بررسی شاخصه های مفهومی کفر و ایمان نزد سلفیان

اشتباه در فـهم مـفاهیم دینی و اشتباه در انطباق بر مصادیق آن می تواند باعث انحراف در دین شود. یکی از این مفاهیم، مفهوم کفر است

بررسی شاخصه های مفهومی کفر و ایمان نزد سلفیان

مقدمه

اشتباه در فـهم مـفاهیم دینی و اشتباه در انطباق بر مصادیق آن می تواند باعث انحراف در دین شود. یکی از این مفاهیم، مفهوم کفر است. معیار کفر در تاریخ اسلام چندبار در فرایند فهم دینی دچار تحول و دگردیسی شـده اسـت و بر هر تغییری نتایج بسیار ملموس و مهمی مترتب شده است. از این رو، درک این تحول مسئله ای مهم و ضروری به نظر می رسد. در صدر اسلام و بعد از وقایع ناراحت کننده جمل و صفین، انحراف در مفهوم کـفر و مـصادیق آن توسط خوارج و سپس مرجئه ایـجاد شـد. خـوارج با داخل کردن عمل در معنی ایمان به تکفیر مسلمانان معصیتکار پرداختند. در مقابل و در واکنشی به افراط خوارج، مرجئه راه تفریط در پیش گرفتند. آن ها بـا صـرف قلبی دانستن ایمان، آن را امری انتزاعی و بسیط دانسته، نـقش ارتـداد و نواقض ایمان را نادیده گرفتند.

این تحول یک بار دیگر نیز اتفاق افتاد. تحول در برداشت مفهومی از واژۀ کفر این بار نیز پس از شـکست سـنگین و نـاراحت کننده جامعه اسلامی از مغول ها در زبان ابن تیمیه منعکس شد. ابن تیمیه با اتـکا به مبانی فکریش و با استناد به اجتهادات شخصی، مفهوم کفر را توسعه داد. تعریف او از کفر متفاوت از تعریف کفر نزد دیـگر انـدیشمندان در تـاریخ اسلام است. این بدعت، بعدها در قرن یازدهم توسط محمد بن عـبدالوهاب ادامـه پیدا کرد. محمد بن عبدالوهاب و پیروان سلفی وی برای برقراری افکار خود به جهات دفاعی اسلام کـه احـکام جـهاد، هجرت و ارتداد و تکفیر باشد بیش از پیش توجه کردند و در این مفاهیم، تغییراتی شتاب زده انجام دادنـد. بـر اسـاس تعریف آن ها مفهوم کفر و کافر، مصادیق زیادی را می تواند در برگیرد. تعریف ایشان دارای شاخصه هایی است کـه سـلاح تـکفیر را که برای حفظ کیان دین و از طرف خداوند در دین قرار داده شده است دچار تحریف و بـر خلاف غـرض آن، در مقابل خود پیروان دین مورد استفاده قرار می دهد. مروری گذرا در آثار فـکری سـلفیان اگـر به همراه مقایسه و تطبیق باشد، برای ما ثابت می کند که در مفهوم کفر و دگردیسی، تـحول مـفهومی رخ داده است. تجزیه و تحلیل این دگردیسی و تبیین شاخصه های تغییریافته در تعریف سلفیان به همراه نـقد ایـن شـاخصه ها می تواند در فهم و تحلیل رفتار آن ها و تشخیص موضع گیری های آینده آنان کمک کند. در این مقاله برخی تـغییرات در مـفهوم تکفیر توسط سلفیان (بدون ادعای استقراء تام) تجزیه و تحلیل و در حد امکان نـقد مـی شود.

تـعریف کفر نزد مسلمانان

کفر در لغت

راغب می گوید: «کفر در لغت به معنای ستر و پوشاندن است و کـشاورز را نـیز کـافر می گویند زیرا دانه را در خاک پنهان می سازد». خداوند متعال می فرماید: (کَمَثَلِ غَیث أَعـْجَبَ الْکـُفّارَ نَباتُهُ) همانند بارانی که محصولش، کشاورزان را در شگفتی فرو می برد. با توجه به کلمات دیگر لغویین مـعلوم مـی شود که کفر معانی متعددی دارد؛ بی ایمانی، ناشکری، انکار کردن، پوشانیدن و مخفی نمودن کـه هـمه از یک ریشه هستند.

کفر در اصطلاح

کفر فـقهی: کـفر در فـقه عبارت است از: انکار خدا یا پیغمبر (ص) و یـا یـکی از ضروریات دین. البته در تعیین مصادیق کفر دیدگاه های مختلفی وجود دارد. کافر فقهی بنا بر مـوضوع فـقهی ای که در آن بحث می شود، تقسیمات گـوناگونی دارد کـه در این مـقاله نـمی گنجد.

کـفر کلامی: «به معنای ایمان نیاوردن بـه چـیزی است که شأنش ایمان آوردن به آن است؛ مثل ایمان نیاوردن به خدا و تـوحید، نـبوت پیامبر اسلام (ص) و روز قیامت یا ضروریات اسـلام که اجمالاً هر مـسلمانی بـاید به آن ها اعتقاد داشته بـاشد». لازمـه سخن متکلمین آن است که اگر کسی به زبان شهادتین بگوید و یا به ضـروریات عـمل کند، باز هم کفر بـر وی صـدق مـی کند؛ به عبارت دیگر، کافر کـلامی و کـافر فقهی عموم و خصوص مـطلق اند؛ یـعنی هر کافر فقهی کافر کلامی نیز هست، ولی ممکن است فردی کافری کلامی باشد، ولی کـافر فـقهی نباشد؛ مانند کسی که نماز را عـمدا تـرک کند. چـنین شـخصی در نـزد حضرت حق کافر اسـت به دلیل روایات وارده از شیعه و اهل سنت و در آخرت با وی معامله کفر می شود، ولی نزد مسلمانان تا زمانی کـه تـرک نمازش به رد ضروری دین منجر نـشود، مـسلمان مـحسوب مـی شود. بـه عبارتی ما در بـرخورد بـا وی در این دنیا تکلیف فقهی نداریم و باید با چنین شخصی معامله مسلمان شود. نمونه قطعی آن روش پیامبر (ص) بـا مـنافقین مـدینه است. حضرت با ایشان برخورد مسلمان را داشـتند.

مـا نـاچاریم از مـهم ترین تـعاریف کـه نزد غالب مسلمانان مورد توجه بوده تعریفی را به عنوان معیار بپذیریم تا به تغییرات مفهومی، درک صحیح تری پیدا کنیم. تفتازانی ایمان که در نقطه مقابل کفر است و می تـواند در فهم کفر به ما کمک کند را این گونه تعریف می کند: «الإیمان، اسمٌ للتّصدیق عند الأکثرین أی: تصدیق النبیّ فیما علم مجیئُه به بالضرورة» ایمان تصدیق است نزد غالب صاحب نظران، یعنی تصدیق پیـامبر (ص) در آنـچه بالضروره علم به نزولش نزد وی داریم. در قرآن کریم این واژه بیش از پانصد بار به شکل ها و صیغه های گوناگون به کار رفته و با توجه به اشتقاق از معنای کلی لغوی در 9 معنا استعمال شـده اسـت. با دقت در تمامی این تعاریف و استعمال های واژه کفر، می توان کفر را این گونه معنا کرد: کفر یعنی ایمان نیاوردن به امری واقعی که شأن ایمان داشـتن را دارد.

تـعریف کفر نزد سلفیان

رهبران و بـزرگان تـفکر سلفی-حنبلی برای کفر تعاریفی ارائه داده اند و ما در کتاب های آن ها با تعاریف متفاوتی از کفر مواجه هستیم. برای درک تعریف آن ها از کفر، باید مجموع نظرات آن ها را مـشاهده کـرد. آنان در تعریف از شرایط و اجـزای کـفر نکاتی را ارائه داده اند. لذا یک تعریف منسجم در آثار مهم ایشان نیست و برای بازخوانی تعاریف ایشان باید قطعات مختلفی از متون ایشان را در کنار یکدیگر قرارداد و بررسی کرد. ابتدا به تعاریف ایشان درباره شاخصه های کـفر نـزد آن ها می پردازیم. ابن تیمیه می گوید: «کفر، عدم ایمان است. خواه نقیض ایمان را اعتقاد داشته باشد و یا اینکه اصلاً به امری اعتقاد نداشته باشد».

 

ابن قیم جوزی می گوید: «کفر، تقابل و انکار معرفتی و عـملی اسـت به چـیزهایی که علم پیدا شود که پیامبر (ص) آورده است. پس هرکس با این چیزها مخالفت کند (علماً و یا با عـمل خود) کافر است در جزئیات دین یا در امور کلی دینی». در نهایت بـه یـکی از آخـرین تعاریف ارائه شده از طرف سلفی ها اشاره می کنیم. محمد بن علی بن عبد الطیف در کتاب «نواقض الإیمان القولیة و الفـعلیة» مـی گوید: «کفر عبارت است از مقاومت و نپذیرفتن چیزی که پیامبر (ص) آورده اند. همان طور که ایمان اعـتقاد و التـزام بـه آن چیزی است که رسول الله (ص) آورده است فی الجملة و بالتفصیل».

مفهوم کفر نزد سلفیان

اسلام برای مسلمان ارزش بـسیاری قائل است و هیچ گاه اجازه تعدی به مسلمان را نمی دهد و البته در کافر دانستن یک انـسان، کمال احتیاط را دارد. در صورت کـافر بـودن نیز از برخورد عادلانه با کافر در صورت عدم تعدی وی به اسلام و مسلمانان نهی نشده است. بااین حال سلفیان این اصل را با اتکا به مبانی خویش مورد مناقشه قرار داده اند و در کافر دانستن مسلمانان هـیچ احتیاطی ندارند. آن ها راه متداول اهل سنت را رها کرده اند و از قاطبه اهل سنت جدا شده اند. آن ها از کفر تعریف خاصی دارند به همین جهت اشخاص زیادی را تکفیر می کنند. سلفیان این تعریف را با چند تغییر در شـاخصه مـفهومی کفر و ایمان به دست می آوردند. ما این تغییرات را بررسی کنیم. تحلیل تعاریف سلفیان و مقایسه آن با تعریف رایج عموم مسلمانان، چند تغییر و دگردیسی را نشان می دهد.

1. عدم کفایت تصدیق نزد سلفیان (جزئیت عـمل در مـفهوم ایمان)

در تعریف کفر اشاره شد که کفر نزد عموم مسلمانان عدم اعتقاد و تصدیق است و صرف این که شخصی شهادت را بگوید از دایره و محدوده کفر خارج و مسلمان محسوب می شود، حتی اگر وی مـسلمانی فاسق باشد و در عمل به دستورات دینی ملتزم نباشد.

تفتازانی به این مسئله تصریح کرده است. اما در بیان سلفی ها این امر تغییر کرده و عمل در ایمان جزئیت پیدا کرده است. آن ها در تـعیین مـفهوم کـفر و تعیین مصادیق آن توسعه ایجاد کـرده اند و تـصدیق را کـافی در ایمان نمی دانند. نویسنده سلفی این گونه تصریح می کند: «تصدیق، ایمان شرعی نیست، بلکه باید به مرحله انقیاد و خضوع در برابر شریعت خداوند بـرسد». هـمچنین ابـن تیمیه می گوید: «در ایمان، قبول قلب و عمل قلب (مانند خـضوع و حـب خداوند و رسول) و... لازم است. همانطور که قبول بدن و عمل بدن نیز در ایمان لازم است». ابن قیم جوزی نیز می گوید: «اگر کـه عـمل قـلبی (فعل نفسی) زایل شود، حتی با اعتقاد صدق (به اصـول ایمان)، اهل سنت اجماع دارند که این ایمان زایل و تصدیق بدون عمل قلبی (فعل نفسی) زایل شده اسـت».

در ایـن نـظریه_ با صرف نظر از مخالفت این نظر با نظر جمهور علما_ چگونگی تـوسعه مـفهوم کفر را در روش سلفیان می بینیم. ایشان در تعریف مفهوم ایمان با قرار دادن شرط عمل در تعریف ایمان، آن را ضـیق کـرده و کـفر را که در نقطه مقابل آن است به صورت بی سابقه ای توسعه داده اند و در عمل دیده ایم کـه چـگونه بـر اساس این توسعه مصادیق بسیاری در مجموعه کفر قرار می گیرد. این تعریف می تواند بدعتی بـاشد کـه جـریان سلفی درآینده در مسیر تکفیر با شدت عمل بیشتری اقدام کند.

2. تأسیس مفهوم فعل نـفسی و جـزء دانستن آن در تعریف کفر و ایمان

یکی از بدعت های خطرناک جریان سلفی، تعریف فعل نفسی در کـنار تـصدیق اسـت. آنچه در بین تمامی مسلمانان برای قلب مطرح است، تصدیق و یا انکار قلبی است و هـیچ یک از مـسلمانان تا زمان ابن تیمیه برای قلب، اعمالی که در ایمان جزئیت و یا شرطیت داشته بـاشد را قـرار نـداده است. اعمالی همچون توکل به خدا، خضوع در برابر خداوند و انقیاد اوامر و اخلاص در اعمال که هـمگی از شـرایط کمال ایمان و عمل در نزد مسلمانان است. در آثار ابن تیمیه و شاگردان وی به عنوان جـزء و یـا شـرط صحت ایمان تعریف شده است.

ابن تیمیه در تعریف فعل نفسی ابتدا می گوید: «ایمان، متضمن عمل قـلب نـیز هـست. مانند اخلاص، حب، خوف، رجاء، بزرگ دانستن (رب )، پیروی و توکل». در جای دیـگر مـی گوید: «از قواعد و اصول دین، محبت به خداوند و رسول (ص) و اخلاص دین برای خدا و توکل بر خداوند و... این اعـمال هـمگی به اتفاق ائمه دین بر خلق واجب است». او با این مقدمه نـقش فـعل نفسی را در تعیین مفهوم ایمان ثابت دانسته اسـت. بـا تـوجه به تقابل کفر و ایمان، تضییق در مفهوم ایـمان بـه توسعه در مفهوم کفر منجر می شود. این بدعت توسط شاگرد ابن تیمیه بهتر ترسیم شـده اسـت.

ابن قیم جوزی دراین باره می گوید: «اگـرکه عـمل قلبی (فـعل نـفسی) زائل شـود، حتی با اعتقاد صدق (به اصـول ایـمان) اهل سنت اجماع دارند که این ایمان زائل و تصدیق بدون عمل قلبی (فـعل نـفسی) زائل شده است». زیرا که ایمان هـم قول و هم عمل اسـت. نـظریه پردازان سلفی در مفهوم کفر توسعه ایـجاد کـرده اند. ایشان برای قلب دو کارکرد قائل هستند، یکی قول قلب و یکی عمل قلب.

 

قـول قـلبی تصدیق قلبی است. باید یـک شـخص مـؤمن در قلب، اعتقادش را تـصدیق کـند. به عبارتی همان تـصدیق مـعتقدات دینی است. در کنار قول قلب، آن ها عمل قلب را تأسیس کرده اند و عمل قلبی (فعل نـفسی) مـانند توکل به خداوند و یا خوف از خـداوند و یـا اخلاص در اعـمال و عـبادات و انـقیاد در اعمال شرعی را به عـنوان عمل قلبی (فعل نفسی) می نامند و هر دو اجزای ایمان هستند و باید در کنار هم باشند و الا ایمان مـحقق نـمی شود.

ابن تیمیه و شاگردان وی همانند ابن قیم جوزی، ایـن امـور را کـه از کـمالات ایـمانی هستند جزء ایـمان مـی دانند و یا حداقل در تعاریف خود، سنگ بنای تکفیر افرادی که چنین اعمال قلبی را نداشته باشند، بنا نـهاده اند. ایـن درحالی اسـت که هیچ مسلمانی به چنین چیزی اعـتراف نـدارد. جـالب تر ایـن که ابـن قیّم بـر آن ادعای اجماع نیز می کند. «اگر عمل قلبی (فعل نفسی ) زائل شود حتی با اعتقاد صدق (به اصول ایمان) اهل سنت اجماع دارند که این ایمان زائل و تصدیق بدون عـمل قلبی (فعل نفسی) زائل شده است».

این درحالی است که خداوند می فرمایند: (أَ لَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللّه) «آیا زمان آن نرسیده است که مؤمنین قلب هایشان برای ذکر خداوند خاشع باشد». بـه روشـنی پیداست که در این آیه، عمل قلب و فعل نفسانی خشوع را در کنار ایمان قرار داده است و ایمان را جزء عمل قلبی (فعل نفسی ) نمی داند.

3. ایجاد ملازمه بین عمل ظاهر واعتقاد باطنی

در حقیقت آن چـیزی کـه بین مسلمانان به عنوان دلیل ایمان و دلیل کفر مطرح است، عمل به مقتضای ایمان است. این در بین مسلمانان پذیرفته شده است. اگر کـسی ادعـای اسلام کند ولی در عمل برخلاف آن عـمل نـماید، این نشان از جهل وی به وظیفه و یا نفاق در عقیده او دارد. اگر جهل باشد که معذور است و دلیلی برای تکفیر وی نداریم. اگر نفاق هم باشد، دلیلی بـرای تـکفیر شرعی نداریم. البته مـادامی که شـخص به لسان، مدعی اسلام است. بله، اینکه وی کافر است در واقع و ثبوت امری است که در روز قیامت معلوم خواهد شد. ولی ما شخصی که به لسان، شهادتین را بگوید و به سمت کعبه نماز گـذارد، شـرعاً مسلمان می دانیم هر چند بر خلاف مقتضای ایمانش با اهل کتاب از نصاری و یهود ارتباط داشته باشد و یا بعضی از گناهان را مرتکب شود. اما سلفیان توسعه ای بس خطرناک در مفهوم کفر بنیان نـهاده اند. ایـشان در آثار خـود به ملازمه بین عمل و قول مسلمان، معتقد شده اند. استدلالی که به وسیله آن می توان هر مسلمانی را به خـاطر عمل مخالف مقتضای ایمان و غیر ملازم با ایمان کافر خواند. یـک نـمونه از اسـتدلال های سلفیان: «پس از انتفاء عمل ظاهری به انتفاء باطن و منشاء عمل ظاهر پی می بریم. برای این که خداوند ایمان را از کـسانی کـه عمل آنها مطابق ایمان نیست، منتفی می داند».

نمونه دیگر از استدلال نویسنده وهابی ایـن گونه اسـت: «قـلب به آنچه معرفت پیدا کند، واقعاً در او اثر خواهد داشت و در ظاهر شخص بروز می کند و امکان نـدارد این دو از یکدیگر انفکاک داشته باشند. اراده تام بر انجام فعل با وجود قـدرت بر انجام آن موجب وقـوع مـقدور است. ازاین رو محال است شخص مؤمن باشد و با وجود این به واجبات خود عمل نکند». این استدلال در بعضی کلمات ابن تیمیه نیز دارای شواهدی است.

این بدعت خطرناکی است. چرا که راه را برای تکفیر هـر شخص گناه کاری باز می کند. وجود ملازمه بین ایمان و عمل، امری اخروی است و ما نباید آن را در حیطه امور دنیایی وارد کنیم و احکام فقهی و تکالیف شرعی را بر مبنای آن در نظر بگیریم. اشتباهی که بـاعث مـی شود، بسیاری از مسلمانان را به خاطر اعمالشان تکفیر کنیم.

بررسی استدلال

نویسنده سلفی برای اثبات کفر مخالفین، قیاس استثنایی اتصالی را تألیف کرده است که صورت ساده و بی تکلّف آن چنین است: انتفاء لازم (عمل ظـاهری) نـشان از انتفاء ملزوم (ایمان ) است.

به این استدلال یک اشکال مهم و البته واضح وارد است: وجود چنین ملازمه ای جای تردید جدی دارد، زیرا حداکثر تناسبی بین این دو موضوع وجود دارد. مثلاً شخص مـسلمان بـه زبان، اسلام را معترف است و این نشان از ایمان در قلب وی دارد. ولی در عمل، جهل وی مانع از انجام عمل مقتضای ایمان می شود و یا فقد قدرت و یا ضعف شخصیت و یا عدم تربیت اسلامی صحیح و یـا عـوامل دیـگر... مانع از عمل بر اساس اعـتقادش مـی شود. پس درجـایی که احتمالات مختلف وجود دارد، جای استدلال نیست. وقتی لازمه به دلیل احتمالات مختلف، به اقتضاء تبدیل شد، جای استدلال وجود نـخواهد داشـت. (اذا جـاء الاحتمال بطل الاستدلال). وقتی بین دو طرف رابطه انـحصاری و یـا لزوم نبود، قضیه همیشه صادق نخواهد بود و مانند قضیه اتصالی که رفع مقدم، دلیل بر رفع تالی نیست قـیاسی عـقیم و غـیر معتبر می شود.

4. یکسان انگاری تمامی اقسام کفر

کفر در دو قسم اصـلی خود (کافر کلامی و کافر فقهی) دارای اقسام بسیار و در نتیجه احکام مختلف است. اندیشمندان حوزه فقه و اجتهاد و فقیهان، برای کـفر فـقهی اقـسامی را بیان می کنند.

گاهی در مقام تعیین وظایف شرعی یک مسلمان، نیاز بـه تـعریف کفر داریم و گاهی نه در مقام وظیفه شرعی دنیوی، بلکه در باب شناخت جایگاه اخروی یک انسان نـزد خـداوند، مـفهوم کفر را بررسی می کنیم. تعیین کفر در معنای اول وظیفه مجتهد است. یک فقیه طـبیعتاً در مـقام حـکم شرعی، نیازی به شناخت کفر در مقام اعتقادی و واقعی ندارد، بلکه استناد به ادله ای شـرعی بـرای کـشف مفهوم کفر و مصداق های آن برای فقیه کفایت می کند. برخلاف کفر ایمانی و کلامی که منظور جـایگاه شـخص نزد خداوند از لحاظ اعتقادات وی است. در بین جریان های سلفی عده ای این نکته را فهمیده و طـبیعتاً در تـکفیر بـا احتیاط بیشتری عمل کرده اند. نمونه آن شاه ولی الله دهلوی است که علاوه برداشتن منهج و مـشی سـلفی در تکفیر بین این دو قسم فرق قائل است. اما ابن تیمیه علی رغم اذعان به ایـن تـفاوت،در عـمل و در مقام فتوی، بین این دو قسم، فرق چندانی نگذاشته است.

دقت در تعریف هر گروه و حد و مـرزهای هـریک از اقسام ذکرشده لازم است؛ زیرا ممکن است گروهی از افراد، مشمول کفر و کافر بـه بـعضی از مـعانی باشند و مشمول کفر به معانی دیگر نباشند. باید دقت داشت که احکام و قوانین ویژه هـر مـعنا، بـه مشمولان همان معنا اختصاص دارد و نباید به منسوبان به کفر در معانی دیگر، سـرایت داده شـود. مثلاً یهود و نصارا کافر به معنای اهل کتاب هستند و با کفاری مانند هندو و یا بودیسم در احـکام فـرق دارند. نصاری و یهود نیز به دو دسته حربی و غیر حربی تقسیم می شوند. کـافر غـیر حربی نیز همچنین به دو دسته ذمی و غـیرذمی تـقسیم مـی شود. هر کدام از این اقسام نیز احکام خـاص خـود را دارد. کافر اهل کتاب، قابلیت اهل ذمه قرار گرفتن را دارد و در امنیت حاکم اسلامی است. ولی در همین حـال کـافر حربی، حکم قتل و یا اسـترقاق دارد. چـنین تفاوت هایی در عـمل بـین سـلفی ها مغفول مانده است و هر کس کـفر بـر او صدق کند، می تواند مشمول سخت ترین احکام کفر باشد. وهابیت در بدترین شکل خـود بـر این امر تأکید می کنند. آنها بـعد از این که کفر مـطلق بـا انذار و بدون اعتنا از طرف کـافر بـه کفر معین تبدیل شد، هیچ فرقی بین اقسام کافر قائل نیستند. ایشان در یـک تـقسیم بندی کلی برای ایمان، نواقضی قـولی و فـعلی قـرار می دهند و همه اقـسام کـفر را مشمول حکم اباحة دم و مـال و عـرض برمی شمارند. ارتداد، الحکم به غیر ما انزل الله، نواقض قولی در توحید و نبوت و معاد و تـوحید الاسـماء و الصفات و نواقض عملی، سبّ صحابه، تـرک صـلوة، سِحر و تـنجیم، هـمگی عـنوان کفر را در بر می گیرد.

1. انـصراف لفظ کفر در نصوص به کفرشرعی و فرد اکمل (کفر اکبر)

لفظ کفر نزد سلفی ها دارای تقسیم بندی های مـختلفی اسـت و در یک تقسیم بندی آن را به کفر اکبر و کـفر اصـغر تـقسیم مـی کنند. آنـان این تقسیم را ایـن گونه بـیان می کنند: «کفر بر دو نوع است؛ اکبر و اصغر، هر کس حلال الهی و یا معصیت الهی را که بـر حـلیت و حـرمت آن اجماع است، حرام یا حلال بداند و آن را انـجام دهـد، ولی اعـتقادی بـه حـرمتش نـداشته باشد، دارای کفر اصغر است. ولی اگر علیرغم عمل خلاف، اعتقاد به استحلال داشت کفر او اکبر است»

نتیجه چنین اعتقادی این است که در کفر اصغر، شخص از دین خـارج نیست و فقط قلب او آثم و گناهکار است. برخلاف کفر اکبر که از دین و ملت خارج است و مسلمان نیست.

سلفیان به خاطر روش اخباری گرایی و ظاهرگرایی در استناد به منابع روایی، در تعیین وظیفه مکلف، کفر را بـه عـنوان امر شرعی فهم می کنند. در مفهوم شرعی کفر نیز بالاترین و کامل ترین مورد نزد خودشان را که عبارت از کفر مطلق یا کفر اکبر است بر آن حمل می کنند. مصادیق کفر در نصوص بر اسـاس اعـتقاد خود آن ها دارای احتمال های مختلف است. کاملاً معلوم است، لفظی که چند معنی دارد، مجمل است و باید دید آیا قرینه ای وجود دارد که یک معنی را بـر آن مـترتب کند یا نه؟ این روش در بین فـقهای تـمام مذاهب مرسوم است،اما سلفیان و ابن تیمیه در فهم ادله و نصوص، کفر را اولاً یک حکم شرعی می دانند و ثانیاً آن را بدون دلیل به فرد اکبر منصرف می کند.

ابن تیمیه می گوید: «کـفر، حـکم شرعی است و کافر دانـستن امـری است که خداوند و رسولش تعیین می کنند». رهبران فکری سلفی، کفر را در نصوص وارده، به معنای کفر شرعی در نظر گرفته اند. این یعنی اصل در الفاظ کفر در نصوص، به معنی کفر شرعی است. شاهد بـر ایـن مطلب سخنی از ابن عثیمین است: «أنَ مَا جَاء فی لِسان الشَرع یحمَل عَلی الحَقیقة الشَرعیة، کمَا أن ما جَاء فِی لِسان العُرف فَهو مَحمَول عَلی الحَقیقة العُرفیة... هکذا قَرَر شِیخ الإِسلام ابـِن تیمیة». آنـچه در شرع بـیان می شود باید بر حقیقت شرعیه حمل شود و هر چیزی در زبان عرف باشد بر معنای عرفی حمل مـی شود... این همان تبیینی است که شیخ الاسلام ابن تیمیه ارائه می دهد». یعنی درهرجا کـلماتی دربـاره کـفر آمده بود، باید حقیقت شرعی در نظر گرفته شود که دارای احکام خاص خود است. اِشکال چنین سخنی آن اسـت کـه وقتی در کلام شارع، قرینه نباشد، باید بر حقیقت شرعی حمل شود. وقتی در مـجموع ادلهـ، ادلهـ ای داریم که معنای شرعی و غیرشرعی در آن فرض دارد، حمل بر یک معنی، حمل بدون دلیل است. بـسیاری از نمونه های کفر شرعی مدنظر شارع نیست. نگارنده معتقد است، حقیقت شرعیه برای کـفر در زمان پیامبر (ص) محقق نـشده اسـت. کفر در زبان آیات و لسان پیامبر 9 به معنای کفر اعتقادی و کلامی است. شاهد آن گستردگی کلمات و مذاکرات ایشان درباره مسائل اعتقادی و هدایت و ضلالت اخروی انسان ها است. حمل بر معنای شرعی، احتیاج بـه دلیل دارد.

عبدالعزیز بن ریس الریس، با وجود مشی سلفی و وهابی به نقد این فکر پرداخته است. او استدلال ابن تیمیه را این گونه بیان می کند: «ابن تیمیه بعد از استقراء نصوص، کفر و تعریف آن در کفر شرعی را، در مورد اکمل (کـفر اکـبر ) انصراف می دهد. دیدگاه ابن تیمیه بر این مبنی استوار است هنگامی که لفظی در نصوص وارد شده و مطلق است، منصرف به فرد اکبر و اکمل می شود مگر اینکه دلیلی در مقابل آن باشد؛ زیرا اصـل در الفـاظ کتاب و سنت، این است که به معنای اکمل خود منصرف می شود».

اشکال جدی به روش ابن تیمیه که وهابیت معاصر، متوجه آن شده است اینکه این نوع استدلال، دارای لوازم نپذیرفتنی در فـقه مـی شود. مثلاً اگر قرار باشد لفظ کفر در آیه شریفه (وَمَن لَّمْ یحْکم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِک هُمُ الظَّالِمُونَ ( به معنای کامل و فرد اکمل یعنی کفر اکبر فرض شود، نتیجه آن ایـن اسـت کـه با توجه به عام بـودن کـلمه «مـن» تقریباً بر هرکسی که در زندگی گناهی مرتکب شده قابل حمل می شود و همگی باید از دین خارج باشند. به عبارتی لازمه این نوع اسـتدلال، کـفر تـمامی افرادی است که حکم الهی را رعایت نکرده اند. خـوارج نـیز معنای کفر را این گونه می فهمیدند و درنتیجه مرتکب گناه را کافر می دانستند. حل این مشکل، پذیرفتن تعریف عموم مسلمانان و تعریف متداول کـفر اسـت کـه در قسمت قبلی اشاره شد. شباهت جریان سلفی به خوارج در ایـن زمینه بسیار زیاد است.

این اشتباه، نتایج بسیار خطرناکی را به بار می آورد. درحالی که چه بسا در یک نص دیـنی، مـنظور کـفر اعتقادی است که توضیح حال شخص، در روز قیامت و نزد خداوند را بیان مـی کند. سـلفیان آن نصوص را یکسره شرعی فهمیده و حکم می کنند. البته برخی از شخصیت های جریان سلفی که اعتدالی هستند، این نـکته را فـهمیده و طـبیعتاً در تکفیر با احتیاط بیشتری عمل کرده اند. نمونه آن شاه ولی الله دهلوی است کـه عـلاوه بـرداشتن منهج و مشی سلفی، اما در تکفیر تفاوت های جدی با ابن تیمیه دارد. وی در باب ایمان و کفر معتقد اسـت در آمـوزه های دیـنی دو نوع کفر دنیوی و اخروی وجود دارد. او الفاظ کفر را یکسره به الفاظ شرعی حمل نمی کند کـه از آگـاهانه تر بودن اندیشه او خبر می دهد.

نتیجه گیری

1- سلفیان به تبعیت از ابن تیمیه مفهوم کفر را توسعه دادهـ ند.

2- تـعریف وی از کـفر، تعریف متفاوت از دیگر اندیشمندان در تاریخ مسلمانان است.

3- تغییرات مفهومی در اندیشه سلفیان عبارت بود از:

4- جـزئیت عـمل در مفهوم ایمان.

5- تأسیس مفهوم فعل نفسی و جزء دانستن آن در تعریف کفر و ایمان.

6- وجـود مـلازمه بـین عمل ظاهر واعتقاد باطنی.

7- یکسان انگاری تمامی اقسام کفر.

8- انصراف لفظ کفر در ظواهر ادله به کـفرشرعی.

9- کـفرشرعی فرض گرفتن، الفاظ کفر در نصوص دینی.

کتاب نامه

قرآن کریم.

ابن ابی العز، قـاضی مـحمد، شـرح العقیدةالطحاویة، بی جا، انتشارات مؤسسة الرسالة، 1408ق.

ابن ابی یعلی، محمد، طبقات الحنابلة، قاهره، انتشارات السنة المحمدیة، بی تا.

ابـن الوزیر، مـحمد بـن مرتضی یمانی، إیثار الحق علی الخلق، مصر، چاپ الآداب و المؤید، 1318ق.

ابن بطة حنبلی، الإبـانة عـن الشریعة الفرقة الناجیة والمجانبة عن الفرق المذمومة، ریاض، داررأیه، بی تا.

ابن تیمیه، احمد بن محمد عبدالحلیم، الإیـمان، بـیروت، المکتب الاسلامی، 1401ق.

ابن تیمیه، احمد بن محمد عبدالحلیم، درء تعارض العقل والنقل، ریاض، انـتشارات دانـشگاه مدینة، 1399ق.

ابن تیمیه، احمد بن محمد عبدالحلیم، مـجموع الفـتاوی، مـدینة نبویة، مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشـریف، 1416ق.

ابـن تیمیه، احمد بن محمد عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ریاض، انتشارت دانشگاه آل سعود، 1406ق.

ابن تیمیه، احـمدبن مـحمد عبدالحلیم، شرح العمدة، بخش صـلاة، دار العـاصمة، ریاض، 2008.

ابن حجر هـیتمی، احـمد بـن محمد، الصواعق المحرقة، بیروت، دارالکتب العـلمیة، 1403ق.

ابـن حزم اندلسی، علی ابن احمد، الفصل فی الملل و النحل، لبنان، دارالدعوة الإسلامیه، 1995م.

ابـن عثیمین، مـحمد بن صالح، فتاوی أرکان الإسلام، سـعودی، دارالهدی، 1425ق.

ابن عثیمین، محمد بـن صـالح، مجموع فتاوی ورسائل، فهد بـن نـاصر بن إبراهیم السلیمان، دار الوطن، دار الثریا، 1413ق.

ابن قدامة مقدسی، عبد الله بن أحمد، المغنی، قاهره، مـکتبة القـاهرة، 1388ق.

ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عـمر، البـدایة و النـهایة، بیروت ، بی نا، 1966مـ.

ابـن منده، محمد بن اسحاق بـن یـحیی، کتاب الإیمان، بیروت، دار ابن الحزم، 1427ق.

اراکی، محمد علی، کتاب الطهارة، قم، مؤسسه در راه حق، 1413ق.

الله بداشتی، عـلی، بـررسی تطبیقی مبانی اندیشه سلفیه، تهران، انـتشارات مـیقات، بی‎تا.

ایـجی، قـاضی عـضد الدین، شرح المواقف، قـم، انتشارات سید رضی، 1325ق.

آل شیخ، عبد اللطیف بن عبد الرحمن، الرسائل و المسائل النجدیة، دار العاصمة، الریاضـ، المـملکة العربیة السعودیة، بی تا.

بن جبرین، عبدالله، الرسـائل والمـسائل النـجدیة، دار العـاصمة، الریاض، المـملکة العربیة السعودیة، بـی تا.

بـن عبدالطیف، محمد بن علی، نواقض الإیمان القولیة و العملیة، رساله دکتری، دانشگاه مدینه، دانشکده عقیده و مذاهب، بی تا بـی تا.

بـن باز، عـبدالعزیز، فتوای اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، الإدارة العـامة للطـبع، ریاض، 1415ق.

بـن باز، عـبدالعزیز، مـجموع فـتاوی ومقالات إبن باز،بی تا،بی نا.

تفتازانی، سعد الدین، شرح عقاید نسفیة، مدینه منوره، مکتبةالایمان، بی تا.

تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام، قم، نشر الشریف الرضـی، چاپ اوّل، 1409ق.

جوزی، ابن قیم، کتاب الصلاة، تحقیق، تیسیر زعیتر، لبنان، دار النشر، 1996م.

جوزی، ابن قیم، مختصر الصواعق المرسلة، لبنان، دارالفکر، بی تا.

خود روان، حسن، «بررسی معنا شناختی واژه کفر در قرآن»، مجله مـسجد، شـماره61.

دمشقیه، عبد الرحمن محمد، موسوعة أهل السنة فی النقد أصول فرقة الأحباش، بی جا، بی نا، بی تا.

راغب اصفهانی، أبی‎ قاسم، حسین بن مفضل، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، نشردارالهدی 2008م.

الریس بن ریـس، عـبدالعزیز، البرهان المنیر فی دحض شبهات أهل التکفیر والتفجیر، بی‎تا،بی ناwww.islamancient.net

زیبدی، محمّد بن عبد الرزّاق، تاج العروس من جواهر القاموس، بی جا، دار الهدایة 1306ق.

سـبحانی، جـعفر، الإیمان والکفر فی القرآن الکـریم، قـم، مؤسسه امام صادق، 1427ق.

شافعی، الأم، بیروت: دارالمعرفة، 1393ق.

شاه وی الله دهلوی أحمد بن عبدالرحیم، حجة الله البالغة، دار الجیل، بیروت، چاپ اوّل، 1426ق.

صالح بن فوزان، الأجوبة المفیدة عن أسئلة المـناهج، ریـاض، دارالهدی،1418ق.

صالحی حنبلی، عـلاء الدیـن، الإنصاف فی معرفة الراجح من الخلاف، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

صفی پور شیرازی، عبدالرحیم بن عبدالکریم، منتهی الارب، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1390ش.

طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی فیما تـعم بـه البلوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1419ق.

غزالی، ابو حامد، فیصل التفرقه بین الإسلام والزندقة، کویت، دارکتب الثقافیة، بی تا.

فرمانیان، مهدی، «سلفیه و تقریب»، مجله هفت آسمان، ش47، پاییز 1389ش.

فرمانیان، مهدی، مبانی فکری سـلفیه، پایـان نامه دکـتری، مرکز تربیت مدرس، 1388ش.

قاضی ابی الصبغ، عیسی بن سهیل، ثلاثة وثایق فی محاولة الأهوا والبدع، بی جا، بـی نا، بی تا.

مرداوی حنبلی، الانصاف فی معرفة الراجح من الخلاف. قاهره، انـتشارات السـنةالمحمدیة، 1377ق.

مـصطفی حلمی، محمد، قواعد المنهج السلفی فی الفکر الإسلامی، اسکندریه، دارالدعوه، 1992م.

مفید، محمد بن محمد بن نعمان، أوائل المـقالات فـی المذاهب والمختارات، بی جا، مرکز الأبحاث العقائدیه، بی تا.

منتظری مقدم، محمود، منطق، قم، دفـتر تـألیف و نـشر متون درسی حوزه علمیه قم،1380ش.

هضیبی، حسن، دعاة لاقضاة، بیروت، انتشارات دارالسلام، چاپ دوم، 1398.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان