سیرۀ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و اله در برخورد با توهین کنندگان به حجاب
پدیدآورنده (ها): رجبی دوانی، محمدحسین
دانش آموختۀ دکترای تخصصی تاریخ و تمدن ملل اسلامی(دانشگاه تهران)، مورّخ و پژوهشگر تاریخ اسلام.
مبلغان، شهریور و مهر 1401، شماره 280
اشاره
این روزها در فضای مجازی، جملاتی به صورت سازماندهی شده از قبیل: «من محجبه ام و با گشت ارشاد، مخالفم!»، «گشت ارشاد را تعطیل کنید!»، «گشت ارشاد، موجب دین گریزی شده!»، و … شنیده می شود. تلاش های رسانه ایِ یادشده با هدف القای این که این گونه اظهارات، نظر اکثریت زنان ایرانی است؛ با حضور بصیر عالمان دین و بسیاری از مبلّغان و دغدغه مندان فرهنگی، راه به جایی نبُرد، ولی هنوز از یک سو دهن کجی به حجاب اسلامی و توهین به بانوان باحجاب و ایجاد آزار و اذیت برای آن ها از سوی افراد نادان یا مغرض، ادامه دارد. از سوی دیگر، برخی از افراد روشنفکرنما نیز قانون حجاب اسلامی[1] را زیر سئوال می برند[2] تا به گمانِ باطل، پازِل مقابله با «حجابِ اجباری» را تکمیل کنند.
در این میان، مردم مسلمان و باغیرت ایران اسلامی، از مسئولان مربوطه، انتظار دارند که با توهین کنندگان به حجاب اسلامی، برخورد قانونی و قاطع صورت گیرد، چه این که سیرۀ پیامبر اکرم(ص) و معصومان(ع) در برخورد با پدیدۀ «بی حجابی» و «توهین به حجاب اسلامیِ زنان» نیز برخوردی قاطع و جدّی بوده است.
در همین راستا، گفتاری از استاد محمدحسین رجبی دوانی؛ با عنوان «سیرۀ پیامبر اکرم(ص) در برخورد با منکرات اجتماعی» در پایگاه حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب(حفظه الله) منتشر شده است که متن این گفتار پس از بازنویسی، تحقیق و مستندسازی توسط فاضل ارجمند جناب آقای علیرضا زنگویی، به حضور مبلّغان گرامی تقدیم می گردد.
البته پیش از هر چیز، بیان این نکته ضروری است که بدانیم: در آن زمان، موضوع «بی حجابی» به عنوان یک مسئله اجتماعی، مطرح نبوده است؛ در طول دوران عمر شریف پیامبر اکرم(ص)، نقل خاصی مبنی بر زیرپاگذاشتن حجاب از سوی زنان مسلمان، گزارش نشده است؛ یعنی در صدر اسلام «حجاب» به عنوان یک مسئله مطرح بوده است؛ ولی موضوع «بی حجابی» به عنوان یک مسئله اجتماعی مطرح نبوده است و بین این دو موضوع فرق است. اگر «بی حجابی» در صدر اسلام، مسئله شایع اجتماعی بود و یا اگر در آن زمان، جامعه مواجه می شد با بی حجابیِ ساماندهی شده، (مانند آن چه امروز شاهد آن هستیم) یقیناً ورود پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) نیز بیش تر و صریح تر می بود؛ چراکه هر پدیده ای که در مخالفت با شریعت اسلام باشد، برای حاکم اسلامی، از اهمّیت بالایی برخوردار است و در صورت مشاهدۀ آن، برخورد بسیار سختی با آن صورت می گرفت.
از امام صادق(ع) به نقل از امام باقر(ع) روایت شده است که امام علی(ع)، در قالب شعر فرمودند:
إِنِّی إِذَا أَبْصَرْتُ شَیئاً مُنْکراً
أَوْقَدْتُ نَارِی وَ دَعَوْتُ قَنْبَراً[3]
هرگاه چیز منکر و ناپسندی دیدم، آتشم را بر افروختم و قنبر[4] را طلبیدم.
سیرۀ پیامبر(ص) در برخورد با منکرات اجتماعی
از مجموع 23 سال نبوت پیامبر اسلام(ص)، 13سال آن در مکه، صَرف تبلیغ اسلام شد و 10 سال در مدینه، صرف تشکیل حکومت اسلامی شد.
واضح است که بسیاری از احکام اسلامی (مثل احکام قضایی یا روابط اجتماعی بین مردم در جامعه)، برای اجرایی شدن، نیازمند تشکیل حکومت است و پیامبر اکرم(ص) نیز چنین کردند. طبیعتاً زمانی که قوانینی از سوی خداوند متعال و نبی مکرم اسلام(ص) برای بهترزیستن مردم وضع می شود؛ دولت اسلامی نیز مکلّف به اجرای آن شریعت و حفظ شعائر اسلامی در مقابل چشمان مردم است. مسئلۀ حجاب نیز یکی از آن مسائل اجتماعی است که اجرای آن در جامعه، نیازمند تشکیل حکومت اسلامی و وضع قوانین در سطح اجتماع است.
نکتۀ جالب توجه نیز این جاست که آیات مُعرِّف حجاب[5]، در زمرۀ سوره های مدنی است. یعنی این آیه در زمان حضور پیامبر اکرم(ص) در مدینه و پس از تشکیل حکومت نازل شده و بنابراین به عنوان یکی از مقررات اجتماعی اسلام مطرح شده است.
البته اساساً نوع پوشش عرب ها به نحوی بود که پیش از اسلام نیز وضعیت اجتماعی، وخیم نبود؛ اما با این حال، این مسئله(حفظ عفت عمومی) چنان اهمّیتی داشت که در زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) و در مرکز خلافت ایشان، وقتی به دلیل ازدحام جمعیت و اختلاط های غیرضروری، شانه های زنان و مردان به یکدیگر برخورد می کرد، امیرالمؤمنین(ع) آنان را از این کار نهی می کردند.[6] هرچند به طور کلی، در اثر تحولی که به دلیل انقلاب پیامبر اکرم(ص) در مردم به وجود آمده، تجاهر به فسق در جامعه، بسیار کم شده بود.
بنابراین پس از نزول آیۀ حجاب بود که با توجه به پذیرفتن اسلام توسط مردم و حضور آن ها در دولت اسلامی، مردم از هرزگی و خودنمایی به دور بوده و آن را در تضاد با دینی می دانستند که از سوی پیامبر اسلام(ص) آورده شده بود. ولی برخی از معاندان و غیرمسلمانان در برخی موارد به مخالفت و تمسخر این موضوع می پرداختند.
یکی از آن ها مربوط به یهودیان بنی قَینُقاع[7] است که یک بانوی باحجاب مسلمان برای سفارش دادن گردن بند نزد یکی از زرگرهای یهود رفت. زرگر یهودی اصرار داشت که آن زن مسلمان، حجاب خود را بردارد تا گردن او را ببیند اما زن مسلمان از این کار سر باز زد. در این هنگام گروهی از اراذل یهود که در آن اطراف پرسه می زدند، متوجه موضوع می شوند و یکی از آن ها بدون آن که زن متوجه شود، پایین دامن زن را به روسری او گره می زند و زمانی که زن بلند می شود، قسمتی از بدن او نمایان شده و فریاد سر می دهد. در همین هنگام مرد مسلمانی که صدای آن زن را می شنود به کمک او رفته و آن فرد یهودی را می کشد و آن ها نیز مرد مسلمان را به قتل می رسانند. خبر این ماجرا که به پیامبر اسلام(ص) رسید، ایشان دستور دادند به سبب به خطر افتادن عفت زن مسلمان، کل بنی قَینُقاع که قرارداد صلح با پیامبر اکرم(ص) بسته بودند، از شمول قرارداد خارج شده و باید از مدینه اخراج شوند. البته یهودیان در ابتدا مقاومت کردند و پیامبر(ص) نیز با دیدن گستاخی آن ها، به سمت قلعه های ایشان لشکرکشی کرد.[8]
بنابراین یکی از غزوه های پیامبر اسلام(ص)، به دلیل زیر سؤال رفتن عفت زن مسلمان، شکل گرفت.
مورد دیگر هم به یک شاعر سرشناس یهود به نام کعب ابن اشرف[9] مربوط می شود. این فرد به دلیل مخالفت با مسلمانان پس از جنگ بدر و کشته شدن شماری از سران قریش و مشرکان، سفری به مکه کرد و شعری در رثای قریش و هتک پیامبر اسلام (ص) سرود. زمانی که خبر شعر او به مدینه رسید، یک زن مسلمان که ذوق شعری داشت پاسخ بسیار خوبی به او داد و کعب ابن اشرف نیز که از پاسخ یک زن برآشفته شد، شعری در وصف زنان مسلمان سرود و به عفت و پاکی آن ها متعرض شده و الفاظ بسیار نامناسبی را خطاب به زنان مسلمان در شعر خود آورد. پیامبر اسلام (ص) نیز با شنیدن این شعر، پنج مرد مسلمان را مأمور کرد تا کعب را به قتل برسانند.[10]
بنابر آن چه که گفته شد با مراجعه به سیرۀ پیامبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین (ع) در می یابیم که:
الف) در طول دوران خلافت آن دو بزرگوار، گزارش خاصی مبنی بر زیر پاگذاشتن حجاب از سوی زنان مسلمان، گزارش نشده است.
ب) مثال های فوق، نشان از نوع برخورد حکومت اسلامی با زیر سؤال رفتن حجاب و عفت زن مسلمان دارد.
ج) هر پدیده ای که در مخالفت با یکی از مظاهر شریعت اسلام بود، برای حاکم اسلامی، نبی مکرم اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) از اهمّیت بالایی برخوردار بود و در صورت مشاهدۀ آن، برخورد بسیار سختی با آن می کردند.
پی نوشت ها:
[1] برای آشنایی با قانون حجاب، بنگرید به: مجموعۀ قوانین و مقررات مرتبط با عفاف و حجاب و اخلاق و عفت عمومی، گردآوری و تنظیم: مهناز بادران، تهران، نشر روابط عمومی شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده، چاپ اول، 1397.
[2] «در چیستی قانون»، عباس عبدی، در: روزنامه اعتماد، شمارۀ 5268، مورخ: 9/5/1401، به نشانی: https://www.etemadnewspaper.ir188490.
[3] اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ج1، ص307؛ با اندکی تفاوت: الاختصاص، شیخ مفید(ره)، ص73.
[4] قنبر، مجری احکام امیرمؤمنان(ع) بود.
[5] سورۀ نور و احزاب هر دو از سوره های مدنی است.(نور/31، احزاب/59).
[6] از امام صادق(ع) روایت شده: که امیرالمؤمنین امام علی(ع) به اهل عراق فرمودند: «یا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکمْ یوَافِینَ الرِّجَالَ فِی الطَّرِیقِ أَمَا تَسْتَحْیونَ و قال لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لا یغَارُ؛ ای اهل عراق، به من خبر رسیده که زنان شما در کوچه و بازار، به نامحرمان برمی خورند، آیا حیا نمی کنید؟ سپس فرمود: خدا لعنت کند کسی را که غیرت ندارد!»؛ (المحاسن، احمد بن محمد برقی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1412ق، ص 115).
[7] غزوۀ بنی قَینُقاع، اولین جنگ پیامبر(ص) با یهودیان مدینه است. این جنگ با قبیله یهودی بنی قَینُقاع درگرفت که پیمان خود را با پیامبر(ص) شکستند و طی غزوه ای محاصره، تسلیم و تبعید شدند.
[8] المغازی، محمد بن عمر واقدی، جونز، مارزدن (محقق)، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات. ج1، ص127؛ در سیره ابن هشام نیز این موضوع با اندکی تفاوت نقل شده است.(سیرة النبی، ابن هشام، ج2، ص632).
[9] کَعْب بن اَشرف، از بزرگان و ثروتمندان یهود و از مخالفان پیامبر اکرم(ص) در مدینه بود. کعب شاعری سخنور بود چنان که به فَحْل فَصیح (شاعر چیره دست وزبان آور وشیوا) ملقب گشته است. در پاره ای اشعار، وی را سیدالاحبار نامیده اند. او بسیار ثروتمند و از این لحاظ سرآمد یهودیان حجاز بود و به همکیشان خود کمک مالی می کرد. بنا بر روایتی، لفظ طاغوت در آیه 60 سوره نساء به او اشاره دارد؛ (أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِین یزْعمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیک وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک یرِیدُونَ أَنْ یتَحَاکمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یکفُرُوا بِهِ وَیرِیدُ الشَّیطَانُ أَنْ یضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِیدًا(؛ او فعالیت های تبلیغاتی و اقتصادی بسیاری بر ضد مسلمانان داشت و تداوم این دشمنی ها سبب شد که رسول خدا(ص) دستور قتل او را صادر کنند. پس از پیروزی مسلمانان در غزوه بدر در سال دوم، کعب به قصد برانگیختن قریش بر ضد مسلمانان به مکه رفت و در رثای کشتگان قریش شعر گفت. برخی از مسلمانان اشعار او را با اشعار دیگری پاسخ گفتند، از جمله حَسّان بن ثابت. کعب و 40 یهودی که وی را در این سفر همراهی کرده بودند، با 40 تن از مردان قریش در مکه بر ضد پیامبر هم پیمان شده بودند. کعب در بازگشت به مدینه نیز، اشعار توهین آمیزی در وصف زنان مسلمان سرود. وی سرانجام در ربیع الاول سال سوم قمری به قتل رسید.(ر.ک به: السیرةالنبویة، ابن هشام، ج 2، ص160؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 488؛ السیرة الحلبیة، حلبی، ج 3، ص 223).
[10] سیره ابن هاشم، ص317؛ البدایة و النهایة، ج4، ص164؛ المغازی، ج 1، ص 185.
[حوزه نت: کعببناشرف بهعنوان یکی از بزرگان یهود با پیامبراکرم صلی الله علیه و اله و سلّم پیمان بسته بود و در این عهدنامه متعهد شده بود تا بر ضد مسلمانان اقدام خصمانه یا مسلحانه انجام ندهد و اگر چنین کاری انجام دهد، خونش هدر خواهد بود. بهعلاوه در قانون اساسی مدینه که با عنوان عهد موادعه شناخته میشود، قید شده بود: «یهود بر کیش خود و مسلمانان بر کیش خویشاند، در این حکم همپیمانان یهود و خودشان برابرند، مگر کسی که ستم کند و گناه (خیانت) ورزد که در این صورت کسی جز خود را به هلاکت نخواهد افکند».
با بررسی اقدامات کعببناشرف، مشخص میشود که او طبق مفاد آن پیماننامه محکوم به مرگ بود. او حتی در برابر بتهای مشرکان سجده کرد تا آنها باور کنند آیینشان برتر از اسلام است تا به جنگ پیامبرصلی الله علیه و اله و سلّم بشتابند. کار او نوعی اعلانجنگ بود و اگر در نطفه خفه نمیشد، موجب خسارتهای خیلی بیشتری میشد و فتنههای بزرگی به وجود میآورد و افراد زیادی کشته میشدند. نکتۀ جالب اینکه نادرستی اقدام کعببناشرف برای خود یهودیان هم مشخص بود و آنان دوباره پیماننامهای با پیامبرصلی الله علیه و اله و سلّم نوشتند؛ بنابراین کشتن کعببناشرف نه ترور که بهخاطر نقض عهدنامه بود و این بهخاطر کارهایی بود که برخلاف پیمان مدینه مرتکب شده و ضمن تحریک دشمنان به جنگ با مسلمانان، موجبات ناراحتی پیامبرصلی الله علیه و اله و سلّم و دیگر مسلمانان را فراهم میکرد. (ر.ک: بررسی شبهۀ انتساب ترور مخالفان به پیامبر اعظم (ص)؛ فصلنامه پاسخ، بهار 1401 - شماره 25؛ شریفی، سیدمحسن)]