ماهان شبکه ایرانیان

نوشتاری درباره مقاله جدید سعید حجاریان ؛

تحریر هزیمت یا ترقیم عداوت

گروه سیاسی فردا: مقاله جدید سعید حجاریان را باید پاورقی او بر نامه دوم موسوی خویینی‌ها دانست که به نحوی زمینه ساز ورود اصلاح طلبان به دوره سوم گذار به پسا روحانی یعنی مشارکت در «رقابت» انتخابات با نگرش «اصلاح طلبی اپوزیسیونی» است. این مقاله را باید در راستای یافتن راه حلی میان آرمانخواهی چپ نو و عملگرایی طیف معتدل اصلاحات دانست که حداقل در دو سال گذشته یکدیگر را به «رمانتیسم» و «قدرت طلبی» متهم کرده بودند. این نوشته از موضع یک اپوزیسیون، چگونگی مشارکت در امر سیاسی را به عنوان امری اخلاقی و هنجاری با وجود مخالفت با ماهیت وجودی نظام حاکم توجیه می کند. این نامه در ذات خود هم چار‌های برای مشارکت جویان یافته و به بیانی «تحریر هزیمت» می کند و هم این هزیمت را به عنوان تاکتیک رسیدن به حقیقت اصلاحات ذیل «ترقیم عداوت» با حاکمیت دنبال می کند. داوری درباره هدف نهایی این مقاله بدون خوانش تاریخ جدال دو طیف اصلاحات و واقعیت‌های فعلی در این جریان ممکن نیست.

دوره سوم؛ ورود به فرایند رقابت
تلاش حجاریان برای یافتن راهی میان «تقریر حقیقت» و «تقلیل مرارت» برخاسته از واقعیت‌های جریان اصلاحات در سه سال گذشته است. در این سال‌ها دو خواست بازگشت به دوم خرداد یا اصلاح اصلاحات با نیتی هویت خواهانه و بقای اصلاحات در سیاست عینی با نیتی مصلحت جویانه در رقابت و نزاع بودند که در دو عبارت مذکور از سوی حجاریان بیان شدند. در واقع آنچه در این جدال مشاهده شد را میتوان دوره اول گذار اصلاح طلبان از عصر روحانی دانست که به «گفت وگوی انتقادی» میان اصلاح طلبان گذشت. حمله تند اصلاح طلبان به یکدیگر و نقد درون گفتمانی به قدری در این جریان پیش رفت که در نهایت شورای عالی اصلاحات را در انتخابات 98 مستاصل کرد و نوعی بی عملی در میان اصلاح طلبان شایع شد.
دوره دوم، اما ذیل حمله اصلاح طلبان رادیکال به حاکمیت قابل توصیف است. جدا از حمله‌های سعید حجاریان و عباس عبدی به نهاد انتخابات و کنایه به حاکمیت، نامه اول خویینی‌ها را که با لحنی تند و گزنده خطاب به رهبر انقلاب نوشته شد، می توان مهمترین نماد این دوره دانست. لحن این نامه وزن رادیکال‌ها را در جبهه اصلاحات بیشتر کرد و سطح منازعه را از رقابت درون جریانی به سطح بالای حاکمیت کشاند و به مهمترین نماد راهبرد «فشار حداکثری داخلی» تبدیل شد. دوره سوم گذار اصلاح طلبان با نامه دوم خویینی‌ها آغاز شد؛ دوره ورود به فرایند رقابت انتخاباتی که از دل رادیکالیسم نامه دوم، نوعی «آرمانخواهی عملگرایانه» را زاده است. خوانش رادیکال از رقابت جویی که به دنبال «موازنه قدرت» با حاکمیت است.

مشارکت طلبکارانه
با این توضیح چگونه شد که خویینی‌ها از نامه اول به نامه دوم رسید و حجاریان به دنبال پیوند میان دو رویکرد بر نامه دوم خویینی‌ها پاورقی نوشت؟ 
پاسخ کوتاه به این پرسش بزرگ را باید در دو مساله «آینده اصلاح طلبان در جمهوری اسلامی» و «بحران نمایندگی» این جریان سیاسی جست و جو کرد. غیبت اصلاح طلبان رادیکال در انتخابات ریاست جمهوری زمینه ساز حذف این جریان از عرصه سیاست خواهد شد. بازی بیرون زمین حاکمیت منجر به جایگزین شدن اصلاح طلبان معتدل به جای رادیکال‌ها می شود و خطر نهضت آزادی شدن این طیف را جدیتر از قبل خواهد کرد. به همین واسطه مرکزیت اصلاحات هزینه تحریم انتخابات را مقرون به صرفه نمی داند. در دوراهی بقا و فنا، رهبران اصلاحات حفظ موجودیت خود در سیاست کشور را به قاعده اضطرار پذیرفته اند. در عین حال واقعیت جامعه حکایت از بحران اصلاحات در چهار سطح مشروعیت، مقبولیت، کارآمدی و سیاست ورزی دارد. این بحران‌ها به بحران نمایندگی اصلاح طلبان منجر شده و پیوند سطح سیاسی اصلاحات را با سطح اجتماعی قطع کرده. در چنین شرایطی نامه اول خویینی ها، بخشی از فرایند ورود به انتخابات ریاست جمهوری با ژستی طلبکارانه و پیش دستانه مقابل حاکمیت بود تا هم بحران مرجعیت خاتمی را با جانشینی مقطعی خود حل کند و هم موتور بدنه رادیکال اصلاحات را با برجسته کردن هویتخواهی اصلاحات روشن کند. در نامه دوم، اما سطح این گفتگو پایین میآید و به جای حاکمیت، اصلاحات را خطاب قرار می دهد؛ اینگونه است که حجاریان به یاری خویینی‌ها میآید و به «تقلیل مرارت» هم عنایت می کند تا برای عقب نشینی سران اصلاحات از سیاست تحریم نظریه پردازی کند. او البته نگاهی از سر خصومت و عداوت با حاکمیت دارد و تقلیل مرارت را ناروا و ظالمانه در بافتار رابطه مهندس بازرگان و رژیم پهلوی پیشنهاد میکند و در معادل سازی خود به صورت غیرمنصفانه نظام حاکم را شامل رعایت شرایط تقیه از جانب مصلحان می داند. از این زاویه، نوشته او بیش از تقریر حقیقت، ترقیم عداوت و خصومت است.
با این فرض طبیعی است که ورود اصلاح طلبان به صحنه رقابت، جدا از میل به پیروزی در جهت تخریب بازی رقیب هم کاربرد خواهد داشت.

عملگرایی رادیکال
با ورود اصلاح طلبان به فاز رقابت انتخاباتی، سوال مهم این است که نحوه سیاست ورزی آن‌ها با توجه به سه بحران مذکور چگونه خواهد بود؟
به نظر می رسد که برای پاسخ به بحران مشروعیت با پدیدآوردن دو روایت دموکراسی-آمریت و سازش-مقاومت، اصلاح طلبان به صورت موازی هم به دنبال پاسخگویی به حقیقت اصلاح طلبی باشند و هم در پی کاهش مرارت. گرچه در ظاهر صورت هویت خواهانه خود را حفظ می کنند، اما در باطن «تحریر هزیمت» میکنند و گامی به عقب برمیدارند. آن‌ها تلاش می کنند تا راهبرد بقا را همچنان به فشار حداکثری و رادیکالیسم پیوند بزنند و مشارکت آن‌ها در انتخابات منجر به محافظه کاریشان نشود. چنین ماموریتی، چون بردن لوح بلورین در جاده چالوس سخت و دشوار مینماید و با محدودیت‌های فراوانی مواجه بوده و از مهمترین چالش‌های این پروژه است؛ چه بسا سایه انداختن مصلحت گرایی، آن‌ها را در چالش دولت روحانی گرفتار کند و از همین رو برای فرار از این باتلاق باید برای مشکلات اقتصادی کشور روایت‌هایی فراتر از گفتمان رسمی بیابند که این خود مانعی برای سیاست ورزی در عرصه قدرت عینی خواهد شد.
تمرکز بر دو روایت «دموکراسی» و «سازش» که دگر خود را جناح رقیب و فراتر از آن، حاکمیت قرار میدهد، پاسخ‌های اصلی اصلاح طلبان برای افکارعمومی در انتخابات آینده خواهد بود. به همین واسطه سید
حسن خمینی و محمدجواد ظریف و علی لاریجانی مصادیق این دو روایت در انتخابات خواهند بود. گزینه اول مورد اجماع چپ سنتی و چپ مدرن و دو گزینه بعدی مورد حمایت راست مدرن و راست میانه خواهند بود. با گزینه اول به دنبال پاسخ معتبر به دوگانه دموکراسی-آمریت خواهند بود و با دو گزینه بعد، ادامه راه برجام را پیش میبرند. شاید در این میان حسن خمینی مشابه نقش مرحوم هاشمی رفسنجانی را در سال 92 به عهده بگیرد
و در نهایت از لاریجانی حمایت کند و چپ سنتی و چپ مدرن را که داعیه دموکراسی خواهی دارند، به سمت نرمال شدن روابط خارجی در حمایت از لاریجانی بسیج کند. در این میان اضافهشدن ظریف به کمپین اصلاحطلبان به استحکام ائتلاف راست میانه-اصلاحات کمک خواهد کرد؛ گرچه در این میان ممکن است که سیدحسن خمینی خود عزم ورود به انتخابات نکند و در جایگاه مربی نقش هاشمی را ایفا کند که در این حالت روایت اول برای اصلاح طلبان باید به سود روایت دوم استحاله شود.
وجه هویتی و موجودیتی انتخابات سال آینده برای اصلاح طلبان موجب شده که در سیاست آرمانگرایانه اصلاحات با توجه به واقعیت‌های صحنه بازنگری شود و فربه شدن آرمان به نحیف شدن واقعیت منجر نشود. این نوع از سیاست ورزی گرچه واقع نگرانه و بقامحور است، اما با توجه به ناکارآمدی دولت روحانی و رادیکالیسم طیف تجدیدنظرطلب اصلاحات در ارتباط با طبقات پایین و متوسط جدید دارای ضعف است و بازتابدهنده نیرو‌های اجتماعی اصلاحات نیست و در صورت حمایت از حسن خمینی، پاسخی برای نحوه مدیریت اجرایی کشور نخواهد داشت و تا حدود زیادی هویت محور است؛ همانگونه که در صورت حمایت از لاریجانی در سطح توان و قدرت بسیج کنندگی بدنه دارای اشکال است و خصلت هویتی اصلاحات را بازتاب نمیدهد. انتقال تصمیم از رأس به بدنه در اصلاحات مانند رسیدن به توازن با حاکمیت در سطح مصادیق از چالش‌های اصلاحات است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان