مظلومیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

یکی از مباحثی که مطرح است و بسیار برآن تأکید می شود و تاریخ گواه آن است بحث مظلومیت امیرالمؤمنین علی(ع) است. مظلومیتی که حتی غیرمسلمانان نیز بر وی گریسته اند.

مظلومیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

اشاره

یکی از مباحثی که مطرح است و بسیار برآن تأکید می شود و تاریخ گواه آن است بحث مظلومیت امیرالمؤمنین علی(ع) است. مظلومیتی که حتی غیرمسلمانان نیز بر وی گریسته اند.

«جرج جرداق» مسیحی می گوید: در تاریخ از علی(ع) مظلوم تر نمی شناسم. لذا تصمیم گرفتم به اقتضای شغلم که وکیل دادگستری هستم، از این مظلوم دفاع کنم. بدین مناسبت کتاب «الامام علی(ع) صوت العدالة الانسانیة» را نوشت. از او پرسیدند: شما که مسیحی هستید و چندان اهل مذهب نیستید، چطور شد که در مورد حضرت علی(ع) کتاب نوشتید؟ به گریه افتاد و گفت: وقتی علامه امینی(ره) کتاب «الغدیر» را نوشت، چند جلد از آن را برایم فرستاد و در نامه ای نوشت: آقای جرج جرداق! شما که حقوقدان و وکیل دادگستری هستید و کارتان دفاع از مظلوم است؛ چون نه شیعه هستید و نه سنی که بگویند طرفداری می کنید، ما با برادران اهل سنت بر سر حقانیت امام علی(ع) اختلاف داریم؛ این چند جلد کتاب را به عنوان پرونده مطالعه کنید؛ تمام مدارک آن از اهل سنت است و از شیعه چیزی در آن ننوشته ام، سپس در مقام یک وکیل دادگستری، قضاوت خود را برای من بنویسید.

این وکیل مسیحی می گوید: من دیدم وقتی انسانی مرا به عنوان یک وکیل دادگستری مخاطب قرار داده و از من کمک خواسته، بی انصافی است اگر کمک نکنم. بنابراین، پذیرفتم. وقتی کتاب ها را دقیق خواندم، دیدم در تاریخ از حضرت علی(ع) مظلوم تر نیست. به همین دلیل تصمیم گرفتم از این مظلوم دفاع کنم، پس کتاب «الامام علی(ع) صوت العدالة الانسانیة» را نوشتم.[1]

حجت الاسلام پناهیان می گوید: یکی از عجایب مهم دربارۀ امیرالمؤمنین(ع) شدت مظلومیت ایشان است. در طول تاریخ و بین انبیاء و اولیای خدا(ع) که به قتل رسیدند، کسی را سراغ نداریم که سال ها بعد از شهادتش نیز او را لعن کنند.[2]

مظلومیت امام علی(ع) در کلام خود حضرت

مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) به یک جهت محدود نمی شود و همواره در جهات مختلف ساری و جاری بوده است. آنچه پیش رو دارید، بیان گوشه هایی از مظلومیت آن امام است که از زبان خود بیان شده است؛ البته تا آنچه که آن اصدق الصادقین و شخصیت کتوم بیان فرموده و گاه مجبور شده است که این مظلومیت را فریاد بزند.

مظلومیت مداوم و بی شمار

«ابن شهرآشوب» روایت می کند: حضرت علی(ع) بر منبر نرفت، جز آن که در پایان کلامش این جمله را می فرمود: «ما زِلتُ مظلوما مُنذُ قَبضَ اللّه  رسولَهُ حتّی یوم الناسِ هذا؛[3] از روزی که پیغمبر خدا(ص) از دنیا رفت تا به امروز، پیوسته مظلوم بوده ام.»

در کتاب شرح ابن ابی الحدید می خوانیم: اخبار مظلومیتش، به تواتر از آن حضرت رسیده است. از جمله: روزی بین سخنرانی حضرت، عربی فریاد زد: «أنا مظلومٌ فقالَ (ع): هَلُمَّ فَلْنَصرُخْ معا، فإنّی ما زِلتُ مظلوما و قوله: و إنّه لَیعلمُ أن مَحَلّی منها مَحَلّ القُطبِ من الرَّحی و قوله: أری تُراثی نَهْبا و قوله: أصْغَیا بإنائنا و حمَلا الناسَ علی رقابِنا و قوله: إن لنا حقّا إن نُعْطَهُ نأخُذْهُ و إن نُمْنَعهُ نَرکبْ أعجازَ الإبلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَی و قوله: ما زلتُ مسْتأثَرا علی، مدفوعا عمّا أستَحِقُّه و أستَوجِبُه؛[4] من مظلومم! حضرت فرمود: بیا تا با هم فریاد زنیم؛ زیرا من نیز همواره مظلوم بوده ام. و این کلامش: و او می داند که جایگاه من نسبت به آن (خلافت) همچون محور آسیاب است نسبت به سنگ آسیاب. و این کلامش: میراث خود را تاراج رفته می بینم. و این کلامش: آن دو، ظرف های ما را [برای خود] کج کردند و مردم را بر گرده ما سوار نمودند. و این کلامش: ما را حقّی است که اگر بدهند آن را می گیریم و اگر ندهند، بر پشت شتر می نشینیم هر چند سفر شبانه به درازا کشد. همواره حقّ من غصب شده و از آنچه سزاوار و شایسته آن هستم، محروم مانده ام.»

در وقتی دیگر در بین سخنرانی آن حضرت، عربی فریاد زد: «وَا مَظْلِمَتَاهْ» فَقَالَ: اُدْنُ فدَنَا، فقَالَ: لَقَدْ ظُلِمْتُ عَدَدَ الْمَدَرِ وَ الْمطَرِ وَ الْوَبرِ وَ فِی رِوَایةِ کثیرِ بنِ الْیمانِ وَ مَا لَا یحْصَی؛[5] به من ظلم شد؛ حضرت او را به حضور طلبیدند. هنگامی که نزدیک شد، به او فرمودند: ای مرد عرب! به من به اندازۀ شن ها و ریگ ها و قطرات باران و کُرک حیوانات ظلم شده.»

«مدر» در متن روایت، به معنی کلوخ است و «وبر» به معنی کُرک حیوانات، و این ها کنایه از کثرت اند. در حدیث دیگری آمده است: عربی در مسجد کوفه بر امیرمؤمنان (ع) وارد شد و فریاد زد: من مظلومم! حضرت به او فرمودند: جلو بیا! مرد عرب جلو آمد، امام فرمود: چه می گویی؟ عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من مورد ظلم واقع شده ام. حضرت فرمودند: باز هم جلو بیا! مرد عرب جلو آمد، به قدری که حضرت دست خود را روی زانوی او گذاشت و فرمود: چیست آن ظلمی که بر تو شده است؟ آن مرد عرب از ظلمی که بر او شده بود، شکایت کرد، پس حضرت فرمودند: اما من از تو بیش تر مورد ظلم قرار گرفته ام؛ زیرا اندازۀ خاک ها و موهای حیوانات به من ظلم شده است. خانه ای در عرب نیست؛ جز این که مظلمۀ من بر آن هاست. من همیشه مظلوم بوده ام، حتی تا الان که اینجا نشسته ام.»[6]

مظلومیت ستودنی

شاید برخی تصور کنند مظلومیت عیب است؛ ولی باید بدانیم هر مظلومیتی عیب نیست. شرط مظلومیت بدون عیب و عار این است که در دین خود، گرفتار شک و تردید، و در یقین خود، دو دل نباشیم. این مظلومیت نه تنها عیب نیست که ستودنی است.

امام علی(ع) در نامه ای به معاویه نوشتند: «إنّی کنتُ اُقادُ کما یقادُ الجَمَلُ المَخْشوشُ حتّی اُبایعَ و لَعَمْر اللّهِ لقد أردتَ أنْ تَذُمَّ فمَدَحتَ، و أن تَفْضَحَ فافْتَضَحْتَ و ما علَی المسلمِ مِن غَضاضةٍ فی أن یکون مظلوما ما لم یکن شاکا فی دِینهِ، و لا مُرْتابا بیقینِه؛[7] و گفتی که مرا چون شتر مهار شده می کشیدند تا بیعت کنم؛ به خدا قسم، خواستی نکوهش کنی، اما ستودی و خواستی مرا رسوا سازی؛ ولی خود رسوا شدی. مظلوم بودن، برای مسلمان عیب و عار نیست، تا آن گاه که در دین خود، گرفتار شک و تردید، و در یقین خود، دو دل نباشد.»

مظلومیت امیرمؤمنان(ع) در احادیث

«حاکم نیشابوری» از «حیان اسدی» روایت کرده است که: امیرمؤمنان(ع) فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمودند: «ای علی! امّت به زودی بعد از من بر تو حیله و ظلم می کنند، حال آن که زندگی تو بر ملت و آیین من است و برای (حفظ) سنّت من می جنگی. هر کس تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس با تو دشمنی کند، با من دشمنی کرده است. همانا به زودی محاسن تو از خون سرت رنگین می شود.»[8]

در روایتی دیگر پیامبر(ص) می فرمایند: « یا علِی! اِتقِ الضَّغائِنَ الَّتی هِی فی صُدورِ مَن لا یظهِرُها إلاّ بَعدَ موتی، اُولئِک یلعنُهُمُ اللّه  ویلعنُهُمُ اللاّعِنونَ؛[9] ای علی! بترس از حقدها و کینه هایی که در سینۀ افراد است که اظهار نمی کنند؛ مگر پس از مرگ من. خداوند و تمام لعنت کنندگان عالم آن ها را لعن می کنند.» سپس پیامبر(ص) شروع به گریه کردند. کسی عرضه داشت: برای چه گریه می کنید؟ فرمودند: «أخبَرَنی جَبرَئیلُ أنَّهُم یظلِمونَهُ بَعدی، وأنَّ ذلِک الظُّلمَ یبقی حَتّی إذا قامَ قائِمُهُم وعَلَت کلِمَتُهُم وَاجتَمَعَتِ الاُمَّةُ عَلی مَحَبَّتِهِم وکانَ الشّانِئُ لَهُم قَلیلاً وَالکارِهُ لَهُم ذَلیلاً وکثُرَ المادِحُ لَهُم وذلِک حینَ تَغَیرَتِ البلادُ وضَعُفَ العِبادُ وَالیأسُ مِنَ الفَرَجِ؛ فَعِندَ ذلِک یظهَرُ القائِمُ المَهدِی مِن وُلدی بِقَومٍ یظهِرُ اللّه  الحَقَّ بِهِم ویخمِدُ الباطِلَ بِأَسیافِهِم ویتبَعُهُم النّاسُ راغِبًا إلَیهِم أو خائِفًا؛ جبرئیل به من خبر داد که پس از من، این عده به او (علی) ستم می کنند و این ستم همچنان ادامه می یابد تا آن که قائم آنان (اهل بیت) قیام کند و کارشان بالا گیرد و امّت بر محبّت و دوستی ایشان هم داستان شوند و دشمنانشان اندک شود و کسانی که آنان را ناخوش دارند، به ذلّت افتند و ستایندگانشان زیاد شوند و این زمانی است که شهرها، دگرگون شود و بندگان، ناتوان گردند و امیدی به فرج و گشایش باقی نماند. در این زمان، مهدی قائم از نسل من، به همراه عده ای ظهور کند که خداوند به واسطه آنان حقّ را رو می آورد و با شمشیرهای ایشان، باطل را درهم می شکند و مردم، داوطلبانه یا از ترس، پیروی می کنند.»

سپس فرمودند: «مَعاشِرَ النّاسِ، أبشِروا بِالفَرَجِ فَإِنَّ وَعدَ اللّه  حَقٌّ لا یخلَفُ، وقَضاؤهُ لا یرَدُّ وهُوَ الحَکیمُ الخَبیرُ، وإنَّ فَتحَ اللّه  قَریبٌ. اللّهمَّ إنهُم أهلی فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تطهیرًا، اللّهمَّ اکلَأهم وَارعَهُم وکن لَهُم وَانصُرهُم وأعِزَّهُم ولا تُذِلَّهُم وَاخلُفنی فیهِم، إنَّک عَلی ما تَشاءُ قَدیرٌ؛[10] ای مردم! بشارت بادا شما را به فرج و گشایش؛ زیرا که وعده خدا راست و تخلّف ناپذیر است و حکم و قضای او برگشت ندارد و اوست حکیم و آگاه. فتح خدا نزدیک است. بار خدایا، آنان خانواده من هستند، پس پلیدی را از آنان بزدای و کاملاً پاک و مطهّرشان گردان. بارخدایا، آنان را حفظ و نگهداری کن و با آنان باش و یاریشان ده و عزّتشان بخش و خوارشان مگردان و به جای من برای آنان باش، همانا تو بر آن چه بخواهی، توانایی.»

«ابن ابی الحدید» می گوید: رسم عرب بر این بود که هرگاه کسی از آن ها کشته می شد، باید از قاتلش انتقام می گرفتند و اگر آن قاتل می مرد یا نمی توانستند خون مقتول را از او مطالبه کنند، از کسی که به او از همه نزدیک تر بود، انتقام می گرفتند. این عادت سیئه و روش احمقانه در مورد پیغمبر(ص) و حضرت علی(ع) نیز مصداق پیدا کرد؛ زیرا رسول خدا(ص) برای پیشبرد اسلام، هر خونی از ناپاکانِ مانع و سدّ راه خدا را با شمشیر حضرت علی(ع) و دیگران ریخت و آنان چون نتوانستند از پیامبر(ص) انتقام بگیرند، تمام عقده ها و کینه های درونی 23 سالۀ بعثت از خون ناپاک اجداد مشرک خود را بر سر حضرت علی(ع) خالی کردند و از او انتقام گرفتند؛ زیرا کسی از ایشان به پیامبر(ص) نزدیک تر نبود.[11]

باز «ابن ابی الحدید» می گوید: به ابی جعفر یحیی بن ابی زید [استادم] گفتم: من تعجب می کنم که چطور شد با آن که دل های اعراب از کینۀ حضرت علی(ع) شعله ور بود، باز هم ایشان زنده ماند و توانست سی سال پس از رسول خدا (ص) بماند و بعد از رحلت پیامبر(ص) بلافاصله او را نکشتند؟ در پاسخ به من گفت: آری؛ چون علی(ع) مشی خود را عوض کرد؛ شمشیر را کنار گذاشت و در خانه نشست و سر بر خاک نهاد و مانند بیابان گردان و راهبین مشغول نماز و عبادت شد و مردم به سراغ آن هایی رفتند که انتخاب کرده بودند، و آن ها نیز انگیزه ای برای قتل علی(ع) نداشتند. بنابراین، او مصون و محفوظ ماند، و اگر نبود این حالت، وی کشته می شد.

البته بعد از امام علی(ع) زهر این کینه ها را بر فرزندان ایشان ریختند و جگر حسنش را پاره پاره و بدن حسینش را قطعه قطعه کردند و علناً گفتند که این رفتار «بغضَاً لابیک»[12] است.

زمان رحلت پیامبر(ص) وقتی اشک های حضرت فاطمه(ع) جاری بود، حسنین(ع) جلو آمدند و خود را روی سینۀ پیامبر (ص) انداختند و گریستند، به طوری که اشک خود حضرت نیز جاری شد. امام علی(ع) برای رعایت حال ایشان خواست حسنین(ع) را از روی سینۀ حضرت بردارد؛ ولی ایشان مانع شده، فرمودند: برادرم! رهایشان کن مرا ببویند و من نیز آنان را خوب ببویم؛ زیرا آنان پس از من مظلومانه به شهادت می رسند. خدا دشمنان و قاتلان این دو را لعنت کند. علی جان! تو نیز پس از من بسیار ستم می بینی. من تا روز رستاخیز دشمن آنانی هستم که تو را دشمن می دارند.»[13]

پیامبر (ص) در آخرین لحظات عمر به فکر سرپرستی امت بود، پس قلم و دوات خواست که از مظلومیت حضرت علی(ع) و اهل بیتش جلوگیری کند که آن هم نشد.

بعد از بیان کلیات مظلومیت امام علی(ع) به نمونه هایی عینی از این مظلومیت ها اشاره می کنیم:

مظلومیت امیرمؤمنان(ع) در سقیفه

از جمله مظلومیت های امیرمؤمنان علی(ع) این بود که بعد از پیامبر(ص) عده ای انگشت شمار در محلی به نام «سقیفه بنی ساعده» جلسه ای تشکیل دادند و حق مسلم آن حضرت در خلافت بعد از نبی(ص) را غصب کرده، تمام امتیازات او را نادیده گرفتند که آن حضرت 25 سال بعد از ماجرای سقیفه، در یکی از خطبه هایی که پس از شنیدن خبر شهادت محمد بن ابوبکر ایراد فرمود، پرده از این حقیقت برداشته، فرمودند: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیسَ لِی مُعِینٌ إِلَّا أَهْلُ بَیتِی، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عنِ الْمَوْتِ وَ أَغْضَیتُ عَلَی الْقَذَی وَ شَرِبْتُ عَلَی الشَّجَا، وَ صَبَرْتُ عَلَی أَخْذِ الْکظَمِ وَ عَلَی أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ؛[14] دیدم برای گرفتن حق خود یاوری جز خاندان خویش ندارم و اگر اقدام می کردم، همگی کشته می شدند، پس به مرگ آنان راضی نشدم و چشم های پر از خاشاک را فروبستم و با گلویی که گویا در آن استخوانی گیر کرده بود [جرعۀ جام حوادث] را نوشیدم و با اینکه تحمل گلوگرفتگی و نوشیدن جرعۀ حوادث از حنظل برایم تلخ تر بود؛ اما صبر پیشه کردم.»

و در جای دیگر می فرمایند: «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَینِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَی تُرَاثِی نَهْباً؛[15] صبر کردم، در حالی که گویی خاشاک در چشمم و استخوان گلویم را گرفته بود و با چشم خود می دیدم که میراثم را به غارت می برند.» این عبارات گرچه خیلی کوتاه و مختصرند؛ اما حکایت از عمق فاجعه و شدت ناراحتی و مظلومیت آن حضرت در دوران پس از پیامبر (ص) دارند.»

البته در کنار غصب خلافت، ظلم های بی شمار دیگری نیز تحقق یافت.

الف) هفتاد سال لعن و سبّ

شاید امیرمؤمنان علی(ع) این باشد که پس از شهادتش، در شرق و غرب حکومت امویین، حدود هفتاد سال روی منابر سبّ و لعن آن حضرت رواج داشت و بلکه بر خود واجب می دانستند.

امیرمؤمنان(ع) در خبری غیبی، به این واقعۀ تأسف انگیز اشاره کرده، به یاران و شیعیان خود هشدار داده، فرمودند: «أَمَّا إِنَّهُ سَیظْهَرُ عَلَیکمْ بَعْدِی رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ، منْدَحِقُ الْبَطْنِ یأْکلُ مَا یجِدُ وَ یطْلُبُ مَا لَا یجِدُ، فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ. أَلَا وَ إِنَّهُ سیأْمُرُکمْ بسَبِّی وَ الْبرَاءَةِ مِنِّی، فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِی فَإِنَّهُ لِی زَکاةٌ وَ لَکمْ نَجَاةٌ؛ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ، فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّی، فَإِنِّی وُلِدْتُ عَلَی الْفِطْرَةِ وَ سبَقْتُ إِلَی الْإِیمانِ وَ الْهِجْرَةِ؛[16] آگاه باشید که پس از من مردی با گلوی گشاده و شکمی بزرگ بر شما مسلط می شود که هرچه بیابد، می خورد و به دنبال آن چیزی را که ندارد، به دست می آورد، پس او را بکشید! آگاه باشید که به زودی او شما را به بیزاری و بدگویی نسبت به من وادار می کند. شما برای نجات خود در برابر دشمن از من بدگویی کنید که برای من پاکی به بار می آورد و برای شما مایۀ نجات جانتان خواهد بود؛ اما از من بیزاری و برائت نجویید که من بر فطرت توحید متولد شده، در ایمان و مهاجرت از همگان پیش قدم تر بوده ام.»

بخش نامۀ معاویه در مورد سبّ و لعن به امیرمؤمنان(ع)

معاویه در زمان حکومت خویش بر فراز منبر، امیرالمؤمنین(ع) را لعن کرد[17] و به تمام عمّال خود که در بلاد اسلامی مستقر بودند، نوشت که بر فراز منبرها آن حضرت را لعن کنند.[18]

علامه امینی(ره) با استناد به منابع معتبر اهل سنّت، می نویسد: «معاویه پیوسته اصرار داشت که روایاتی در نکوهش امیرمؤمنان علی(ع) جعل کند و این کار را آن قدر ادامه داد که کودکان شام با آن خو گرفتند و بزرگ شدند و بزرگ سالان به پیری رسیدند. هنگامی که پایه های بغض و عداوت نسبت به اهل بیت(ع) در قلوب ناپاکان محکم شد، سنّت زشت لعن و سبّ مولا علی(ع) را به دنبال نمازهای جمعه و جماعت و بر منابر، در همه جا، حتی در محل نزول وحی؛ یعنی مدینه رواج داد.»[19]

«جاحظ» نقل می کند: معاویه در پایان خطبۀ نماز (جمعه) با کلماتی زشت علی(ع) را مورد سبّ و لعن قرار می داد و همین جملات را طی بخش نامه ای به تمام بلاد اسلامی فرستاد تا خطبای جمعه نیز هماهنگ با او این گونه آن حضرت را لعن کنند.[20] هم چنین نقل شده است که معاویه در قنوت نماز خویش امام علی، حسن و حسین(ع) را لعن می کرد.[21]

ابن ابی الحدید می نویسد: به دستور معاویه، خطبا در هر آبادی و بر فراز منبرها، حضرت علی(ع) را لعن می کردند و به او و خاندان پاکش(ع) ناسزا می گفتند.[22] طبری نیز می نویسد: وقتی معاویه، مغیرة بن شعبه را والی کوفه ساخت، به وی گفت: «لا تَتَحَمَّ عَنْ شَتْمِ عَلیٍّ وَ ذَمِّهِ؛[23] از ناسزاگویی و مذمت نسبت به علی(ع) پرهیز نکن.» اصرار معاویه بر این کار تا آنجا بود که وقتی در مراسم حج شرکت کرد و وارد مدینه شد، تصمیم داشت بر منبر رسول خدا(ص) حضرت علی(ع) را لعن کند. به او گفتند: «سعد بن ابی وقّاص» در اینجا حضور دارد و از این کار ناخشنود خواهد شد. بنابراین، خوب است پیش از آن، با وی مشورت کنی. معاویه قصد خویش را با وی در میان گذاشت. سعد گفت: اگر چنین کنی، من دیگر به مسجد پیامبر(ص) نخواهم آمد. معاویه که چنین دید، تا زمانی که سعد زنده بود، در آنجا اقدام به لعن نکرد.[24]

در «صحیح مسلم» آمده است: معاویه به سعد بن ابی وقّاص گفت: چرا ابوتراب(ع) را ناسزا نمی گویی؟ سعد گفت: به خاطر سه جمله ای که از رسول خدا(ص) در عظمت او شنیده ام که اگر یکی از آن ها در حق من بود، از داشتن شتران سرخ مو (کنایه از اموال فراوان است) برایم بهتر بود: اول اینکه در جریان تبوک حضرت علی(ع) را در مدینه به جای خود گذاشت و خطاب به وی فرمود: «أَما تَرْضی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ منْ موسی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نُبُوَّةَ بَعْدِی؛ آیا خشنود نیستی که جایگاه تو نزد من همانند هارون نسبت به موسی(ع) باشد؟ جز آن که بعد از من نبوّتی نیست.»

دوم اینکه در جنگ خیبر، بعد از آن که دیگران نتوانستند در قلعۀ خیبر را بگشایند، حضرت فرمود: «لاُعْطِیَنَّ الرّایَةَ رَجُلا یحِبُّ اللّه وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ؛ فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند.» آن گاه پرچم را به دست حضرت علی(ع) داد و فتح و پیروزی حاصل شد.

سوم، در ماجرای مباهله (آیۀ 61 آل عمران) رسول خدا(ص) علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را فراخواند و فرمود: «اَللّهمَّ هؤُلاءِ أَهْلِی؛ خدایا! اینان خاندان من و مشمول این آیه هستند.»[25]

به هر حال، با توطئۀ معاویه و هم دستانش، لعن امام علی(ع) و خاندان وی(ع) به صورت یک سنّت درآمد و هفتاد هزار منبر در عصر امویین در سراسر کشور اسلامی نصب شد که بر فراز آن ها امام را لعن می کردند.[26] این برنامه تا زمان «عمر بن عبدالعزیز» ادامه داشت و آثار منفی آن هر روز آشکارتر می شد، تا آن که وی در زمان خلافت خویش (سال 99ق) طی بخش نامه ای به تمام بلاد اسلامی، دستور لغو این سنّت زشت را صادر کرد.[27]

آری، بنی امیه برای پوشاندن سابقۀ زشت خود و جلوگیری از نشر فضایل حضرت علی(ع) و در نتیجه، گرایش مردم به خط علوی، به سبّ و لعن آن حضرت روی آوردند. وقتی از «مروان حکم» سؤال شد که چرا شما او را سبّ و لعن می کنید و این کار چه نفعی برای شما دارد؟ پاسخ داد: «لاَ یَسْتَقِیمُ لَنَا الاَمْرُ إِلاَّ بِذَلِکَ؛[28] حکومت ما جز با این کار، سامان نمی یابد.»

امام باقر از امام سجاد (ع) نقل می فرمایند که مروان یکی از همسرانش را به خاطر سبّ نکردن به امام علی(ع) طلاق داد.[29] بنی امیه با طرح و گسترش چنین حرکت زشت و ناجوانمردانه ای، آزار، کشتن و اسارت خاندان هاشمی را برای مزدوران خویش امری ساده و حتی مورد رغبت و پسندیده ساختند تا در پناه آن، به اهداف شوم دنیاطلبانۀ خویش دست یابند.[30]

و این ها در حالی بود که پیامبر(ص) فرمودند: «مَن سَبّ علیّاً فَقَد سَبّنی، وَمَنْ سَبَّنِی فَقَدْ سَبَّ اللَّه وَمَنْ سَبَّ اللَّه عزَّ وَجَلَّ أَکبَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَجلَّ علَی مَنْخِرَیهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ؛[31]

کسی که علی(ع) را دشنام دهد، مرا دشنام داده و کسی که مرا دشنام دهد، خدا را دشنام داده، و کسی که خدا را دشنام دهد، پروردگار او را به رو در آتش جهنم می افکند.»

«ابن حجر عسقلانی» در «تهذیب التهذیب» که از کتب معتبر اهل سنت است، آورده: دشنام دهندگان به صحابۀ پیامبر(ص) دجّال و ملعون هستند.[32]

اگر دیگران به اصحاب پیامبر (ص) دشنام بدهند، دجال و ملعونند؛ اما معاویه، عمرو عاص، ابوهریره و... هرچه به امیرمؤمنان علی(ع) ناسزا بگویند، هیچ اشکالی ندارد؟!

معاویه به جنگ با خلیفۀ پیامبر(ص)؛ یعنی امیرمؤمنان(ع) برخاست و آتشی از جنگ برپا کرد که تنها در جنگ صفین 25 هزار نفر از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) به شهادت رسیدند که جمعی از آنان از صحابۀ باوفای پیامبر(ص) نیز بودند.[33] مانند عمّار یاسر (ره) که خود اهل سنت از رسول خدا(ص) نقل کرده اند که آن حضرت فرمودند: «عمار را قوم ستم پیشه می کشند.»[34]

ب) عدم شناخت به خاطر توطئه دشمنان

بر خلق جهان محرم راز است علی

نامش به لب اهل نیاز است علی

در مسجد کوفه چون شهیدش کردند

گفتند مگر اهل نماز است علی

از یکی از بزرگان شام که همواره حضرت علی(ع) را بر منبر لعن می کرد، پرسیدند: آیا تو علی را می شناسی؟ گفت: فکر می کنم او یکی از دزدان و راهزنان باشد.[35] یا در جنگ صفین «هاشم مرقال» که یکی از یاران امام علی(ع) است، مردی شامی را می بیند که هنگام شمشیر زدن، امام را دشنام می دهد. از او پرسید: این چه کاری است که می کنی؟ روز قیامت در محضر خداوند دربارۀ دشنام به سرورِ دوستانِ خدا و بهترین جانشین رسول الله(ص) چه خواهی گفت؟ مرد شامی پاسخ داد: در پیشگاه خداوند بزرگ خواهم گفت که من با گروهی جنگیده ام که فرمانروا و رهبرشان بی نماز است و خود نیز این فریضه را به جای نمی آورند. جالب اینکه همین مردم شام نمازجمعه را چهارشنبه خواندند.[36]

یکی از سپاهیان معاویه به هاشم مرقال گفت: جنگ ما با شما به این دلیل است که دوست شما (امام علی(ع)) نماز نمی خواند و خود شما نیز نماز نمی خوانید.[37] و این در حالی است که وقتی معاویه بر مسلمین مسلط شد، علناً بر فراز منبر اعلام کرد که جنگیدن من با شما به خاطر این نبود که شما نماز بخوانید و زکات بدهید یا حج بروید؛ بلکه فقط می خواستم که خلیفۀ شما بشوم و بر شما مسلط گردم.[38]

ج) برترین و مظلوم ترین

امام علی(ع) کسی است که دوستانش از ترس و دشمنانش از روی بغض و حسد، فضایل او را کتمان کردند و با این همه، شرق و غرب عالم از فضایل او پر است.

«ابن حجر عسقلانی» می گوید: احمد بن حنبل گفته است: آن اندازه از فضایل که دربارۀ حضرت علی(ع) از رسول خدا(ص) روایت شده، دربارۀ هیچ یک از اصحاب روایت نشده است.[39] با این حال، عده ای تلاش کردند فضایل حضرت را انکار کنند.

یکی از فضایل و خصوصیاتی که امیرمؤمنان(ع) را از دیگران ممتاز ساخته، این است که آن حضرت اولین کسی بود که به پیامبر(ص) ایمان آورد و چندین سال پیش از همه با آن حضرت نماز خواند. «ابن عساکر» نقل می کند: رسول خدا(ص) می فرمایند: ملائکه هفت سال تنها بر من و علی(ع) صلوات می فرستادند؛ چراکه همراه من کسی غیر از او نماز نمی خواند.[40]

حاکم نیشابوری در «مستدرک علی الصحیحین»، خطیب بغدادی در «تاریخ بغداد» و ابن عبدالبرّ در «الاستیعاب» چنین آورده اند که رسول خدا(ص) می فرمایند: اولین کسی که از میان شما کنار حوض کوثر بر من وارد خواهد شد، همان کسی است که به عنوان اولین فرد ایمان آورد و او علی بن ابی طالب(ع) است.[41] هم چنین بسیاری از صحابۀ پیامبر(ص) مثل: انس بن مالک،[42] زید بن ارقم،[43] عبدالله بن عباس،[44] و عمر بن خطّاب[45] که همگی نزد اهل سنت مورد احترام هستند و جایگاهی ویژه دارند، این روایات را نقل کرده و اعتراف نموده اند که امام امیرمؤمنان(ع) اولین ایمان آورنده به پیامبر(ص) بود.

اما با وجود اینکه این حدیث از چنین راویانی نقل شده است و رجالیون اهل سنت نیز همگی آن را از نظر سند صحیح و معتبر می دانند؛ ولی ابن کثیر در «البدایه و النهایه» می گوید: این روایت از هر طریق که باشد، به هیچ وجه صحیح نیست. مهم تر اینکه در ادامه می گوید: احادیث بسیاری وارد شده که حضرت علی(ع) اولین مسلمان امّت است؛ اما هیچ یک از این احادیث نمی توانند صحیح باشند.[46]

حال باید از «ابن کثیر» پرسید: اگر روایات بسیاری وارد شده که امیرمؤمنان(ع) اولین مسلمان امت است و اگر از صحابۀ معروف این سخن نقل شده، پس چرا آن را انکار نموده و حدیث را غیر صحیح می دانید؟

د) عالم ترین و مظلومترین

حضرت علی(ع) باب علم نبی(ص) است و هزاران باب علم را از حضرت آموخت که از هر باب، هزاران باب دیگر باز می شوند؛ ولی در جامعۀ آن روز از علم ایشان بهره برداری نشد.

علامه مجلسی(ره) با سند خود از «أصْبَغ بن نُبَاتَه» روایت می کند که: «بَینَا امیرالمؤمنین(ع) یخُطُب الناسَ وَ هُوَ یقُوُل: سَلُونی قبْل أنْ تَفْقِدُونی! فَوَ اللهِ لا تَسْألُونی عَنْ شَیءٍ مَضَی وَ لَا عَنْ شَیءٍ یکون إلّا نَبَّاتَکمْ بهِ. فقَامَ إلَیهِ سعْدُ بنُ أبی وقّاص فَقَال: یا أمِیرَالْمُؤمِنینَ! أخْبِرنی کمْ فِی رَأْسی وَ لِحْیتَی مِنْ شَعْرَة؟! فَقَال لَهُ: أمَا وَ الله لَقد سَألْتَنی عَنْ مَسْئَلَة حَدَّثَنی خَلیلی رَسُولُ الله(ص) انّک سَتَسْألُنِی عَنْهَا! وَ مَا فی رَأسِک وَ لِحیتِک مِنْ شَعْرَة إلّا و فِی أصْلِها شَیطَانُ جَالِسُ، فَإنَّ فِی بَیتِک لَسَخْلاً یقُتَلَ الْحَسَینَ ابْنِی! وَ عُمَرُ بن سَعْد یوْمَئِذٍ یدْرُجُ بَینَ یدَیهِ؛[47] در بین وقتی که امیرالمؤمنین(ع) خطبه می خواندند و می فرمودند: بپرسید از من، قبل از آن که دیگر مرا نیابید. سوگند به خدا! از هیچ یک از وقایع گذشته و آینده از من نمی پرسید؛ مگر آن که شما را بدان مطلع و آگاه می کنم؛ ناگهان سعد بن ابی وقاص برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! به من خبر بده که چند عدد مو در سر و ریش من است؟!

حضرت به او فرمودند: سوگند به خدا! بدان از مسئله ای از من سؤال کردی که خلیل من رسول خدا(ص) از آن به من خبر داده است که تو از من دربارۀ آن سؤال خواهی کرد. در سر و ریش تو هیچ مویی نیست؛ مگر آن که در بن و ریشۀ آن شیطانی نشسته است و در خانۀ تو یک رذل و پست (یا یک کودکی) است که فرزندم حسین را خواهد کشت! و عمر بن سعد در آن روز طفلی بود که در مقابل پدر می دوید و کودکانه راه می رفت.» این برخورد فریاد مظلومیت علمی امام علی(ع) بود.

ه) اهانت به سیدۀ نساء العالمین(ع)

اهانت های فروانی که به حضرت زهرا(ع) شد، نشانگر اوج مظلومیت امام علی(ع) است که فقط به یک نمونه از زبان خود حضرت اشاره می شود: امام علی(ع) به عمار فرمودند: بزرگ ترین مصیبت حضرت زهرا(ع) این بود که وقتی جسم مبارک او را بر مغتسل قرار دادم: «وَجَدتُ ضِلعَا مِن أَضلَاعَها مَکسُوراً وَ جَنبهَا قَد اسوَدَّ مِن ضَربِ السِیاط...؛[48] دریافتم که یکی از دنده های سینۀ او شکسته و پهلویش از ضرب تازیانه سیاه شده است.»

راز مظلومیت

در پایان بد نیست به این نکته اشاره شود که چرا آن حضرت این همه مظلوم است و راز مظلومیت او چیست؟ بیان تمام ابعاد این مسئله مقاله ای مستقل می طلبد؛ اما اجمالاً اشاره می شود که:

1. ایشان مأمور عملیاتی کردن مفاهیم دینی بودند که رسول خدا(ص) آوردند؛ کسی که «تأویل آیات قرآن» را دنبال کند و به طور مصداقی وارد میدان عمل شود، در می یابد که آن حضرت با دشمنان تأویل قرآن جنگید؛ همچنان که رسول خدا(ص) فرمودند: من با دشمنان تنزیل قرآن جنگیدم و علی با دشمنان تأویل قرآن جنگ خواهد کرد.

البته پیامبر(ص) در «یُقاتِلُ عَلَی التَّنزیل» طی ده یا 23 سال بعثت خود پیروز شد؛ اما کار امام در این مقام بسیار سخت بود و 1400 سال است که این جنگ ادامه دارد؛ زیرا امروز هم اگر کسی تأویل آیات قرآن را دنبال کند و مصداقی وارد میدان شود، با حضرت دشمنی می شود.[49]

نیازهای ما عبارت است از این که «مفاهیمِ اسلامی» را به «مرحله و عرصۀ عمل» بکشانیم. منظومۀ معرفتی و ارزشیِ اسلام، یک مجموعۀ «مفاهیم» است و آوردنِ این مفاهیم به «میانِ مردم» و آن ها را به مرحله و منصّۀ «عمل» درآوردن، کارِ بسیار بزرگ و مهمّی است. باید مفاهیمِ معرفتیِ اسلام، «جنبه و ترجمۀ عملیّاتی» پیدا کند و عمل به آن ها، ممکن و رایج شود.[50]

2. رسول خدا(ص) در خصوص آیۀ ﴿إنّما أنتَ منذرٌ و لکلِّ قَومٍ هاد﴾ فرمودند: من منذر هستم و علی(ع) هدایت کننده. منذر و انذاردهنده، آغاز بیداری را برای انسان رقم می زند؛ ولی هدایت کننده، این مسیر را با انسان همراهی می کند. با انذاردهنده آن قدر دشمنی نمی شود که با هدایت کننده می شود. هدایت کردن توسط یک هادی برای یک قوم، کاری سخت تر از انذار دادن است. به همین دلیل دشمنی های بیش تر معطوف به امیرالمؤمنین(ع) شد.[51]

پی نوشت ها:

[1] مشرق نیوز، کد خبر: 360579، تاریخ انتشار: 18 آبان 1393.

[2] سخنان حجت الاسلام پناهیان در امامزاده قاضی الصابر، مورخ: 4/12 /99.

[3] الأمالی، محمد بن الحسن طوسی، مصحح: مؤسسة البعثة و دار الثقافة، قم، 1414 ق، ص 726، ح 1526.

[4] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، چاپ اول، 1404ق، ج9، ص 306.

[5] مناقب آل أبی طالب(ع)، محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، نشر علامه، قم، چاپ اول، 1379ق، ج 2، ص 115؛ شرح نهج البلاغه، عبدالحمید بن هبة الله بن ابی الحدید، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1383ش، ج 4، ص 106؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دار التاصیل، بیروت، 1435 ق، ج 3، ص 142؛ کنز العمال، متّقی هندی، مؤسسه الرسالة، بیروت، چاپ اول، ج 6، ص 157.

[6] الخرائج و الجرائح، سعید بن هبة الله قطب الدین راوندی، مصحح و نشر: مؤسسة امام مهدی(عج)، قم، 1409ق، ج 1، ص180، ح 13.

[7] نهج البلاغه، نامه 28.

[8] مستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 142؛ کنز العمال، ج 6، ص 157.

[9] طرف من الأنباء و المناقب، سید بن طاووس، تحقیق: قیس عطار، نشر تاسوعا، مشهد، 1420 ق، ص 526؛ خرائج راوندی، ج 1، ص 180.

[10] همان، ج 13، ص 301.

[11] شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 13، ص 300.

[12] منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، میرزا حبیب الله هاشمی خویی، مترجم: حسن حسن زاده آملی و محمدباقر کمره ای، مصحح: ابراهیم میانجی، مکتبة الإسلامیة، تهران،ج 18، ص 85.

[13] اسد الغابه، ابن الاثیر الجزری، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا، ج 5، ص 590.

[14] نهج البلاغه، سید شریف الرضی، ترجمه: محمد دشتی، انتشارات پارسایان، قم، چاپ دوم، 1379ش، خطبه 26.

[15] همان، خطبه 3.

[16] نهج البلاغه، خطبه 57.

[17] عقد الفرید، ابن عبد ربه الأندلسی، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1404 ق، ج 4، ص 366؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 356 و ج 3، ص 258.

[18] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 56.

[19] الغدیر، عبدالحسین امینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ اول، ج 2، صص 101-102.

[20] این کلمات را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود (ج 4، ص 56) به نقل از جاحظ آورده است که به علت زشتی آن، از نقلش خودداری کردیم.

[21] تاریخ طبری، محمد بن جریر رستم طبری، مؤسسة الاعلمی، بیروت، چاپ چهارم، 1403ق، ج 3، صص 144-145 و ج 4، ص 52؛ بحار الانوار، ج 23، ص 169.

[22] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 44.

[23] تاریخ طبری، ج 4، ص 188 (حوادث سال 51 هجری).

[24] عقد الفرید، ج 4، ص 366.

[25] صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج النیشابوری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 2000م، کتاب فضائل الصحابة، باب فضایل علی بن ابی طالب(ع)، ح 3 (با تلخیص).

[26] ربیع الابرار، محمود زمخشری، مؤسسه الاعلمی، بیروت، چاپ اول، 1414 ق، ج 2، ص 186؛ الغدیر، ج 10، ص 266.

[27] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 58. (برای آگاهی بیش تر از ماجرای سنّت معاویه و پیروانش در سبّ و لعن مولا علی(ع) ر.ک: الغدیر، ج 2، ص 101 به بعد و ج 10، ص 257 به بعد؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 56 به بعد.)

[28] عقد الفرید، ج 4، ص 366؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 356 و ج 3، ص 258.

[29] شواهد نصب در آثار بخاری، حسین بلقان آبادی، پژوهشکده مدیریت اطلاعات، قم، 1396ش، ص 79.

[30] در این بخش از کتاب: عاشورا ریشه ها انگیزه ها رویدادها و پیامدها، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، ص 183 بهره برده ایم.

[31] نور الأبصار فی مناقب آل بیت النبی المختار(ص)، مؤمن بن حسن شبلنجی، نشر رضی، قم، بی تا، ص 100.

[32] تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، دار صادر، بیروت، چاپ اول، 1325ق، ج 1، ص 447.

[33] البدایه و النهایه، اسماعیل بن کثیر، دارالفکر، بیروت، چاپ اول، ج 7، ص 304.

[34] مستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 386.

[35] شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 16، ص 30.

[36] همان، ج 2، ص 72.

[37] تاریخ طبری، ج 3، ص 94 (خبر هاشم بن عتبه المرقال)؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 8، ص 36.

[38] البدایه و النهایه، ج 8، ص 134؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، صص 14-15.

[39] تهذیب التهذیب، ج 7، ص 339.

[40] تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، دارالفکر، بیروت، ج 42، ص 93؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 230.

[41] مستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 136.

[42] همان، ص 112.

[43] همان، ص 136؛ البدایه و النهایه، ج 7، ص 234.

[44] مستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 111.

[45] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 230.8. البدایه و النهایه، ج 7، ص 234؛ در این بخش از منبع ذیل استفاده برده ایم: سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، حسین تهرانی، نشر حاذق، قم، چاپ دوم، 1427ق.

[46] همان.

[47] بحار الأنوار، ج 9، صص 635 و 183؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 427.

[48] طرف من الأنباء و المناقب، ص 396.

[49] سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در امامزاده قاضی الصابر، مورخ: 6/12/99.

[50] بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله) در دیدارِ اعضای مجلسِ خبرگانِ رهبری، 4/12/1399.

[51] همان.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر