ماهان شبکه ایرانیان

بازخوانی مهر؛

مرور شاعرانه ارتحال امام(ره)/ خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم

اشعار شاعران ایران زمین در غم فقدان پیر جماران، تنها گوشه ناچیزی از ابراز احساسات میلیون‌ها دلباخته حضرت روح الله(ره) است.

مرور شاعرانه ارتحال امام(ره)/ خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم

خبرگزاری مهر گروه فرهنگ: چهاردهم خرداد ماه، روز عزای وطن است؛ روزی که ایران با پیر و مقتدای خود وداع کرد. اینگونه بود که خرداد ماه سال 1368، در تاریخ جهان ثبت شد تا بزرگترین وداع مردمی با پیکر مطهر بزرگترین رهبر قرن و بلکه قرون متمادی، ثبت و ضبط شود.

در آن میان، نوحه‌های منظوم شاعران ایران زمین، تسلای دل مردمی بود که در آن روزها، در خیابانهای تهران و ایران، برای امام خود عزاداری می‌کردند.

قیصر امین‌پور یکی از همین شاعران است که حضرت روح‌الله را، قصیده‌ای شیوا ولی ناتمام می‌بیند و عروج آن اسوه عرفان و اخلاق را با توجه دادن به ضرورت ادامه راه و سیره آن بزرگمرد پیوند می‌زند:

خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم

دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم
به رغم خوف و خطر جاده را ادامه دهیم

بیا به سنّت پیشینیان کمر بندیم
که یا ز پای در آییم؛ یا ادامه دهیم

شکست کشتی دریادلان اگر در موج
از آن کرانه که ماندند؛ ما ادامه دهیم

اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی
تو را در آن سوی جغرافیا ادامه دهیم

اگرچه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست
تو را به وسعت آئینه ها ادامه دهیم

تو آن قصیده ی شیوای ناتمامی، کاش
به شیوه ای که بشاید؛ تو را ادامه دهیم.

و اما شعر دیگر در این مناسبت، از محمدعلی بهمنی است:

زنده‌تر از تو کسی نیست؛ چرا گریه کنیم
مرگمان باد و مباد آنکه تو را گریه کنیم

هفت پشت عطش از نام زُلال ات لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم

رفتنت آینه آمدنت بود؛ ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم

ما به جسم شهدا گریه نکردیم؛ مگر
می‌توانیم به جان شهدا گریه کنیم

گوش جان باز به فتوای تو داریم؛ بگو
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم

ای تو با لهجه خورشید سراینده ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم

آسمانا! همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقده‌گشا گریه کنیم

باغبانا! ز تو و چشم تو آموخته‌ایم
که به جان تشنگی باغچه ‌ها گریه کنیم

حمید سبزواری در ارتحال ملکوتی حضرت امام، چندین شعر دارد که تنها یکی از آنها را به تماشا می نشینیم:

غافلان خرده مگیرید به حالی که مراست
داغ‌ پرور ز وداعی ست، وصالی که مراست
نخل ‌بند چمن آتش و آبم چون شمع
خنده بی‌گریه مجویید؛ ز حالی که مراست
سخن عشق ز رنگِ نفسِ سوخته پُرس
ورنه یک نکته نخوانی ز مقالی که مراست
نه همین اشک چکید از مژه بر دامن خاک
جان شد آزرده ز آوار ملالی که مراست
مرغ پَر بسته به تقلیدِ که پر باز کند
چشمِ اعجاز مدارید؛ زبانی که مراست
دل دو روزی هوس عالمِ بی ‌دردی کرد
گریه خندید بر این فکر محالی که مراست
پایِ یک نکته برون آمدن از خویشم نیست
تنگ ‌تر از دل گور است؛ مجالی که مراست
سرخطِ دفتر حیرت چه سخن بود که مُرد
کودکِ عقل در آغوشِ خیالی که مراست
پر ز سرمنزل مقصود غریب افتادم
بی ‌جواب است غریبانه سوالی که مراست
پیر ما تا ز صفا ساغر دردم پیمود
دُردی ‌آمیز بُوَد؛ طبع زلالی که مراست
تا که خورشید از این تازه چمن هجرت کرد
قامت سرو دو تا شد چو هلالی که مراست
رفتی و شرح پریشانی دل کامل شد
وایِ من باد ز رنج به کمالی که مراست

و اکنون شعری از نصرالله مردانی را مرور می کنیم؛ شعری که در آن از حضرت امام با عنوان "فقیهِ فاتحِ اسرار" نام برده شده است:

چه شد که عالم اندیشه سوگوار افتاد

برای عرصه اشراق بی سوار افتاد

فقیه فاتح اسرار را چه پیش آمد

که در محاق افق آفتاب تار افتاد

قلندران قدر را ز موج خیر قضا

به غرقه گاه فنا عاقبت گذار افتاد

از این مصیبت سنگین، خمید قامت غم

جهان به سوگ نشست و زمانه زار افتاد

نوشت خامه ی تقدیر بر رواق سپهر

که روح حادثه زین داغ، بی قرار افتاد

هزار قله ی آتشفشان بر آرد سر

از این شراره که در جان روزگار افتاد

زمان به زانوی غم سر نهاد زین ماتم

زمین ز سینه برون، داغش آشکار افتاد

شکست دست اجل، شاخ سبز دانایی

درخت خرم دانش، ز برگ و بار افتاد

به باغ لاله هزاران هزار می نالند

که ناشکفته گل از شاخه، صد هزار افتاد

توان صبر نباشد در این عزای عظیم

که اشک حوصله از چشم انتظار افتاد.

و این هم بخشی از شعر دیگر او برای حضرت روح الله:

ای آفتاب! بی تو چه شبها گریستیم

چون ابر تیره، در شب یلدا گریستیم

آتش گرفت خیمه گردون ز آه ما

با آنکه در عزای تو دریا گریستیم

بی ‌سایبان دست ‌تو در غربتی عظیم

امروز تا همیشه فردا گریستیم

ما در غروب چشم تو ای آفتاب خاک

با قدسیان عالم بالا گریستیم

و اما چهاردهم خرداد با همه تلخی‌اش، شیرینی انتخاب رهبری حکیم و بصیر را هم برای ملت ایران و جهان اسلام به ارمغان داشت؛ آنجا که نمایندگان مردم در مجلس خبرگان رهبری با انتخاب حضرت آیت الله خامنه‌ای، مرهمی بر زخمهای دل مردم نشاندند؛ و این، نکته ای است که در شعر مشفق کاشانی به آن اشاره شده است:

با تو آن عهد که بستیم خدا می ‌داند
بی ‌تو پیمان نشکستیم؛ خدا می ‌داند

با تو سرلوحه انصاف گشودیم به عدل
بی تو دیباچه نبستیم؛ خدا می ‌داند

با تو هر بند گره گیر گشودیم ز دست
بی‌ تو از پا ننشستیم؛ خدا می‌داند

با تو بستیم به هم سلسله صبر و ثبات
بی ‌تو هرگز نگسستیم؛ خدا می ‌داند

با تو، در میکده خوردیم مِی‌ از جام ولا
بی‌ تو با یاد تو مستیم؛ خدا می‌ داند

با تو، بودیم و نهادیم به ‌فرمان تو سر
بی ‌تو در راه تو هستیم؛ خدا می ‌داند

با تو از دامگه حادثه جستیم و کنون
بی‌ تو سر بر سر دستیم؛ خدا می‌ داند

حالی ای روح خدا، لطف خدا یاور ماست
پرتو روی نبی، پور علی، رهبر ماست

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان