ماهان شبکه ایرانیان

نظریه سیاست خارجی در دولت نبوی

درخصوص سیاست خارجی دولت نبوی، آنچه مسلم است آن است که پیامبر (ص) پس از تأسیس دولت در مدینه، به تنظیم روابط خود با سایر واحدهای سیاسی آن روز پرداخت و اهداف، اصول و نظریه خاصی را دنبال می کرد

نظریه سیاست خارجی در دولت نبوی

مقدمه

درخصوص سیاست خارجی دولت نبوی، آنچه مسلم است آن است که پیامبر (ص) پس از تأسیس دولت در مدینه، به تنظیم روابط خود با سایر واحدهای سیاسی آن روز پرداخت و اهداف، اصول و نظریه خاصی را دنبال می کرد. متفکران اسلامی به ویژه فقها در بررسی سیاست خارجی دولت نبوی، عالَم را به دو بخش اصلی دارالاسلام و دارالحرب (یا دارالشرک و دارالکفر) تقسیم می کنند و براساس آن به تحلیل مناسبات، علاقات و روابط دارالاسلام با دارالحرب می پردازند. اما در هیچ آیه ای از قرآن، واژه دارالاسلام و دارالشرک نیامده و در روایات اسلامی نیز قاعده ای برای شناسایی این دو محدوده، مطرح نشده است.[1] پاره ای از روایات تنها به یادآوری برخی از نمونه های دارالشرک یا دارالحرب پرداخته اند.[2] به همین دلیل عده ای معتقدند تفکر رومی در این تقسیم بندی دخیل بوده است. براساس حقوق رومی، مردم به هموطنان رومی و بیگانه تقسیم می شدند که گروه اخیر همان ساکنان سرزمین های مجاور و نیز بیگانگانی بودند که عهدنامه ای با دولت روم امضا نکردند و دشمن به حساب می آمدند.[3] این بدین معنا بود که رومیان، جهان را به سه بخش تقسیم می کردند: سرزمین رومی، سرزمین دشمنان و سرزمین هم پیمانان. براساس همین سامانه، یونانیان به غیر خودشان به دیده دشمنان می نگریستند و آنان را بربر می خواندند؛ دشمنانی که فلسفه وجودی شان خدمت و بردگی برای یونانیان بود. از این رو بیگانه نزد آنان هیچ حرمت قانونی نداشت و جان و مالش مباح بود.[4]

با این همه، چه منشأ این تقسیم بندی را مبتنی بر نصوص دینی بدانیم و چه منبعث از حقوق رومی، آنچه مسلم است آن که حدود و ثغور دولت نبوی را ایمان به اسلام مشخص می کرد و مسلمانان اولیه، از منظر ایمانی می کوشیدند به تنظیم روابط فردی و اجتماعی و سیاسی خود با دیگران بپردازند. از این رو، گرچه دعوی بر سر مستندات دینی تقسیم جهان به دو دار، برای ما اهمیتی ثانوی دارد اما پذیرش و به کارگیری آن، جهت بازتفسیر گفته ها و سیره مبارک پیامبر گرامی اسلام (ص) درباب سیاست خارجی دولت اسلامی، اهمیت زیادی دارد. از سیره نبی گرامی (ص) در باب امور دیپلماتیک، روابط خارجی، مناسبات و علاقات دولت اسلامی با سایرین - که به دست ما رسیده - به دست می آید نگاه و نظریه اسلام درباره سایر دولت ها و واحدهای سیاسی مبتنی بر چند پایه مهم است:

1. تقسیم ایمانی جهان به دو بخش دارالحرب و دارالاسلام، به معنای عدم اعتقاد آن به جهانی با دولت های صاحب حاکمیت و نظام قانونی مستقل نیست؛[5]

2. هدف از این تقسیم بندی نه از بین بردن حرمت قانونی غیرمسلمانان بلکه برقراری صلح و امنیت برای مسلمانان و توانا ساختن آنان برای اقامه احکام و شعایر دینی است؛ [6]

3. جهاد و ستیز با اهالی دارالحرب، جنبه فرعی دارد و اسلام می کوشد تا با انعقاد پیمان های امان و صلح، اهالی دارالحرب را از آن دار، خارج و به دارالعهد که روابطی مسالمت آمیز با دارالاسلام دارد، رهنمون نماید.

برآیند چنین نگاهی به دولت ها و واحدهای سیاسی و مستقل دیگر، تدوین و پیگیری سیاستی در عرصه روابط دولت مدینه است که می توان آن را امتداد فرموده خداوند دانست که: «بزرگوار آن پاک خداوند است که قرآن را بر بنده خاصّ خود نازل فرمود تا با اندرزهای وی، جهانیان را متذکّر و خداترس گرداند ». [7]بدین ترتیب سیاست خارجی دولت نبوی همانند رسالتش خصلتی دعوت گرایانه توأم با احترام به حقوق بندگان خداوند دارد و قصدی بر تحمیل سلطه دولت دینی بر آنها ندارد.

قبل از بررسی سیاست خارجی دولت نبوی، بیان دو نکته اهمیت دارد: نخست آن که روابط دولت اسلامی تنها در تعاملش با دارالحرب محدود نمی گردد، بلکه ممکن است با دولت و منطقه ای در درون دارالإسلام - به عنوان اهل الذمه، اهل ردّ و... - چنین روابطی برقرار کند. گستردگی سرزمینی دولت اسلامی در صدر اسلام، مستلزم پذیرش واحدهای سیاسی مستقل در درون دارالاسلام بود و سیاست خارجی دولت اسلامی در دارالخلافه شامل چنین روابطی نیز می شد.

دوم آن که بر دارالاسلام، صلح و امنیت حکمفرماست و همه ساکنان آن دارای مصونیت های مالی و جانی اند. اهل دارالاسلام بودن، منحصر در مسلمان بودن نیست بلکه ذمّی نیز با پرداخت جزیه جزو اهالی دارالاسلام می شود و سفیر، تاجر و گردشگر از اهالی دارالحرب با داشتن امان نامه (گذرنامه و روادید) از اهالی دارالاسلام به حساب می آیند و مصونیت آنها همانند مسلمان بر دولت اسلامی ضرورت شرعی دارد. بدین ترتیب، نخست باید بنا به سیره نبوی (ص)، اهالی دارالاسلام و دارالحرب، معیّن و سپس مناسبات و علاقات دولت اسلامی با اهالی و واحدهای مستقل در درون دارالاسلام و دارالحرب مورد بررسی قرار گیرد. نکته اخیر برخلاف تصور رایج از سیاست خارجی دولت اسلامی است که تنها آن را در نسبت بین دو دار می بیند و از علاقات آن در درون دارالاسلام غفلت می کند.

بدین ترتیب اهالی دارالاسلام عبارتند از: مسلمانان، بغات و شورشیان، مرتدین از اسلام، مستأمنون یا امان یافته گان، و اهل ذمّه.

اهالی دارالحرب نیز عبارتند از: مشرکان و اهل کتاب.

1. دارالاسلام، هویت و اعضای آن

دارالاسلام به سرزمینی گفته می شود که بیشتر مردم آن، مسلمانند و در انجام دادن امور دینی خود و برپاداشتن شعایر دینی از آزادی عمل و امنیت جانی و مالی برخوردارند و در جنبه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه نفوذی چشم‏گیر دارند و دارالکفر سرزمینی است که همه یا بعضی از شرط‏های یاد شده را ندارد.[8] در دارالاسلام روابط و مناسبات دولت اسلامی با اهل الذمّه و مستأمنون نیز همانند روابطش با مسلمانان است و ملزم است همانند مسلمانان از آنان محافظت و حراست کند.

1. مسلمانان

مسلمانان نخستین اعضای دارالاسلامند که دولت اسلامی موظف است از مال، خون و آبروی آنان محافظت و در میان آنان به اجرای حدود الهی بپردازد. پیامبر گرامی اسلام (ص) در تعریف مسلمانی می فرماید: الاسلام ان تشهد أن لا اله الا اللَّه و ان محمد رسول اللَّه و تقیم الصلاة و تؤتی الزکاة و تصوم الرمضان و تحج البیت ان استطعت الیه سبیلا.[9]

در این روایت، تمکین به واجبات و محرمات شرعی، مهم ترین ملاک مسلمان بودن است. از این رو مسلمان به صرف گفتن شهادتین و تمکین به قوانین دین، صاحب مصونیت های جدید از سوی دولت اسلامی می شود و بر دولت اسلامی است که از او محافظت کند. حقوق و مصونیت های چنین عضوی، معیار تسرّی این گونه مصونیت ها به اعضای جدید دارالاسلام است.

2. بغات یا شورشیان

بغی در لغت به معنای فساد و ظلم است و در اصطلاح به گروهی اطلاق می شود که علیه حاکم اسلامی می شورند. اگر علت شورش این گروه بناحق و بر باطل باشد آنان را باید به ضرب شمشیر ساکت کرد.[10] حاکم اسلامی لازم است قبل از تنبیه، آنان را به حق دعوت و شبهات احتمالی آنها را برطرف سازد و پیش از آن حتی حق ندارد به حقوق شهروندی آنان تعرّض کند و آنان مصونیت دارند. به همین دلیل حضرت علی علیه السلام خطاب به خوارج فرمود: شما سه حق بر ما دارید: مانع رفت و آمد شما به مسجد نخواهیم شد، سهم شما را از بیت المال قطع نخواهیم کرد و ابتدا با شما به جنگ نخواهیم پرداخت.[11] بنابراین شورشیان در دارالاسلام همانند سایر مسلمانان دارای حقوقی شرعی و قانونی اند و دولت نمی تواند به صرف شورش عده ای، آنها را اذیت و از حقوقشان محروم سازد. معیار دستور به قتل شورشیان براساس روایات، عدم پذیرش حق، اصرار بر باطل و آغاز نبرد مسلحانه از سوی آنان است.

3. مرتدین از اسلام

مرتدین ممکن است فرد، گروه یا یک واحد مستقل سیاسی در درون خلافت بزرگ اسلامی باشند. ارتداد به معنای خروج از دین اسلام است. در صورتی که فرد عاقل، بالغ و هوشیار و مختار، به صورت زبانی یا عملی، کاری انجام دهد که نشان برگشت او از دین اسلام باشد مرتد به حساب می آید. درباره حکم شرعی مرتد، بسیاری از فقهای اهل سنت با استناد به روایتی از پیامبر (ص) که فرمود: «من بدل دینه فاقتلوه»[12] حکم آن را کشتن می دانند؛ در حالی که پاره ای دیگر از فقهای شیعه و اهل سنت، قتل را مجازات ارتداد به حساب نمی آورند. که اکنون در مقام بحث از آن نیستیم.

4. اهل ذمّه

اهل ذمّه همان پیروان یکی از ادیان مسیحی، یهودی و نیز زرتشت اند که پس از تسلیم شدن در برابر حکومت اسلام و انعقاد عهد یا امان نامه ای با پرداخت نوعی مالیات به نام جزیه، در مناطق تحت حکومت اسلامی زندگی می کنند. البته در مورد اهل کتاب بودن پیروان زرتشت اختلاف نظر است. برخی با استناد به روایتی از پیامبر (ص) که فرمود: «سَنّوا بِهِم سُنّةَ أهلِ الکتابِ»[13] با آنان به مثابه اهل کتاب رفتار می کنند. دلیل قرآنی جزیه آیه 29 سوره توبه است. به روایت شیعه و سنی پیامبر (ص) به فرماندهان جنگ و دستجات نظامی سفارش می فرمود که پیش از درگیری، آنان را به اسلام دعوت کنند، چنانچه نپذیرفتند به پرداخت جزیه دعوت کنند و اگر نپذیرفتند درگیر شوند. [14]اما این که اهل کتابی که اکنون در کشورهای اسلامی زندگی می کنند ذمّی اند یا خیر، برخی معتقدند اینان یا معاهدند یا مستأمن و اهل ذمه شناخته نمی شوند.[15]

5. مستأمنون

آخرین گروه از اعضای دارالاسلام، افراد یا گروهی از دارالحرب اند که طبق امان نامه ای در دارالاسلام حضور دارند و دولت اسلامی موظّف است همانند مسلمانان از آنان محافظت کند.مستأمن کسی است که از مسلمان یا مقامی در دولت اسلامی طلب امان می کند. قرارداد امان، نوعی تعهّد حمایتی در روابط خارجی دولت اسلامی با بیگانگان است.[16] این قرارداد به منظور ایجاد امنیت جانی و مالیِ فرد مستأمن (مثل سفیر، تاجر و گردشگر) توسط دولت اسلامی در دارالاسلام تشریع شده است. خداوند در آیه ششم از سوره توبه به پیامبر (ص) می فرماید: «اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به آنان پناه بده، تا کلام خدا را بشنوند پس از آن او را به مأمنش برسان ». علاوه بر آن در روایات آمده است که ابوالعاص بن ربیع، شوهر زینب دختر پیامبر (ص)، که مشرک بود و در مکه مانده بود، در سفری تجارتی، با عده ای از سربازان پیامبر (ص) روبه رو شد و سپس به منزل زینب پناه برد و از وی امان طلبید و پیامبر (ص) نیز از عمل او حمایت کرد.[17] در روایت دیگر از پیامبر (ص) آمده است که حضرت فرمود:

«و ایما رجل من اقصاکم او ادناکم، و من احراراکم او عبیدکم، اعطی رجلاً منهم اماناً او اشار الیه بیده، فاقبل الیه باشارته فله الامان حتی یسمع کلام اللَّه فان قبل فاخوکم فی الدین و ان ابی فردوا الی مأمنه».

بر این اساس اگر برده ای از مسلمانان، به اشاره هم به کسی امان دهد امانش پذیرفته می شود؛ از این رو حتی ضرورت ندارد که امان دهنده، حاکم اسلامی یا مقامی از مسئولان رسمی دولت اسلامی باشد. به همین دلیل زن نیز می تواند امان دهد، همچنانکه در روایت زینب آمد.

علاوه بر این موارد، سفرا و تجّار نیز می توانند از طریق عقدالامان، مصونیت های دارالاسلام را به دست آورند. درباره سفیران، روایاتِ گران قدری از نبیّ اسلام (ص) نقل شده است، از جمله پیامبر (ص) فرمود: «لا یقتل الرُسل و لا الرُهن؛ یعنی فرستادگان و گروگان ها کشته نمی شوند».[18] در روایت دیگر می خوانیم: «مضت السنة (علی ) ان لا تقتل الرُسل؛ یعنی سنت بر این جاری است که رسولان و پیام آوران نباید کشته شوند».[19]

مهم تر از آن، داستان رسولان مسیلمه نزد پیامبر (ص) است. مسیلمه که دعوی نبوت کرده بود طی نامه ای به پیامبر (ص) نوشت: «از مسیلمه رسول خدا به محمد رسول خدا، سلام علیک، من در این کار (رسالت) با تو شریک شده ام. نصف زمین برای من و نصف زمین برای قریش. ولی قریش قوم متجاوزی است». آنگاه نامه اش را دو نفر به حضرت دادند. حضرت فرمود: شما چه می گویید؟ گفتند: ما نیز همین را می گوییم. حضرت فرمود: «لولا ان الرسل لا تقتل لضربت عناقکما؛[20] به خدا سوگند، اگر کشتن فرستادگان جایز بود، شما را گردن می زدم». برخی از فقهای اهل سنت با استناد به عموم ادلّه مستأمن، شغل تجارت در دارالاسلام را نوعی مصونیت برای تاجران کافر دانسته اند. حتی مالکی و حنبلی، صرفِ تجارت را نوعی امان دانسته و احراز مصونیت او را منوط به اذن حاکم اسلام نمی دانند.[21]

در پایان این بخش، ذکر چند نکته لازم است:

1. مدت امان می تواند موقت یا طولانی باشد، تعیین مقدار وقت امان بسته به مصلحتی است که حاکم اسلامی درمی یابد. وقت امان نه مقیّد است به سماع کلام خداوند[22] [حتی یسمع کلام اللَّه در آیه جواز امان ] و نه مقیّد است به چهار ماه.[23]

2. تمام آنچه گفته شد مربوط به امان خاص بود. در شریعت اسلامی نوع دیگری از امان وجود دارد که به آن امان عام یا هدنه، موادعه و معاهده بین دولت اسلامی با دارالحرب می گویند. این نوع معاهده، مصالحه بر ترک مخاصمه و جنگ بین دو دار است. مستند دینی آن نیز پیمان پیامبر گرامی اسلام (ص) با سهیل بن عمرو به مدت ده سال در صلح حدیبیّه است. علاوه بر این، آیاتی نیز خطاب به پیامبر (ص) وجود دارد که چنین معاهده مهمی با دارالحرب را سفارش می کند: «وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّه اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ».[24] «إِلاّ الَّذینَ عاهَدْتُّم مِّنَ الْمُشرِکینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهروا علَیْکُمْ احداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مدَّتِهِمْ اِن اللَّه یُحِبُّ الْمُتَّقینَ».[25]

3. البته در مورد ماهیت عقد امان میان فقهای شیعه و سنی اختلاف نظر است، فقهای حنفی امان را جایز می دانند و معتقدند حاکم اسلامی در صورت مصلحت می تواند آن را نقض کند. فقهای شیعه و زیدیه آن را از عقود لازم دانسته و از طرف مسلمانان غیر قابل نقض می دانند.[26]

4. براساس سیره رسول گرامی اسلام (ص) مستأمنون به ویژه سفیران (رسولان) دارای احترام و مصونیت های متعددی اند، از این رو مستأمنون از مصونیت شخصی کامل برخوردارند و تحت هیچ شرایطی نباید زندانی یا کشته شوند، حتی اگر فرستاده ای مرتکب جرم شود. از جمله این مصونیت ها می توان به آزادی مستأمنون جهت برپایی مراسم مذهبی و انجام دادن شعایر دینی اشاره کرد. به نقل ابن هشام پیامبر به هیأت نمایندگی مسیحیان نجران، اجازه داد که حتی در مسجدالنّبی آیین مذهبی خود را برپا دارند. آنان صورت خود را به سوی شرق برگردانده و نیایش به جای آوردند. مورّخان اسلامی آن را حادثه ای عجیب ذکر کرده اند.[27]

در سال نهم هجری که به علت عزیمت فرستادگان خارجی به مدینه به عام الوفود شهرت یافت، پیامبر (ص) هم هیأت های نمایندگی (وفود) را در مسجد - در جایی که ستون سفیران (اسطوانة الوفود) می نامید - به حضور می پذیرفت. خود و صحابه برای استقبال از آنان، لباس های خوب بر تن می کردند و برای یاد دادن آداب محلی برای نمایندگان خارجی بلال حبشی یا خلد بن سعید را به عنوان امین تشریفات می گماشت. میهمانان را در منازل مغیرة بن شعبه و رملة بنت حارث انصاری به عنوان دارالضیّافه، اسکان می داد و معمولاً از سفیر یا هیأت فرستاده شده، ورقی می گرفت و خود به عنوان رئیس دولت مدینه با آنان به زبان عربی سخن می گفت. نامه های ارسالی را مهر می زد و همواره به سفرا هدایایی به رسم یادبود تقدیم می کرد[28] و تنها به صورت مقابله به مثل، دستور به توقیف نماینده ای می کرد. چنان که مشرکان قریش، زمانی که عثمان، نماینده حضرت (ص) را دستگیر کردند، حضرت نیز در مقابل، به دستگیری نماینده آنان سهیل بن عمرو اقدام فرمود.[29]

2. دارالحرب، هویت و اعضای آن

مراد از دارالحرب، داری است که مسلمانان بر آن سلطه ندارند و احکام اسلامی نیز در آن جا جریان ندارد.[30] با این همه، دولت اسلامی می کوشد با آن، روابطی صلح آمیز برقرار کند. ساکنان این دار همان کسانی هستند که اسلام از سرِ میل آنان را به پذیرش اسلام دعوت می کند. گر چه برخی در روابط بین دارالاسلام و دارالحرب به استناد پارهای از آیات همچون «قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کافَّةُ کمَا یقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَ اعْلَمو أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ»،[31]از یک منازعه و ستیز دایمی دفاع کرده اند و این آیه را ناسخ آیه شریفه: «لا اکراه فی الدین»[32] دانسته اند؛ با این همه بسیاری از مفسران، مفاد آیه قبلی را جایی می دانند که مشرکان عهد و پیمان خود را شکسته باشند. علاوه بر این در سیره رسول اسلام نیز آمده است که حضرت به فرماندهان سپاهش فرمود: و اذا لقیت عدوک من المشرکین فادعهم الی ثلاث خصال... ادعهم الی الاسلام فان اجابوا فاقبل منهم و کف عنهم... فان ابوا فسلهم الجزیة. از این رو، دولت اسلامی همواره می کوشد تا با برقراری روابط مسالمت آمیز، زمینه های دعوت آنان را به اسلام فراهم کند. در ذیل به بررسی پاره ای از مسایل در روابط بین دارالاسلام و دارالحرب می پردازیم:

1- دولت اسلامی می تواند از برخی از کشورهای مشرک و اهل کتاب در جنگ طلب مساعدت کند، زیرا پیامبر (ص) در غزوه حنین در سال هشتم هجری از صفوان بن امیّه که از مشرکان بود درخواست کمک کرد.[33] البته برخی به استناد حدیثی از عایشه که گفت: «خرج رسول اللَّه قبل بدر فلما کان بحرة الوبر ادرکه رجل قد کان یذکره منه جرأة و نجدة ففرح اصحاب رسول اللَّه حین راوه فلما ادرکه قال لرسول اللَّه (ص) جئت لا تبعک و اصیب معک قال له رسول اللَّه (ص) تؤمن باللَّه و رسوله؟ قال لا، قال فارجع لن استعین بمشرک»[34] گفته اند: پیامبر (ص) در جنگ بدر مساعدت مشرکی را نپذیرفت، که البته احتمال دارد پیامبر (ص) از خیانت احتمالی اش در هراس بوده و مساعدت او را رد کرده است.

2- دولت اسلامی به تمام پیمان ها و معاهداتی که با واحدهای سیاسی دارالحرب منعقد می کند باید پایبند بماند. علاوه بر آیات مبارکه «یا ایُّهَا الَّذینَ ءامَنُو أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»[35] و «وَ أَوْفُوا بِعَهدِاللَّهِ إِذا عَاهَدتُمْ»[36] و «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ أنَّ الْعهْدَ کانَ مسْئولاً»،[37]حدیث مشهور نبوی (ص) نیز به طور عام دلالت می نماید که: «المؤمنون عند شروطهم». از این رو دولت اسلامی به هر نوع قراردادی که از نظر لغت مصداق شرط، عقد و عهد باشد باید عمل کند و حقّ به هم زدن آن را ندارد. حتی در روایات دیگری نبیّ اسلام (ص) فرمود: «من قتل معاهداً لم یرح راحة الجنة؛ کسی که معاهد یا هم پیمانی را بکشد بوی بهشت را استشمام نمی کند». این دو دسته از آیات و روایات دلالت می کنند که اولاً وفای به عهد لازم است و ثانیاً ستم بر کسی که هنوز در پیمان با شماست حرام است.

3. معاهده یا موادعه با اهالی دارالحرب مشروعیت دینی دارد. مبنای روایی آن نیز انعقاد معاهده بین پیامبر گرامی اسلام با سهیل بن عمرو جهت متارکه ده ساله جنگ در صلح حدیبیه است. با این همه، فقهای اسلام تأکید می کنند که عاقد معاهده باید امام یا نایب امام باشد، زیرا اوست که به جای جهاد تشخیص می دهد که با کفار و مشرکان، پیمان ترک منازعه منعقد کند، به ویژه آن که اگر خود مشرکان مطالبه صلح کنند بنا به آیه شریفه «وَ اِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ توَکَّلْ علَی اللَّه »[38] باید با آنها صلح کرد. حتی برخی از فقهای اهل سنت مثل ابوحنیفه و اوزاعی پرداخت مقداری مال و پول به کفار را جهت تعمیق صلح جایز دانسته اند. به ویژه در شرایط ضعف مسلمانان که ضرورت دارد به هر نحوی که ممکن است مسلمانان از شرّ کافران درامان بمانند. از این رو در برقراری صلح و بستن پیمان با مشرکان همواره وجود مصلحتی الزامی است و مصلحتی بالاتر از آرامش و سکون جهانیان و دعوت آنان به حق وجود ندارد.

سخن پایانی

برخلاف نظر برخی از شرق شناسان که اصل در روابط بین دارالاسلام و دارالحرب را جنگ پنداشته و گسترش اسلام را در سایه شمشیر دانسته اند این مقاله می کوشد تا با بررسی نظریه سیاست خارجی دولت پیامبر (ص) در چهارچوب همان روابط دارالاسلام و دارالحرب، اسلام را از هر نوع خشونت و جنگ پیراسته کند. آنچه از مجموع سنت و سیره نبیّ گرامی اسلام (ص) به دست می آید آن است که نبیّ اسلام (ص) نگاه رحمت آلود به جهان دارد و همواره می کوشد حتی با مشرکان روابطی صمیمی برقرار کند. احترام از سوی پیامبر (ص) همواره یک طرفه آغاز می شود و جهت مقابله به انتظارِ عکس العمل طرف مقابل را می ماند. به همین دلیل او می کوشد تا کفّار و مشرکان را از دار ساختگی دارالحرب خارج و آنان در دارالعهد سکنا دهد.

پی نوشت

[1] علی اکبر کلانتری، «دارالاسلام و دارالکفر و آثار ویژه آن دو»، مجله فقه، ش 10، ص 36.

[2] مثلاً بکیر بن اعین از ابی جعفرعلیه السلام نقل می کند: «قال: کان امیرالمؤمنین علیه السلام، اذا نفی احداً من اهل الاسلام نفاه الی اقرب بلد من اهل الشرک الی الاسلام فنظر فی ذلک، فکانت الدیلم اقرب اهل الشرک الی الاسلام». محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ابواب حدالمحارب، باب 18، ح 6.

[3] عبدالنعم بدراوی، القانون الرومانی، ص 198.

[4] حامد سلطان، القانون الدولی، ص 369.

[5] این برخلاف دیدگاه مجید خدوری در اسلام و الحرب فی الشریعة الاسلامیه است.

[6] عقیل سعید، «قراردادهای بین المللی در اسلام»، مجله معرفت، ش 43، ص 100.

[7] فرقان (25) آیه 1.

[8] علی اکبر کلانتری، پیشین، ص 33 - 115.

[9] بخش کوچکی از روایت مفصّلی است که صحیح مسلم آن را نقل کرده است: صحیح مسلم، ج 1، ص 22. و ر. ک: همان، ج 2، ص 136 و 137.

[10] همان، ص 137.

[11] المغنی، ج 8، ص 108.

[12] صحیح بخاری، ج 4، ص 196.

[13] امام مالک الموطاً، الزکاة - جزیة اهل الکتاب و المجوس، ج 1، ص 207.

[14] محمدحسن نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام (تهران: دارالکتاب الاسلامیه، 1392 ق)، ج 21، ص 227 - 228.

[15] آیة الله سید علی خامنه ای، اجوبة الاستفتائات، (دارالوسیله)، ج 1، ص 304، سؤال 1076؛ میرزا جواد تبریزی، صراط النجاة فی اجوبة الاستفتائات، (دفتر نشر برگزیده، 1416 ق)، ص 555، سؤال 1538؛ میرزا حسن بجنوردی، القواعد الفقهیه، (قم: موسسه اسماعیلیان، 1410 ق)، ج 5، ص 153.

[16] عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، (تهران: امیرکبیر، 1366)، ص 46.

[17] جواهر الاخبار للصعدی، ج 6، ص 452 و ر. ک: البخاری، الادب، ج 4، ص 75.

[18] محمد بن حسن حر عاملی، پیشین، ج 11، ص 90.

[19] سنن بیهقی، ج 9، ص 212.

[20] سنن ابی داود، ج 2، ص 76.

[21] عباس شومان، العلاقات الدولیه فی الشریعة السلامیة (قاهره: الدارالثقافیه للنشر)، ص 78.

[22] همان، ص 82.

[23] المغنی، ج 8، ص 400.

[24] انفال (8) آیه 61.

[25] توبه ( 9) آیه 4.

[26] عباسعلی عمید زنجانی، پیشین، ص 47.

[27] ابن هشام، سیره رسول اللَّه، ص 402 و ر. ک: سلوک بین المللی دولت اسلامی، ترجمه و تحقیق محقق داماد، ص 173.

[28] عبدالقادر سلامه، قواعد السلوک الدبلوماسی فی الاسلام، (قاهره: دارالنهضة العربیه، 1997 م)، ص 38 - 42.

[29] ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 46.

[30] عباس شومان، پیشین، ص 51.

[31] توبه (10) آیه 36.

[32] بقره (2) آیه 256.

[33] ابن هشام، پیشین، ج 4، ص 86.

[34] المغنی، ج 8، ص 414.

[35] مائده (5) آیه 1.

[36] نحل (16) آیه 91.

[37] اسراء (17 ) آیه 34.

[38] انفال (8) آیه 61.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان