خود روایت، قرینه به آنچه گفتیم موجود است و تعجب از این است که جملاتی از آخر روایت حذف کرده که قرینه و بلکه صریح است که این جریان در حین ورود اسرا به دمشق بوده است. در آخر روایت می فرماید: تا این که وقتی که داخل شدیم به دمشق، صیحه کننده صیحه کرد: ای اهل شام، اینها سبایای اهل بیت...

و طرفدار شبهات راه هایی که بین شام و عراق وجود دارد آنها را سه تا خیال کرده و پس از قرن ها راه ها را منحصر به آنها کرده و نقشه های خیالی تهیه و شبهات به راه انداخته، هیچ کدام آنها دلیل نیست چون بسیاری از شهرها در زمان های سابق راه های معمولی داشته و بعدا به کلی متروک گردیده و از یادها فراموش و به طاق نسیان گذارده شده است. اگر حالا به کسی گفته شود که میان تبریز و بغداد در تاریخ هفتصد و ششصد از هجرت آمد و رفت خیلی سهل و نزدیک بوده استبعاد می کند، در صورتی که در آن زمان ها رفت و آمد بین این دو شهر بسیار آسان و موجود بوده اگر توضیح داده شود سخن به درازا می کشد. راه صحرا که مستقیم و ریگزار و به طول تقریبا 175 فرسخ است ابدا پس از تهیه آب و خوراک با آن توصیه های یزید که هر چه اسرای اهل بیت بخواهند فراهم شود، عبور از آن محال را لازم نگرفته است و طول و تفصیل برای راه ها در حرکت اهل بیت به شام که فرهاد میرزا  در قمقام و دیگران مثل محدث نوری (ره) و غیره ذکر کرده، تماما چنان چه خودشان تصریح کرده اند مأخوذ از مقتل مجعول ابی مخنف که کذب محض است می باشد یا از مقتل اسفراینی که در ضعف و مجعول بودن مانند مقتل ابی مخنف است و به قدر پشیزی به آنها اعتبار قایل نتوان شد و مانند آنهاست کتاب هایی که اشخاص ساده و سطحی تألیف کرده اند و حرف های بی مدرک در آنها به قلم آورده اند.

15.  نسابه جلیل یحیی بن الحسن بن جعفر الحجة ابن الامیر عبیدالله الاعرج بن الحسین الاصغر بن الامام علی بن الحسین زین العابدین سلام الله علیهما از قدمای علما از اولاد ائمه اطهار (ع) که از سایر اشخاص و مورخین بهتر و آشنا به تواریخ خاندان رسالت و امامت است و مشهور به عبیدلی نسابه است در کتاب خود اخبار زینبات تصریح کرده که حضرت زینب  کبری سلام الله علیها در سال 62 از هجرت در مصر از دنیا رحلت  فرموده. این موضوع ـ تصریح عبیدلی ـ احتمالات و حدسیاتی که از قلم بعضی اشخاص تراوش نموده و خیال کرده که اسرای اهل بیت علیهم السلام درشام یک سال و یا شش ماه مانده اند و یا در کوفه چند ماه توقف کرده اند و غیر از این احتمال ها و توهماتی که از قرن ششم به این طرف خصوصا در بعضی کتبی که قریب به عصر ما تالیف شده نگارش داده اند تمامی آنها را باطل  و بر خلاف واقع نشان می دهد؛ زیرا از آنچه عبیدلی صریحا نوشته معلوم می شود که زینب کبری (س) از شام در سال شصت و یک برگشته و در ماه رجب سال نامبرده در مدینه منوره بوده و آن حضرت را از آنجا به مصر حرکت داده اند. و نیز آنچه عبیدلی نگارش داده قول مشهور در میان امامیه را که اسرای اهل بیت علیهم السلام در اربعین اول سال 61 هجرت به کربلا آمده اند تایید می کند و غیر از این که در بیستم ماه صفر به کربلا آمده باشند وقت دیگر رهسپار کربلا نشده اند و احدی از مورخین بر آن تصریح نکرده است.

منبع: کتاب تحقیق درباره اول اربعین حضرت سید الشهداء علیه السلام، به قلم علامه شهید آیت الله حاج سید محمد علی قاضی طباطبایی، ص 15 -42

 

[1] . . الحسین، تالیف علی جلال، ص 73، ط قاهره و مطبعه سلفیه از طبری و کامل ابن اثیر و از البدایه و النهایه ابن کثیر نقل کرده که یزید از هر طرف با بغض و عداوت مسلمین روبرو شد.

[2] . رجوع شود به تنقیح المقال، ج 3، ص 262، ط نجف و در کتاب میثم تمار مرحوم شیخ مظفر (ره)، ص 28، ط نجف

[3] . ر. ک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 276؛ النظم الاسلامیه تالیف دکتر صبحی صالح، ص 276، ط 2 بیروت.

[4] . . از تواریخ معتبره و قرائن دیگر فهمیده می شود که در قضیه مختار، ارسال نامه به یزید و دستور وی به ابن زیاد در باره خلاصی مختار به واسطه کبوتر نامه بر شده است ولی در کتاب قرة العین به نحوی است که نقل شد. والله العالم

[5] . ر. ک: قرة العین، ص 74، ط تهران، 1318 قو ص 107، ط نجف.

[6] .  قرة العین، ص 127 ط نجف و ص 88 ط تهران، 1318 ق.

[7] . الاثار الباقیه، ص 331، ط اروپا.

[8] . ترجمه الاثار الباقیه، ص 391،   ط تهران، 1321 ش. ناگفته نماند بایستی مترجم نیز مانند اصل کتاب شهر دمشق را ذکر می کرد نه شهر شام؛ زیرا شام نام استان بزرگی است که فعلا به نام دولت سوریه است و مرکز آن شهرستان دمشق است.

[9] . ص 67، ط قاهره

[10] . ر. ک لؤلؤ مرجان، ص 178، طبه سنگی تهران. محدث نوری تصور فرموده که ماندن اسرا ده روز در خانه یزید غیر از ماندنشان مدتی در اسارت در شام است و حال آنکه آن طور نیست بلکه منظور طبری کلیه مدت ماندن اسرا در شام است.

[11] . ر. ک اربعین حاج میرزا محمد ارباب قمی (ره).

[12] . تظلم الزهرا، فاضل جلیل رضی بن نبی قزوینی (ره)، ص 172، طبع تهران، 1312 ق و در شماره (17) بیان خواهد شد که مراد از ابوحنیفه آیا ابوحنیفه مشهور یکی از علمای اهل سنت است؟ یا مراد ابوحنیفه سعید بن بیان سائق الحاج است. زیرا ابوحنیفه امام در سال 150 ه وفات کرده و هارون در 148 ه متولد شده است.

.[13]  ص 354، ط تبریز، 1308 ق.

[14] . محمد بن عبدالملک مشهور به ابن زبات در زمان معتصم و واثق عباسی به وزارت آن دو شاه متصدی بوده و از ستمکاران روزگار است و او صاحب تنور معروف است که به گمان پلید خود مقصرین را در آنجا تحت شکنجه قرار می داد و می کشت و چون متوکل به شاهی قدم گذاشت، او را کشت و رفتار وی با آن مردی که معجزه امام جواد (ع) را در شام نقل کرده بود مشهور و در حالات آن حضرت در کتب معتبره مسطور است و از علمای عامه نیز آن معجزه را نقل کرده اند. ر. ک نورالابصار شبلنجی، ص 140، ط مصر، 1320 ق و فصول المهمه ابن صباغ مالکی.

[15] . تاریخ کوفه، سید حسین براقی نجفی با اضافات مهمه و تحقیقات علامه کبیر سیدنا آقای سید محمد صادق آل بحرالعلوم طباطبایی ادام الله بقائه، ص 227، ط نجف، 1356 ه. ق

[16] . ر. ک کامل ابن اثیر حوادث سال 33-34 هجری و مجلد خلفای ناسخ التواریخ و غیره ـ گرچه بر متفردات ناسخ و بر نقلیاتش اعتماد نیست ولی در این مطالب با تواریخ معتبره موافق است و متفرد نیست.

.[17] هرثمه از سرلشکرها و قائدین جیش مامون الرشید عباسی و از جان نثاران مخصوص وی بود.

[18] . خرائج، ص 209 مطبوع با اربعین مجلسی (ره) کفایة الاثر، خزاز رازی قمی (ره)، ط تهران، 1305 ه. ق

[19] . ر. ک ج 3 کشف الغمه، ص 255، ط تهران، 1381 ه.

[20] . تاریخ یعقوبی، ص 112، ج 2، ط نجف.

[21] . ر. ک نهضت الحسین (ع)، ص 131، ط نجف. جمع کثیری از علما و مورخین و محققین تصریح کرده اند که ورود اسرای خاندان نبوت (ع) به شام در اول صفر سال 61 بوده است.

[22] . کامل بهایی، ج 2، ص 291، ط قم، 1376 ه. ق

[23] .  لهوف، ص 83، ط صیدا.

[24] .  اقبال، ص 583 و بقیه روایت این است: حتی اذا دخلنا دمشق صاح صائح یا اهل الشام هؤلاء سبایا اهل البیت ...

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان