ادبیات ایران در یکسال اخیر بزرگان بسیاری را ازدست داد. شاعران و نویسندگان مشهوری همچون رضا براهنی، یدالله رویایی، هوشنگ ابتهاج، مفتون امینی، محمدعلی اسلامی ندوشن، محمدعلی شیرازی، احمد گلشیری، یارعلی پورمقدم و...با زندگی خداحافظی کردهاند که فقدان هرکدامشان یک ضایعه بزرگ برای فرهنگ ایرانزمین به حساب میآید.
قطار مرگ بزرگان اما از حرکت باز ناایستاد و سهشنبه احمدرضا احمدی شاعر پرطرفدار ایران هم با زندگی وداع کرد. دیروز هم رجبعلی اعتمادی مشهور به ر. اعتمادی نویسنده خاطرهساز سالهای دور فوت کرد و مخاطبانش را با خاطراتش تنها گذاشت. ساعتی پس از مرگ این نویسنده ایرانی خبر دیگری مخابره شد که جهان را در بهت فرو برد. میلان کوندرا، یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم، در 94سالگی از دنیا رفت.
دوران زندگی میلان کوندرا چگونه گذشت؟
رهایی از بار هستی
میلان کوندرا یکی از پرآوازهترین نویسندگان دهههای اخیر پس از یک دوره طولانی بیماری در 94سالگی درگذشت؛ نویسندهای که اغلب آثارش به فارسی برگردانده شده و به دلیل احساس نزدیکیای که مخاطبان ایرانی با مضامین داستانهایش دارند همیشه آثارش با استقبال مواجه بوده است. با اینکه نام کوندرا سالها به عنوان یکی از شانسهای دریافت نوبل ادبیات سر زبانها بود اما هرگز موفق به دریافت آن نشد؛ بااینحال او بیاعتنا به چنین جوایزی توانست خود را در دنیای ادبیات به عنوان نویسندهای عمیق و معترض و از برجستهترین داستاننویسان نیمه دوم قرن بیستم تثبیت کند. خالق «سبکی تحملناپذیر هستی» که در ایران به «بار هستی» مشهور است سالها پیش، پس از تهاجم شوروی به زادگاهش چک، نه این تهاجم را تاب آورد و نه زیر بار نظام ایدئولوژیک دستنشانده آن رفت. همین موجب شد به انتقاد از وضع موجود بپردازد. این انتقادات بدون عکسالعملهایی از جانب حکومت نبود؛ واکنشی که لاجرم دشواریهای زندگی و معیشتی از پیامدهای آن بود. او سرانجام مجبور شد به فرانسه مهاجرت کند؛ از این رو بسیاری از آثار او به فرانسوی نوشته شده است. در 1979، دولت چکسلواکی تابعیت چکی را از کوندرا سلب کرد، اما دو سال بعد، فرانسوا میتران، رئیسجمهور وقت فرانسه، به او و خولیو کورتاسار، دیگر نویسنده بزرگ تبعیدی در پاریس، ملیت فرانسوی داد.
دولت چک در سالهای اخیر به این نویسنده پیشنهاد کردکه ملیت چکی خود را دوباره دریافت کند، اما کوندرا در این زمینه واکنشی نشان نداد. او به خاطر سبکش در بیان مضامین و همچنین خلق شخصیتهایی که بین واقعیت پیشپاافتاده زندگی روزمره و دنیای متعالی ایدهها شناورند، تحسین میشود.
با اینکه مخالفت با جزمگرایی از هر نوع، بهویژه نوع کمونیستی آن، رنگوبوی سیاسی به آثارش دادهاند اما او در سال 1976 به روزنامه فرانسوی لوموند گفته بود که سیاسی خواندن آثارش به معنای سادهسازی بیش از حد و در نتیجه پنهان کردن اهمیت واقعی آنهاست. رمان «سبکی تحملناپذیر هستی» که در ایران با نام «بار هستی» هم ترجمه شده، در سال 1984 منتشر شد. این رمان محبوبترین کتاب کوندرا به حساب میآید که به مشکلات یک زوج با یکدیگر و دشواری سازگاری با زندگی در چکسلواکی میپردازد. در سال 1988، فیلیپ کافمن، کارگردان آمریکایی، فیلمی بر اساس این کتاب به همین نام ساخت. با وجود اینکه کوندرا معتقد است رمانهایش برای ساخت فیلم مناسب نیستند، اما در ساخت این فیلم به عنوان مشاور همکاری داشت. در ادامه و در سال 1990 رمان «جاودانگی» از کوندرا به بازار آمد که در مقایسه با سایر آثار او، که بیشتر تفکرات سیاسی را مطرح میکنند، این کتاب از درونمایه فلسفی بیشتر و عمیقتری برخوردار است و مفاهیم جهانیتری را در خود میگنجاند.
او در سال 1987 جایزه ملی اتریش برای ادبیات اروپا را دریافت کرد. همچنین در سال 2000 برنده جایزه بینالمللی «هاردر» شد. در سال 2007 هم جایزه ملی ادبیات جمهوری چک به این نویسنده تعلق گرفت. از دیگر آثار معروف کوندرا که در ژانرهای ادبی رمان، داستان کوتاه، شعر، مقاله و نمایشنامه نوشته و اغلب آنها به فارسی برگردانده شدهاند، میتوان به عشقهای خندهدار، دون ژوان، زندگی جای دیگری است، میهمانی خداحافظی، والس خداحافظی، صاحب کلیدها، ژاک و اربابش، هیچکس نمیخندد، آخرین می، کلاه کلمنتیس، خنده و فراموشی، هنر رمان، آهستگی، وصایای تحریفشده و هویت و جهالت اشاره کرد؛ آثاری که هر کدام از آنها برای مطرح شدن یک نویسنده در سطح جهان کافی است.
ر. اعتمادی چرا از ایران نرفت؟
روزگار یک وطنپرست تنها
رجبعلی اعتمادی معروف به «ر. اعتمادی»، روزنامهنگار پیشکسوت و داستاننویس پرکار سالهای دور، در 90سالگی درگذشت؛ نویسندهای که چند نسل با آثارش سرگرم شدند، عاشق شدند و گاه در خلوت خود گریستند اما مهمتر از همه اینکه بسیاری از آنها لذت مطالعه را با آثاری چون «ساکن محله غم»، «شب ایرانی» و «تویست داغم کن» چشیدند و به جرگه کتابخوانها پیوستند. با اینکه اغلب آثار او، چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، با برچسب عامهپسند بودن از نگاه جامعه روشنفکری طرد و به قول خودش با توطئه سکوت مواجه شدند، اما هیچکدام از اینها او را از ادامه نوشتن باز نداشت زیرا به این نوع تقسیمبندیها بیاعتقاد بود. وی در مصاحبهای گفته است: «همیشه گفتهام اگر عامهپسند به این معناست که مردم کتابهای یک نویسنده را قبول دارند و میخوانند، حافظ هم عامهپسند است زیرا در خانه هر ایرانی یک کتاب حافظ میبینید. این جور تقسیمبندیها در دنیا از بین رفته اما ما هنوز گرفتار این بلای ایدئولوژی گذشتهها هستیم.»
نویسنده رمان «عالیجناب عشق» بسیاری از نقدهای منفی به آثارش را ناشی از پیشداوریها میدانست. او پس از انقلاب نیز درگیر برخی سوءتفاهمها شد و مدتها ممنوعالقلم بود. خود در این باره توضیح داده است: «یک پرونده سراسر دروغ برای من ساختند. بعد از 13 سال که از این ماجرا گذشت، دادسرای انقلاب من را دعوت کرد برای ارائه توضیحات بروم. آن زمان رفتن به دادسرای انقلاب خیلی نگرانی ایجاد میکرد. وقتی من رفتم اولا دیدم با من خیلی خوب برخورد میکنند، چای آوردند و برخوردشان برایم خیلی عجیب بود. بعد هم بازپرس بغلدست من نشست گفت من هیات میرفتم، جزو مبارزین بودم ولی عاشق داستانهای شما و مجله جوانان بودم. اینها چیه برای تو نوشتند؟ گفتم خب چی نوشتند؟ مثلا یکی این بود که اعتمادی روی جلد شماره فلان، عکس مدنی خائن یا بنیصدر خائن را چاپ کرده. ننوشته بودند که آن زمان مدنی وزیر دفاع بود، بنیصدر هنوز رئیسجمهور نشده بود.» اعتمادی با همه ناملایمات در ایران ماند زیرا به میهنش عشق میورزید. او این وطندوستی را در مصاحبهای اینگونه شرح داده است: «من تنها کسی هستم که به دادگاه انقلاب رفتم، بازجویی شدم ولی روی پروندهام زدند مختومه شد و بیرون آمدم. همان لحظه من گفتم بچههای من خارج هستند و سالهاست من آنها را ندیدهام، گفتند درخواست بنویس گذرنامهات را بدهیم ولی کسی که مسوول گذرنامه بود به من گفت برای یک بار به تو گذرنامه میدهم اگر رفتی برگشتی، آن وقت گذرنامهات را دائمی میکنم. وقتی که برای ویزا گرفتن پیش کنسولگری آمریکا رفتم آنجا میپرسند که اگر شما به آمریکا رفتید چه تضمینی میدهی که برگردید، دخترم برایم ورقه را پر میکرد، گفت چی بنویسم؟ گفتم بنویس ماهی خلیج فارس نمیتواند در اقیانوس اطلس زندگی کند. کنسول وقتی این را خواند یک قهقهه زد و ویزا را صادر کرد.»
اعتمادی با وجود 9 دهه زندگی علاقهای به عمر زیاد نداشت، خود در این باره گفته بود: «در این سن همه رفقای من رفتهاند و فقط من ماندهام و یکی از رنجهایم این است زیرا دوستانم، همکارانم و روزنامهنگاران بودند که رفتهاند و من تنها ماندهام. آنها را که از دست میدهم، دیگر جانشین ندارند، زیرا در این سن دیگر فرصت پیدا کردن دوست جدید ندارم. از داستاننویسان نسل من هم فقط من ماندهام، این خود یک رنج است و مایه خوشحالی من نیست که آنها رفتهاند و من ماندهام.» مراسم تشییع پیکر و خاکسپاری ر. اعتمادی امروز پنجشنبه در بهشت زهرای تهران برگزار میشود و مراسم یادبود او نیز شنبه، 24 تیرماه، از ساعت 18 تا 20 در باشگاه راهآهن شهرک اکباتان برگزار خواهد شد.