به گزارش ایسنا، رسول بهروش در دنیای اقتصاد نوشت: «بالاخره توافقات نهایی بین باشگاه پرسپولیس و گابریل کالدرون انجام گرفت و این مربی آرژانتینی برای لیگ نوزدهم روی نیمکت سرخپوشان خواهد نشست. نام کالدرون برای خیلی از پرسپولیسیها یادآور روزهای گرم هفت سال پیش است؛ تابستان 91 که مصطفی دنیزلی از ادامه کار با پرسپولیس انصراف داده بود؛ درست مثل امروز و شرایطی که برانکو به وجود آورده است.
آن روزها محمد رویانیان، مدیرعامل وقت باشگاه در جستوجوی یک مربی خارجی بود و نهایتاً به دوراهی گابریل کالدرون و مانوئل ژوزه رسید. او ژوزه را انتخاب کرد، هرچند شش ماه بعد این مربی پرتغالی را کنار گذاشت. مجموعه اتفاقاتی که در دوران کوتاهمدت همکاری با ژوزه رخ داد، مخصوصاً هزینه گزاف استخدام او و دشواریهای تسویه این طلب باعث شد اسم مربی پرتغالی تا ابد بهعنوان سمبل ناکارآمدی در فوتبال ایران ماندگار شود؛ اما آیا واقعاً همینطور بود؟ آیا ژوزه یک دزد یا کلاهبردار بود که صرفاً به قصد چاپیدن وارد فوتبال ایران شد و حضورش تحت هیچ شرایطی نمیتوانست به پرسپولیس کمک کند؟ بعید است اینطور باشد.
واقعیت آن است که مجموعه باشگاه پرسپولیس در قبال مانوئل ژوزه مرتکب یک فرصتسوزی تاریخی شد. مرد تاریخساز الاهلی مصر که 6 قهرمانی کشوری و 4 قهرمانی در لیگ قهرمانان آفریقا و کلی افتخار دیگر در مصر و پرتغال داشت، نمیتوانست آنقدرها هم «پیاده» باشد. حقیقت آن است که ژوزه بد مدیریت شد و فرصت اثرگذاری بر پرسپولیس را از دست داد. دستکم برای روشن شدن تاریخ، خوب است حداقل یک بار یک گوشه مهجور مانده از پرونده مربی پرتغالی بازخوانی شود و تنها به یاد بیاوریم او در چه شرایط عجیبی سرمربی پرسپولیس شد. حقیقت آن است که مرد پرتغالی بلافاصله بعد از نشستن روی نیمکت پرسپولیس با چهار متغیر مهم مواجه شد که هر کدامشان برای فروپاشیدن یک تیم نوپا کافی بودند. ژوزه با هجوم همزمان هر چهار عامل، چه باید میکرد؟
تغییرات فراوان
بهطور خودکار وقتی یک مربی وارد یک کشور و یک لیگ جدید میشود، حتی اگر همه چیز هم برای او فراهم باشد نیاز به گذر زمان دارد تا با جزئیات آشنا شود و البته که این تطبیق یافتن با شرایط، ممکن است هزینههایی هم داشته باشد. وضع ژوزه اما به مراتب بدتر بود. حضور او روی نیمکت پرسپولیس، شاید با گستردهترین تغییرات تاریخ باشگاه همزمان شد. پرسپولیس پیش از شروع لیگ دوازدهم آن قدر بازیکن عوض کرده بود که در اتفاقی تاریخی، جلال حسینی تازهوارد بازوبند کاپیتانی این تیم را در مسابقه هفته اول برابر نفت آبادان به دست بست! منصفانه بگویید مسلط شدن بر تیمی که تقریباً تمام بازیکنانش تازه کنار هم به میدان میروند، چقدر طول میکشد؟ اصلاً کار آسانی است؟ به ژوزه اما هرگز فرصت کافی برای گرفتن نبض تیم در دستهایش داده نشد.
معمای علی کریمی
فرض کنید یک مربی 65 ساله خارجی هستید که برای کار وارد یک کشور و فضای کاملاً جدید میشوید بعد بلافاصله، مدیران باشگاه یک بازیکن را به شما معرفی میکنند و میگویند او محبوبترین فوتبالیست تاریخ تیم و شاید حتی کل مملکت است اما ما او را نمیخواهیم، حالا دیگر خودت میدانی! داستان علی کریمی برای مانوئل ژوزه، عیناً همین بود. رویانیان با کریمی به بنبست رسیده بود، اما حاضر نبود بهای حذف او را شخصاً بپردازد. در نتیجه مسئولیت تعامل با کریمی به ژوزه سپرده شد و تصمیم او مبنی بر اخراج موقت جادوگر، روی پایگاه اجتماعی مربی پرتغالی نزد هواداران پرسپولیس بهشدت اثر منفی گذاشت. مدیریت باشگاه به جای اینکه مسیر همکاری مربی تازهوارد با بازیکنان را هموار کند، از کاریزماتیکترین چهره تیم یک بمب ساعتی برای مانوئل ژوزه ساخت. فرض کنید بارسلونا امروز یک مربی جدید بیاورد و یکی از اصلیترین وظایف او را هم سرکوب لیونل مسی قرار بدهد؛ چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
یک دشمن قدیمی به نام کیروش
این شاید از بدشانسی محض پرسپولیسیها بود، شاید هم آنها موقع انتخاب مربی باید به این نکته توجه میکردند. هر چه بود بلافاصله بعد از ورود مانوئل ژوزه به ایران مشخص شد او با کارلوس کیروش که از یک سال قبلش سرمربی تیم ملی شده بود، یک دشمنی قدیمی و کدورت کهنه و جدی دارد؛ طوریکه طرفین حتی چشم دیدن همدیگر را نداشتند. فکرش را بکنید؛ کیروش و برانکو این همه با هم جنگیدند اما باز آخر آخرش چند تا تصویر مشترک از دل یک ملاقات دوستانه بین آنها باقی ماند. دشمنی ژوزه و کیروش اما آن قدر غلیظ بود که در طول چند ماه حضور همزمان این دو هموطن در تهران، حتی یک تصویر مشترک از آنها به ثبت نرسید! البته اگر این خصومت فقط در دل دو طرف باقی میماند، اشکال چندانی بهوجود نمیآمد. ژوزه اما معتقد بود کیروش با برخی تصمیماتش، در حال ضربه زدن به اوست.
سرمربی پرتغالی پرسپولیس یک بار در حاشیه یکی از نشستهای خبریاش به شکل غیررسمی به اصحاب رسانه گفت: «من تازه به ایران آمدهام و دارم با شرایط تیم چفت میشوم اما کیروش مدام با دعوت کردن بازیکنان پرشمار از پرسپولیس به تیم ملی، اجازه برگزاری تمرینات تاکتیکی را از من میگیرد. من روزی از این فوتبال میروم و بعد شما خواهید دید که هیچکدام از بازیکنان فعلی ما به تیم ملی دعوت نخواهند شد.»
حق با ژوزه بود. در شرایطی که طی دوران حضور مانوئل در پرسپولیس نفراتی مثل علی کریمی، کریم انصاریفرد، محمد قاضی، محمد نوری، جواد کاظمیان، غلامرضا رضایی، مهرداد پولادی، رضا نورمحمدی، حمیدرضا علیعسگری و… به تیم ملی دعوت میشدند، بعدتر نیمی از این بازیکنان دیگر رنگ اردو را هم ندیدند. فرض کنید آن زمان حتی حمید علیعسکری هم به تیم ملی دعوت میشد؛ بازیکنی که در 27 سالگی به دلایل فنی فوتبال را کنار گذاشت!
و البته جناب رویانیان
شاید کاتالیزور تمام مشکلات ژوزه در پرسپولیس، کسی بود که او را به این تیم آورد؛ محمد رویانیان! واقعیت آن است که رویانیان به سبب ناآشناییاش با مدیریت ورزشی، به جای اینکه با تمام قوا مقابل انتقادات افراطی و شتابزده بایستد و برای ژوزه زمان بخرد، خیلی زود تسلیم منتقدان شد. او از اواسط نیمفصل اول با یک اقدام غیر حرفهای زمینه جدایی یحیی گلمحمدی از صبای قم و حضورش در پرسپولیس بهعنوان دستیار ژوزه را فراهم کرد. از همان زمان هم روشن بود که دیر یا زود قرار است یحیی جای مربی پرتغالی را بگیرد. این مساله به همه مشکلات ژوزه اضافه شد و او حساسیت شدیدی نسبت به گلمحمدی پیدا کرد؛ آن قدر که حتی اجازه نزدیک شدن یحیی به خط طولی زمین را هم نمیداد. نهایتاً مجموعه این شرایط باعث شد تیمی که نشانههای پیشرفت در آن دیده میشد، از هم بپاشد و ژوزه با بیاحترامی محض اخراج شود. به این ترتیب دریافتکننده مدال افتخار از دست حسنی مبارک، در ایران سر تمرینات تیمش راه داده نشد تا به فیفا شکایت کند و آن داستان کشدار و تاسفبرانگیز شروع شود.
از کالدرون، ژوزه نسازید!
مانوئل ژوزه یک فرصت خوب بود که در بستر ندانمکاری و سوءمدیریت ایرانی به تهدید تبدیل شد. مقصود نهایی تمام آنچه در این مطلب آمد، این است که پرسپولیسیها اگر گابریل کالدرون را جذب کردند، پشت او بایستند و زمان لازم برای تطبیق یافتن این مربی با شرایط کارش را به وی بدهند. این توصیه میتواند شامل همه اعضای خانواده پرسپولیس، از مدیران و بازیکنان تا هواداران و پیشکسوتان باشد. آنها هستند که میتوانند مربی جدید را به سمت ژوزه شدن سوق بدهند یا کمک کنند که اگر او پتانسیل و اشتیاق لازم را دارد، تبدیل به برانکویی دیگر شود. بخشی از رمزهای کامیابی و ناکامی، دست خود شماست.»