ماهان شبکه ایرانیان

انتشار تفسیر انگلیسی قرآن به سفارش امام خمینی(ره)

آیت الله سید کمال فقیه ایمانی اولین کسی است که به سفارش امام خمینی تفسیر انگلیسی قرآن کریم را منتشر کرده است

انتشار تفسیر انگلیسی قرآن به سفارش امام خمینی(ره)

آیت الله سید کمال فقیه ایمانی اولین کسی است که به سفارش امام خمینی تفسیر انگلیسی قرآن کریم را منتشر کرده است. ایشان خاطراتی شیرین و شنیدنی از همراهی با امام و حضور در مبارزات دارد. ایشان فرزند مرحوم آیت الله حاح آقا مصطفی فقیه ایمانی و برادر مرحوم آیت الله حاج آقا جلال فقیه ایمانی (داماد آیت الله العظمی خوئی) است. ایشان تاکنون خدمات فراوانی را در راه ترویج معارف اسلامی و آسایش و رفاه مردم انجام داده است. گزیده ای از خاطرات ایشان درباره چگونگی آشنایی و ارتباطشان با حضرت امام(س) در ادامه آورده شده است:

آشنایی ام با حضرت امام

از همان روزهای اول که در قم بودم به درس فقه و اصول حضرت امام می رفتم. اصولشان در مسجد سلماسی بود. خیلی از بزرگانی که الان هستند همه آن موقع شاگردهای امام بودند. بعد کم کم با حضرت امام آشنایی پیدا کردم و ایشان من را وکیل خودشان کردند.

دیدارم با امام

...بعد از آزادی از زندان رفتم به نجف خدمت آقا (حضرت امام خمینی). آقا هم می دانستند این قضایا بر من واقع شده. ایشان شب ها ساعت نه می آمدند حرم. وقتی من برای زیارتشان به حرم رفتم از آن گوشه ای که بودند بلند شدند آمدند پیش من و سلام و علیک کردند. می خواستند من را از حالت تأثر بیرون بیاورند که به من فرمودند: «چرا چنین شده ای؟» گفتم: «آقا زندان و این مسائل و این ها.» گفتند: «نه، می گویم چرا این قدر چاق شده ای؟» کمتر با کسی شوخی می کردند. خیلی مقید بودند حال افراد را بپرسند. یا مثلاً گاهی می خواستند به روحانیون معظمی کمک کنند اما نمی خواستند کسی بفهمد. چیزهایی نوشته بودند روی پاکت و به من می گفتند: «شما زحمت بکشید این ها را برسانید. اما بین من و شما باشد.» یک بار علمای اصفهان اختلافاتی پیدا کردند. آقا شنیدند و خیلی ناراحت شدند. همه را دعوت کردند. آن جا که بودیم گفتند: «یادتان است در مدرسه فیضیه با عبایمان روی خاک ها می نشستیم مباحثه می کردیم و جروبحث و داد و این ها. بعد هم بلند می شدیم عبایمان را می تکاندیم و با هم دوست بودیم. یادتان است؟ حالا هم همین طور باشید. از این جا که می روید بیرون عبایتان را بتکانید که هیچ اختلافی نداشته باشید. با هم صمیمی باشید برای این که این آبروی اسلام است. باید رعایت کنید.» بعد یک نفر گفت: «من فردای قیامت جلوی فلانی را می گیرم که چنین گفته.» آن وقت آقا یک شوخی لطیف کردند. گفتند: «آقای فلانی! حالا در دنیا رها کنید تا آن موقع. با هم رفاقت داشته باشید تا آن وقت.»

توجه امام در تالیف قلوب و ایجاد اتحاد درمیان علما

یک بار هم رفتم خدمت آقا. به من گفتند: «فلان عالم حالش چگونه است؟» یکی از آقایانی که ملا بود و رساله داشت اما تعبیراتش نسبت به حضرت امام زیبنده نبود. تعبیرات سبکی داشت. آقا می دانستند اما روی بزرگواری چیزی نمی گفتند. این آقا در اصفهان سکته کرد. در خانه در بستر افتاده بود. من که رفتم حالش را پرسیدند. گفتم: «ایشان در رختخواب است و سکته کرده.» گفتند: «شما از این جا به منزل ایشان می روی. سلام من را به ایشان می رسانید. از ناحیه من دست ایشان را ببوسید و بگویید من دعاگوی شما هستم.» یک پاکتی هم بود که درش بسته بود. گفتند: «این را هم بدهید خدمتشان.» من رفتم اصفهان دیدن آن آقا. دیدم در بستر افتاده. گفتم: «من خدمت آقا بودم. به شما سلام رساندند و فرمودند از ناحیه ایشان دست شما را ببوسم. [خم شدم بوسیدم] یک نامه امانتی هم دادند.» این عالم وقتی این حرف ها را شنید اشک از چشم هایش جاری و منقلب شد. گفت: «تقاضا می کنم شما که می روید از ناحیه من دست آقا را ببوسید و احوالپرسی کنید و بگویید الله اعلم حیث یجعل رسالته. به آقا بگویید من دعاگوی شما هستم. عذرخواهی از گذشته هم می کنم.» به هر حال رابطه های ما این طور بود.

ارتباط با امام در زمان حضور ایشان در عراق

چون ساواک خیلی اذیت می کرد. قبض هایی از آقا می گرفتم اما ساواک می گفت: نمی دانیم، این خودش را به حسب ظاهر وکیل آقای خویی معرفی می کند اما قبض های امام را می دهد دست مردم. یک قصابی این جا بود که فوت شد و امروز مغازه اش جزء ساختمان کتابخانه است. به او گفته بودم: «از نجف نامه ای به اسم صغری خانم می آید. این در خانه ماست. نامه ها را به من بده که به او بدهم.» نامه های امام به نام صغری خانم بود.

این اواخر یک بار رفتم خدمتشان. فرمودند: «آقای فقیه علمای بزرگوار گذشته شاید غفلت کردند یا توجه خاصی نبوده که تفسیر قرآن به زبان انگلیسی و روسی نداریم. ترجمه داریم اما تفسیر نداریم. خواهش می کنم شما همه کارهای آخوندی را بگذار کنار و وارد این مرحله شو که این کار زنده شود.» من هم گفتم: «چشم اطاعت می کنم.» گفتند: «هر کاری هم داری من در خدمتم.» گفتم: «نه من فقط دعا می خواهم. دعا کنید که بتوانم.» گفتند: «چند نفر هم به میدان آمدند اما عقب زدند. سفت و محکم برو جلو بلکه به حول و قوه خدا این کار انجام گرفت.» آمدم اصفهان و چند نفر از رفقا را جمع کردم. بنا شد فارسی این کار را خودم انتخاب کنم. از چند تفسیر سنی و شیعه گلچین می کردم. مواردی که رویش حساسیت بود را نمی آوردم. اخبار اهل بیت از فریقین را هم چاشنی آن می کردم. آن گروه این را از من می گرفت و ترجمه می کرد. در زمان حیات امام سه جلدش بیرون آمد. باقی اش هم بیست جلد شد. آقا خیلی از این کار خوشحال بودند. آن زمان که امام این را به من فرمودند آمدم قم پیش آقای گلپایگانی. گفتم که آقا این طور می گویند. گفتند: «بله من هم آرزویم همین است. وقتی این دارالقرآن را در قم برپا کردم آرزو داشتم این کار را کنم ولی نکردم. من در اختیار شما هستم هر کاری دارید.» گفتم: «همین دعا را می خواهم.» بحمدالله موفق شدیم؛ تفسیر در بیست جلد به انگلیسی منتشر شد و نسخه روسی هم چون حروف و صفحه اش را ریزتر گرفتند، هجده جلد شد. بعد از مالزی و اندونزی هم گفتند که این جا هم چیزی نیست که هر بیست جلد را به زبان آنها هم برگرداندیم. سه جلدش را به زبان ایتالیایی، دو جلدش به زبان فرانسوی و دو سه جلدش هم به زبان آذری آذربایجان منتشر شده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان