سرویس فرهنگ و هنر مشرق
-
آیا می توان از فرامتن اثر هنری، به کشف انگارههای متنی درون اثر
رسید؟! این روش مکاشفه در تحلیل اثر هنری، مسیری سهل و ممتنع است، اما با
کمی شناخت از مولف غیر ممکن هم نیست. در مورد فیلم «ایتالیا ایتالیا»
فرامتنی قابل دریافت که متصل به متن اثر است.
«کاوه صباغزاده»
نویسنده و کارگردان فیلم، فرزند مهدی صباغزاده است. فرزند فیلمسازی که
روزگاری در دهه شصت، پرفروشترین و جنجالیترین فیلمهای آن دوران را ساخته
است، آنهم در روزگاری که موج متوهم «هامون» مثل هالهای عجیب جامعه
متفکرنمای داخل کشور را بشدت تحت تاثیر قرار داده است.
اغلب
فیلمهای صباغزاده پدر، مخاطب مردمی فراوانی داشت، اما آثار صباغزاده
پدر به صورتی زیرپوستی مورد غضب مدیران وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دهه
شصت بود. در مقابل سینمای مخاطب پسند صباغزاده پدر، مدیران عارفنما و
عرفانزده دهه شصت، از موج متوهم «هامون» پسند حمایت میکردند. اگر از
بسیاری هامون بازان سئوال کنید که چرا به فیلم علاقه دارند هیچکدام پاسخ
درستی نمیتوانند بدهند؟ اگر از همین جماعت هامون باز سئوال کنید، استنباط و
برداشت خاص از رفتار شناسی حمید هامون چیست، قطعا پاسخ معین و مشخصی برای
ارائه ندارند!
این چالش تاریخی همواره میان
مخالفان و موافقان «فیلم هامون» همواره وجود دارد. در صورتیکه هامون مصداق
هیچ است که ارائه مشخصی از یک وضعیت اندیشمندانه نیست. اما عدهای خاص و به
صورت جاهلانه سعی میکنند برای فیلم زبان معین و مشخصی اجتماعی، فلسفی و
سیاسی بسازنند. در صورتیکه فیلم طفلکی هامون، بیچاره و عقیم است. روزگاری
که موج متوهم هامون مثل هالهای عجیب جامعه متفکرنمای سینمایی را تحت تاثیر
قرار داده بود، مهدی صباغزاده پرفروشترین و بهترین فیلمهای سینمای ایران
را میساخت.
اما «ایتالیا، ایتالیا» نخستین ساخته صباغ زاده پسر،
تحلیلی تطبیقی نسبت به وضعیت طرح شده در فیلم هامون ارائه میکند. هیچ نسبت
مستقیمی به لحاظ دراماتیک با فیلم هامون ندارد، اما وضعیتی منتج از تاثیر
فیلم هامون در متن اثر متجلی است. کاراکتر اصلی فیلم مثل حمید هامون نشخوار
کننده تالیفات فرنگی است، حمید هامون نشخوار کننده فلسفه بود و نادربرف
کوبان نشخوار کننده فرهنگ و تاریخ ایتالیا. این وضعیت که به مسخ فردی منجر
می شود وضعیت رایجی میان نویسندگان و روشنفکران عزیر است که به عصارههای
تالیفی فرنگی متصلاند و از خودشان چیزی برای ارائه در نسبت با فرهنگی که
در آن زیستهاند ندارند اما برای دگمهای ساخت فرنگ کتهای بیشمای می
دوزند.
«ایتالیا ایتالیا» آشکار میکند
صباغ زادهی پسر به شکل مدبرانهای ،کندوکاو خویش را در قالب وضعیت تشریح
شده در سطور پیشین، فیلمی خوش ساخت ارائه کرده است و البته همچنان که در
ادامه اشاره خواهیم کرد، موج گُنگ برخواسته از هامون، آزمون دراماتیک اما
تشریحی جزئینگر فیلم «ایتالیا ایتالیا» را رقم میزند.
فیلم
«ایتالیا ایتالیا» آغازی سرخوشانه دارد برای نمایش بیهویتی رایج، در میان
جماعتی که سودای بیشتر دانستن را در سر دارند؛ اما هم نمیدانند و هم گیج و
گُنگاند. آغاز فیلم «ایتالیا ایتالیا» با نمایش رویاهای «نادر برف کوبان»
حامد کمیلی و علاقهاش به فرهنگ ایتالیایی و تحصیل در رشته تاریخ، شاید
نمایشگر وضعیتی باشد که مخاطب تصور کند با فیلم سرخوشانه روشنفکری مواجه
است که میل به تمجید از نوعی زیست سرخوشانه وارداتی را دارد. اما کسانی که
تفکر صباغ زادهها را به روایت سینما می شناسند، نباید تصور کنند فرزند
سیاقی بر خلاف پدرش در پیش گرفته است. فیلم «ایتالیا ایتالیا» خیلی آرام
با حوصله باید فیلم را تماشا کرد. با یک عشق ایتالیایی طرف هستیم که سوار
بر وسپای ایتالیایی وارش، روی موتورش آوازهایی میخواند که جداافتادگی از
فرهنگ عامه وابسته را عریان تر به نمایش می گذارد. این عریانی با نجوای
Lasciatemi cantare
con la chitarra in mano
lasciatemi cantare
sono un italiano
آغاز می شود.
نادر
با یاد گرفتن زبان ایتالیایی مسیر زندگی و رویاهایش تغییر کرده است.
زندگی رویاگون واژگونی که جداافتادگی ناهمگونش از اجتماع کنونی را میتوان
از همان آوازی که بر زبانش جاری می شود، درک کرد.
Buongiorno Italia gli spaghetti al dente
e un partigiano come Presidente
con l'autoradio sempre nella mano destra
e un canarino sopra la finestra
روز بخیر ایتالیا با اسپاگتی های تردت
و پارتیزانی مثل رئیس جمهور
با رادیوی اتومبیلی همیشه در دست راست
و قناری کوچکی بالای پنجره
*****
این
نماهای سرخوشانه را اگر سرخوشی ظاهری فرض و نسبت به دیدگاه مولف رویکرد
مخالفی را اتخاذ نکنیم، بهترین شناخت را از موقعیت نادر به بیننده ارائه
میشود. او به ایتالیا و فرهنگ ایتالیایی سلام میکند در حالی که در خیابان
های تهران مشغول گشت و گذار است.
چنین تعارض سئوال برانگیزی تاکید نه چندان موکدی بر همان حس خودباختگی رایج است. برخی
روشنفکران وطنی با یاد گرفتن یک زبان چنان در فرهنگ وابسته غوطهور
میشوند که موقعیت کنونی زندگی فعلی خویش را درک نمیکنند و به یک خویشتن
شناسی سست و تراژیک دچار می شوند. نادر
چنان به نظر می رسد که گویی از سرزمین واقعی خود رانده شده و آنچنان که
میبینیم به نوعی خودباختگی و تعارض درونی دچار است. این تعارضات کاملا
شبیه شیفتگیها و خودشیفتگیهای هامون در دهه شصت شمسی است.
گسستگی
یا جدایی کلان از فرهنگ عامه؛ احساسات بیگانه شده به سرزمین؛ انگیزشی
برای پیدایش نوعی احساس است که نادر را به جهان نادیده و «فرهنگ عامه»
دیگری متصل میکند که در نهایت منجر به جدایی «خود» از جهان عینی؛ میشود.
وجه تعارض فرهنگی، خواستگاه و پیوستگی خاصی که نادر به فرهنگ مورد علاقه اش
دارد، سرانجام به نوعی «از خودبیگانگی» و در مرحله دوم، ، به واپسماندگی
رایج نخبهگانی دچار میشود.
در
دوران واپسماندگی اجتماعی و فرهنگی، نادر وارد رابطهای عاشقانه با دستیار
کارگردانی، در پشت صحنه یک فیلم می شود. «برفا آسمانی» برخواسته از میان
جماعتی است که هامون وار، عصاره پس مانده واپسگرای حمید هامون (خسرو
شکیبایی) و مهشید (بیتا فرحی) را با همه قوایش بلعیده است.
«برفا» پس از مدتی آشنایی با حامد کمیلی ازدواج می کند. برفا
جنس جور زندگی حامد است. دو خود باختهای که هر کدام به یک جریان پوچ
انگار آنارشیست متصلاند. رفتار شناسی خاص برفا و ارجاع صریح کارگردان در
صحنه کتابفروشی به فیلم «هامون» مخاطب را به «مهشید» فیلم هامون نزدیکتر
میکند.
اما نادر شبیه حمید هامون نیست، اگر هم هست اما آنقدر بزدل است که جرات بر زبان آوردنش را ندارد. تفاوت
ایدئولوژیک او با «حمید هامون» را در جایی از فیلم درخواهیم یافت که تنفرش
را نسبت به فیلم پرویز (مجید برزگر) نشان میدهد و این تنفر را می توان از
متن فیلم پرویز، با تاکید بر تفردگرایی در جامعه شبه مدرن فهمید.نادر
از تفرد گریزان است، بر خلاف «حمید هامون» که شیفته هیچ تمدنی غیر از تمدن
فردی خویش نیست. فیلم با ارجاعات نه چندان گل درشتی که در مقدمه اثر
گنجانده شده است به این موضوع بسیار مهم اشاره دارد که برفا بشدت تاثیر
فرهنگ هامون بازان است و در همان مسیر ابزورد توام با پوچی طی طریق می کند.
برفا
به همان استیصال هامون گونه دچار است و ازدواج با نادر تنها برایش یک
ماجراجویی مقطعی است. روشنفکرنمایی را دوست دارد اما این روشنفکر نمایی
آذینی و زیوری است. خروش و رویشی ممتد برگرفته از یک انگیزش اصیل
روشنفکرانه نیست و از همه اتفاقات زندگی اش قصد ماجراجویی هیجانی دارد.
متاسفانه
از زمان پیدا هامون و شیفتگی متفکرنمای متصل به آن درباره حمید هامون
بسیار نوشتند اما نقد مشی و روش «مهشید» (بیتا فرحی) در آن فیلم مغفول
ماند.
برفای
فیلم «ایتالیا ایتالیا» در واقع تجلی مهشید و ادامه دهنده شیوه واپسگرای
دقیق همان کاراکتر است که در پلکان نخست معرفت شناسی گرفتار است، هنری برای
ارائه ندارد، غرق در گفتمان روشنفکری است اما اثری برای عرضه ندارد، اما
با انتشار نامه اعتراضیاش سراغ کدخدا را میگیرد. برفا به همان بی
قیدیهای سرکش کسانی دچار است که ویترین ادعایی فراخی را صاحباند اما همه
داشته هایش به همان ویترین با کمی آرایش «من روشنفکرم، پس می اندیشم»
،تزیین شده است. نه اندیشه ای در کار است، نه روشنفکری برفا حقیقی است و با
آن نامه مسخره جعلی بیشتر مشخص می شود که در خلاء اندیشه و روشنفکری
ادعای روشنگری هم دارد.
«برفا»
را زمانی بیشتر میشناسیم که به درک درستی از «نادر» دست پیدا کنیم. مردی
برای شادمان کردن همسرش مجدانه تلاش میکند و با همه غوطهوری اش در مرداب
خودباختگی بازهم به هدفش دست پیدا میکند و با این همه تلاش برای پویش و
پژوهش، در یک مسیر اندیشمندانه جعلی، سعی در شادمان کردن همسرش دارد. اما
این لاقیدی مهشید گونه، تجلی یافته در پرسوناژ برفا، دامنهای سلسلهوار
است که به هذیانهای هزل هامون گونه طعنه میزند. برفا به دور از چشم همسرش
با همکار سینماگرش به ضیافت دو نفره شام می رود و ناتوانی خود را در خلق
یک اثر هنری با بی قیدی ولنگارانه جبران میکند. مولف به صراحت نقد دلچسبی
را مطرح می کند که تو خالی تر و ابتر است زیست ولنگارانهتری دارد.
با
اینکه نادر مجال فعالیت و آرامش را برای برفا فراهم کرده است اما برفا در
مسیر کوری قدم برداشته که به پایان محتوم تراژیکی منجر می شود. فیلم
«ایتالیا ایتالیا» یکی از هدفمندترین آثاری است که در مورد زیست
روشنفکرمآابانه ساخته شده است. زیستی که انجام و سرانجامش در خلاء و فراتر
از آن در یک بی قیدی مشخص ابزورد میگذرد و با دریافت حقیقت در متن اثر،
درخواهیم یافت صباغ زاده پسر، فیلم روشنفکرمآبانه نساخته است، بلکه فیلمی
در نقد جریانی ساخته که هیچ انگار است و سرنوشت پوچی را می توان برایش
متصور بود.
مولف
مدعی است که روایتش برداشتی از روایتهای «جومپا لاهیری» نویسنده هندی
آمریکایی تبار است. با کمی کنکاش در رمانهای نویسنده هندی تبار میتوان
دریافت که وجه اقتباسی فیلم فرآیند مستقیمی را طی نکرده است. حتی پیرنگ اثر
نیز ارتباطی به آثار نویسنده هندی ندارد. نویسنده و کارگردان فیلم
«ایتالیا، ایتالیا» طی فرآیندی برداشتی مفهومی و استباطی از آثار این
نویسنده هندی را در فیلمش لحاظ کرده است. در مجموعه داستانی خاک غریبه و
ترجمان دردها از این نویسنده هندی، تعارضات فرهنگی میان ملل، تم مشترکی است
که موجب تعارضات فردی و اجتماعی می شود که به صورت کاملا بالنده در محتوای
فیلم ایتالیا ایتالیا جنبه دراماتیکی به خود گرفته است.
بعد از تحریر:
در جلسه نقد و بررسی فیلمی یکی از اهالی محترم رسانه فیلم را سخیف خواند. نکته مهم این است که وقتی چنین نقد صریحی نسبت به خودشیفتگان شبه هنرمند میشود برخی خودشان را درون جهان فیلم میبینند و به شدت با آن همذات پنداری میکنند در نتیجه فیلم را سخیف توصیف می کنند.