هرچند «داستان اسباب بازی» Toy Story در سال 1995 اکران شد و محصول والت دیزنی نبود، اما بسیار متاثر از شرایط کمپانی والت دیزنی در دهه قبلترش، یعنی هشتاد ساخته شد.
در دهه هشتاد اوضاع کمپانی والت دیزنی اصلا تعریفی نداشت. در پی توجهی که به فیلمهای فانتزی و علمی تخیلی در این دهه میشود و همچنین پیامد پیشرفتهای چشمگیر در تکنولوژی سینمایی که فیلمهای متفاوتی را نتیجه میدهد انیمیشنها بیش از هروقت دیگری منزوی میشوند و روبه افول میگذارند.
همچنین بخوانید:
بررسی انیمیشن Toy Story 4؛ شاهکاری دیگر از این مجموعه فیلم دوستداشتنی
بعد از اینکه آثار لوکاسی/ اسپیلبرگی جریان اصلی سینمای هالیوود را درمینوردد و «ایتی» و «جنگ ستارگان» و… ساخته میشوند، توجه از صنعت انیمیشن گرفته میشود. انیمیشن به تعریف کلاسیکش با نقاشی دستی و آبرنگی، دیگر برآورده کننده نیازهای مخاطب سینمای جریان اصلی نیست.
در سال 1995 اکران شد و محصول والت دیزنی نبود، اما بسیار متاثر از شرایط کمپانی والت دیزنی در دهه قبلترش، یعنی هشتاد ساخته شد.
فکر چاره و تولد دوباره
در نهایت خود این صنعت به این نتیجه رسید که انیمیشنها هم به تبع از باقی بخشهای سینما نیاز دارند خود را ارتقا بدهند، از تکنولوژیهای جدید بهره بگیرند تا بافت و شکل بصری جدید و نوآورانه و جذابی به دست دهند.
والت دیزنی سعی کرد این فقدان و ناکامی دهه هشتاد را با پروژههایی متفاوت تر(از نظر مضمونی) در اوایل دهه نود جبران کند؛ «پری دریایی» آغاز این موفقیتهای دوباره است که در فیلم بعدی یعنی «دیو و دلبر» به اوج خود میرسد: برای اولین بار در تاریخ آکادمی اسکار یک انیمیشن نامزد بهترین فیلم میشود. «علاالدین» و «شیر شاه» این مسیر را دامه میدهند و در نسبت با انتظاری که کمپانی از این این فیلمها داشت، به موفقیتی چشمگیر میرسند و والت دیزنی را بار دیگر سربلند میکنند و به لحاظ انتقادی هم مورد توجه منتقدان قرار میگیرند.
اتفاق اصلی، در سوی دیگر میدان
از همان اواخر دهه هشتاد در گوشه دیگری از هالیوود، همکاری استیو جابز و جان لستر آغاز میشود و تسلط همهجانبه والت دیزنی بر صنعت انیمیشنسازی را تغییر میدهد.
در آن سالها جابز در پیگیری ایدههای جاه طلبانهاش در اپل شکست میخورد و از کمپانی اخراج میشود. او به کمپانی پیکسار میرود و آن را دستاویزی برای خود قرار میدهد تا در بازار آی تی و تکنولوژی آمریکا باقی بماند و کار خود را ادامه دهد. جان لستر هم، چند انیمیشن کوتاه و شدیدا وابسته به تکنولوژی ساخته است و نشان داده که چطور با بهرهگیری از تکنولوژیهای جدید میتواند انیمیشنی متفاوت خلق کند. این دو باهم آشنا میشوند و روی پروژهای کار میکنند که کمی بعدتر تبدیل به یک نقطه عطف ویژه در صنعت انیمیشنسازی آمریکایی میشود.
مهمتر از آن، ساخت انیمیشنهای کامپیوتری که با تکنولوژی روز ارتباط مستقیم دارند را رونق میبخشند و تبدیل به بخشی از بازار و جریان اصلی سینمای آمریکا میکنند. آن پروژه چیزی نیست جز Toy Story یا همان «داستان اسباب بازی».
انقلاب کبیر
«داستان اسباب بازی» که در سال 1995 به نمایش درآمد، حکم یک انقلاب کبیر را داشت؛ هم در نحوه داستانگویی انیمیشن و هم در زمینه استفاده از تمهیدات و جلوههای تازه کامپیوتری.
به همین جهت فیلم در زمان خودش با استقبالی باورنکردنی روبهرو شد و به فروشی غریب دست پیدا کرد و کمپانی پیکسار را در ادامه مسیری که با این فیلم شروع کرده بودد، یعنی تولید انیمیشنهای کامپیوتری، مصممتر کرد و به کمپانی اعتماد به نفس رقابت با والت دیزنی اسطورهای را بخشید.
پیکسار در کنار مارول دو کمپانی بسیار موفق فیلمسازی هالیوود در دو دهه اخیر هستند که از منظر کیفیت ساخت آثار و پسند تماشاگر یادآور عظمت کمپانیهای کلاسیک هالیوود هستند.
تازه اما ریشهدوانده در اصول همیشگی
اتفاقی که در «داستان اسباب بازی» میافتد در ادامه همان اصول و ارزشهای مورد تاکید سینمای آمریکاست. در اینجا هم با یک گروه و جمعی از اسباب بازیها سروکارداریم و نسبت میان فرد/ قهرمان با باقی این جمع که منجر به ستایش فردگرایی ویژه امپریالیستی میشود. البته که وودی در نهایت موفق میشود فردیت خود را در عین احترام گذاشتن به نظر جمع حفظ کند و از خلل یک مفاهمه جمعی، سرنوشت نهایی را در فیلم رقم بزند اما این تغییر و تکامل شخصیت وودی به سبب حضور یک فرد جدید است که وودی و فردیتش را دستخوش تغییر میکند.
وگرنه وودی ابتدای فیلم مغرورتر و کلهخرتر از این حرفهاست که بتواند از عهده کنترل اسباب بازیهای دیگر و تمام کردن ماموریتش بربیاید. این ورود عنصر جدید به درام برای بهوجود آوردن تغییرات بنیادی در قهرمان فیلم، سنتی است که از آثار وسترن و موزیکال کلاسیکهای هالیوود به جهان «داستان اسباب بازی» راه پیدا کرده اند.
این دستمایهایست که بارها تکرار شده است اما سازندگان فیلم مجددا به سراغ آن رفتهاند و به خوبی توانستهاند یک داستان تر و تازه و نوآورانه را از دل این دستمایه بیرون بکشند.
باوجود حوادثی که در فیلم روی میدهد و تاثیراتی که بر شخصیت وودی میگذارد ( ورود اولیه باز، باعث سورفتار در وودی میشود و حسادت و بدجنسی او را در گام اول تشدید میکند و سپس باعث تنهایی و انزوایش در میان اسباب بازیها میشود.) اما در نهایت باز و وودی به دوستی جدانشدنی میرسند که با تایید دیگر اسباببازیها و باقی جمع به مثابه «خانواده»، باز هم یکی از قدیمیترین و مهمترین تماتیکهای سینمای آمریکا را موکد میکند: ستایش خانواده؛ اینکه در نهایت همه راهها به خانواده و تکریم آن بازمیگردد.
کودکانگی
یکی از شگفتانگیزترین نکات «داستان اسباب بازی» ترکیب جهان اسباببازیها با جهان آدم بزرگها و انسانها در فیلم است. تماشاگر هم زندگی پسربچه و خانوادهاش را (هرچند در بکگراند) دنبال میکند و هم داستان اسباب بازیها را.
برخلاف همیشه انیمیشنها که تا پیش از این همواره یکی از دو جهان آدمها یا موجودات، نقطه فوکوس اصلی بود و دیگری بسیار کمرنگ میشد و به حاشیه میرفت (مانند «صد و یک سگ خالدار» یا «گربههای اشرافی») در «داستان اسباب بازی» هر دوجهان موازی باهم و در ارتباط مستقیم و تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند که در زمانه ساخت فیلم ایده بسیار پیشروانهای بهنظر میرسید.
این همان ویژگی است که خوی کودکانه هر تماشاگری را برمیانگیزد و او را به دوران کودکیش میبرد و این دلرباترین خصلت «داستان اسباب بازی» است. خالقین فیلم نقطه فوکوس خود را بر حساسیت و معصومیت کودکانه ذهن تماشاگر میگذارند و او را در قامت کودکیهای خود به مواجهه با فیلم دعوت میکنند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
34