روزنامه فرهیختگان - مهدی فدایی مهربانی: ایران عصر صفوی در اصفهان، شاهد شکلگیری یکی از بزرگترین مکاتب فلسفی بود. با حکمای مکتب اصفهان شاهد شکلگیری شکل منسجم فلسفه شیعی در ایران هستیم. حکمای بزرگی که هم میراثدار حکمای الهی پیشین بودند و هم به پایگاهی برای متأخران بدل شدند. از خصوصیات اندیشمندان مکتب اصفهان این است که «علاوهبر اینکه در حکمت و مباحث عقلی صاحبنظر بودند، درمورد علوم نقلی مانند فقه، حدیث، رجال و درایه نیز از مهارت و توانایی لازم برخوردار بودند.» (دینانی، 1385، ج 2: 326) این ویژگی را در میرداماد، شیخ بهایی، میرفندرسکی، ملاصدرا، فیض کاشانی و باقی حکمای مکتب اصفهان شاهدیم.
اگر بخواهیم یک تقسیمبندی کلی از تاریخ حکمت الهی ارائه دهیم، این گروه از فلاسفه را باید بهعنوان حکمای پیشرو درنظر آوریم. در نظام معنایی حکمای پیشرو، تفرق و پراکندگی معارف شیعی بهنوعی وحدت و یگانگی مبدل گشته، همین امر بستری برای طرح اندیشه سیاسی عرفانی در ایران میشود. حکمای پیشرو عنوانی است که برای حکمای متقدم این دوره میتوان درنظر گرفت. در طبقهبندی حکت الهی پنج جریان کلی را میتوان شناسایی کرد:
1- قدمای حکمت الهی؛ ابنعربی و حکمت شاعرانه شاعران
2- حکمای صوفی؛ کبری، نسفی، قونوی، عطار، بوسعید، سمنانی و...
3- حکمای پیشرو؛ آمیزش عرفان اسلامی و حکمت در مکتب اصفهان
4- حکمای الهی متأخر بر صدرالمتألهین و نقد و نظر بر حکمت متعالیه
5- حکمای الهی معاصر و پیجویی حکمت متعالیه
هریک از این جریانات نماینده نظام معنایی خاصی است و هریک از آنها شامل شعب مختلفی است. از دل این پنج جریان، یک جریان قوی با ظرفیت سیاسی وجود داشت که همچون نخ تسبیح کل جریانات فوق بوده و نهایتا میان حکمای الهی معاصر به امام روحالله خمینی رسید. مطالعه این جریان حاکی از این است که جریان خاصی در حکمت الهی رفتهرفته به اجتماعیات و سیاست گرایش یافته است و این به این جهت است که در نظام معنایی حکمای فوق، مفاهیم دارای کارکرد و معانی اجتماعی بودهاند. بهعنوان مثال تعریفی که از تَرک میان صوفیان وجود داشته است، غالبا به عزلت تعبیر شده و این درحالی است که ترک در میان عرفای جریان فوق، ترک فضولات و نه ترک مالابُدّ است. (نسفی، نسخه B/253: 142) نظیر همین تفاسیر بوده که یک صوفی را به زاویه میکشانده و دیگری همچون نجمالدین کبری را به مبارزه در مقابل حمله بیگانگان و شهادت فرامیخوانده است. اکنون به یکی از مهمترین حکمای پیشرو در حکمتالهی مکتب اصفهان میپردازیم.
شیخ بهایی که بود؟
حکیم بزرگ عصر صفوی، شیخبهاءالدین عاملی معروف به شیخبهایی، شخصیتی جامع، معقول و منقول بود. او در سن 13سالگی با پدرش به ایران آمد و خیلی زود به زبان فارسی تسلط یافت، تا بدانجا که او را معمولا «بهترین شاعر فارسیزبان قرن دهم» (نصر، 1387: 114) میدانند.
پدر او در لبنان رهبر شیعیان بود و نزد شهید ثانی شاگردی کرده بود. پس از شهادت استاد در سال 966، او به همراه فرزندش به ایران آمد. شیخعباس قمی معتقد است «مراتب آن جناب در علم، فقه، فضل، تحقیق، تدقیق و جمیع علوم و فنون و حسن تصنیف و جودت تعبیر و رشاقت تحریر و جمیع محاسن، اشهر و اکثر از آن است که ذکر شود و علمای شیعه و سنی به مدح و ثنای او رطباللسان و عذبالبیان شدهاند.» (قمی، 1387: 636) قمی سپس عبارت یکی از علمای اهل سنت درمورد شیخ را آورده که وی را «أحقّ من کلّ حقیق بذکر أخبار» و عالمی شیعی که وی را «بحر العلم المتلاطمه بالفضایل أمواجه... فهو علامّه البشر و الملّه» (قمی: همان) معرفی کرده است. دانشمندان بزرگ دوران صفوی نظیر محمدتقی مجلسی، صدرالدین شیرازی، ملامحسن فیضکاشانی و سیداحمد علوی از شاگردان او بودند.
شیخ از مهمترین علمای عارف مشرب ضد صوفی این دوره است. به گزارش مجلسی دوم، شیخ بهایی، شاهعباس را بر سر قبر بایزید بسطامی برده است و در آنجا بحثی میان یک عالم ضد صوفی و شیخ بهایی درمورد بسطامی درمیگیرد. (جعفریان، 1388، ج 1: 756) این خود حاکی از آن بود که عرفان شریعتمحور تا چه پایه میان علما مورد اقبال بوده است.
او در فلسفه، عرفان، فقه، ریاضی، هیات، نجوم، علوم غریبه و حتی در معماری، مهندسی و دیگر علوم، استادِ زمان و شاعری با ذوق به سبک مولانا و حافظ بود؛ او سبک عراقی را در دوره صفویه احیا کرد. بهزعم نصر اگر قرار شود وی را با شخصیتهای فکری غربی مقایسه کنیم، «باید او را ترکیبی از لئوناردو داوینچی و آنسلم قدیس (یا برنارد قدیس) بدانیم.» (نصر، 1382: 57)
آثار شیخ
در میان آثار وی در معماری، مسجدشاه اصفهان که از عجایب هنر اسلامی است و حمام معروف و اسرارآمیز گلخن قرار دارد که هیچ سوختی مصرف نمیکرد؛ با تخریب حمام از روی کنجکاوی، تنها شمعی را در زیر خزینه حمام یافتند که شیخ با محاسبهای دقیق در کانون خزینه قرار داده بود. این کنجکاوی به قیمت خاموشی حمام برای همیشه تمام شد.
با این وجود برخی برآنند نبوغ شیخبهایی در این حقیقت نهفته است که اعتبار والای عرفان الهی را در برابر همه علوم نشان داده است؛ آن هم درحالی که خود در همه علوم مرتبه استادی داشت. (نصر، 1383: 367) و این نشان میدهد نظرات شیخ بهایی از سر آگاهی و استادی بیان شده است. شیخ بهایی در مثنوی بلندی به نام موش و گربه که در آن گربه تمثیلی از علوم صوری و ظاهری و موش نماد علم باطنی است، نشان میدهد که علوم باطنی از اعتبار بیشتری نسبت به علوم ظاهری برخوردارند. موش که نماد نفساماره انسان است به مکر و حیله میخواهد از دست عقل خلاصی یابد و پیروی شیطان کند. (شیخ بهایی، بیتا/ الف: 211)
موضوع شعر نیازهای بنیادهای دینی و اجتماعی به معرفت باطنی و خطر غفلت و جهالت است که همواره در کمین بینشهای ظاهربین نشسته است. شیخ بهایی همچنین در سراسر این اثر به رجحان شهود عقلانی بر معرفت استدلالی تاکید میکند. (نصر، 1383: 367) همچنین حکایت شیخبهایی در داستان یک معتزلی و مرد صوفیای که در هیات مرد دیوانهای به نام بهلول ظاهر شده نیز جالب توجه است و حکایت از برتری سلوک قلبی بر برهان عقلی در نزد وی دارد.
شیخ بهایی در مثنوی نان و حلوا گرایشات عارفانه خود را اظهار داشته، به اهل مدرسه که در آن دوره به نماد علم ظاهر بدل گشته بودند، انتقاد میکند که «ایها القوم الَذی فِیالمدرسه/ کلّ ما حصّلتموه وسوسه» (شیخبهایی، بیتا/ ب: 6) اهمیت شیخ بهایی و گرایشات باطنی وی هنگامی عیان میشود که غافل از این نباشیم وی در دوره شاهعباس اول بزرگترین فقیه و «مجتهدالزمان» بوده، منصب «شیخالاسلامی» را نیز به عهده داشت. او همان زمان که منصب شیخالاسلامی را برعهده داشت، رسالهای صریحا صوفیانه به نام الوحدهالوجودیه نگاشت(1). دیگر آثار وی حاکی از گستره دانش وی در علوم مختلف است. برخی از این آثار عبارتند از: فوائدالصمدیه در صرف و نحو عربی که همچنان از اعتبار برخوردار است، کتاب معروف کشکول که بر سنت کشکولنویسی متقدمین به نگارش درآمده است و بوزورث آن را شامل حوزه وسیعی از دانشها از قدمای یونان تا پیامبران یهودی دانسته است (Bosworth, 1989: 23)، جامع عباسی کتابی فارسی در علم فقه، مثنویهای موش و گربه، نان و حلوا، شیر و شکر و طوطینامه در ادبیات منظوم، رسالهای به نام خلاصه فیالحساب در علم جبر، تشریحالافلاک در هیات و نجوم و رساله عروهالوثقی در تفسیر قرآن(2)، حبلالمتین در احکام طهارت و نماز، مشرقالشمسین و اکسیر السعادتین در آیات احکام، حدائقالصالحین در شرح صحیفه سجادیه، اربعین که در سنت 40حدیثنویسی است و آثار بسیار دیگری که موجود است.
اندیشه شیخ
شیخبهایی به لحاظ تأملات سیاسی دارای مشخصات اندیشه سیاسی علمای کلاسیک شیعه است؛ یعنی اندیشه سیاسی وی دارای وجه ایجابی در زمان حضور امام و وجه سلبی به هنگام غیبت امام است. او بر این باور است که نسبت حکومت نسبت به جامعه، همانند نسبت روح برای جسد و سر برای بدن است؛ یعنی جامعه در هر صورت برای ادامه حیات، نیازمند حکومت است، چنانکه جسم بدون روح خواهد مرد.
شیخ در اثبات این نظر خود به روایاتی نظیر «لاتخلو الارض من قائم لله بحجه أمّا ظاهر مشهود أو خائف مغمور» استناد کرده است. در شرح این حدیث برای «حجت ظاهر و مشهود» به امامت حضرت علی(ع) در ایام خلافتش مثال میزند و برای «حجت خائف و مغمور» یعنی امام پنهان و غیر متظاهر بالدعوی، به امامت آن حضرت در ایام خلافت خلفای سهگانه و نیز امامت 11 امام بعدی اشاره میکند. وی در ادامه برای توضیح بیشتر به حدیث مشهور پیامبر «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه» تمسک جسته و مصداق آن را در عصر غیبت، امام زمان(ع) میداند. شیخ بهایی در پاسخ به برداشت ناصواب اهل سنت از این روایت که معتقدند مراد از امام زمان، صاحبان شوکت و پادشاهان دنیا هستند، خواه عالم باشند یا جاهل و خواه عادل باشند یا فاسق مینویسد: «اگر مراد از امام زمان، صاحبان شوکت و ملوک دنیا بدون رعایت شرایط امامت و رهبری باشند، چه فایدهای بر شناخت انسان نادان و فاسق مترتب است تا اگر کسی او را نشناخت و مرد، به دین جاهلیت از دنیا رفته باشد؟» (شیخ بهایی، 1373: 206-207؛ لکزایی، 1385: 283)
این نظر از سوی شیخبهایی از سویی مشابه نظر فقهای شیعی است و از سویی تاکید بر نقش امام به مثابه انسان کامل دارد چنانکه در عرفان شیعی شاهدیم. بهطور کلی میتوان گفت مباحث شیخبهایی در این زمینه کاملا مشابه نظرات فقهای عارف شیعی است که از دوره صفویه به بعد با آنها آشنا میشویم. مطابق همین جریان فقهی-عرفانی، عدالت در اندیشه سیاسی از جایگاه ممتازی برخوردار خواهد بود و عدالت حقیقی تنها در گرو حضور امام معصوم است؛ در غیر این صورت باقی سلاطین، حاکم جور هستند.
همکاری اجباری شیخ با شاه عباس صفوی
شیخبهایی با وجود این اعتقادات، اعتقادی به همکاری با سلطان جور ظالم نداشت. اما از طرفی در دوره شاهعباس صفوی مهمترین منصب مذهبی، یعنی منصب شیخالاسلامی داشت. برخی معتقدند شیخ بنا به سه دلیل تقیه، مصلحت عامه و امر به معروف و نهی از منکر، عملا به همکاری با سلطان پرداخته است. (رک: سلطان-محمدی، 1380: 4) با این توصیفات میان نظر و عمل شیخبهایی تفاوت وجود داشته است. شیخ در کتاب اربعین به پرسش یکی از نویسندگان بنیامیه اشاره میکند که درمورد ضرورت همکاری با سلطان از امام صادق(ع) نظرخواهی میکند. امام در پاسخ به نفی همکاری با بنیامیه اشاره کرده و دلیل ایشان حقی است که از ائمه سلب شده است. بدینترتیب بنیامیه به مثابه حاکم ظالم محسوب شده و رأی به حرمت همکاری با ایشان طبیعی است. (شیخبهایی، 1373: 103) اما به نظر نمیرسد بیرون کشیدن حکم «الفرار از قرب شاهان الفرار» (شیخ بهایی، بیتا/ الف: 19) از این حدیث که شیخ بهایی سر میداده است، چندان منطقی باشد؛ چه این حدیث متوجه شرایط حضور معصوم در دوره حاکم ظالم است و نه شرایطی که امام(ع) غایب بوده و به حکم عقل اداره جامعه نیاز به یک حاکم دارد.
بهطور کلی جدای از تقیه، مصلحت عامه و امر به معروف و نهی از منکر، شاید شیعه و عادل بودن شاه صفوی دو دلیل اصلی برای همکاری شیخبهایی با سلطان بوده باشد. به هرحال از فحوای کلام شیخ برمیآید که او درمورد «سلطان ظالم» ندای الفرار سر میداده است؛ البته با توجه به اینکه شیخبهایی در این مورد سکوت کرده و تنها حکم به حرمت همکاری با سلطان ظالم داده است، میتوان استنباط کرد که در نظر وی، با توجه به عمل سیاسیاش همکاری با سلطان جائرِ عادل میتواند خالی از ایراد باشد.
به گزارش شیخعباس قمی، شیخ در اواخر عمر «نشئه فقر و درویشی بر مزاج شریفش غلبه کرد و در کسوت درویشان، مسافرت اختیار کرد.» (قمی، 1387: 641) و آخرین سفر خویش را به مکه رفت. به نوشته تنکابنی، شیخ بهایی در 77 سالگی که از زیارت حج برگشت، مدتی در قبرستان تخت فولاد اصفهان با اهل قبور مکالمه داشت. (تنکابنی، 1383: 229) قمی هم به این واقعه اشاره کرده (قمی، 1387: 646) و هر دو آوردهاند روزی تعدادی از شاگردان از جمله محمدتقی مجلسی نیز با وی همراه بودند که «شیخ از قبر بابا رکنالدین صدایی شنید» و باعث شد با حالت تضرع «عبای خود را بر سر انداخته و با احدی تکلم نکرده» و به خانه برگشت. شاگردان با اصرار از شیخ فهمیدند کلامی که شیخبهایی شنیده این بوده که «شیخنا! در فکر خود باش» (همان: 646) شیخ مدتی به عبادت مشغول بود تا اینکه در دوازدهم شوال سال 1030رخت بردار بقا کشید و بنا به وصیتش، درکنار مضجع شریف علی بن موسیالرضا(ع) آرام گرفت.
پینوشتها:
1. دو نسخه از این رساله در کتابخانه خدیویه مصر به شمارههای نخ293 و نع16372 موجود است.
2. مشخص نیست چرا سیدحسین نصر موضوع این کتاب را در علم اسطرلاب دانسته است. (رک: نصر، 1383: 367) این کتاب در تفسیر قرآن است؛ چنانکه قمی در دوجا تصریح کرده. (قمی، 1387: 641، 643) تنکابنی نیز همین بر همین نظر است و به رسالات دیگری با عناوین رساله در قبله و اسطرلاب به زبان فارسی و کنز و اسطرلاب به زبان عربی اشاره کرده که شیخبهایی و در علم اسطرلاب نگاشته است. (تنکابنی، 1383: 232) ابوالقاسم گرجی نیز به همین سیاق ثبت کرده است. (گرجی، 1385: 236)