سرویس فرهنگ و هنر مشرق - یکی از منتقدان برنامههای سینمایی در تحلیل فیلم ماجرای نیمروز در ابتدای نقد خود نسبت به این فیلم، اشاراتی به کتاب علم و ایدئولوژی اشاره میکند. این منتقد با اشاره به این کتاب از عبارت اسلام سیاسی استفاده میکند و در ادامه با تاکید غیر مستقیم، مفهوم ایدئولوژی که در فرهنگ ژورنالیستی ایرانی، استفاده میشود را به اسلام سیاسی نسبت میدهد و در ادامه اشاره میکند که انقلاب اسلامی و سازمان مجاهدین خلق نتیجه ایدئولوژی یا همان اسلام سیاسی هستند. این جمله که از سوی منتقدی باسواد و متفکر برنامه «نقد سینما» مطرح میشود، زمینه چندین تردیدی را فراهم میآورد.
تعریف ساده ایدئولوژی کاملاً مشخص و واضح است، مجموعه سامانمند باورها و اندیشههای ثابت سیاسی و اجتماعیای از جمله سیستمهای فکری، فلسفی و مذهب که فرد، گروه یا جامعه دارد و در تعیین خطمشی، عمل یا موضعگیری معتقدان به آنها در مسائل سیاسی-اجتماعی مؤثر است.
«آنتوان دوتراسی» که در عصر روشنگری شکل کاربردی به این واژه داد، روی ثبات و عدم التقاط تاکید خاص و ویژه داشت. با اشاره خاص دوتراسی، ایدئولوژی که منجر به انقلاب اسلامی در سال 57 شد، با ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق بسیار متفاوت است و به دلیل ورود چند عبارت اشتباه گاهی مجبور خواهیم شد به مثابه، مناظرههای سال 1358 میان هواداران متفکر انقلاب با منتقدان سینمایی امروز وارد بحثی کلیشهای شویم.
انقلاب اسلامی مبنایی شیعی به معنی واقعی داشت، حتی مارکسیستها برای قرابت اندیشهای با تودهها، قرائت اسلامی از مارکسیسم را ارائه میکردند و اعتبار این نوشتار عطف به دادگاه خسرو گلسرخی است. ایدئولوژی یا مجموعه باورها و ایدههای سازمان مجاهدین خلق به هیچ وجه قرابتی ایدئولوژیک نبود، چون ثبات نداشت و انشقاق فکری مجید شریف واقفی، موید این گواه است، به استناد فیلم جاودانه «سیانور». دوتراسی حتی پروتستانیسم را به دلیل التقاط و عدم ثبات منهای ایدئولوژی تحلیل میکرد، چون میتوان به سامانه فکری پراکنده سازمان مجاهدین خلق، ایدئولوژی را نسبت داد.
منتقد برنامه نقد سینما، با استناد به کتاب شریعی، قرائتی دفرمه از ایدئولوژی در مقابل علم قرار میدهد و میگوید ایدئولوژی یک مرحله انتقادی به وضع موجود است، در حالیکه ایدئولوژی یک وضعیت ثباتمند به شرایط فاقد ثبات است. این جملات در برنامه نقد سینما ادا میشود، اما ایدئولوژی که مبنای انقلاب اسلامی را میسازد، یک تفکر ثباتمند 14 قرنی است. ایدئولوژی با تعریف دوتراسی حتی گرایش به ایدهآلیسم ندارد. شهید مطهری میفرماید: ایدئولوژی جامع و کامل که در اصطلاح قرآن، شریعت نامیده شده است یک فلسفه زندگی انتخابی، آگاهانه، آرمان خیز و مجهز به منطق است؛ یعنی یک تئوری کلی، یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم که هدف اصلی آن کمال انسان و تأمین سعادت همگانی است. قرآن، شریعت منجر مبنای انقلاب 57 است و زیر ساخت اصلی جمهوری اسلامی را در برمیگیرد. کلمات از دهان منتقد نقد سینما خارج نشده به شکل معکوسی تبدیل به تیتر نخست روزنامه سازندگی میشود. حتی اظهارات دخانچی به درستی فهم نمیشود. اما تیتر یک این روزنامه به شکل آماتوری و با یک هدف بزرگ منتشر میشود.
منتقد روزنامه سازندگی با تیتراصلی "عبور از ایدئولوژی" مینویسد: «شبی که ماه کامل شد» فیلمی است با ظاهر پر ماجرا و پر حاشیه؛ به خلاف فیلم «ماجرای نیمروز: رد خون» که عدول از ایدئولوژی را نمایش میدهد، درباره تولد مردی ایدئولوژیک است، مرد با قرائتی تند و تکفیری از اسلام و همین تضاد اصلی فیلم را میسازد.
با توجه به اشاراتی که در فیلم وجود دارد و از زبان عبدالمالک و عبدالحمید شنیده میشود و استناد عبدالمالک، منتقد روزنامه سازندگی با اشاره به عبوراز ایدئولوژی اشاره به همان مفهوم «قرآن شریعت» مطهری دارد. بیشک تیتر هم متعلق به نویسنده نیست و بانی چنین تیترهایی محمد قوچانی است. تنها کسی که میداند هر کلمه و هر تیتر میتواند چه معنا و مفهومی را پمپاژ کند. اگر قرار است ایدئولوژی با مترادف «قرآن شریعت» تکفیری و تروریسم بسازد، چرا هشتاد و میلیون جمعیت ایران تروریسم نیستند؟ و باید در این کشور هر روز شاهد تولد مردان ایدئولوژیک بسازیم.
در این متن چند پاراگراف چند تناقض بنیادین وجود دارد. نویسنده متن که از منتقدان سینمایی است، پای در حریمی میگذارد که فقط میتواند با کلمات بازی کند. اتفاقاً فیلم شبی که ماه کامل شد و «ماجرای نیمروز: رد خون» یک اشتراک اساسی دارند هر دو درباره مردان ایدئولوژیک است، که در مقابل انحراف از ایدئولوژی ایستادهاند. حاکمیت در شکل کلانی 40 سال تاوان مواجه از انحراف در ایدئولوژی را در سطوح مختلف میدهد.
در فیلم «ماجرای نیمروز: رد خون» اگر کمال (هادی حجازیفر)، افشین (محسن کیایی) و صادق (جواد عزتی) افراد ایدئولوژیکی نبودند، شغل کنونی خود را برای مواجهه با منتسبان به ایدئولوژی انحرافی - سازمان منافقین - نمیپذیرفتند. هر سه در دایره ایدئولوژی افتادهاند، و مبنای مواجه آنان حفظ بنیادین ایدئولوژی «قرآن شریعت» است.
در متن ماجرای نیمروز مواجه میان مردان ایدئولوژیک (با تعریف نهایی «دوتراسی» ثبات و عدم التقاط) با کسانی رخ میدهد که از ایدئولوژی تلقی انحرافی دارند. ما از ابتدای انقلاب این مسئله را به صورت کامل و مطمئن حل نکردیم. انحراف از ایدئولوژیک ابتدای انقلاب دامنه وسیعی دارد؛ از گوگوش تا سروش. اولی با گاردین مصاحبه میکند و از ایدئولوژی خویش در حمایت از خواننده محجبه در آکادمیاش دفاع میکند، دومی بر گرایشات همنجسگرایان، منطق با فهم غلط خود از ایدئولوژی حمایت میکند.
بر خلاف نظر منتقدان بشدت سطحی برنامه هفت، کشته شدن عباس زریباف در فیلم «ماجرای نیمروز: رد خون» توسط کمال یک کنش ناموسی نیست. سادهانگارانه است اگر به این صحنه از این دریچه نگاه کنیم. خلط م ح ض در نقد است. کمال به دلیل باور قطعی به ایدئولوژی کار عباس زریباف را یکسره میکند. حالا چه تفاوتی میان زریباف و عبدالمالک وجود دارد؟ هر دو از ایدئولوژی یک باور انحرافی ساختهاند و نبرد فائزه با عبدالحمید در فیلم «شبی که ماه کامل شد» به همین دلیل است. در در هر دو فیلم پروتاگونیست باور قطعی به ایدئولوژیش دارد و آنتاگونیستهای میخواهند انحراف از ایدئولوژی را با عملگرایی تثبیت کنند.
منتقد سازندگی در فیلم نرگس آبیار مینویسد: د ر هر دو فیلم ما با تعارض ایدئولوژی / زندگی یا وظیفه / احساس روبه روییم، با انتخابهای پیچیده که هر کسی را دچار تردید میکند و همین تردید و شک از او انسان میسازد. اگر در رد خون کمال با نکشتن، واکنشی از سر احساس انسانی نشان میدهد و به خلاف عباس زریباف بابت عقیدهاش هم خونش را نمیکشد، در «شبی که ماه کامل شد» تعارض بین ایدئولوژی / زندگی به نفع ایدئولوژی تندخویانه تکفیری تمام میشود.
دریافت دراماتیکی که در فیلم آبیار وجود دارد این است که عبدالحمید به خاطر ترس یا تمکین از برادرش، همسرش را میکشد. کمال هم شلیک نمیکند، چون حضور سنگین صادق را درک میکند و نمیخواهد دوباره نافرمانی کند و هر کنش کمال، حتی کشتن زریباف از سر احساس نیست، بلکه به دلیل باورهای ایدئولوژیکی است که از او انسان کاملی میسازد. ساحت انسان کامل است که به کمال فرمان کشتن زریباف را میدهد و طرح بحث، خشم ناموسی، نوعی انگ مخرب به فیلم ماجرای نیمروز است.
اگر شأن کمال را به مرتبه فرد ایدئولوژیک احساسی تنزل دهیم، ایدئولوژیاش را به چالش کشیدهایم.
اما چرا «سازندگی» اصرار به مفهوم عبور از ایدئولوژی دارد؟ عبور از ایدئولوژی را در کدامیک از فیلمهای «شبی که ماه کامل شد» و «ماجرای نیمروز: ردخون» کشف کرده اند؟ این تفسیرها چه عقبه ژورنالیستی دارند که تبدیل به تیتر یک روزنامه کارگزاران میشود؟
اولاً به صورت خیلی ظریف ایدئولوژی، به صورت خاص اسلام سیاسی یا همان قرآن و شریعت اصالت دارد و زیر ساخت حرکتی مردمی را در سال 1357 میسازد که منجر به انقلاب میشود. اما تیتر «عبور از ایدئولوژی» از دل گفتمانی بیرون میآید که قائل به اسلام منهای سیاست، یا قرآن منهای شریعت است.
کلمه ایدئولوژی استفاده ابزاری است برای نسبت دادن به تفکر انقلابیون، تا با استفاده از آن به صورت مشخصی اسلام سیاسی منجر به شکل گیری انقلاب یک عنوان ژورنالیستی پروپاگاندایی داشته باشد.
به تبع این واژه سازیها، تمام خروجیهای هنری و انقلابی که وابستگی بنیادین به انقلاب دارد را اصلاح طلبان هنر ایدئولوژیک معرفی و آنرا هنری وابسته تبیین کنند. یک سوال بنیادین پیش میآید که هنر غیر ایدئولوژیک چیست؟ البته به نظر میرسد تیتر «عبور از ایدئولوژی» بیش از آنکه کار کریم نیکونظر نویسنده این مقاله سینمایی باشد، محصول گفتمان محمد قوچانی است و نویسنده مقاله تنها سعی کرده با کنار قرار دادن یک تفسیر سینمایی، صرفاً "عبور از ایدئولوژی" را تبدیل به یک تیتر کند، تا ساختههای آبیار و مهدویان را از دیدگاه دیگری به مردم معرفی کند.
ضمن اینکه باید به این نکته اشاره کنیم ساختههای اخیر مهدویان و آبیار با سینمای سفارشی دو دهه قبل بسیار متفاوت است و به سینما نزدیکتر است، زیرساخت گفتمان، قویتری دارد.
اما به زعم جریده سازندگی، این آثار سمبلی از عبور از ایدئولوژی هستند تا با یک حیلهگری مطبوعاتی جانمایه این آثار مصادره به مطلوب شوند.
این اتفاق در مورد فیلم «چ» ساخته ابراهیم حاتمی رخ داد و قوچانی نه با اتکا به سوادی دراماتیک و آکادمیک بلکه با اتکا به ظرافت و رندی در حرفه ژورنالیستی، با استفاده (سو استفاده) از فیلم ساخته شده، سعی کرده چمرانی که تصویر شده را با گرایش بازرگانی به اذهان عمومی پمپاژ کند.
در صورتیکه بازرگان در تاریخ سمبلی از عبور از ایدئولوژی و چمران سمبل صیانت از ایدئولوژی است. بازرگان چون ایدئولوژیاش مبنای شیعی و اتکایی به اسلامی سیاسی (قرآن شریعت) ندارد، مسیر فعالیتهای سیاسیاش با اخوانالمسلمین آغاز میکند و گواه این مسئله، منتشر کردن کتب این گروه در انتشارات وابسته به بازرگان است.
در بحبوحه انقلاب به چند گرایش مختلف سمپات میشود و در 21 خرداد 1360 با تجمع در میدان فردوسی، در اعتراض به تصویب قانون قصاص، در مقابل انقلاب میایستد. چمران در بحبوحه اعتراضات و انحراف جبهه ملی چهار روز پس از تجمع جبهه ملی به شهادت میرسد و در روز شهادت چمران، جبهه ملی توسط آیتالله خمینی (ره) مرتد اعلام میشود.
تاریخ هم در بررسی و ارزیابی دقیقی، میدهد چمران خمینی؛ پس شیطنتهای قوچانی چه دلیلی دارد؟ انقلاب از دهه هفتاد با یک تغییر نسل اساسی مواجه است و اتفاقاً قوچانی و نشریات وابسته، چه از نظر عملی و فکر خیلی زیرکانه به یک تحریف تاریخی بزرگ دست زدهاند و اصرار دارند که تصویری متفاوت از چمران را مستقل از فیلم به مردم ارائه دهند و شأن یک چریک را تا مرتبه یک عارف درونگرا اهل مذاکره تنزل دهند.
بیشتر بخوانید:
شهاب اسفندیاری: چرا سرکوبگرها بر ساحت هنر ما سیطره یافتند؟
این جریان ایدئولوژی را به صورت مشخص با تلقی باور به اسلام سیاسی تفسیر میکند و هر فیلمی با مختصات و شاخصههای ملی و انقلابی در دایره سینمای ایدئولوژیک تعریف میکند. این طراحی اولیه وارد پلان B میشود و با توجه به موفقیت و ارتقا فیلمهایی که نسبت ملی و استراتژیکی با انقلاب دارد با توجه به مضمون سینمایی قابل اعتنا، با ایجاد گفتمان "عبور از ایدئولوژی" سعی دارند آثار فاخری را مصادره به مطلوب کنند و در میان هنرمندان وحشت به وجود آورند. به همین دلیل نرگس آبیار و محمد حسین مهدویان هیچگاه نمیتوانند به صراحت ابراز کنند که آثارشان در نفی انحرافی از ایدئولوژی است و توصیفهای سینمایی از آثارشان بسنده میکنند. اما در میان تمامی گفتوگوهای مهدویان یک گفتوگو وجود دارد که بسیار قابل تأمل است.
مهدویان در گفت و گویی در 15 فروردین 96 با خبرگزاری تسنیم میگوید:
«اگر دوستان ما نگاه سیاسیشان را کنار بگذارند، جمهوری اسلامی و بالاتر از آن انقلاب اسلامی، یک مفهوم بسیط و وسیعی خواهد شد که حتی بسیاری از کسانی که به نظر میآید اپوزیسیون هستند در درونش جا خواهند گرفت.
دعوای سیاسی از اینجا شروع میشود، رسیدن به تعابیر شخصی و بعضاً گروهی که از تعابیر شخصی هم بستهتر است. چون وقتی گروه میخواهد شکل بگیرد شما یک تعبیر شخصی دارید و ممکن است تعبیر عضو دیگر گروه از شما بستهتر باشد. دامنه این گروه وقتی محدودتر میشود که بستهترین فرد با یک زاویه نگاه بسته عضو این گروه شود. یواش یواش ناچار به محدود شدن هستید، ممکن است تنهایی حرف بزنید، حرفایی بزنید که در تعبیر گروهتان نمیگنجند.»
آیا این جملات مهدویان پاسخ روشن و دقیق به گفتمان سازی "عبور از ایدئولوژی " سازندگی نیست؟ اگر دیکتاتوری نشریات سینمایی و روزنامه پر تعداد روشنفکران نبود، امثال مهدویان و آبیار با صراحت بیشتری هدف و منظورشان را بیان میکردند.
مهدویان در آن گفتوگو یک جمله طلایی دارد و میگوید: ما هم از زیر شنل روایت فتح سید محمد آوینی در آمدیم.
این اعتراف نشان میدهد، تلاش برای مصادره مهدویان و آبیار با گفتمان سازی، با این شعارهای پر رنگ و لعاب که شما هنرمند هستید و از هنر سیاسی باید پرهیز کنید، در زندگی یک هنرمند برایش تبدیل به یک معضل خواهد شد. برای همین بیش از بیست سال است که وقتی آثار ابراهیم حاتمیکیا را تماشا میکنیم به یک بلاتکلیفی ممتد دچاریم. چون حاتمیکیا مجذوب گفتمانسازی بیمبنا و تیترهای پرطمطراق «محمد قوچانی» است.