ماهان شبکه ایرانیان

کارکردهای اخلاقی مرگ آگاهی در زندگی معنادار، از دیدگاه علامه جعفری

مرگ بدیهی ترین امر غایی است که در تجربه درونی فرد نقش بااهمیتی ایفا می کند. یکی از مهم ترین تکالیفی که بر سر راه رشد قرارگرفته، رویارویی با وحشت نابودی است به نحوی که می توان گفت مرگ یک تعارض درونی عمده میان آگاهی از مرگ اجتناب ناپذیر و آرزوی هم زمان تداوم یافتن زندگی وجود دارد

کارکردهای اخلاقی مرگ آگاهی در زندگی معنادار، از دیدگاه علامه جعفری

1. طرح مسأله

مرگ بدیهی ترین امر غایی است که در تجربه درونی فرد نقش بااهمیتی ایفا می کند. یکی از مهم ترین تکالیفی که بر سر راه رشد قرارگرفته، رویارویی با وحشت نابودی است به نحوی که می توان گفت مرگ یک تعارض درونی عمده میان آگاهی از مرگ اجتناب ناپذیر و آرزوی هم زمان تداوم یافتن زندگی وجود دارد. به عبارتی؛ توجه به مرگ و اندیشیدن درباره آن که می توان از آن به عنوان «مرگ آگاهی» یادکرد، در ابعاد حیات انسانی چنان تأثیرگذار است که موضع گیری های متفاوتی را از سوی اندیشمندان غربی (کواری، 1376: ص 133؛ کالینز، 1384: ص 66) و اندیشمندان اسلامی (جعفری،1357 -1378، ج 2: 290) در این زمینه دربرداشتن است. منظور از مرگ آگاهی، حس کردن مرگ از نزدیک و توجه دائمی بدان و با تمام وجود آن را چنان حس کردن که گویی با انسان فاصله چندانی ندارد. اسلام بر یاد و اندیشه مرگ، فراوان تأکید می کند و این امر در میان علمای اخلاق نیز موردتوجه بوده است (مکارم شیرازی،1384، ج 25: ص 313-134) و برخی نیز به اهمیت مرگ آگاهی در اندیشه اسلامی نگاهی مضاعف داشته (شیروانی، 1392: ص 25) و به نوعی کارکردهای آن را در زندگی معنادار (مظفری ورسی، 1392: ص 48) تبیین کرده اند. آنچه در این مقاله موردتوجه است پرداختن به این پرسش است که مرگ آگاهی چه کارکردهایی در زندگی دارد و مهم تر از همه، ازنظر اخلاقی چه تأثیری بر زندگی معنادار و یا به عبارتی حیات معقول دارد؟ شاید بتوان گفت که تفکر درباره مرگ در گذشته بیش از امروز ذهن انسان را به خود مشغول داشته بود؛ اما امروزه پرداختن به زندگی مادی و رواج تفکر مادی گرائی که در پی حذف دین و معنویت برای انسان مدرن رخ نمود، توجه به مرگ را برای انسان جدید کمرنگ نموده است. این کمرنگی تا بدانجاست که بدبینی و پوچ گرایی یکی از دردهای بی درمان انسان معاصر است (جعفری، 1378: ص 13).

انسان معاصر هرچند تلاش داشته تا با نپرداختن به مرگ آگاهی تا حدودی آن را برای خود حل کند؛ اما این امر چیزی جز پاک کردن صورت مسأله نیست. مرگ ریشه در فطرت انسان دارد، ازاین رو اگرچه ممکن است با عدم توجه بدان، کم فروغ شود؛ ولی این دردمندی هرگز از بین نخواهد رفت. علاوه بر این، چون مرگ نقش بی بدیلی در حیات دنیوی و اخروی انسان بازی می کند؛ شایسته است تا با توجه روزمره بدان و عدم غفلت، زندگی ارزشمند همراه باسعادت اخروی برای خود رقم زند. علاوه بر این، هرچند مرگ «رسمی ترین و قانونی ترین دعوتی است که در عرصه هستی به عمل آمده» (جعفری، 1357-1378: ص 290) ولی این پدیده، امری مجهول است که یکی از عوامل مجهول بودن آن نیز ابهامات موجود در حیات است به عبارتی «مجهول بودن حقیقت زندگی است که موجب تاریکی مرگ شده است» (جعفری، 1355-1349، ج 8: ص 392) ازاین رو؛ پیوند وثیقی میان حقیقت زندگی و مرگ وجود دارد. زندگی ارزشمند همراه باسعادت اخروی، چیزی است که در زبان دین از آن به «حیات طیبه» و در اندیشه بزرگانی چون علامه جعفری، تحت عنوان «حیات معقول» (جعفری، 1387: ص 59) و گاه «حیات ایده آل» (جعفری، 1379: ص10) و به تعبیر دیگری «حیات معنادار» یاد می شود.

شاید یکی از عواملی که در طول تاریخ سبب شده است بشر به معنای زندگی بپردازد، سؤال از وجود پدیده های دوگانه ای چون مرگ و زندگی است. پرسش از معنای زندگی با این سؤالات آغاز می شود که آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟ چرا باید زندگی کرد؟ هر پرسش دیگری که پیرامون این سؤال مطرح شود، مبحثی تحت عنوان معنای زندگی را شکل می دهد؛ بنابراین بحث از معنای هستی و مسائل پیرامون آن چون مرگ و اندیشیدن درباره آن، سبب پیدایش نگرش های گوناگون درباره حیات و تفسیر آن شده است. برخی با رویکرد ماده انگارانه مرگ و هر چه در حیات بشری و تفسیر آن نقش معنا دهی را ایفا می کند، با همان رویکرد و جهان بینی مادی تفسیر کرده، برخی با نگاه الهی از زاویه ای فراتر از ماده، مرگ و زندگی را تفسیری دیگر داده، حیاتی متفاوت برای انسان معاصر رقم زده اند. در رویکرد الهی، چشم انداز مثبت نسبت به آینده انسان و سرنوشت پس از مرگ، چنان نقش مهم و مؤثری در معنا دهی به زندگی ایفا می کند که در نگاه مادی یافت نمی شود. اهمیت این مسأله زمانی بیشتر روشن می شود که بدانیم، یکی از شاخصه های مهم در تفکر الهی، توجه به مرگ آگاهی و نقشی آن در تفسیر حیات بشری است. به همین علت بخش زیادی از نصوص دینی و سخنان اهل بیت(به این امر بنیادی اختصاص داده شده است.

نکته قابل توجه و دقت این است که در بحث معناداری، تعاریف متعددی ارائه شده است در اکثر این تعاریف، معناداری مترادف باهدف و غایت لحاظ شده درصورتی که به نظر می رسد علاوه بر هدف که در شکل گیری زندگی معنادار بسیار اهمیت دارد، عوامل دیگری نیز باید مدنظر قرار گیرد، لذا معناداری اعم از هدفمندی خواهد بود. عده ای نیز در تعریف معناداری، نگاه ارزشی به زندگی را، موردتوجه قرار می دهند بدین معنا که آیا زندگی کردن، فی نفسه ارزشمند است یا خیر، «این رویکرد مبتنی بر این ایده است که زندگی اگر بناست معنادار باشد، باید ارزش زیستن داشته باشد، طبق این نظریه حیات محدود، دارای ارزش کافی برای این که زیستن در آن معقول باشد، نیست. یک زندگی سزاوار گزینش، می طلبد که مضمون و محتوای نامحدود داشته باشد؛ یک زندگی فقط در صورتی معنادار است که پایان نپذیرد»(Graig,2000:42) این نوع نگاه ارزش مدارانه به زندگی درگرو روشن شدن هدف زندگی است تا هدف از زندگی واضح و روشن نباشد، ارزش زندگی مشخص نخواهد شد. با توجه به این امر، معناداری موردنظر در این مقاله، زندگی در راستای هدف بنیادین است که در اندیشه علامه جعفری نمود روشنی دارد. با توجه به مباحث بیان شده، باید متذکر شد اگرچه آثاری از سوی محققان در این زمینه نگاشته شده ازجمله: طاهری (1391) «مرگ آگاهی و معناداری زندگی از منظر نهج البلاغه»؛ صادق نیا (1393)«تحلیل و بررسی کارکردهای معنا بخشی مرگ»؛ صالحی و اکبر زاده (1394)؛ «تحلیل تطبیقی دیدگاه اسلامی و آرای مارتین هیدگر درزمینهٔ مرگ آگاهی و پیامدهای آن بر سبک زندگی»؛ دهنوی (1395) «حقیقت مرگ و حیات پس ازآن در اندیشه علامه محمدتقی جعفری»؛ اما به صورت خاص کارکردهای اخلاقی مرگ آگاهی ازنظر علامه جعفری موردتوجه و واکاوی قرار نگرفته بود؛ لذا در این مقاله تلاش خواهد شد تا با روش توصیفی-تحلیلی و کاوش در سخنان علامه جعفری، مرگ آگاهی و کارکرد اخلاقی آن بر زندگی معنادار مورد واکاوی و تبیین قرار گیرد.

2. حیات انسانی و معنای آن، از دیدگاه علامه جعفری

زندگی و مرگ ازجمله دوگانه هایی است که تفسیر یکی درگرو پرداختن به دیگری است و نگرش تک بعدی به یکی با غفلت از دیگری، فقط چهره ای ناقص از آن دیگری ارائه می شود؛ از همین روست که ازنظر علامه جعفری برای پاسخ گویی به این پرسش که مرگ چیست؟ باید نخست به پاسخ این پرسش پرداخت که زندگی چیست؟ بدون تفسیر درست از زندگی، نمی توان به تفسیر مرگ پرداخت؛ به تعبیر علامه «کسی که بخواهد مرگش را خوب بشناسد، لازم است که زندگی اش را خوب بشناسد»(جعفری، 1363: ص 209) بدین معنی که ضرورت توجه به مرگ و یاد آن، در پی گذرا و فانی دانستن زندگی دنیا، با تفسیر درست از حیات و زندگی معنادار، تبیین می شود و این امر در صورتی امکان پذیر است که با نگاهی الهی به زندگی و حیات، مرگ مشیّتی الهی دانسته شود و بدون ترس و واهمه با آن روبه رو شود (جعفری، 1352: ص 412).

بنابراین، تفسیر هر فردی از مرگ ارتباط وثیقی با جهان بینی افراد و نوع نگرش آن ها به زندگی و هستی دارد؛ به عبارتی، هر انسانی با نوع اندیشه و نگرشش به روابط خود باخدا، با جهان، با همنوعان و اطرافیانش، شاکله اعتقادی را در درون خودسامان می دهد که در طول حیات به همان نگرش نیز مشی می کند و سرانجام مرگ خود را نیز متناسب با همان نگرش نسبت به حیات تفسیر کرده، رقم می زند. علامه جعفری با اذعان به این امر می گوید:

«بدان جهت که زندگی هر یک از افراد بشری با نظر به هزاران خصوصیّات عضوی داخلی و خارجی و مختصات روانی، مذهبی، اخلاقی و رسوبات متأثر از حقوق ها و فرهنگ ها و همچنین اندوخته های حافظه ای و طرز تفکرات و فعالیّت های عناصر درونی و هدف گیری ها و غیرذلک، یک حقیقت مخصوص با طمعی مخصوص و علایقی مشخص می باشد، لذا مرگ هر کس به علاوه پدیده های عام آن برای همه انسان ها، دارای کیفیت خاصی نیز می باشد»(جعفری، 1378: ص 23).

بنابراین سخن، می توان گفت میان حیات معقول یا به تعبیری معنادار و تفسیر مرگ، چنان ارتباط دوگانه ای برقرار است که بدون پرداختن به معنای حیات، مرگ معنایی نخواهد یافت و بدون ارائه تفسیری صحیح از مرگ آگاهی، حیات معنادار، از تبیین درستی برخوردار نخواهد شد. از همین روست که علامه معتقد است «اگر مرگ همان سقوط و اضمحلال طبیعی بدن و متلاشی شدن دستگاه مغز و قلب بود، برای حیات واقعی، حتی در این زندگانی هم تفسیر شایسته ای وجود نداشت. اگر حیات همان احساس لذت، الم، اندیشه، تخیّل و تناسل چندروزه این زندگی بود، برای مرگ بااراده و ابدیت، مفهوم قابل توجیهی وجود داشت» (جعفری، 1352: ص 407) همچنین ازنظر علامه با همین نگرش به حیات ابدی، مرگ پل انتقالی به عالم دیگر است. با اعتقاد به ابدیت است که مرگ آغاز به خود آمدن نفس و آگاهی از سرنوشتی است که برای خود اندوخته است (جعفری،1371: ص 45).

با توجه به اینکه تفسیر مرگ درگرو تفسیر حیات است، علامه به تقسیم بندی حیات می پردازد: حیات طبیعی محض و حیات معقول (جعفری،1387: ص 17). مطابق نظر علامه در حیات طبیعی محض، افراد فقط با اشباع غرایز خود می پردازند و حیات انسانی نیز اسیر خواسته های طبیعی افراد است و ابعاد مثبت وجود انسان نیز به فراموشی سپرده می شود.

به بیان دیگر بسیاری از استعدادها نیز یا نادیده گرفته می شود و یا به نابودی سپرده می شود. حرکت در مسیر حیات طبیعی محض، آثار بسیاری در طول تاریخ به جا گذارده است ازجمله، تخدیر به جای هشیاری، رخت بربستن عشق های سازنده، عدم شناسایی خود، خودپرستی و خودمحوری، روابط انسانی برمبنای سودجویی. علامه با نگاهی پدیدارشناسانه به حیات انسان ها معتقد است که «زندگی طبیعی محض، محصولی را برای انسان ها به ارمغان آورده که عبارت است از تکاپو و تنازع درراه بقا و تاکنون نگذاشته است که اکثریت چشمگیر مردم جوامع، از تاریخ طبیعی حیوانات، گام به تاریخ انسانی انسان ها بگذارند» (جعفری،1357-1378، ج 8: ص 155).

علامه پس از بیان حیات طبیعی محض که از بعد غیرانسانی برمی خیزد، به تفسیر خود از حیات معقول می پردازد «حیات معقول عبارت است از حیات آگاهانه ای که نیروها و فعالیت های جبری و جبر نمای زندگی طبیعی را با برخورداری از رشد آزادی شکوفان در اختیار، در مسیر هدف های تکاملی نسبی تنظیم نموده، شخصیت انسانی را که تدریجاً در این گذرگاه ساخته می شود، وارد هدف اعلای زندگی می نماید. این هدف اعلا شرکت در آهنگ کلی هستی وابسته به کمال برین است» (جعفری،1361: ص 37-38).

نکات قابل استخراج از این تعریف چنین است که لازمه حیات معقول یا یک زندگی هدفمند در راستای هدفی بنیادین، آگاهانه زیستن است. آگاهانه به زندگی نگاه کردن با نگرش آگاهانه به سایر مؤلفه ها چون مرگ نیز در ارتباط است؛ یعنی انسانی که خود را در راستای هدفی الهی می بیند و در مسیر حیات معقول گام برمی دارد، از ارزش های زندگی خود کاملاً آگاه است و بر طبق همان نیز سیر می کند.

زندگی آگاهانه بدون توجه به مختار بودن و نقش انسان در سرنوشت خود، قابل تفسیر نیست. «انسانی که در مسیر حیات معقول قرار دارد از علل و عوامل جبری که او را احاطه کرده اند؛ به خوبی آگاه است و سعی می کند تا از آزادی خود بهره برداری صحیح کند. به طور مثال اگر چنین انسانی مقامی را به دست آورد، نمی گذارد تا عوامل مقام پرستی که او را از هر طرف احاطه کرده اند، او را از مسیر کمال و التزام به ارزش های والای انسانی دور سازد. در حیات معقول انسان به مرحله والای اختیار می رسد و هراندازه انسان از آزادی در راه اختیار بیش تر بهره برداری کند، از حیات معقول والاتری برخوردار خواهد بود. در تحقق حیات معقول، نقش عوامل محیطی، مدیران و مربیان جامعه را نباید نادیده گرفت. اگر محیط اجتماعی ناسالم و بیمارگونه باشد، امکان شکوفایی اختیار و درنتیجه حیات معقول از میان خواهد رفت. ازاین رو مدیران و مربیان جامعه باید به ترویج ارزش های والای انسانی در اجتماع بپردازند» (نصری، 1383: ص 425).

چنانچه قبلاً اشاره شد، در تعریف حیات معنادار آن را در راستای هدفی بنیادین تعریف کردیم، هدفی بنیادین نیز، هدفی است که کمال انسان را تأمین کند؛ با این بیان، مشخصه دیگر حیات معنادار در کلام علامه برزو می کند و آن حرکت در مسیر تکامل است. «اگر انسان در تمایلات جبری و شبه جبری خود طبیعی غوطه ور باشد، هیچ گاه به هدف اعلای زندگی نائل نمی شود. برای وصول به هدف اعلای زندگی اولاً باید از فعالیت های عقل سلیم که باوجدان پاک و دریافت های فطری آدمی هماهنگ می باشد، بهره برداری کرد و ثانیاً اراده و عزم جدی داشت تا بتوان از فعالیت های عقلانی که تفسیرکننده هدف اعلای زندگی می باشد، بهره برداری کرد» (نصری،1384: ص 426).

علامه جعفری در تبیین حیات معقول و معنادار، با توجه به این نکته که انسان موجودی است که قابلیت رشد و ساخته شدن را دارد، معتقد است که انسان برای رسیدن به چنین حیاتی نیازمند تلاش و تکاپوست، انسان از حیات طبیعی محض گام بیرون گذارد، می تواند وارد حیات معقول شود و در این مسیر است که تحولات چندگانه زیر در انسان تحقق می یابد.

