اشاره
یکی از کلیدواژه های قرآن کریم، نهج البلاغه و جوامع حدیثی دیگر، واژۀ «فتنه» و مشتقات آن است.[1] کاربرد های قرآنی «فتنه» بسیار متفاوت اند؛ چنانکه در روایات و کلمات بزرگان نیز این واژه در معانی گوناگونی به کار رفته است.
کتابی که در این مقاله به معرفی آن می پردازیم، بخشی از گفتارهای آیت الله محمدتقی مصباح یزدی(حفظه الله) دربارۀ «فتنه شناسی» است که در جمع فرهیختگان حوزۀ علمیۀ قم مطرح شده و با تلاش آقای غلامعلی عزیزی کیا نگارش یافته است. این کتاب در سال 1390ش توسط انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در 264 صفحه به زیور طبع آراسته گردید. هدف اصلی کتاب، تبیین دقیق مفهوم فتنه در فرهنگ اسلامی و تحلیل فتنه های اجتماعی می باشد.
این کتاب در پنج فصل به رشتۀ تحریر درآمده که در فصل اول، به بررسی فتنه و امتحان الهی از منظر آیات و روایات، با توضیح موضوعاتی چون: مفهوم شناسی فتنه، گسترۀ فتنه در زندگی انسان، اهداف، حقیقت و چگونگی امتحان الهی... پرداخته است.
فصل دوم عوامل، انگیزه ها و اهداف فتنه مورد بحث و بررسی قرار گرفته است
فصل سوم، به روشن کردن ماهیت فتنه گران و چگونگی شکل گیری فتنه های اجتماعی می پردازد که موضوعاتی چون: روش بحث دربارۀ فتنه های اجتماعی، انواع طراحی و برنامه ریزی، مؤلفه های فتنه، ساده ترین راه شناخت فتنه گران، ویژگی های روانی سران فتنه و... را در خود جای داده است.
راهبردها و رویکردهای فتنه گران نیز در فصل چهارم این کتاب تبیین شده است. اشاره به دو راهبرد مهم فتنه گران و راه های پیشبرد فتنه، تبیین پیچیدگی روشها در فتنه های معنوی، تحلیل اجمالی از جنگ نرم و تبیین راهبردهای فتنه گران، ذکر گروه های هدف در تهاجم فرهنگی و بیان دستاویزهای فتنه گران، از مهم ترین موضوعات این فصل است.
در فصل پنجم و پایانی این کتاب نیز به بررسی و توضیح وظایف مؤمنان در برابر فتنه های اجتماعی پرداخته است.
در اینجا برشهایی از فصل پنجم این کتاب را به با تلخیص، ارائه می کنیم:
وظایف مؤمنان در برابر فتنه های اجتماعی
به طور کلی می توان فتنه ها را به دو بخش تقسیم کرد:
1- فتنه هایی که آهنگ دینی دارند؛ مثل اینکه شعاری را به نام حمایت از دین و ارزشهای دینی و راه حق و عدالت مطرح می کنند؛ ولی در واقع این شعارها تزویری و فریبنده اند و در باطن، قصد آنها چیز دیگری است؛
2- فتنه هایی که از آغاز با شعارهای مادی و دنیوی همراه اند و برای منافع مادی نیز فریب می دهند. مثلاً می گویند: ما منافع مادی، رفاه و معیشت شما را تأمین می کنیم یا دفاع از حقوق اشخاص، گروه ها، زنان و جوانان را شعار خود قرار می دهند.
بنا بر این می توان گفت فتنه دو شکل پیدا می کند؛ اگرچه در بسیاری موارد، شعارها در هم تنیده می شوند و به یکدیگر کمک می کنند.
مبارزه با هر کدام از این فتنه ها، روشهای ویژه ای می طلبد و در تمام اقسام فتنه، کسانی وجود دارند که عاملان اصلی و دست اول را تشکیل می دهند حال اینکه چه مواجهه ای باید با آنان داشت، می توان نسبت به هر دسته از فتنه گران چنین گفت:
1- هدایت ناپذیری فتنه گران
در مقام شناخت وظیفۀ خود در مبارزه با عوامل فتنه، ممکن است ابتدا به نظر برسد اگر بتوان آنها را هدایت کرد که دست از فتنه گری بردارند، بسیار خوب است؛ ولی این، احتمال و فرضی است که در عالم خارج، امری شبیه محال بوده؛ هم تجربه ها ی خارجی و هم آیات و روایات فراوان، نشان می دهند که همواره کسانی در اجتماع با علم و به عمد مردم را به خطا و انحراف دعوت می کنند؛ هدایت پذیر نیستند.
بسیاری می پندارند که در اینجا شبهۀ جبر پیش می آید؛ ولی این طور نیست؛ بلکه همان است که قرآن می فرماید: کسانی که در راه ها ی خطا به عمد قدم می گذارند، هر روز به فساد نزدیک تر می شوند تا جایی که «ختَمَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهم»[2] یا «طَبَعَ اللهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ»[3]؛ برای نمونه، در آیات ابتدائی سورۀ یاسین، خداوند می فرماید: «ما تو را فرستادیم تا مردمی را که انذار و هدایت نشده بودند، انذار کنی.» سپس می فرماید: «کسانی هستند که به هیچ وجه هدایت شدنی نیستند: «سَوَاء عَلَیهِمْ أَأنذَرْتَهُمْ ام لَم تنذِرْهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ»[4]؛ چه آنها را انذار کنی و چه انذار نکنی، ایمان نخواهند آورد.» این سخن، بیانگر یک حقیقت است؛ و آن اینکه کسانی هستند که هدایت شدنی نیستند.
قرآن در جای دیگر، از این چنین افرادی به «شیاطین انس» تعبیر می کند؛ یعنی ظاهر آنان آدم است و مثل دیگران چشم و گوش دارند؛ اما در حقیقت شیطان اند: «شیاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ»[5]؛ یعنی انسانهایی که در پی گمراه سازی و منحرف کردن دیگران اند. اینان همان عوامل اصلی فتنه ها هستند، پس چگونه می توان آنها را هدایت کرد؟ خداوند به پیامبر(ص) می فرماید: تو نمی توانی آنها را هدایت کنی؛ چون هدایت پذیر نیستند.
پس عملاً وظیفه ای برای هدایت این عوامل فتنه نداریم؛ مثلاً نباید به رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلیس یا فرانسه نامه نوشته، آنان را به عدالت و رضایت به حق خود فراخوانیم و امیدوار باشیم که این نامه ها اثر کنند. اینها پندارهایی هستند که محقق نخواهند شد. ما نیز در این زمینه وظیفه ای نداریم؛ ولی دربارۀ دو دستۀ دیگر از فتنه گران وظیفه داریم و احتمال تأثیر بر آنها وجود دارد.
2- امکان هدایت عوامل میانی فتنه
دستۀ دوم از عوامل فتنه، افراد ضعیف النفس و دنیاپرستی هستند که در پی منافع خود می باشند؛ آن هم نه منافع درازمدتی که برای آن برنامه ریزی کرده باشند؛ بلکه منافع روزمره. همین که مزدی بگیرند و دادی بزنند و سر و صدایی راه بیندازند. مانند اراذل و اوباشی که نمونۀ آنها همه جا یافت می شود.
اگر اینها در اوایل کار بوده و هنوز چندان فریب نخورده باشند، ممکن است بر اثر مواعظ، راهنمایی و نصیحت، هدایت شوند، و حتی اگر به مشکلات مادی آنها که باعث شده به سراغ فتنه گران بروند، رسیدگی کنند، دست از کارهای ناروا و فتنه انگیزی شان بر می دارند؛ اما اگر حرفه ای باشند و کار اصلی شان شده باشد که باج گرفته، مزاحم دیگران شوند، و در پی کار و کاسبی حلال نباشند؛ بلکه جویای مال حرامی باشند تا با آن دود و دمی راه بیندازند، در این صورت، موعظه کردن آنان سودمند نخواهد بود.
3- لزوم آگاهی بخشی به مروجان ساده لوح فتنه
اصل کار دربارۀ عوامل فتنه، بیش تر به گروه سوم مربوط است و پس از آن نیز به فتنه زدگان یا کسانی که در معرض فتنه هستند. گروه سوم، کسانی هستند که سوء نیت ندارند؛ ولی بی بصیرت بوده، نمی فهمند که چه مطلبی را در چه جا و چه زمانی مطرح کنند. به خیال خود وظیفه ای (دینی، اجتماعی یا اخلاقی) تشخیص می دهند و بر اساس همان تشخیص، حرفهایی می زنند و کارهایی می کنند که به نفع فتنه گران، کافران و منافقان تمام می شود. آنها هم در تحلیل خود اشتباه می کنند، و هم در تشخیص مورد و زمان اقدام.
