نسل سوم به عبارتی برابری میکند با نسل اول فیلمسازان زن. ازاینجهت که باز با فیلمسازانی جدی در دغدغه و رویکرد و با دانش و آگاه به فن فیلمسازی روبهرو هستیم که دوتایشان بیاغراق میتوانند در شمار مهمترین فیلمسازان دهه نود تا به اینجا هم قرار بگیرند. در پی باز شدن فضا برای حضور زنان در جامعه و کسب حداقلهای برابری اجتماعی در کار (در این حد که مثلاً سر صحنه فیلمبرداری دستیار تصویر و گریمور مرد از اینکه باید از یک زن دستور بگیرد لجش درنمیآید و کار را خراب نمیکند!) نسل سوم زنان فیلمساز پا به عرصه سینما میگذارند و هرکدامشان با منش و رویکردی خاص فیلم میسازند.
کارگردانان زن سینمای ایران ـ نسل دوم
تینا پاکروانتینا پاکروان هم از کار در پشتصحنه به پشت دوربین و کارگردانی فیلم میرسد. او سالها در جایگاه مدیر تولید و دستیار فعالیت داشته و از بهترینهای شاخه تولید در سینما به شمار میآمده است. تجربه کار با کارگردانان بزرگی مانند مسعود کیمیایی و بهرام بیضایی گواهی براین امر است. در اوایل دهه نود تینا پاکروان اولین فیلمش یعنی «خانوم» را ساخت. فیلمی سه اپیزودی که درباره مصائب و مشکلات زنانه بود و در هر اپیزود داستان زنی از طبقه اقتصادی خاصی را تعریف میکرد. فیلمی قابلقبول بهعنوان فیلم اول که جای پای پاکروان را در کارگردانی محکم کرد. پسازآن به سراغ ساخت «نیمه شب اتفاق افتاد» رفت. یک ملودرام عاشقانه زنانه که میتوان گفت وارونه و ملودراماتیزه شده «شام آخر» فریدون جیرانی است و داستان عاشقانه میان زنی میانسال و پسری که ده، پانزده سال از او کوچکتر است را روایت میکند. فیلمی درگیر کننده که تماشاگر را با خود همراه میکند و با وجودی که پرده آخرش ناگهان سقوط میکند و با ایدهای اشتباه کلیت فیلم را بر باد میدهد اما کماکان لحظاتی بهیادماندنی و همدلی برانگیز دارد. ضمن اینکه پاکروان بهخوبی توانسته بازیهای موردنظرش را از رویا نونهالی و حامد بهداد بگیرد و درواقع شیمی بین این دو بازیگر است که بیش از هر چیز تماشاگر را به فیلم نزدیک میکند. تسلط پاکروان بر امور تولیدی ویژگی بارز او در فیلمسازی است که اجازه نمیدهد چیزی از دستش دربرود یا به عبارت بهتر باعث میشود بهخوبی از پس کنترل صحنه برای دست یافتن به آنچه مدنظرش است بربیاید.
نرگس آبیارنرگس آبیار با دو فیلم وارد فضای جدی سینمای ایران شد. دو فیلمی که بسیار دیده شدند و بسیاری از منتقدان و تماشاگران جدی سینما به آن واکنش نشان دادند و دربارهشان صحبت کردند. فیلم اول او یعنی «اشیا ازآنچه در آینه میبینید به شما نزدیکترند» هم هرچند که کم دیده شد اما توانست نظر شماری از منتقدان را به خود جذب کند؛ اما فیلمی که نام او را بر سر زبانها انداخت، «شیار 143» بود. فیلمی که به طرز عجیبی هم توانست نظر نگاه رسمی و حکومتی را به خود جلب کند، هم موردپسند منتقدان واقع شود و هم دل مردم را به دست بیاورد. اتفاق عجیبی است، نه؟ «شیار 143» یکی از مهمترین فیلمها درباره مصائب پس از جنگ، مهمترین فیلم درباره بزنگاههای عاطفی زندگی یک مادر که در انتظار فرزند مفقودالاثرش است و یکی از مهمترین فیلمهای مادرانه است. «نفس» فیلم آخر نرگس آبیار هم در ادامه «شیار 143» قرار میگیرد. فیلمی سهمگین و دیریاب و البته خشن که اثری از عواطف و لطایف زنانه در آن دیده نمیشود و جهانی شیطانی و نفرینی دارد. فیلمی که نمایشگر مسائل اجتماعی است که در خلل جنگ و متأثر از جنگ در جامعه ایران آن سالها در خارج از پایتخت روی میدهد و حکم مسائلی انضمامی بر جنگ را دارد. نرگس آبیار بهخوبی موفق شد در «نفس» احساسات زنانه خود را کنار بگذارد و با قهرمانش که دختربچه شیرینی به نام نفس است بیرحم باشد تا نتیجهای که میخواهد را به دست بیاورد. «نفس» همچنین فیلمی ضد جنگ است که مادام جنگ را چون سایهای شوم بر سر کودکانگی و لطافت نفس به نمایش میگذارد. نرگس آبیار ازلحاظ فنی هم کارگردان مسلط و ویژهایست و بهخوبی ابزار را در خدمت داستان و روایتش درمیآورد.
آیدا پناهندهیکی از فیلمسازان جوان مهم دهه نود که با ساخت فیلمهای کوتاه به سینمای بلند راه پیدا کرد. آیدا پناهنده همان مسیری را که در فیلمهای کوتاه خود طی کرده بود، در سینمای بلند هم از پی میگیرد. دو نکته اساسی در آثار او دیده میشوند که فیلمهایش را از باقی درامهای اینچنینی جدا میکند: تواضع در فیلمسازی در وهله اول به این معنی که نسبت به کاری که میکند ذوقزده نیست و شبیه به بسیاری از فیلمسازان جوان گمان نمیکند که خفنترین شکل فیلمسازی را در فیلمهایش کشف کرده است! این بلایی که گریبانگیر اکثر فیلمسازان جوان و جویای نام شده و نتیجهاش فیلمهایی با کیفیت بصری بالا اما درواقع توخالی میشود، پناهنده را اسیر خود نکرده است. درنتیجه او با فیلمسازی راحت برخورد میکند و در تلاش نیست تا مدام مهارتش در فیلمسازی را چون پتک در سر تماشاگر بکوبد، پس تماشاگر خیلی راحت و روان با قصه و آدمها همراه میشود و جلو میرود؛ و مسئله مهم دیگر فاصلهای است که فیلمساز میان احساسات و عواطف خود با فیلمش ایجاد میکند که باعث میشود برخوردی سرد با کاراکترها داشته باشد و درگیر احساسات دمدستی و ملودراماتیک نشود. هرچند در هر دو فیلمش به دغدغهها و مسائل دو زن شمالی میپردازد، بااینوجود اصلاً ملودراماتیک نمیشود و شعور و آگاهی را فدای برانگیختن احساسات و ترحم برای قهرمانان زن فیلمهایش نمیکند.
کارگردانان زن سینمای ایران ـ نسل اول
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
87