پسری که برای سرقت از دایی ثروتمندش او را ربوده بود، در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت. یک سال قبل مردی به مأموران پلیس مراجعه کرد و مدعی شد خواهرزادهاش او را ربوده بود.
این مرد به مأموران گفت: روز حادثه من داشتم به محل کارم میرفتم که دو نفر جلویم را گرفتند و از من خواستند سوار ماشین شوم. یکی از آنها به من گفت: وکیل دادگستری است و مدتی است شکایتی از من را پیگیری میکند و حتما باید سوار ماشین شوم تا درباره آن شکایت با هم صحبت کنیم.
حرفهایش خیلی عجیب بود، ضمن اینکه در میان صحبتهایش درباره من چیزهایی گفت که مطمئن شدم من را بهطور کامل میشناسد. وقتی سوار شدم، آنها من را بهشدت کتک زدند و بعد گفتند باید برگهای سفید را امضا کنی. من هم قبول کردم؛ چون آنها تهدید کردند من را میکشند.
آدمربایان با چشمبند صورتم را پوشانده بودند و من اصلا جایی را نمیدیدم و نمیدانم دقیقا چه اتفاقی افتاد. آنها گفتند نمیتوانند چشمبند را باز کنند و مهم نیست کجای برگه امضا میشود، فقط باید امضا کنم. من هم سرم را خم کردم که برگه را امضا کنم کمی چشمبند شل شد و من در یک لحظه یکی از آنها را دیدم. باورم نمیشد کسی که میبینم خواهرزادهام است.
بااینحال آن موقع حرفی نزدم و اصلا به روی خودم نیاوردم که یکی از آدمربایان را شناختهام. خواهرزادهام در تمام مدت صحبت نمیکرد تا من او را از روی صدا نشناسم.
بعد از شکایت این مرد، پلیس سراغ خواهرزاده او رفت و مرد جوان را بازداشت کرد. این متهم به ربودن داییاش اعتراف کرد و گفت: برای این کار همدستانی هم داشته و یکی از آنها وکیل دادگستری است. مأموران در ادامه تحقیقات دو متهم دیگر را بازداشت کردند، اما متوجه شدند فردی که ادعا کرده وکیل دادگستری است، دروغ گفته و وکیل قلابی است.
وکیل قلابی در بازجوییها به مأموران پلیس گفت: پدرام را سالهاست که میشناسم. من از ابتدا به او گفته بودم وکیل دادگستری نیستم، اما میدانستم برای گرفتن امضایی که اعتبار داشته باشد، باید چه بکنم. پدرام هم از من کمک خواست و بعد به اتفاق دوست دیگرمان به نام کیان، نقشه آدمربایی را کشیدیم و اجرا کردیم.
متهم درباره اینکه چرا دست به این کار زده است، توضیح داد: من این کار را کردم، چون پدرام به من گفته بود او و فرد ربودهشده با هم درگیری دارند و مرد شاکی به آنها بدهکار است و پول را نمیدهد. من نمیدانستم این فرد دایی پدرام است. قرار بود پول را که گرفتیم، درصدی را به من بدهد.
دیگر متهم پرونده به نام کیان نیز ادعاهای دوستش را تأیید کرد و گفت: ما سالهاست با پدرام دوست هستیم. او گفت: با مرد شاکی اختلاف مالی دارد و من نمیدانستم که این اخاذی است. بعد هم پدرام به ما گفت: اطمینان دارد شکایتی نخواهد شد، چون مرد ربودهشده بدهکار است و باید این بدهی را بدهد. حالا هم قطعا او از داییاش رضایت میگیرد و ما میمانیم و مجازاتی سنگین که باید تحمل کنیم.
بعد از گفتههای متهمان، کیفرخواست علیه هر سه نفر صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 9 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. در ابتدای جلسه رسیدگی، کیفرخواست علیه متهمان خوانده شد.
سپس مرد شاکی در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من فرد ثروتمندی هستم و سر مسئلهای با خواهرزادهام اختلاف مالی داشتم. او بیشتر از حقش از من پول میخواست و من هم قبول کردم پول را بدهم، اما گفتم بیشتر از حقت نمیدهم. او میگفت: تو ثروت داری و این مبلغ را باید بپردازی.
وقتی زیر بار نرفتم، این نقشه را برای من اجرا کرد. من از هر سه نفر شکایت دارم و خواستار اشد مجازات هستم و گذشت نمیکنم. آنها از من چک سفیدامضا گرفتند تا هر مبلغی میخواهند در آن بنویسند و از حسابم برداشت کنند. من هم در آن شرایط چارهای نداشتم جز اینکه خواسته متهمان را قبول کنم.
در ادامه وکیل قلابی در جایگاه قرار گرفت. او قبول کرد جعل عنوان کرده است. متهم گفت: من فقط میخواستم به دوستم کمک کنم و اصلا موضوع ربطی به من نداشت. من حتی در جریان نبودم که پدرام درباره مرد شاکی دروغ گفته و فردی که ربوده شده، داییاش است. من از کارم پشیمان هستم. نیت بدی نداشتم و فقط میخواستم به دوستم کمک کنم. از اینکه با مرد شاکی بدرفتاری کردم، عذرخواهی میکنم و خواستار گذشت او هستم.
در ادامه متهم ردیف دوم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من میدانستم پدرام خانواده ثروتمندی دارد، اما نمیدانستم آنچه به خاطرش از ما کمک خواسته، طلبی است که از داییاش داشته است و به خاطر این کار عذرخواهی میکنم و از شاکی درخواست گذشت دارم.
وقتی نوبت به پدرام رسید، او اتهام را قبول کرد و گفت: داییام به من بدهکار بود و، چون من مدرکی نداشتم، نمیخواست این پول را بدهد. او خیلی من و خانوادهام را اذیت کرد. به همین خاطر نقشه کشیدم که پول را به زور از او بگیرم. او باید متوجه میشد افرادی هم هستند که بیشتر از او قدرت دارند.
من حالا درخواست بخشش ندارم. از کاری که کردم پشیمان نیستم و دادگاه هر تصمیمی بگیرد، قبول میکنم، اما از داییام درخواست بخشش نمیکنم.
قضات بعد از پایان جلسه دادگاه برای تصمیمگیری در این خصوص وارد شور شدند.