امیرالمؤمنین(ع) در «نهج البلاغه» می فرمایند: «کسی که طالب حق است و اشتباه می کند، مثل کسی نیست که به عمد علیه حق قیام می کند؛ ولی این اشخاص، چه بدانند و چه ندانند، ضررشان مانند کسانی است که به عمدْ اقدام می کنند؛ زیرا سرانجام، به مصالح اسلام و جامعۀ اسلامی صدمه می زنند؛ هرچند به پندار خود، کار خوبی می کنند.»
قرآن کریم هم در اشاره به این نکته می فرماید: «وَ هُمْ یحْسَبُونَ أنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا؛[6] در حالی که خودشان می پندارند که از جهت کار و کردار، نیکو عمل می نمایند» آنها می پندارند که به وظیفۀ شرعی خود عمل می کنند؛ ولی متوجه نیستند که با کار خود، تیشه به ریشۀ اسلام می زنند ما حوزویان، در مقابل این افراد وظیفۀ بسیار سنگینی داریم تا آنان را با راه های صحیح و زبان نرم و بیان استدلالی، ارشاد کنیم و نسبت به خطا بودن کارشان توجه دهیم. البته مقدار تأثیر این ارشادها، به عوامل گوناگونی بستگی دارد، ولی امید به اینکه میان این قشر کسانی هدایت شوند و دست از شیطنت بردارند و آب به آسیاب دشمن نریزند، زیاد است؛ زیرا آنها مانند دستۀ دوم نیستند که امید اثرگذاری بر آنها اندک باشد، پس وظیفۀ ما به طور کلی در برابر آنان، این است که از هر راه مناسبی که مؤثر باشد، اقدام و آنها را راهنمایی کنیم.
4- ضرورت نجات فتنه زدگان
دستۀ دیگر که بیش ترِ مخاطبان ما را تشکیل می دهند، کسانی هستند که خودْ فتنه گر نبوده، هیچ نقشی نیز در پیدایش فتنه یا تثبیت آن ندارند؛ ولی در معرض گمراهی قرار گرفته، از فتنه گران فریب خورده اند که سرانجام به ضرر اسلام و جامعۀ اسلامی تمام خواهد شد. دربارۀ آنها که هنوز در دام نیفتاده؛ ولی در معرض فتنه اند، یا لغزشی کرده اند و می توان به آنها کمک کرد، وظایف بسیار مهمی داریم. البته وظیفۀ ما اول این است که خود در دام فتنه جویان نیفتیم.
عمومیت فتنه و امتحان
فتنه ها و امتحانات را می توان به دو بخش تقسیم کرد:
1- امتحاناتی که موجب گرفتاری ها و ناراحتی ها می شوند و در واقع، آثار سوء آنها به امور مادی و دنیوی مربوط است؛
2- فتنه و امتحان در دین؛ یعنی آشفتگی ها یی که موجب حیرانی و سردرگمی افراد و خطا کردن و ناخواسته به راه باطل رفتن می شوند.
هر کدام از این امتحانات، یا فردی هستند یا اجتماعی؛ برای اینکه بدانیم هیچ کسی از «فتنه» با این تعبیر قرآنی آن استثنا نیست، توجه به مواردی که در آیات آمده، ضروری است.
قرآن کریم دربارۀ پیغمبر(ص) در دو آیه نشان داده که ایشان در معرض فتنه قرار گرفته است و به حضرت هشدار می دهد که مبادا در فتنه ها مردود شود. یکی در ماجرای فردی از قبیله ای که به اسلام خدمت کرده و به پیشرفت دین کمکهای زیادی نموده بودند؛ اما سرقت کرد و پس از رسوایی و ثابت شدن دزدی او، باید دستش را می بریدند. برای بزرگان قبیله این حکم بسیار سنگین بود؛ زیرا برای قبیله بدنامی بزرگی بود که یکی از آنان دزدی کند و پیغمبر(ص) دست او را قطع نماید.
افراد قبیله به تکاپو افتاده، از هر دری وارد شدند که به گونه ای پیغمبر(ص) را از اجرای حد منصرف کنند. آیه نازل شد که باید به حکم خدا عمل کنی و هوای نفس باعث نشود از اجرای حکم خدا منصرف شوی. کسانی درصدد برآمدند که تو را دچار فتنه کنند و در دام بیندازند تا برخی تکالیف را درست انجام ندهی؛ مبادا از آنها فریب بخوری. خدای متعال بندگان مخلَص خود را حمایت می کند و نمی گذارد بلغزند.[7] معنای عصمت نیز همین است.
مهم ترین بخش، فتنه ها ی اجتماعی است و هدف فتنه گران، گمراه و منحرف کردن جامعه می باشد؛ یعنی شیطان آنقدر نیروهایش را متمرکز می کند و چه بسا سالها کار می کند، نقشه می کشد، طراحی می کند تا امتی را گمراه و مسیر هدایت جامعه ای را عوض کند. اینجاست که خطرها بسیار بزرگ اند و باید ببینیم قرآن چگونه ما را راهنمایی می کند و در مقابله با این فتنه ها چه وظیفه ای داریم؟!
وظایف ما در پیشگیری و مقابله با فتنه های آینده
اما چه باید کرد تا در دام فتنه گران نیفتیم؟ اگر بخواهیم فهرستی از وظایف را بیان کنیم، به صدها مورد می رسد؛ اما برای اینکه قاعده و قانونی در اختیار داشته باشیم تا بتوانیم به وظایف خود آگاه شویم، نخست این وظیفه ها را از لحاظ گروه های اجتماعی به سه دسته تقسیم می کنیم:
1- وظائفی که به آحاد مردم جامعۀ اسلامی مربوط است؛
2- وظایفی که به خواص و نخبگان جامعه مربوط می شود؛ گروه هایی که جمعیت فراوانی ندارند؛ ولی تأثیر آنان بر دیگر افراد جامعه بسیار است؛ زیرا نخبگان یا خواص، وظایفی پیچیده تر و مشکل تر از عموم مردم دارند. آنان افزون بر وظایف دیگران، بر حسب موقعیت اجتماعی و توانایی بر تأثیرگذاری شان در جامعه، وظایف و امتحانات دشوارتری دارند؛
3- وظایفی که به مسئولان رسمی کشور در سه قوۀ قانون گذاری، قضایی و اجرایی مربوط می شود؛ دست اندرکار و مسئولین رسمی که وظایف آنها از همه سنگین تر است؛ زیرا مسئولیت کل جامعه بر دوش آنها، جمع می شود. البته این سخن به معنای سلب وظیفه و مسئولیت از دیگران نیست.
برخی افراد با توجه به احادیثی مبنی بر پیش بینی وقوع فتنه ها و امتحانات دشوار در آخرالزمان، این امر را قضای حتمی الهی می دانند و می گویند که اهل بیت(ع) پیش بینی کرده اند و گریزی از آنها نیست. آنان این موضوع را به یک معنا، بهانۀ تنبلی خود قرار می دهند و در برابر فتنه ها تسلیم می شوند. محض نمونه برای فتنه هایی که موجب ضررهای دنیوی و گرفتاری ها ی مادی می شود: اگر کسی بداند دزد وارد خانه شده یا از دیوار بالا می آید، یا دشمن تا پشت دیوارهای شهر آمده است، بگوید دزد یا دشمن آمده و ما راهی جز تسلیم در برابر او نداریم، سخن بسیار جاهلانه ای گفته است. توجیه تنبلی خود با این منطق، در عقل و شرع مردود است.
از روایات اهل بیت (ع) استفاده می شود و تا حدود بسیاری عقل نیز می فهمد که انسان در هنگام فتنه ها، نه تنها بدون وظیفه نیست؛ بلکه تکلیفی مضاعف دارد. ما در برابر فتنه ها دست کم سه نوع وظیفه داریم که ممکن است هر کدام مصادیق و اصناف متعددی داشته باشد:
1- وظیفۀ فردی مؤمنان در برابر فتنه ها
اینکه هر فردی در برابر فتنه ای که در جامعه پدید می آید، چه باید بکند؛ این وظیفه دو بخش می شود:
الف) حفظ دین و ارزشها
نخستین وظیفه این است که دین و مصالح خود و خانواده اش را از دست اندازی دزدان و فتنه گران حفظ کند تا دستاوردهای انقلاب، عقاید و ارزشها پا بر جا بمانند. در برخی از خطبه های «نهج البلاغه» اهمیت وظیفۀ انسان در برابر فتنه ها، و حتی وظیفۀ فرد دربارۀ خویش گوشزد شده است: «لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَة وَ لتُغَرْبَلُنَّ غرْبَلَة وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَة الْقِدْرِ حَتَّی یعُودَ أسْفَلُکمْ أعْلاکمْ و أعْلاکمْ أسْفَلَکم؛[8] به حتم شما دچار بلا خواهید شد و شما را غربال می کنند و زیر و رو می شوید مثل زیر و رو شدن حبوبات یک دیگ؛ آنها که پایین هستند، بالا می آیند و آنها که بالا یند، پایین می روند.»
چه بسیار افراد دارای پُستهای مهم و موقعیتها ی مطلوب که مردم به آنان احترام می گذاشتند؛ اما در فتنه سرنگون شده، سقوط می کنند. در مقابل، افرادی نیز هستند که کسی به آنان امیدی ندارد و توجهی نمی کند؛ ولی در فتنه ها بالا می آیند. تثبیت موقعیت افراد، به مقاومت آنان بستگی دارد و اینکه بفهمند در این جریان چه باید کرد و چگونه باید دین خود را حفظ نمود.
حضرت در بیان دیگری می فرمایند: «یکفَأُ فِیهِ الاِسْلامُ کمَا یکفَأُ الإِنَاءُ بِمَا فِیهِ؛[9] [فتنه هایی پیش خواهد آمد که در آنها] هرچه در اسلام باشد، همانند ظرفی که وارونه کنند، می ریزد.» اسلام مثل ظرف سرنگون شده می شود و از حقیقت و محتوای آن چیزی باقی نمی ماند. اگر انسان بداند چنین جریاناتی در پیش است، آیا باید آرام گیرد؟! یا باید بیش از پیش حواس خود را جمع کند؟
همچنین حضرت می فرمایند: «لُبسَ الإِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً؛[10] (روزگاری خواهد آمد که) اسلام را همانند پوستینی وارونه خواهند پوشید.» اسلام پوششی برای انسان است تا او را از خطرات و بلاها حفظ کند؛ اما افرادی آن را مثل پوستینی وارونه می پوشند؛ آنچه در زیر است، رو می آید و آنچه بالاست، به زیر می رود. اینها و چیزهای بسیار دیگر، از آثار فتنه اند.
حضرت امیر(ع) هشدار می دهند که: «فَلا تَکونُوا أنْصَابَ الْفِتَنِ و أعْلامَ الْبِدَع؛[11] مبادا تابلوی فتنه ها و نشانه ها ی بدعتها شوید!» فتنه ها خواهند آمد؛ اما مراقب باشید که شما تابلوی فتنه، عامل بدعت گذاری و مروّج آن نشوید. این سخنان، بیانگر وظایف فردی ما هنگام فتنه است. البته ترس و نگرانی از فتنه، فقط از سرِ مشکلات مادی و ضررهای مالی، جانی و مانند آنها نیست. آنچه بیش تر درباره اش نگرانیم، از دست رفتن دین، باورها و ارزشها می باشد. مهم ترین جهتی که ممکن است دین آسیب پذیر شود، باورها و ارزشها یا فرهنگ دینی است.
برای اینکه بتوانیم دین خود را حفظ کنیم، باید دربارۀ اعتقادات و ارزشها معرفتی قوی داشته باشیم و دین مان را هرچه محکم تر، مستدل تر و یقینی تر کنیم.
ب) حفظ هوشیاری و پرهیز از سواری دادن به فتنه گران
دستۀ دوم از وظایف فردی در هنگام فتنه ها این است که نباید مرکب فتنه گران شویم؛ زیرا گاهی در فتنه ها کسی یا کسانی ابزار دست فتنه گران می شوند و فتنه کنندگان گاهی از آنها سوء استفاده می کنند، در حالی که خود شخص نیز چنین نمی خواهد. حضرت امیر(ع) می فرمایند: «کنْ فی الْفِتْنَه کابْنِ اللَّبُونِ لا ظَهْرٌ فَیرْکبَ وَ لا ضَرْعٌ فَیحْلَبَ؛[12] در زمان فتنه، مثل شتر دوساله باش؛ نه پشتی دارد که بر او سوار شوند و نه پستانی که او را بدوشند.» رهبر معظم انقلاب(حفظه الله) در جلسه ای اشاره کردند که برخی افراد از این کلام سوء استفاده می کنند و می گویند مقصود حضرت آن است که در فتنه به کناری بروید و به چیزی کار نداشته باشید؛ این معنا اشتباه است. حضرت می فرمایند مواظب باش سواری ندهی و از تو سوء استفاده نکنند.
یکی از امور بسیار شایع در فتنه ها این است که کسانی ناخواسته و بدون فکر و برنامه، ابزار دست دیگران می شوند و از رفتار، گفتار، نشست و برخاست و حتی از سکوتشان سوء استفاده می شود؛ زیرا سکوت کردن در جایی که باید سخن گفت، سواری دادن به فتنه گران است و این کار به نفع آنان خواهد بود. همچنین، ممکن است فتنه جویان از مال یا موقعیت اجتماعی خاص فرد و آبروی او بهره ببرند. در این صورت، مانند پستان شیردهی است که شیرش را می دوشند، اگرچه خود راضی نباشد.
ج) امر به معروف و نهی از منکر
چون فتنه پدیده ای اجتماعی است و فقط شامل امتحانهای فردی نمی شود، ما باید نگران دیگران نیز باشیم. این گونه نیست که اگر کسی دین خود را حفظ کرد، وظیفۀ دیگری نداشته باشد. در اسلام، همگان مسئول اند و نظارت عمومی بر عهدۀ آحاد مردم است. بزرگ ترین نماد این مسئولیت، امر به معروف و نهی از منکر است: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أوْلِیاء بَعْضٍ یأْمُرُونَ بالْمَعْرُوفِ وَ ینهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ؛[13] مردان و زنان با ایمان، بعضی دوست و یاور بعضی دیگرند، به معروف [کارهای لازم و پسندیده در شرع] فرمان داده، از بدی ها باز می دارند.»
در روایات آمده است که امر به معروف و نهی از منکر، اعظم فرایض است که «بهَا تُقَامُ الْفَرَائِض؛[14] واجبات دیگر، با آن بر پا داشته می شوند.»
شاید در هیچ زمان دیگری امر به معروف و نهی از منکر به دشواری امروزه نبوده است؛ چون این فرهنگ عمومی الحادی و شیطانی در تمام عالم رواج یافته که هر کسی آزاد است و دیگری حق مداخله در زندگی او را ندارد. بنابراین، اگر به کسی بگویند که چنین و چنان کن، به جای پذیرش، به آمر به معروف پرخاش کرده، کار او را فضولی در امور خود می داند! با اینکه کار او بزرگ ترین خدمت به جامعه است؛ اما فضولی در کار دیگران تلقی می شود، و بدین جهت آنقدر مهجور و متروک شده که برخی از بزرگان ما نیز دربارۀ آن اشتباه می کنند و می پندارند امر به معروف، فقط در شرایط خاصی باید اجرا شود؛ زیرا واژۀ «معروف» یعنی شناخته شده، و مادامی که شناخته نشده، نباید امر به معروف کرد. در حالی که ما بر اساس فرهنگ شیعی، باور داریم که امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر شهید شد و معتقدیم که برای اقامۀ آن تا پای جان باید پیش رفت.
احیای این فریضۀ مهم، به منزلۀ مسئولیتی همگانی و نظارتی عمومی بر کار یکدیگر است، پس باید به مسئولیت خود در برابر دیگران توجه داشته باشیم و از سخنان و شعار عوامانه ای مانند «عیسی به دین خود، موسی به دین خود» بپرهیزیم؛ زیرا اسلام می گوید با رعایت آداب و شروط لازم، باید به کار مسلمانان دیگر توجه داشته باشید و به وظیفۀ خود در برابر آنان عمل کنید! پس اگر احتمال تأثیر هرچند اندک وجود داشته باشد، باید به دیگران موعظه کرد؛ مگر کسی یقین کند که سخن و حرکت او هیچ تأثیری ندارد و موعظۀ او کاری لغو خواهد بود.
د) شناخت و پیروی از رهبری در نظام اسلامی
مردم خواسته یا ناخواسته، در زندگی اجتماعی خود دچار اختلاف می شوند. برای برطرف کردن و زدودن اختلافات، به محوری نیاز است تا همه با توجه به آن، از اختلاف و تفرقه به وحدت برسند. این محور در اسلام «امامت» است: «وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّة وَ إِمَامَتَنَا أمَاناً مِنَ الْفُرْقَة؛[15] خداوند فرمان پذیری از ما را موجب انسجام آیین اسلام و پیشوایی ما را موجب ایمنی از اختلافات اجتماعی قرار داد.»
بنا بر عقیدۀ شیعه، در زمان غیبت امام معصوم(ع) تجسم این محور در ولی فقیه است؛ او محور وحدت بوده، عموم مردم باید تلاش کنند این محور را حفظ کنند. اگر این محور حفظ نشود، جامعه ناگزیر دچار اختلاف و پراکندگی می شود و وحدت، عزت، قدرت و سعادتی باقی نخواهد ماند.
2- وظایف نخبگان
همین وظایف، به گونه ای دیگر برای نخبگان وجود دارد. البته وظایف آنها شبیه وظایف عموم مردم است؛ اما خواص به سبب ویژگی ها و موقعیتهای اجتماعی خود، و اینکه خدا نعمت بیش تری به آنها داده است و می توانند در جامعه تأثیرگذار باشند، باید به این وظایف به صورت گسترده تر و سنجیده تر عمل کنند.
الف) تقویت فرهنگ دینی
خواص در حقیقت، طبقۀ ممتاز جامعه و کسانی هستند که علم، فهم و موقعیت اجتماعی بیش تر و بهتر، و توانایی اثرگذاری در جامعه را دارند. آنها باید نخست بکوشند فرهنگ دینی را در جامعه تقویت کنند.
ب) الگو بودن برای دیگران
نخبگان به دلیل برخورداری از اثرگذاری، الگوی دیگران قرار می گیرند؛ یعنی با امتیازاتی که در جامعه دارند، نه تنها از راه ترویج فرهنگ، علم، کتاب، بحث، سخنرانی، مناظره و مباحثه می توانند کار کنند؛ بلکه رفتارشان می تواند در جامعه الگو باشد. بهترین نمونه، عالمان روحانی هستند. وظیفۀ عالم دینی چیست؟ غیر از اینکه او باید بکوشد سطح معلومات دینی مردم را افزایش دهد و آنان را دین شناس تر کند، باید رفتارش به گونه ای باشد که مورد تأسّی دیگران قرار گیرد: «کونُوا دُعَاة لِلنَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکم؛[16] با [عمل و] غیر زبان خویش، فراخوانندۀ مردم [به راه خدا] باشید!» مهم ترین چیزی که از لحاظ رفتاری باید در علما باشد، تقواست که مهم ترین ویژگی آن، ساده زیستی و بی اعتنایی به امور دنیا، تقوای عملی، راست گویی و درستکاری می باشد.
ج) تلاش برای ایجاد و حفظ وحدت
وظیفۀ سوم نخبگان، حفظ وحدت جامعه بر اساس محور حقی که دین معرفی کرده است، می باشد؛ زیرا جامعه به انسجام نیاز دارد و پراکندگی و تفرقه آن را به زوال می کشاند. نخبگان می توانند با دعوت به نفس، گروه گرایی و حزب بازی، خودْ عامل اختلاف باشند.
پس خواص باید با یکدیگر هم فکری و تلاش کنند تا اگر جایی اختلافی بود، با مشورت و خیرخواهی به وحدت برسند و اگر دانستند که کسانی فریب خورده، عامل بیگانه و ستون پنجم هستند، از آنان فاصله بگیرند؛ زیرا در چنین مواردی حفظ وحدت بی معناست.
«وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللهِ جمِیعًا وَ لاَ تَفَرَّقُواْ»[17] طبق احادیث «قرآن» و «پیامبر(ص)»، هر دو حبل الله دانسته شده اند. تا زمانی که پیغمبر اکرم(ص) در جامعه بودند، مصداق حبل الله بود: «أطِیعُواْ اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ»[18] بنابراین، باید از او اطاعت کرد. پس از ایشان، حبل الله امام معصومی است که خدا او را تعیین کرده. پس از اطاعت امام معصوم، از کسی که انعکاس نور امامت در جهان و سایۀ امام غایب در میان جامعه است، باید اطاعت کرد و آن محور را تقویت و همه را گرد او جمع نمود.
اگر افراد پیرامون نایب امام جمع شوند، قابل اتحادند؛ وگرنه باید طرد شوند. البته باید آنها را دعوت و نصیحت کرد؛ اما اگر از تغییر مسیر آنان مأیوس شدیم، راهی جز جدایی و طرد نیست. همۀ ما مسلمان و طالب حق و پیرو امام هستیم. می توان حول این محور با یکدیگر متحد شد. ممکن است با دیگران که چنین نیستند، همکاری هایی داشته باشیم و با آنان دشمنی نکنیم، مگر آنکه بخواهند به اصول ما لطمه بزنند.
3- وظایف دولت اسلامی در برابر فتنه
علاوه بر وظایف پیش گفته برای نخبگان، به شکلی ویژه تر، برای مسئولان دولت اسلامی وجود دارد.
الف) تقویت معرفت و ایمان مردم
دولت؛ یعنی دستگاه حاکمه که قوای گوناگونی دارد و کارگزاران آن، مسئولان رسمی کشور هستند، باید در جهت حفظ مبانی فکری و ارزشی اسلام، از قدرتهای قانونی خود استفاده کند و برای نهادهای رسمی که در این جهت تلاش می کنند، اولویت قائل باشد.
متأسفانه بر اثر میراث نامبارکی که از رژیم گذشته داریم، می پنداریم دولت وظیفه ای در باب دین ندارد؛ بلکه دین مردم را آخوندها باید حفظ کنند! این فکر، از سکولاریسم و تفکیک دین از سیاست سرچشمه می گیرد. در بینش اسلامی، مهم ترین وظیفۀ دولت، حفظ دین مردم است، نه اینکه حفظ آن وظیفۀ دست دوم و سوم دولت باشد.
همان گونه که حفظ جان مردم وظیفۀ دولت اسلامی است، حفظ دین مردم نیز بزرگ ترین وظیفۀ دولت می باشد، چنان که دین انسان بر جان او برتری دارد و جان را باید فدای دین کرد؛ در برنامه های دولت نیز باید به مسائل دینی و فرهنگ اسلامی بیش تر اهمیت داد. کسانی که می گویند: سیاست ما عین دیانت ماست، نمی توانند دفاع از دین و حفظ آن را ویژۀ عالمان و داوطلبان مقدس و متدین بدانند. از جمله مهم ترین تلاشهای دولت برای حفظ دین مردم، تلاش برای حفظ و تثبیت ارزشهای واقعی در جامعۀ اسلامی و برخورد با هنجارشکنانی است که با امر به معروفِ زبانی، دست از کار ناروای خود بر نمی دارند.
ب) پیشگیری از نفوذ بیگانگان در بدنۀ دولت
از مهم ترین وظایف دولت در مبارزه با فتنه، جلوگیری از نفوذ عناصر بیگانه در دستگاه رسمی کشور است؛ زیرا به شهادت تاریخ و پژوهشهای عقلی و تحلیلی، مهم ترین راه بیگانگان برای فتنه انگیزی، نفوذ در دستگاه های رسمی کشور می باشد. تاریخ صدر اسلام و دیگر دورانها تا عصر حاضر، همه گواه این نکته اند. امام راحل(ره) همواره تأکید می کردند که مواظب باشید بیگانگان در کار شما وارد نشوند و نامحرمان به دستگاه های اداری و پُستهای حساس کشور راه نیابند. تمام مردم باید مواظب باشند؛ اما مهم ترین قدرت اجرایی، در دست دولت است که مهم ترین وظیفۀ دولت، شناخت دشمن و معرفی آن به مردم است و باید از نفوذ عناصر بیگانه و مشکوک در پُستهای حساس جلوگیری کند.
در تاریخ کشور و پس از انقلاب نیز موارد زیادی داشته ایم که بر اثر مسامحه، غفلت یا اشتباه، عناصری در دستگاه های اجرایی یا قانون گذاری نفوذ کرده، مسیر کشور را عوض کرده اند. همه می دانیم که پس از رحلت امام(ره) طولی نکشید که مسیر انقلاب به تدریج عوض شد و چنان زاویه پیدا کرد که آشکارا به مقدسات اسلام توهین شد. این وضعیت یک باره پدید نیامد؛ بلکه زاویه ای بود که اندک اندک باز شد و سرانجام به اینجا رسید. اگر در آغاز کار نقطه های آسیب پذیر و عناصر مشکوک شناخته شوند و از ورود آنان به دستگاه های اجرایی کشور، به ویژه پُستهای حساس و مراکز برنامه ریزی و سیاست گذاری جلوگیری شود، سد محکمی در برابر فتنه جویان پدید خواهد آمد؛ اما اگر به سبب رفاقت یا عوامل دیگر مسامحه شد، باید منتظر فتنه ای صریح باشیم.
ج) حفظ وحدت جامعه در پرتو ولایت پذیری
دولت اسلامی باید به حفظ وحدت مردم بر اساس معیارهای اسلامی و در سایۀ ولایت فقیه اهمیت داده، ملاک کار خود را رضایتمندی رهبری قرار دهد و هماهنگ و هم آوا با ایشان، به پیشبرد امور کشور همت کند و در برابر تفرقه افکنان و جدایی طلبان، قاطعانه بایستد.
پی نوشت ها:
[1] در قرآن کریم مادۀ «فتن» در حدود شصت مورد و در نهج البلاغه حدود هشتاد مرتبه به کار رفته است.
[2] بقره / 7: «خداوند بر دلهای آنان مهر زده است.»
[3] توبه / 93: «خداوند بر دلهای آنان قفل زده است.»
[7] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ج 1، ص 369.
[9] نهج البلاغه، سید رضی، تصحیح: صبحی صالح، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 150.
[10] بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسة الوفاء، بیروت، دوم، 1403 ق، ج 34، ص 241.
[15] بحارالانوار، ج 29، ص 223.
[17] آل عمران / 103: «به ریسمان الهی [قرآن و پیامبر] چنگ زده، متفرق نشوید!»
[18] همان / 132: «از خدا و رسول فرمان برید، باشد که مشمول رحمت الهی شوید!»