خبرگزاری فارس: دو دسته روحانیون امام را در انقلاب یاری کردند؛ دسته نخست روحانیون عملگرای انقلابی بودند و دسته دیگر در بعد فرهنگی زمینه انقلاب را فراهم کردند. حجتالاسلام رسول جعفریان در کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی بین سالهای 1320 – 1357 با تقسیم بندی اقدامات روحانیونی که دل به انقلاب اسلامی به رهبری امام دادند مینویسد: «کسانی بودند که ساواک از آنان با عنوان روحانیون افراطی یا ناراحت یاد میکرد. این افراد به رغم داشتن فعالیتهای علمی و عمدتاً شاگردی امام و دیگر مراجع قم، به لحاظ رفتار سیاسی، عملگرا بودند. در رأس اینان آیتالله منتظری و عبدالرحیم ربانی شیرازی بودند. ربانی شیرازی به لحاظ تشکیلاتی، قوت فکر انقلابی، مقاومت برابر انحرافات فکری حرف اول را میزد. مرحوم ربانی با شهامت بینظیر و مبارزات پردامنه خود، یکی از پرنقشترین افراد در نهضت اسلامی ایران بود. وی نخستین کسی بود که از زمان حیات آیتالله بروجردی مرجعیت امام خمینی را مطرح و آن را دنبال کرد.»
آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی
وی همچنین محرک اصلی بسیاری از رویدادهای نهضت امام در فاصله سالهای 41 تا 43 بود؛ امری که به خوبی از اسناد ساواک نیز به دست میآید. از وی به عنوان «مخ و مغز نهضت روحانیت» یاد شده که چندان بیراه نیست. این قبیل افراد که سخت پایبند مبارزه عملی بوده و در این راه هراسی نداشتند بیشتر سالهای جوانی خویش را بین زندان و تبعید و آزادی به سر برده و میکوشیدند تا ضمن مبارزه، از اقداماتی که دیگر گروههای مذهبی داشتند؛ حمایت کنند. در این گروه چهرههای زیادی حضور داشتند که مرور بر مبارزات آنان دشوار است. یکی از همین چهرهها شهید محمدرضا سعیدی خراسانی یک روحانی شیفته امام و از مبارزان برجسته بود.
امام در نامهای به او نوشته بودند: «من از افرادی مثل شما آنقدر خوشم میآید که شاید نتوانم عواطف درونی را آنطور که هست ابراز کنم.» وی نیز به طور متقابل در سخنرانی خود در سال 1349 گفته بود: «اگر پاره پارهام کنید، هر قطره خونم ندا میدهد خمینی، خمینی.»
نمونههای دیگر این گروه علیاکبر هاشمی رفسنجانی، فضلالله محلاتی، مهدوی کنی، ابوالقاسم خزعلی، محمد یزدی، صادق خلخالی، محمدعلی گرامی، حسن لاهوتی، محمدعلی موحدی کرمانی، علی مشکینی، عبدالکریم هاشمینژاد، سیدعلی خامنهای، سیدعلی اندرزگو، غلامحسین جعفری، مهدی شاهآبادی، علی موحدی ساوجدی، علیاصغر مروارید، جعفری گیلانی، محمدتقی عبدوست، محمدرضا فاکر، عبدالمجید معادیخواه و ... هستند که نقش مهمی در سیاسی کردن حوزه و محیطهای تبلیغی خود ایفا کردند.
گروه دوم نیروهایی بودند که پس از سال 42 نقطه ثقل فعالیتشان را روی تشریح مبانی فکری اسلام متمرکز کرده و به کارهای فرهنگی پرداختند. بنیادگذاری نهادهای فرهنگی اسلامی، پاسخگویی به شبهات ضد دین و مقابله با تبلیغات متجددین که وسائل ارتباط جمعی را در اختیار داشتند.
آیت الله مرتضی مطهری در اقتدا به امام خمینی در دهکده نوفل لوشاتو در پاریس
همچنین تلاش فکری غیرمستقیم برای نامشروع نشان دادن حکومت پهلوی، از نکاتی بود که مورد توجه این گروه قرار داشت. آقای مطهری در رأس این گروه از روحانیون بود. استاد مطهری همیشه طرف اعتماد امام بوده، از ایشان رهنمود میگرفت و میکوشید تا اوضاع فرهنگی ایران را به ایشان منعکس کند.
الویری میگوید وقتی که در سال 1356 برای دیدار امام به نجف رفتم و از ایشان پرسیدم که در مسائل فکری از چه کسی استفاده کنیم؟ امام فرمودند: «آقای مطهری یا کسی که ایشان معرفی نمایند» این امر سبب تعجب الویری شد.
در کنار این جریان که مبارزه فرهنگی را در اولویت قرار داده بود باید از کسانی مانند شهید بهشتی و به ویژه محمدتقی فلسفی یاد کرد که یک تاریخ 40 ساله از نقش برجسته منبرهای جدی و فرهنگی در ایران است.
همچنین میتوان از مرحوم محمدتقی جعفری، امامی کاشانی، محمدجواد باهنر و حلقه وابسته به آنان که سالهای در آموزش و پرورش به کار فرهنگی و عمدتاً تدوین کتابهای دینی برای آموزش و پرورش اشتغال داشتند یاد کرد که بیشتر افراد این گروه در سال 56 به طور صریح وارد عرصه مبارزه شده و ممنوعالمنبر شدند. برخی از آنان مانند شهید باهنر در سال 1350 نیز از منبر رفتن ممنوع شده بودند.
تأسیس مدرسه «دین و دانش» در قم توسط شهید بهشتی در سال 1330 یکی از اقدامات مهم فرهنگی بود که در امتداد سیاست تأسیس مدارس ملی و مذهبی دنبال میشد. در قم آقای محمد تقی مصباح نیز که تا سال 1344 سخت مشغول فعالیتهای سیاسی مطبوعاتی بود به کار فرهنگی روی آورد. شهید محمد مفتح از دیگر چهرههای فرهنگی این دوره بود که در تهران پایگاهش مسجد قبا بود.»