مقدمه
در فرهنگ ایرانی چه قبل از اسلام که درآن ادیان «مهری و زرتشتی» در دوره های مختلف رواج داشته است و چه بعد از اسلام که با دین اسلام پیوند خورد، آئین پهلوانی که یک آئین ایرانی است، همواره نقش نیرومندی داشته است. ایرانیان همیشه دوستدار پهلوانان راستین و درد آشنای برخاسته از میان تودۀ مردم بودند که نمونۀ بارز آن در دورۀ اساطیری رستم، بعد از ظهور اسلام پوریای ولی و دورۀ معاصر جهان پهلوان تختی است. علت ریشه دار بودن آئین پهلوانی در فرهنگ ایرانی را باید در پیوستگی عمیق آن با اسطوره ها، اعم از دینی، غیردینی و روش آموزش و پرورش ایران دانست. بنابر تعالیم دینی در کتاب «اوستا»که مطابق با آموزش های زرتشت آمده است، سلامت بدن و تربیت بدنی از فرائض ایرانیان شمرده می شد. زیرا معتقد بودند که سلامت روح افراد، وابسته به سلامت بدن است. در یسنا فقرۀ 19 آمده است که یک انسان اوستایی، اهمیت دو چیز را از اهورا مزدا درخواست می کرد، اول نیت و دوم قوت بود. پروفسور آدلف راپ در کتاب خود به نام«مذاهب و مراسم ایرانیان باستان»می نویسد: چیزی که در دورۀ باستان بیش از هر چیز جالب توجه است و روح معنوی ایرانیان را در زندگانی اجتماعی آنان مجسم می کند، روش آموزش و پرورش آن هاست. این آموزش و پرورش از کودکی در روح جوانان منشأ احساسات و کردار نیک می شد و ایشان را در هر کار به شاهراه راستی و ترقی راهنمایی می کرد و از ابتدا، چنان نیروی روانی و بدنی آنان را مهیای کار می ساخت و جامعۀ صحیح و سالمی تربیت می کرد که افراد آن، در آتیه به آسانی می توانستند منشأ خدمات شایانی شوند و وظایف خود را در قبال وطن و ملت خود انجام دهند.
افلاطون می نویسد: پارسی ها با توجه کامل، کودکان را با ورزش قوی بنیه می سازند. آموزگاران، جوانان و کودکان را با تعلیمات زرتشت به راستی و درستی اندرز می دهند و در تهذیب اخلاق آنان می کوشند و روح دلاوری، مردانگی، آزادی و جنگاوری را در ایشان می دمند. خانواده های ایرانی با مدنظر قرار دادن شعار:
ز نیرو بود مرد را راستی
ز سستی کژی زاید و کاستی
ضمن تربیت فرزندان و آشنا کردن آنان با فنون ورزش و انسانیت، توجه به مظلومان را مد نظر قرار می دادند. چه، معتقد بودند که توانایی تن و زورمندی جسم بدون پرورش نیروهای معنوی و روانی، انسان را به جانوری بدل می سازد که در عین قدرت و زورمندی مقهور طبیعت خود و اسیر دیگران است.
پهلوان
«پهلوان»(پ ل/ل)منسوب به پهلو (pahlow) یا پارت که از ریشۀ پرتوه (parthava) با الف و نون علامت نسبت است و جمع نیست. مجازا به معنی سخت توانا، دلیر و زورمند که به مناسبت دلیری قوم پارت می گفتند. مردم سخت، توانا، قوی دلاور، قوی جثه، بزرگ و درشت اندام در تداول فارسی زبانان بود و قرون اخیر، کشتی گیر، زورخانه کار که فنون کشتی نیک داند و به فنون زورآوری و ورزشکاری آشنا باشد.
پهلوان در مقابل قهرمان
امروزه، «قهرمان»به کسی گفته می شود که از نظر فنی در یک رشتۀ ورزشی خاص در مسابقات شرکت کند و سرآمد دیگران یا صاحب عنوان باشد، مثلا در رشتۀ کشتی. ولی «پهلوان»کسی است که علاوه بر داشتن بدنی قوی و سالم، متصف به صفات اخلاقی پسندیده و متعالی، مانند: راستگویی، وفاداری، خداترسی، ظلم ستیزی، کمک به دیگران و غیره باشد. پس یک قهرمان، لزوما پهلوان نیست، ولی یک پهلوان می تواند قهرمان هم باشد یا اصلا ورزشکار به معنی شرکت در مسابقات خاصی از یک رشتۀ ورزشی نباشد، ولی دارای بدنی نیرومند، ورزیده و سالم مثل یک قهرمان باشد مانند حضرت ابو الفضل(ع).
پهلوانی قبل از اسلام از دیدگاه «شاهنامه»
در شاهنامه آن چیزی که اصل است پهلوانی است نه شاهی. اگر یک شاه ستوده شده است برای آن است که متصف به صفات پهلوانی است، چنان که فردوسی در پایان داستان فریدون می گوید:
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
شاهان بدون پهلوانان فر و شکوهی ندارند و پهلوانان همیشه صاحب نظر و قدرتمندند. زمام امور و مرکز قدرت را در اصل پهلوانان در دست دارند. کژی و نادرستی را هشدار می دهند و راستی را در کشور پاس می دارند. همواره پاسدار حراست مردم و یاد خداوندند تا هیچ شاهی را زیاده جرأت به خودکامگی نباشد. کاووس شاه هوس پرواز می کند، به آسمان می رود و سرنگون می شود. یلان به جست وجویش می دوند، بر او خشم می گیرند و نکوهشش می کنند، یعنی پهلوانان جایگاه خویش را نه چون شاهان که رسمی و تشریفاتی است، بلکه موهبتی الهی و طریقتی در راه ایزد می دانند و همواره قدرت خویش را با تکیه بر یاد خداوند، از قدرت ظاهری شاهان برتر می دانستند. چنان که رستم گوید:
که آزاد زادم نه من بنده ام
یکی بندۀ آفریننده ام
پهلوانان، حکومت بر دل های مردم، پیمودن راه راست و عدالت را برتر از شاهی و فرمانروایی می دانند و هیچ گاه بر فرمانی گردن نمی نهند که از بی عدالتی سرچشمه گیرد. و این اساس شاهنامه است. می توان هر کسی را شاه دانست، خواه سست، دلیر، دانا یا ابله باشد. اما پهلوانی را نمی توان به هر کسی لقب داد، زیرا آنان هستند که به درستی از مردم و سرزمین دفاع می کنند و درایت و شهامت را به هم می آمیزند تا پاسدار نیکی ها باشند. مردم نیز قدر آن ها را به خوبی می دانند و آنان را می شناسند آن ها در اذهان مردم همیشه داناتر و تواناتر از شاهان هستند، پس نیاز مردم به پهلوانان است که همواره پشت و پناه و غمخوارشان بودند و قهرمان و تجلی خواسته هایشان. «حماسه»یعنی پهلوان، پهلوان یعنی برگزیدۀ قلب مردم و مبنای لیاقت و داشته هایش با یاد و نیروی خداوندی که بارها در شاهنامه ب آن تکیه شده است. پهلوان هر وقت رجز می خواند افتخار نخست پیمودن راه نیک است، بعد دلاوری و جنگاوری. وقتی رستم در پیکار خستگی ناپذیر، با بدی درگیر است و جز مهر یزدان دست مایه ای ندارد، می گوید:
نباید کشیدن گمان بدی
ره ایزدی باید و بخردی
که گیتی نماند همی بر کسی
نباید بدو شاد بودن بسی
هنر مردمی باشد و راستی
ز کژی بود کمی و کاستی
ز یزدان بود زور ما خود که ایم
بدین تیره خاک اندرون از چه ایم
به پیش خداوند پیروزگر
نه کوپال باید نه گنج و کمر
مرا روز پیروزی از داور است
نه از پادشاه و نه از لشگر است
شاهان هم اگر محبوبیتی دارند تب زمانی است که خود پهلوانند و در جنگ ها میداندار و شمشیرزن؛ همچنین تا زمانی که در راه ایزدی گام برمی دارند(مانند منوچهر، خسرو و گشتاسب ). کیخسرو تا زمانی که در میدان جنگ بود و به کینخواهی خون شیاووش مردانه شمشیر می زد و می غرید، بسیار شاداب بود و محبوب، اما پس از کارزار و فرونشستن فتنه، چون خود بیش تر پهلوان است، بر تخت نشستن او را شاد نمی کند و می پژمرد. محبوب ترین شاهزاده آن است که هرگز بر تخت ننشیند و همواره پهلوان بماند، چه در رزم، چه در رسم و راه جوانمردی و پاکی در پیش گیرد تا لحظه مرگ، او کسی نیست جز سیاووش. آری!پادشاهی، همواره در شاهنامه، در کنار پهلوانی رنگ باخته و بی فروغ است.