- احساسات خام به احساسات تصعید شده تبدیل می شود.

- جریانات ذهنی گسیخته به اندیشه های مربوط به موضوع خاص مبدل خواهد شد.

- محبت های خام به محبت های معقول تبدیل می شود.

- آرزوهای دورودراز تبدیل به امیدهای محرک.

- علاقه و عشق های صوری به عشق و علاقه های کمال بخش مبدل خواهد شد.

- قانع بودن به مفاهیمی بی اساس درباره خیر و کمال به تلاش و تکاپو برای دریافت واقعیت خیر و کمال مبدل می شود.

- تقلید و پذیرش محض از میان خواهد رفت و جای آن را نظر، اندیشه، واقع یابی اصیل و مستقیم خواهد گرفت.

- شطرنج بازی های عقل نظری جزئی از میان خواهد رفت و جای آن را هماهنگی عقل سلیم و وجدان واقع بین خواهد گرفت.

- بازی با تمایلات به آزادی تصعید شده تبدیل خواهد شد.

- خود را تافته جدا بافته از دیگر انسان ها دیدن به درک وحدت عالی انسانی و تساوی انسان ها در هدف یا وسیله بودن تبدیل خواهد شد (نصری، 1383: ص 428 -429).

بنابراین، انسان در مسیر حیات معنادار از زندگی طبیعی محض گذر کرده، در راستای اهداف متعالی روح، به دنبال شکوفایی توانمندی های خود است. علامه معتقدند انسانی که به دنبال حیات طبیعی محض است تنها زندگی حیوانی که خور و خواب و عیش و عشرت است را دنبال می کند؛ که با انسان هدف دار در پی کمالات، بسیار متفاوت است؛ از نوع تفاوت میان یک انسان آگاه و کوشا برای شناخت و بهره برداری استعدادهای خود و یک سنگ است. یک سنگ از ماهیت تعیین شده خود تجاوز نمی کند؛ اما «انسانی که زندگی خود را درخور و خواب و خشم و شهوت سپری می کند، به طور دائم در حال مبارزه و ستیزه گری با جان خود به سر می برد که از بالا شروع شده و در پایین ختم نمی گردد. خاصیت اساسی حیات معقول (معنادار) همین است که تا زندگی و مرگ را به مقام والای (قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ محْیای وَ مماتی لِلَّه رَبِّ الْعالَمینَ)؛ بگو: بی تردید نماز و عبادت من و زندگی و مرگ من برای خدا پروردگار همه جهان هاست» (انعام:162) نرساند، به جریان خود پایان نمی دهد» (جعفری،1394: ص 386) انسان در چنین نگرشی در پی دست یابی به حیات معنادار و معقول است.

3. مرگ آگاهی و زندگی معنادار اخلاقی

ازنظر علامه جعفری، مرگ یک قانون الهی است. همان گونه که حیات مطابق با قانون الهی است، مرگ نیز از قانون خداوندی پیروی می کند. این هم که در قرآن از خداوند به عنوان خالق حیات و مرگ یادشده، با توجه به همین موضوع است. هرچند آدمی می تواند برای حفظ حیات از مخاطرات و عوامل مزاحم تلاش کند، اما او اختیار حیات و موت خود را ندارد. آدمی نمی تواند از همه عوامل بقا و یا فنای زندگی آگاه شود و برفرض هم اگر به این آگاهی دست یابد، نمی تواند بر آن ها غلبه کند. حتی آن هنگام که آدمی به پایان حیات خود یقین پیدا می کند، بازهم پایان واقعی حیات، مربوط به مشیّت الهی است، چراکه «آن حصار پشت پرده طبیعت که حیات را در برگرفته، حصاری است که خداوند موقع شکستن شدن، آن را تعیین فرموده است»(جعفری، 1357-1378، ج 10: ص 272).

نگاه های مختلفی درباره مرگ وجود دارد و همه افراد انسانی یکسان به مرگ نمی نگرند. جعفری بینش و نگاه افراد به مرگ را این گونه دسته بندی می کند:

1. برخی افراد پایان زندگی را خلأ محض می دانند؛ یعنی پس از مرگ برای خود بقائی قائل نیست. برخی از انسان ها سفر مرگ را بر مبنای قوانین ناخودآگاه طبیعی تفسیر می کنند، همان گونه که ورود به «دنیا را مستند به اجبار قوانین طبیعت می انگارد» افرادی که از اعتدال فکری برخوردار نیستند، مرگ را امری بی معنا می دانند، درحالی که برخی آن را پدیده ای شگفت انگیز و قابل تأمل به شمار می آورند.

2. برخی افراد مرز نهایی زندگی و پس ازآن را مبهم می بینند و حتی به دنبال آن اند تا اطلاعاتی درباره مرگ و پس ازآن به دست آورند. درواقع، این دو گروه کسانی هستند که درباره زندگی و هدف آن نمی اندیشند؛ بدون اندیشه راستین درباره زندگی، نمی توان به معنای واقعی مرگ راه یافت.

3. برخی انسان ها نیز با توجه به بقای الهی، مرگ خود را تفسیر می کنند

4. گروهی از انسان ها نیز به مقامی دست یافته اند که اصلاً بقای خود را در برابر وجود و بقای خداوندی به حساب نمی آورند. حیات این افراد در طول عمر، متکی به شهود الهی است (جعفری،1357-1378، ج 24: ص 314)

از مجموع این بینش ها، دو نگاه مثبت و منفی نسبت به مرگ قابل تحلیل است که علامه جعفری با تحلیل این دو نگاه، نکات مهمی درباره حیات و مرگ مطرح می کند. نگاه خیّام وار به مرگ، مبتنی بر برخی پیش فرض ها درباره انسان و جهان است، ازجمله آنکه فلسفه و هدف خلقت، مجهول است یعنی آدمی نمی داند چرا پا به عرصه هستی گذارده است و نوعی نگاه جبر گونه آمدن انسان را رقم زده است. به عقیده علامه، علی رغم پذیرش این جبر آمدن و رفتن، «عوامل و انگیزه های ادامه حیات و زیبایی های آن به قدری است که به طور طبیعی نمی خواهیم از آن بیرون برویم و اگر کسی اعتراف کند که در این دنیا عوامل و انگیزه های خوبی برای زندگی کردن وجود دارد، ازنظر منطقی در این زندگی باید متحیّر و مردد نباشد»(جعفری،1393: ص 254) به اعتقاد علامه، بی توجهی به فلسفه حیات، پوچ دانستن خلقت، نفی ابدیت و تفسیر غلط از فلسفه مرگ، موجب می شود آدمی جهان هستی را جدی نگرفته و به تخدیر حیات بپردازد (همان: ص 317) از دیدگاه علامه، حیات ابدی باید در همین جهان احساس شود. انسان های معمولی کمان می کنند که ابدیت روح پس از عبور از دالان مرگ آغاز می شود؛ ازاین رو، زندگی این دنیا را گاه «به شکل یک بازیچه تمام شدنی می بینند»، درحالی که اگر انسان دست از هوا و هوس ها و خودپرستی ها بردارد، پایندگی او از همین جهان آغاز خواهد شد. به بیان دیگر، ابدیت خود را در همین جهان احساس خواهد کرد. بسیاری از شعرای شرق و غرب نیز که اشعاری زیبا درباره خاموش شدن زندگی سروده اند، «با همان نظری که اشخاص معمولی در زندگی و مرگ می نگرند، این پدیده اسرارآمیز را موردتوجه قرار می دهند»(جعفری، 1349-1355، ج 4: ص 454)

نکته مهم این است که ازنظر علامه جعفری، بدون تفسیر صحیح زندگی نمی توان به تفسیر مرگ پرداخت (جعفری، 1391: ص 70) یعنی «کسی که بخواهد مرگش را خوب بشناسد، لازم است که زندگی اش را خوب بشناسد» (جعفری، 1357 -1378، ج 13: ص 209) ازاین رو، مفهوم مرگ برای هر انسانی، متناسب با زندگی اوست؛ بدین معنی که تصور افراد از زندگی و برداشت و تلقی آن ها از مرگ، نقش اساسی دارد حتی مرگ افراد، متناسب با نحوه زندگی آن هاست (جعفری،1357-1378، ج 27: ص 23) علامه معتقد است که معناداری مرگ و زندگی، در ارتباط با یکدیگر است. بدون یک زندگی معنادار، مرگ، معنادار نخواهد بود و بدون ارائه تفسیری معقول از مرگ، هم نمی توان زندگی را معنادار دانست. اگر مرگ معنادار باشد، یعنی به دنبال آن، حیات دیگری باشد، زندگی آدمی می تواند معنادار باشد. درواقع بدون پذیرش حیات پس از مرگ، زندگی توجیه منطقی پیدا نمی کند «اگر حیات، همان احساس لذت و الم و اندیشه و تخیّل و تناسل چندروزه این زندگی بود، برای مرگ با اراده و ابدیت، مفهوم قابل توجهی وجود نداشت» (جعفری، 1349-1355، ج 8: ص 407) با اعتقاد به حیات ابدی است که می توان مرگ را یک پل انتقال از یک عالم به عالم دیگر دانست. با اعتقاد به ابدیت است که مرگ، آغاز به خود آمدن نفس و آگاهی از «سرنوشتی است که برای خود اندوخته» است (جعفری، 1357-1378، ج 22: ص 45) ازنظر علامه، تفسیر مرگ را باید در تفسیر زندگی جستجو کرد و متناسب با معنای زندگی، مرگ معنا پیدا می کند.

4. کارکردهای اخلاقی مرگ آگاهی در حیات معنادار

انسانی که به مرگ خود نمی اندیشد یا بدان غفلت می ورزد؛ بنا به نظرش وقتی قرار است روزی هستی او تمام شود، چه نیازی است که انسان در این حیات خود را به زحمت اندازد یا برایش تلاشی کند. در این تفکر «انسان محکوم به زندگی است. خلق شده است تا وظیفه ای را در جهان بنا بر تکلیفی که بر او تحمیل شده است، انجام دهد. این بشر غربت زده و تنها، براثر تصادف خلق شده است و احساس غربت و پوچی نیز ازاینجا ناشی می شود که دستگاه خلقت در قیدوبند او نیست. او خلق شده بدون اینکه کسی فکرش باشد. این انسان در جهان یکه و تنهاست» (نصری،1371: ص 437-438) اما انسانی که با نگرش توحیدی در پی حیات معقول است مرگ را در راستای زندگی دنیای معنا می کند، هرگز خلقت و آمدنش را از سر تصادف نمی بیند. پرداختن به مرگ و نصب العین قرار دادن آن، بر تمام شئون زندگی اخلاقی اثرگذار خواهد بود؛ برخی از این آثار ازاین قرار است:

4-1. تصعید یافتگی

مرگ آگاهی و توجه دائم بدان، سبب رشد حیات دنیایی شده، چیزی که در حیات محض مادی یافت نمی شود. ازآنجایی که در حیات طبیعی محض، انسان در پی دست یابی به خواسته های دنیوی و نیازهای خودخواسته است؛ حیات از عمق چندانی در مقایسه با حیات معقول، برخوردار نیست؛ انسان با تمام نگرانی ها و اضطراب هایش با مرگ روبه رو می شود که این نگرانی، ضمن اینکه آرامش امروز را از او می گیرد، نابسامانی های روحی و روانی زیادی را برایش به ارمغان می آورد. علامه جعفری به این اضطراب ها و علت آن اشاره داشته می گوید: «امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه بیستم (در منع غفلت) می فرمایند: «اگر دنیای پس از مرگ را می دیدید شیون سرمی دادید و به اضطراب می افتادید» به نظر می رسد شیون و اضطراب مزبور ناشی از امور زیر است:

الف) نخستین، هوشیاری ناب و رنج آور ناشی از آن است که جوهر پاکی که به نام روح سرتاسر عمر را می توانست بر آدمی باارزش ترین عظمت ها را بیندوزد، عاطل و باطل مانده و از قفس تن بیرون رفته است.

این مضمون در بیتی از مثنوی مولانا چنین است:

وقت مرگ از رنج او را می درند او بدان مشغول شد جان می برند

سکرات موت و به هم خوردن سیستم فعالیت های مغزی و رنج نامأنوس آن لحظات که انسان به خود مشغول داشته است برای این است که متوجه نشود که چه جوهر گران بهایی به نام جان از دست او می رود.

ب) احساس عظمت جهان پشت پرده طبیعت که آدمی می توانست با انسان شدن واقعی شایستگی کمال مناسب آن جهان را داشته باشد.

ج) از دلایل معتبر و منابع اسلامی و قراین و شواهدی مانند رؤیاهایی که به هیچ وجه تسلیم چاقوی روانکاوی امثال فروید که حتی ابعاد ماشینی روان را هم تفسیر نکرده اند؛ چنین برمی آید که یکی از شدیدترین تأسف ها و شکنجه های روح پس از جدایی از بدن این است که چرا در دوره زندگانی دنیوی کار و فعالیت اندک انجام داده است. تجسم کار و ارزش آن در پشت پرده طبیعت از جوهر حیات آدمی برمی خیزد. کسی که در این دنیا بدون کار کردن تنها به مستهلک ساختن محصول دسترنج دیگران پرداخته است تباهی حیات خود را مشاهده خواهد کرد (جعفری،1388: ص 821) بنابراین، توجه دائمی به مرگ با توجه به حیات معنادار، سراسر زندگی عرصه شکوفایی و رشد شخصیت آدمی از ابتدای آمدن تا انتهای حضور در پیشگاه الهی است.

4-2. کنترل اخلاقی

ازنظر علامه جعفری در حیات طبیعی، اخلاق برای کنترل اجتماعی ضرورت دارد و درواقع، مددرسان قوانین اجتماعی است. بدین بیان که اخلاق در حد وسیله ای برای تسهیل همزیستی اجتماعی و کاهش جرم و جنایت تلقی می شود، اما در حیات معنادار، یادآوری مرگ و توجه به آن، ضمن این که موجب رشد اخلاقی و به فعلیت رساندن استعدادهای والای انسانی و تعالی افراد جامعه می شود؛ با استفاده از مکانیسم هایی، کنترل اخلاقی را در جهت تعالی افراد پیش می برد ازجمله:

الف) کوتاهی آرزوها

عدم توجه به مرگ آگاهی، سبب می شود تا درون آدمی با آرزوهای دروغین و طولانی درگیر شود و نوعی دلبستگی دنیوی ایجاد شود که این امر خود غفلت از استعدادها و امکانات وجودی انسان را در پی دارد. اگرچه آرزو داشتن به خودی خود بد نیست، ولی باید توجه داشت که «اگر امیدها و آرزوها مفید به حال زندگی مادی و معنوی بوده باشد، مقدمه ای برای عمل مثبت خواهند بود و اگر بی اساس و بی فایده بوده، معلول خیالات پادرهوا باشد، هم نیروهای مغزی و روانی مستهلک شده و هم دست آدمی خالی از عمل می باشد. پس در این زندگانی که عمده عامل محرک آن ها امیدها و آرزوهاست، خرد حکم می کند که آن ها را با اعمال صالحه عینی تحقق ببخشد؛ در این هنگام اعمال مفید انجام داده و مرگی به سراغش خواهد آمد، ضرری به او نمی رساند»(جعفری،1388: ص 1271).

ب) رفع اضطراب

علامه معتقدند آشنایی انسان با مرگ، مربوط به آشنایی با زندگی است. برای اینکه تفکر درباره مردن باعث ناراحتی انسان نشود، کافی است تا با دقت در آیه «انا لله و انا الیه راجعون» تأمل کند. «این فرمول انا لله و انا الیه راجعون، پاسخگوی تمام این ناراحتی هاست. آرامش بخش وحشت و اضطرابی که در موقع مرگ سراغ انسان ها را می گیرد، فقط همین جمله است، جمله دوم هم ندارد. همان گونه که برای بیان هدف و فلسفه زندگی، غیرازاین جمله ای نداریم و نخواهیم داشت. اگر زندگی و معنای زندگی این است که ما با آن در ارتباط هستیم، ما زنده ها این ندا را می چشیم و با آن آشنا هستیم»(جعفری،1393: ص 544) علامه با این بیان، معتقدند در صورتی انسان زانوانش در برابر مرگ نمی لرزد که هم تفسیرش از انا لله درست باشد، در چنین صورتی، لله او به الیه ختم می گردد و دیگر از مرگ هراسی ندارد؛ به عبارتی، شناخت درست از آمدن و رفتن، ماندنش در حیات را، تفسیری صحیح خواهد کرد و زندگی دیگر با ترس از مرگ، دچار تلخی و بی سرانجامی نخواهد بود.

4-3. افزایش کیفیت زندگی دنیوی

یکی از آثار بسیار ارزشمندی که مرگ آگاهی بر زندگی حقیقی انسان آگاه و خردمند برجای می گذارد، تصحیح سبک و شیوه زندگی در این دنیاست. علامه جعفری در شرح خطبه 52 نهج البلاغه و در نکوهش دنیا، به برخی از فواید مرگ آگاهی اشاره دارد ازجمله: «بیان یک واقعیت حتمی (به نام مرگ) که گریبان گیر همه فرزندان آدم است، (توجه به مرگ سبب می شود) آدمی بااحساس فنای زندگی اسیر تکاثر در ثروت و جاه و مقام نمی شود، همچنین با توجه جدی به زوال دنیا و زندگی است که شخص آگاه و خردمند درصدد برمی آید که حداکثر امکانات خود در کار و کوشش مفید استفاده کند» (جعفری،1388: ص 406) توجه به مرگ، نه تنها انسان را از پرداختن به دل مشغولی های دنیوی بازمی دارد، بلکه توجه جدی بدان، انسان را متوجه جدی بودن حیات می کند که دنیا بازی و سرگرمی نیست؛ علامه جعفری در شرح این سخن امام علی (که «به یادآوردن مرگ، مرا از بازی بازمی دارد» چنین می گوید: که این سخن امام، قطعاً ناظر به عالم پس از مرگ که صحنه محاسبه جدی همه اعمال و گفتارها و اندیشه ها را به دنبال خواهد آورد، نتیجه این گونه تفکر درباره مرگ، توجه آدمی به اهمیت و جدی بودن همه شئون حیات است (جعفری،1388: ص 581) جدی و حقیقی بودن مرگ، مانع این است که انسان این چند روز عمر را به بطالت و بدون توجه به غایت سپری کند. در همین راستاست که علامه معتقدند نحوه نگرش امام علی(نسبت به زندگی و در پیش گرفتن زندگی ساده در خوراک و پوشاک همراه با زهد و تقوا، بیانگر این است که «علی بن ابی طالب (حیات حقیقی را مطابق آیه شریفه «حیات حقیقی تنها در قلمرو آخرت است و بس» می دانسته و ابدیت را در همه لحظات زندگانی خود مشاهده می کرده است» (جعفری، 1388: ص 221).

علاوه بر این، با توجه به اینکه حیات معقول و معنادار در اندیشه علامه، تلاش آگاهانه و مختار برای رسیدن به اهداف متعالی است؛ همه پدیده ها برای کسانی که چنین می اندیشند در همان راستا تفسیر می شود. مرگ برای آنان که به حیات معنادار فکر می کنند دیگر نابودی و فنا نیست به تعبیر علامه «مرگ مانند پلی است که شما را به صحنه ابدیت وارد نموده، حساب محصول حیات را پیش روی شما خواهد گذاشت؛ لذا این زندگی را به عنوان یک سرمایه بسیار ارزنده تلقی نمود و بهره برداری از عقل و وجدان، زندگی را برای حیات ابدی آماده ساخت» (جعفری، 1388: ص 2676). انسانی که مرگ را پل ببیند و هرروز این آگاهی را از منظر حیات معقول، موردتوجه قرار دهد نمی تواند نگاهش به مرگ، غیر از نگاه امیر مؤمنان باشد؛ زیرا حیات امام علی (حیات معنادار در راستای بالاترین مرتبه کمال است که در انسان کامل تجلی یافته است؛ چنین انسانی زندگی و حیاتش نیز متناسب با نگرشش به جهان متعالی تر خواهد بود. علامه جعفری علت برخورداری امام علی (از مرگ آگاهی بالا را چنین توصیف می کند «مرگ از دیدگاه امیرالمؤمنین شربت گوارایی است که برای حیات حقیقی انس و الفتی که علی بن ابی طالب (با مرگ دارد نه به جهت شکست خوردن او در قلمرو حیات طبیعی است و نه معلول ازخودبیگانگی و نه برای شتاب در راه وصول به بهشت است؛ بلکه انس آن زنده حقیقی با مرگ، معلول سپری کردن دوران جنینی حیات بوده است که مرگ را مانند شیر خوشگوار و شربت لذت بخشی می دید که نوشیدن آن ورود به مرحله ابدیت حیات را اعلان می کرد» (جعفری،1388: ص 395 -396) از این بیان علامه، چنین برداشت می شود که توجه به مرگ و تغییر نگرش بدان باید از ابتدای تربیت انسان و دوران کودکی با انسان همراه باشد تا اضطراب و نگرانی نسبت بدان از بین برود و چنین انس و الفتی ایجاد شود. این گونه انسان ها به گونه ای متفاوت از همه زندگی می کنند و به گونه ای متفاوت نیز با مرگ روبه رو می شوند.

4-4. تراکم اخلاقی

ازآنجاکه در نگاه علامه جعفری، در حیات معنادار مرگ پایان زندگی دنیوی است نه پایان حیات؛ لذا حیات معنادار با این پنداشت که «آنچه هست، حیات معقول است که دامنه آن از مرگ گذشته و به ماورای مرگ تا ابدیت گسترده شده است. آن زندگی که بی اصل و اساس است، زندگی نیست و آن زندگی که به حیات معقول تبدیل شده است، مرگ و فنایی در پی ندارد»(جعفری، 1357-1378، ج 5: ص 32) در چنین حیاتی، می توان شاهد ایثارها و فداکاری های و به عبارتی تراکم اخلاقی در این بعد بود. تاریخ بشری گواه است که اگر اشتیاق به حیات معنادار نبود، این همه ازخودگذشتگی های شهدا و جانبازان انقلاب های بشری دیده نمی شد. آنان با هدف گیری حیات معنادار که مرگ آگاهی رکنی وزین در آن است، از تمام لذایذ دست کشیدند و حتی به پایان دادن زندگی شخصی خود تن دادند «اینان در همه لحظات، سالیان سال به جهت اشتیاق به حیات معقول، در مرز زندگی و مرگ، از لذایذ زندگی دست برمی دارند؛ پشت پا به مقام و سلطه گری می زنند و از بدیهی ترین حقوق حیاتی خود دست برمی دارند» (جعفری،1357-1378، ج 9: ص 126).

5. نتیجه گیری

مرگ آگاهی، آگاهی به اینکه انسان بعد از عمری زیستن در حیات دنیوی، باید روزی رخت بربندد و جسم و جان فرسوده را تقدیم مرگ نماید، در تمام ابعاد زندگی انسان، تأثیرگذار خواهد بود. درهم تنیدگی معنای مرگ و حیات، در اندیشه علامه جعفری بسیار آشکار است به نحوی که برای دریافت اینکه مرگ چیست، ابتدا باید معنای حیات را دریافت. شناخت حیات، یعنی فراتر رفتن از حیات طبیعی محض، به عبارتی با درک حقیقی حیات معقول است که می توان به درک پدیده مرگ رسید. حیات معقول ازنظر علامه، حیات آگاهانه ای است که با اختیار و آزادی همراه با هدفمندی به دست می آید. انسان با این مؤلفه ها، استعدادهای درونی خویشتن را در معرض شکوفایی قرا می دهد تا به اهداف عالی حیات که مصداق (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجعُونَ(؛ ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمی گردیم» (بقره:156) است، برسد. توجه به مرگ و اندیشیدن درباره آن، یکی از مؤلفه هایی است که نقش بارزی در معنادار کردن حیات دارد.

در انسان شناسی علامه جعفری، انسان حیاتی مستمر دارد که تا ابدیت گسترش دارد؛ به نحوی که حیات دنیوی نسبت بدان، محدود و مقدمه و همچنین پلی گذراننده بیش نیست و هر گام انسان نزدیک کننده به سوی مرگ است. آگاهی از رفتن به سوی سرایی نامحدود، وقتی به یقین تبدیل شود، ناملایمات و عدم آرامش خاطر ناشی از مردن، نابسامانی آرزوهای طولانی و فرسودن عمر در راه نیل به آن ها که همه به نوعی بحث مرگ و واهمه نیستی، ارتباط دارد تا حدود زیادی با مرگ آگاهی توأم با حیات معنادار، تخفیف و تسکین می یابد.

به عبارتی؛ زندگی با مرگ آگاهی از پوچی و بدبینی ناشی از پایان حیات بدون هدف، نرسیدن به آرزوها و ناکامی ها و اضطراب های آن، خارج شده، حیات معقول و به تعبیری دیگر زندگی معنادار، جلوه خواهد کرد. همچنین با تفسیر علامه از حیات معقول، مرگ آگاهی حیات انسان را حیاتی معنادار همراه باهدف قرار می دهد؛ زیرا در این تفسیر از حیات، انسان موجودی به خود رهاشده نیست که با مرگ نابود شود بلکه، انسان ماهیت از اویی و به سوی اویی دارد که تنها با تحلیل درست مرگ و پرداختن بدان، امکان پذیر است. به نحوی که اضطراب های ناشی از مرگ و پیامدهای آن، تنها با همین نگرش الیه راجعونی، آرامش در زندگی انسان آشکارشده، معنادار خواهد بود. در غیر این صورت، بنا به عقیده علامه جعفری، اگر انسان با توجه به مرگ و بازگشت به سوی خدا، نتواند حیاتش را معنادار سازد؛ مرگ توانسته است زانوی بزرگ ترین انسان های تاریخ را نیز بلغزاند. درنهایت توجه به یاد مرگ می تواند با تصعید یافتگی، کنترل اخلاقی، افزایش کیفیت زندگی دنیوی و تراکم اخلاقی آثاری چون: کوتاهی آرزوها، ساده زیستی و عمل گرائی همراه با پرهیزگاری در دنیا، انبساط و آرامش روحی نسبت به مرگ، در همین دنیا و برخورداری از زندگی و حیات دنیوی متعالی نسبت به دیگران را در حیات معنادار و معقول به دنبال دارد.

کتاب نامه

1. جعفری، محمدتقی (1361)، حیات معقول، (چاپ دوم)، تهران: انتشارات بنیاد انتقال به تعلیم و تربیت اسلامی.

2. ----- (1373)، عرفان اسلامی، تهران: دانشگاه صنعتی شریف.

3. ----- (1393)، امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت، تهران: مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری.

5. -----(1394)، فلسفه دین، چاپ پنجم، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

6.-----(1388)، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، تهران: ناشر الکترونیکی مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان.

7. ---- (1378-1357)، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه (27 جلد)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

8. ---- (1363)، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج13، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

9. ----(1378)، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 27، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

10 ----(1371)، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 22، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

11. ----(1352)، تفسیر و نقد و تحلیل معنوی، ج 8، قم: انتشارات اسلامی.

12. ----(1352)، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج 7، قم: انتشارات اسلامی.

13. ----(1393)، تحلیل شخصیت خیام، تهران: مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری.

14.----(1379)، ایده آل زندگی و زندگی ایده آل، تهران: مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری.

15.----(1352)، آفرینش و انسان، تهران: مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری.

16.دهنوی، اکرم، (1395) «حقیقت مرگ و حیات پس ازآن در اندیشه علامه محمدتقی جعفری»، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده رازی دانشکده ادبیات و علوم انسانی.

17. شیروانی، علی (1392)، دست جوان در دست علی(دریافتی از سفارش نامه امیرالمؤمنین به فرزندش، قم: مؤسسه دارالفکر.

18. صالحی، اکبر، اکبر زاده، فهیمه (1394)، «تحلیل تطبیقی دیدگاه اسلامی و آرای مارتین هیدگر درزمینهٔ مرگ آگاهی و پیامدهای آن بر سبک زندگی»، پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت اسلامی، شماره 26، ص 59-84.

19. صادق نیا، مهراب، سرائی، حسن (1393)، «تحلیل و بررسی کارکردهای معنا بخشی مرگ»، اندیشه نوین دینی، شماره 32، ص 7-22.

20. کواری، مک (1376)، هایدگر، ترجمه حسین حنایی کاشانی، تهران: انتشارات گروس.

21. کالینز، جف (1384)، هایدگر، ترجمه صالح نجفی، تهران: نشر شیرازه.

22. طاهری، ترشینیزی، اسحاق، موسوی، مریم (1391)، «مرگ آگاهی و معناداری از منظر نهج البلاغه»، انسان پژوهی دینی، شماره 27، ص 198-177.

23. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران (1384)، تفسیر نمونه، ج 24، و ج 25، تهران: دارالکتب الاسلامیه.

24. مظفری ورسی، محمد حیدر (1392)، مرگ اندیشی در آموزه های اسلامی، تهران: مؤسسه انتشارات کتاب نشر.

25. نصری، عبدالله (1383)، تکاپو گر اندیشه ها (زندگی، آثار و اندیشه های استاد علامه محمدتقی جعفری)، چاپ سوم، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه های اسلامی.

26. ----(1371)، انسان کامل از دیدگاه مکاتب، چاپ سوم، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی.

27. Griag ,William, (2000)”The Absurdity of life without God’ in Kemke,chap.4,University of Colorado

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان