«میان اسید دست و پا میزدم، کف آبدارخانه افتاده بودم و جلز و ولز میکردم. آنقدر آن لحظه درد و وحشت داشتم که حتی متوجه ضربات چاقویی که به شکمم میخورد هم نشدم، بعدها در معاینات پزشکی قانونی مشخص شد که در همان لحظات 16ضربه چاقو هم خورده بودم.»
به گزارش به نقل از صبح نو ،اینها بخشی از صحبتهای محسن است. آقای محسن مرتضوی از قربانیان اسیدپاشی است. فردی که زندگیاش در کسری از ثانیه عوض شد و هویتش را برای همیشه از دست داد.
حالا دیگر محسن پس از سالها درمان، عبور از افسردگی و فشارهای روحی تبدیل به آدم دیگری شده است. آن کارمند سابق، امروز یک هنرمند است. منبتکاری کرده و نمایشگاه برگزار میکند و با دیگر قربانیان سعی در ارتباط گرفته تا به آنها بگوید میتوانند زندگیشان را با هویت جدیدشان شروع کنند.
برگزاری پنجمین نمایشگاه «هویت» قربانیان اسیدپاشی بهانهای بود که به سراغ آقای محسن مرتضوی برویم.
مرتضوی از مؤسسان و از اعضای هیأت مدیره انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی است که در سال جاری سه نمایشگاه و گالری برگزار کرده است. محسن میگوید: در سالهای قبل خیلی سختتر میتوانستیم از خود و سایر قربانیان اسیدپاشی نمایشگاه برگزار کنیم. اما حالا حساسیتهایمان کمی کمتر شده است.
مردم باورشان نمیشود که ما به جامعه بازگشتیم، حتی اگر توانخواه بودیم یا جزو افراد معلول جامعه بودیم، مردم راحتتر با ما کنار میآمدند و قضاوتمان میکردند.اما حالا بهشدت در معرض قضاوت مردم جامعه هستیم که باعث میشود بسیاری از قربانیان حتی از خانهشان بیرون نیایند و دچار افسردگی شوند.
محسن ادامه میدهد: « بارها شنیدهام که یکی زیر لب زمزمه کرده که بیین چه کار کرده است که خدا این بلا را بر سرش آورده! یا درگیر چه ماجرایی بوده که روی صورتش اسید پاشیدهاند! این قضاوتها من و امثال من را آزار میدهد و هر بار روحمان را زخم میکند.»
گاهی به ما میرسند و از درمانمان میپرسند و از روند اقدامات حقوقی که ما آنها را پاسخ میدهیم؛ اما گاهی سؤالهایی میپرسند که ما را اذیت میکند. مثلاً از ما میپرسند بچهات با تو کنار آمده؟
همسرت حاضر شده با تو زندگیاش را ادامه دهد و سوالهایی اینچنینی که به نظرم نیاز به فرهنگسازی دارد که مردم به حدود یکدیگر تعرض نکنند. به شأن اجتماعی ما توهین میکنند. ما با هر بار برگزاری این نمایشگاهها و ارتباط نزدیک قربانیان با مردم جامعه به دنبال این فرهنگسازی هستیم و البته یکی از سیاستهای این انجمن هم همین است.»
مرتضوی میگوید: «در نمایشگاه هم آثار همسرم است و هم آثار فرزندم و همچنین سایر هنرمندان قربانی و عادی. اینها را در کنار یکدیگر جمع کردهایم تا مردم بدانند که ما هم مانند سایر افراد جامعه با خانوادهمان زندگی میکنیم و با همکارانمان در معاشرتیم. ما سینما میرویم، تئاتر و شهربازی میرویم. تنها ظاهرمان عوض شده که این باعث شده هویتمان تغییر کند.
من محسن مرتضوی بعد از این اتفاق هویت دیگری پیدا کردهام. بهطور مثال قبلاً کارمند بودهام و حالا فعالیتهای هنری انجام میدهم. این تغییر تنها مربوط به من نیست و سایر قربانیان نیز همین وضع را دارند. به همین دلیل این نمایشگاه را «هویت» نامگذاری کردیم.»
«انجمن نخستین هدفی که دارد، این است که قربانیان اسیدپاشی را از کنج خانههایشان به دل جامعه بکشاند و این به جامعه آمدن همت زیادی میخواهد. چرا که این بچهها مشکلات مختلفی دارند. یکی افسرده است و دیگری چون چهرهاش ترمیم نشده نمیتواند بیرون بیاید. یکی مشکلات حقوقی دارد و دیگری مراحل درمانش طی نشده، انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی بهدنبال رفع مشکلات این قربانیان است.
در این انجمن هشت جراح بهصورت داوطلبانه فعالیت میکنند و 10وکیل خبره نیز بهصورت داوطلبانه و خیرخواهانه به دنبال پروندههای این قربانیان هستند. همچنین این انجمن با ایجاد قراردادهایی با مراکز درمانی، هزینههای جراحیها را به حداقل میرساند.
این انجمن مشاورههای درمانی و روانی دارد. همچنین کلاسهای آموزشی نظیر کلاسهای خوشنویسی، معرق، سفال و ... نیز برای این قربانیان برگزار میشود که نتیجه آن برگزاری همین گالری و نمایشگاههاست.»
جالب است بدانید در ذهن اکثر و اغلب مردم جامعه اینطور جا افتاده که قربانیان اسیدپاشی اغلب زنان هستند و دلیل این اتفاقها هم حتماً مثلثهای عشقی و تعصبات غیرمنطقی است.
اما قصه زندگی محسن مرتضوی اندکی متفاوتتر از این ماجراهاست. البته حالا هم تعداد قربانیان زن بسیار بیشتر از مردان قربانی شده است. چرا که به همان دلیلی که گفته شد، در گذشته اغلب علل این رخدادها انگیزههای عاطفی بوده که امروزه انگیزههای مالی نیز در بین آنها بهوفور دیده میشود.
بهخاطر مزاحمت تلفنی روی من اسید پاشید!
مرتضوی درباره علت حادثهای که برایش رخ داده میگوید: «من کارمند یک اداره بودم، خیلی ساده، مثل هزاران نفر دیگر. هنگامی که برای تعطیلات نوروز به مرخصی رفته بودیم. یکی از نگهبانان حراست، در تمام ایام نوروز برای آبدارچی شرکت مزاحمت تلفنی ایجاد میکرد. نگهبان شرکت در تعطیلات به آبدارچیمان
زنگ میزد و فوت میکرد. هنگامی که آبدارچیمان بعد از تعطیلات به شرکت برمیگردد، قصه را به همکاران میگوید و نگهبان شرکت به او میگوید این کار مرتضوی است! او به من گفته بود که چنین قصدی دارد!»
وی ادامه میدهد: «متأسفانه این آبدارچی هم کمی گوشهایش سنگین بود و از سمعک استفاده میکرد و از پشت گوشی تلفن قادر به تشخیص صدا نبود. خلاصه این که این نگهبان حسابی او را علیه من شورانده بود.»
مرتضوی میگوید: « من روز 19فروردین هنگامی که بعد از تعطیلات به محل کار برگشتم با آبدارچیمان مواجه شدم که حتی جواب سلام مرا هم نداد؛ البته آن لحظه گمان میکردم که سمعکش را روی گوشش نگذاشته است. اما او تصمیمش را گرفته بود که در چهار روز قبلش یک لیتر اسید خریداری میکند و یک چاقوی بزرگ قصابی هم همراهش میخرد.»
«من توی آبدارخانه بودم داشتم برای خودم چای میریختم که ناگهان آبدارچی را جلوی در دیدم که مرا صدا میزند و در حال فحش دادن است. تا برگشتم و به او نگاه کردم یک ظرف بزرگ اسید را روی من خالی کرد. همه این چیزها در کمتر از یک دقیقه اتفاق افتاد. لحظات اول گمان میکردم که آب گرم به من ریخته است. من دیگر چیزی نفهمیدم، کمکم هوشیاریام را هم از دست میدادم.
آنقدر در حال سوختن بودم که حتی درد چاقوهایی را که به من زد هم نفهمیدم. بعداً پزشکی قانونی در گزارشات خود آورده بود که 16ضربه چاقو هم به من وارد کرده است.» یکی دیگر از همکاران که صدای درگیری را میشنود، به سمت آبدارخانه میآید که حتی ته ظرف اسید را هم به او پاشیده و فرار کرد.» مرتضوی ادامه میدهد: «من دیگر چیزی نفهمیدم تا زمانی که در بیمارستان شنیدم که کد 99 را اعلام کردند.
آن لحظه گمان میکردم کارم تمام است که کد احیا کردن را اعلام کردهاند، باز هم چیزی نفهمیدم تا چندماه بعد که از کما بیرون آمدم. من 70درصد سوختگی داشتم و در آن پنج ماه در کما بودم و با دستگاه زنده بودم. از همان روز اول جراحیهای من شروع شد تا همین دو ماه پیش که من عمل 96ام خود را انجام دادم. حجم عملهای جراحی آنقدر زیاد است که دیگر بیهوشی برایمان بسیار خطرناک عنوان میشود، به همین دلیل چندین عمل جراحی را در قالب یک عمل انجام میدهیم.»
نخستینبار خودم را در سقف آسانسور دیدم
محسن مرتضوی میگوید: «تا مدتها آینه را از من پنهان میکردند تا خودم را نبینم. نخستینبار در سقف آسانسور بیمارستان که جنس استیل داشت خودم را دیدم. دیدم که تمام بدنم پانسمان است و فقط یک چشمم پیدا بود که در آن نیمه سوخته صورتم را دیدم.
دفعههای بعد وقتی کسی به ملاقاتم میآمد موبایلش را به بهانه بازی کردن میگرفتم تا تصویر خودم را در صفحه گوشی آنها ببنیم.» وی میگوید: «متهم روز دوم اردیبهشت در سلیمانیه عراق دستگیر میشود و او را تحویل مرزبانی میدهند و به تهران برمیگردانند و تا این لحظه در زندان رجاییشهر است. ناگفته نماند نگهبان شرکت هم که او را تحریک کرده بود در دو دادگاه شرکت کرده و بهدلیل اینکه تحریک به اسیدپاشی نکرده بود تبرئه شد.»
به گفته مرتضوی، یکی از مشکلاتی که در جامعه وجود دارد، خریدوفروش خیلی راحت اسید است. حتی بعضی ابزار فروشیها با پیک موتوری برایت اسید میآورند. یک موردی در اسلامآباد داشتیم که دو نوجوان 15ساله و 20ساله بر روی یک کودک 11ساله اسید پاشیدهاند! جالب است که بدانید اسید را هم نوجوان 15ساله خریداری کرده است!»
اعضای انجمن را چه کسانی تشکیل میدهند؟
یکی دیگر از قربانیان اسیدپاشی هم که عضو این انجمن است، چند میلیون از یکی از دوستانش طلب داشته و وقتی پولش را از او طلب میکند، دوستش روی او اسید میپاشد! حالا هم که متهمش در زندان است، به او میگوید تا رضایت ندهی از پول خبری نیست! یک قربانی 15ساله هم داریم. نامش آرزو است و زن داییاش به او، مادرش و دو خواهرش اسید پاشیده که متأسفانه آرزو از همه بیشتر آسیب دیده است. آنها هم هیچ اختلاف خانوادگی نداشتند و این ماجرا از یک حسادت ساده شروع میشود و البته ناگفته نماند که متهم پرونده آنها نیز تبرئه شده چون دادگاه تشخیص داده که او دچار اختلالات روانی است.»
مرتضوی میگوید: «من رضایت ندادهام و بعدها هم چنین کاری نمیکنم. چرا که خیلیها در جامعه بر این باورند که متهمان اسیدپاشی بعد از دو سال تبرئه میشوند. همین نکته را یکی از متهمان به قاضی دادگاه گفته بود. گفته بود طبق آنچه دیده بودم همه متهمان به اسیدپاشی بعد از مدتی آزاد میشوند، به همین دلیل این روش را برای ضربهزدن به همسر سابقم انتخاب کردم.»
مرتضوی میگوید: «چندی پیش یکی از قربانیان اسیدپاشی رضایت داد و همه رسانهها آن را پوشش دادند؛ اما هیچ رسانهای به این موضوع نپرداخت که آن متهم برای آزادیاش بیش از یک میلیارد تومان پرداخت کرده بود. همه تلاش ما در این انجمن و رسانهای کردن آن، این است که اگر فردی قصد چنین کاری را دارد با آگاهی از عواقب آن تصمیمش را عوض کند. اگر در طول تمام این سالها فقط یک نفر را از اسیدپاشی پشیمان کنیم باز هم موفق هستیم.»