پهلوانی بعد از اسلام
1- فتوت و جوانمردی
که یزدان پیروزگر یار ماست
جوانمردی و مردمی کار ماست
جوانمردی از کارها پیشه کن
همه نیکویی اندر اندیشه کن
«فردوسی»
جوانمردی نامی است که به خودی خود، همۀ هنرهای ستوده و خصلت های پسندیده را در بردارد.
«حضرت علی(ع)»
«فتوت و جوانمردی» از ابتدای تاریخ کشور ما در زندگی ایرانیان وجود داشته و شجاعت، فداکاری، مروّت و تقوی، از خصلت عمومی ایشان بوده است. ایرانیان از صفات فتوت و اخوت، استقبال کردند و آن را به کمال رساندند. دلایلی هست که می رساند بنیاد این آئین و مسلک اجتماعی، به ایران پیش از اسلام برمی گردد و یادگار دوره ای است که امتیازات طبقاتی، بر مردم ایران سخت گران می آمده است. جوان مردان به ورزش های بدنی اهمیت تمام می دادند و در کشتی گرفتن، تیراندازی و شمشیر بازی تمرین می کردند. غالبا، هر یک موزه ای در پای و کارد یا خنجری در کمر داشتند و کلاه درازی که از نوک آن پارچۀ باریک آویخته می شد، بر سر می نهادند. آن ها روزها به کار می پرداختند و در دفع ظلم عمال دولت، از ضعفا، مستمندان، حمایت از یاران و اهل محل خویش اهتمام می ورزیدند. شب ها مداخل خویش را در مجالس مخصوص که محل اخی و جایگاه تجمع شبانه فتیان بود و آن را«لنگر» یا زاویه می خواندند. ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری در کتاب «فتوت نامه سلطانی»می گوید:
«موضوع علم فتوت نفس انسان باشد و آن را سه مرتبه است، اول، سخا که هرچه دارد از هیچ کس وا ندارد. دوم، صفا که سینه را از کبر و کینه، پاک و پاکیزه سازد و مرتبۀ آخر، وفاست که هم با خلق نگه دارد و هم با خدا.»
مظهر صفت فتوت، فتی یا جوانمرد نامیده می شود. ابراهیم فتی مطلق، مراد علی بن ابی طالب است و سند سلسلۀ فتوت به آن حضرت منتهی می شود. علی(ع)ورزشکار نیست اما ورزیده است و برتر. وی بیش تر از قدرت و بازوی جسمانی، عظمت روح دارد و به قول رودلف زایگر آلمانی، «علی(ع)خداوند علم و شمشیر است.» جوانمرد کسی است که به عیب های نفس عارف، در طریق حق ثابت بر نجات خلق حریص و از منافقان متنفر باشد. در اسطوره های ایرانی نیز کاوه آهنگر که اولین قیام گر ایرانی در برابر ظلم ضحاک است، از جوانمردان محسوب می شود.
2- عیاری
«عیاری»در ایران دارای سابقۀ طولانی است و بنا به تحقیق بعضی از مورخان و با توجه به بررسی کتاب «سمّک عیار»، از دورۀ باستان سابقه دارد و پس از اسلام بیز همچنان به حیات خود ادامه داده است. فرد عیار خود را با صفت فتوت، به عنوان تکیه گاه دینی پیوند داده است. دربارۀ علت روی آوردن گروهی از ایرانیان به پهلوانی و عیاری، دیدگاه های مختلفی وجود دارد. عده ای معتقدند، پیدایش این گونه انسان ها، یکی به دلیل زمینه های فرهنگی و خصوصیات قومی است و دیگر، به دلیل زمینه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. از آن جا که همیشه در طول تاریخ، قداره بندان حکومتی مزاحم و باعث اذیت و آزار مردم بوده اند، این است که ستمدیدگان همیشه از دست تعدیات آنان دنبال پناهگاه هایی بوده اند و مدام در جست وجوی ملجا و پناهی می گشتند تا از جور شحنه، ستم گزمه، تعدی نظامی، تجاوز دیوانی و زورگویی ماموران رنگارنگ دولت به آن پناه برند و روی آوردن به پهلوانی و عیاری یکی از این راه ها بود. گاهی نیز، عده ای برای تن در ندادن به ظلم های حاکم بر جامعه و مبارزه با حاکمان، به عیاری و پهلوانی روی می آوردند. زیرا در چنین ایامی صاحبان تن، چابکان و پرخاشگران ماجراجو، به اتکای زور و بازوی خود و بی باکی و جنگ آزمایی، با اعتماد به نفس به پیکار و غوغا روی می آوردند و برای جستن متحدانی پی یار می رفتند و عیار می شدند. عامل دیگر، وجود پهلوانان اسطوره ای، تاریخی و حقیقی ایرانیان بود که باعث پیروی آنان بدین شیوه و خوی جوانمردی، پهلوانی و عیاری می شد. به نوشتۀ مرتضی راوندی در«تاریخ اجتماعی ایران»، در داستان های قدیم بین پهلوان و عیار تفاوت چندانی وجود نداشت. عیاران جوان مردی پیشه داشتند و به صفات عالی راز نگهدار و دستگیرندۀ بیچارگان، یاری دهندۀ درماندگان، امانتدار و وفای به عهد آراسته و در چالاکی و حیله نامبردار بودند. از عیاران معروف یعقوب لیث صفاری بود. از قرن 7 تا 9، پهلوانی و عیاری باز قوت و رونقی تازه گرفت. چنان که آئین پهلوانی در پیشۀ عیاری در این دوران رشد کرد و پهلوانان و عیاران، با از خود گذشتگی، جوانمردی و فداکاری تکیه گاه مردم شده بودند. برداشت ناقصی از نهضت عیاری، تحت عنوان «شوالیه گری» به اروپا نیز سرایت کرد.
3- شاطری
مردی گمان مبر که به پنجه است و زور و کتف
با نفس اگر برآیی دانم که شاطری
«سعدی»
«شاطری» در بعد از اسلام، بیش از هزاران سال همراه آئین و فرهنگ پهلوانی ایران در کشور ما متداول بوده است. شاطری با خصوصیات دیگر، از قدیمی ترین دوران در تاریخ عهد باستان وجود داشت و آن ها وظایف خاص حرفۀ خود را به عهده داشتند که فرستادن نامه ها و پیغام های سری نظامی، با پای پیاده و در حال دویدن، چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ بوده است. آداب و رسوم ایشان، بعد از ظهور اسلام بر پیشۀ عیاران بوده است. تقوا، طهارت، صداقت، امانت و جوانمردی را در کسوت خود اشعار می داشتند. به طور کلی، شاطری کسوتی غیر از عیاری بود، اما صفات و خصوصیات مشترکی با هم داشتند و شاطران هم، در ردیف دیگری در خلیل به عقیدۀ اهل فتوت، اول نقطۀ دایرۀ فتوت و ابو الفتیان است. اما از خدمت همان مراجعی بودند که عیاران. شاطران گاه همچون عیاران، به پشت اردوی دشمن برای کشف وضعیت و کسب خبر می رفتند و خود را به آب و آتش می زدند. شاطران از میان کسانی انتخاب می شدند که در عین قدرت دوندگی، نیروی بدنی کافی برای مقابله با دستبرد دشمن و دفع آن ها را داشته باشند.
زورخانه
مردی آن نیست آن که در کشتی
پهلوانی دگر بیندازد
مردی آن باشدی که گاه غضب
نفس اماره را زبون سازد
«جامی»
کشتی نوعی ورزش پهلوانی است که در آن، دو نفر با هم سرشاخ می شوند و هر کسی تلاش می کند با زور و فن، پشت دیگری را به زمین برساند. به این ورزش در زبان کردی «زوران»می گویند که همان زورآزمایی است. زورخانه هم یعنی محل زورآزمایی و جای تمرین زورمندان. زورخانه را از حملۀ اعراب تا آغاز دورۀ صفویه به ترتیب: خانه، لنگرگاه، عبادتخانه و ورزشخانه می گفتند. ورزش زورخانه را نمی توان بدون توجه به ورزش و آئین معنوی تاریخ ایران مطالعه و بررسی کرد. زیرا این ورزش، با رشته های آشکار و نهان، با ورزش و آئین معنوی هر دوره از ایران پیوند داشته است. بنابراین، می توان گفت از ویژگی های پایدار ورزش باستانی، آرمان گرایی اجتماعی آن است که در هر دوره از تاریخ ایران، با آئین معنوی آن دوره پیوند داشته است. بدین ترتیب، می توان از پیوند ورزش باستانی با آئین مهر در ایران پیش از اسلام و آئین فتوت در عرفان و تصوف پس از اسلام سخن گفت. چنان که زنده یاد استاد مهرداد بهار، از پیوند آئین مهر و ورزش باستانی یاد کرده است و آقای پرتو بیضایی، به ارتباط نزدیک ورزش باستانی با تصوف و عرفان اشاره کرده اند. از همان آغاز، در ایران باستان ورزش و مسؤولیت اخلاقی همزاد و همراه هم بوده اند. پاسداری از حریم زندگی خانوادگی، قومی و ملی، در برابر تجاوزات بیگانگان بدون بدنی نیرومند و چابک میسر نبوده است. ازاین روی، ورزشکاران در ایران باستان، هم در
پی کسب فضایل اخلاقی و هم درپی کسب مهارت های نظامی و جنگی بوده اند. هردوت مورخ یونانی می نویسد: «ایرانیان فرزندان خود را از 5 تا 20 سالگی به سه امر اسب سواری، تیراندازی و راستگویی عادت می دهند.»
منابع
1- اسماعیلی، جواد، ورزش از بعد تاریخ فرهنگ و اخلاق. فصلنامۀ ورزش(ویژه نامۀ هفته تربیت بدنی و ورزش). دفتر تحقیقات و آموزش سازمان تربیت بدنی. شماره دوم. پائیز 66. ص 78- 87.
2- بهار، مهرداد«جستاری چند در فرهنگ ایران (مجموعه مقالات ). چاپ اول. انتشارات فکر روز. زمستان 73.
3- بهرام؛ عباس. نگرشی نو در تاریخ ورزش باستانی ایران. فصلنامۀ ورزش(ویژه نامه هفته تربیت بدنی و ورزش). دفتر تحقیقات و آموزش سازمان تربیت بدنی. شمارۀ دوم. پاییز 66. ص 50-70.
4- ثواقب، جهانبخش. مجلۀ ورزش دانشگاه انقلاب. انتشارات جهاد دانشگاهی. شمارۀ 70. آبان 1370. ص 26-27.
5- درکه، اسفندیار. تاریخ و فرهنگ زورخانه. انتشارات همراه. چاپ اول. پاییز 77.
6- دهخدا، علی اکبر. لغتنامۀ دهخدا. ج 1، 9 و 11. چاپ دوم از دورۀجدید. انتشارات موسسه لغتنامه دهخدا. 77.
7- عباسی، مهدی. تاریخ کشتی ایران. ج 1- چاپ اول. انتشارات فردوس، آذر 74.
8- کزازی، میر جلال الدین، «مازهای راز» (مجموعه مقالات). چاپ اول. نشر مرکز. 1370.
9- مجلۀ کیهان ورزشی شمارۀ ویژه پهلوانی (هزارۀ شاهنامه). شماره 1877. سال 36. شنبه 22 دی ماه 1369.
10- مجلۀ ورزش دانشگاه انقلاب. انتشارات جهاد دانشگاهی. شماره 149. فروردین و اردیبهشت 1379.