«ولایت» به معناى سلطنت، حکومت، تدبیر امور، امارت، نصرت، تولیت، مالکیت، سرپرستى، محبت و ربوبیت است که در حقیقت و در اصل و ریشه، حقِّ حضرت رب العزّة و آفریدگار جهان هستى است.
ولایت و تدبیر، عرصهگاه آفرینش، اختصاص به آن ذات مقدس دارد، که مبدأ خلقت، آفرینش، پدیدآورنده ساختمان شگفتانگیز هستى، حافظ، نگهبان و مربى حقیقى تمام موجودات ملکى و ملکوتى است.
براى او که مالک و مربى تمام عناصر هستى است، و آغاز، انجام، رشد، کمال، حیات و موت تمام موجودات به دست اراده اوست، ولایت، کامله، تامه و مطلقه و بدون شرط است.
ولایت حضرت او، منشأ تجلى حقوق خدایى است که آن حقوق عبارت است از حق ربوبیت، مالکیت، عبادت، حاکمیت، اطاعت و الوهیت و...
در حق ربوبیت او، آنچه مطرح است این است که انسان همسو با تمام موجودات هستى، براى آفرینش و اوضاع و احوال آن، مربى و صاحب اختیارى جز او نشناسد، و مدبر و سررشتهدارى در زندگى و حیات، غیر او را نپذیرد و به طور دائم سعى و کوشش بر این باشد که دست ارباب و انداد را از سر انسان و انسانیت کوتاه نماید، و پوزه آنان که ادعاى انا ربکم الاعلائى دارند، با قدرت هر چه تمامتر، به خاک مذلت و نیستى بمالد، و شر حکومت و امارت و سلطه آنان را از بیخ و بن برکند؛ چرا که رب واقعى و مربى حقیقى، در تمام هستى فقط و فقط اللَّه است و بس.
«قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ» «1»
«بگو آیا غیر خدا پروردگارى را بطلبم در حالى که او پروردگار همه چیز است».
در حق مالکیت او آنچه مطرح است، این است که وجودش مقدس و بر تمام آسمانها و زمین، و آنچه در آنهاست ملکیت ذاتى دارد، و کسى را نمىرسد که در جنب مالکیت او ادعاى ملکیت بر چیزى و بر شیىء داشته باشد، که ملکیت انسان بر عناصر و اشیا اعتبارى است، و حق تصرفش در املاک تنها به اذن حضرت اوست.
انسان را نمىرسد که به بیش از آنچه محصول سعى و کوشش اوست دستاندازى کند، و در هیچ زمینهاى براى وى حق تکاپو نیست، و آنچه در اختیار اوست از آن مولاست، و بر اوست که در مسئله تصرف، گردن به امر حضرت او نهد، و از بخل، امساک، حرص، جمع نعمت از طریق نامشروع و خرج آن در راه حرام، با کمال قدرت و شدت روحى بپرهیزد، و زمینه استفاده دیگران را که عباد مالک حقیقىاند، از عنایات حضرت حق فراهم آورد، و چون مال خدا در دست غاصب و ستمکار ببیند، به هر نحو ممکن قیام کند و آن را از دست غاصب پس گرفته به صاحب حق که مؤمن و مسلمان است برساند.
«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما» «2»
«حکومت آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو قرار دارد از آن خداست».
امام صادق علیه السلام که منبع علم الهى و آگاه به حقایق و اسرار است، در روایت مهمى مىفرماید:
ذلِکَ انَّ جَمِیْعَ ما بَیْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ للَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَلِرَسُولِهِ صلى الله علیه و آله، وَلِاتْباعِهِ مِنَ الْمُؤمِنْیِنَ مِنْ اهْلِ هذِهِ الصِّفَةِ، فَما کانَ عَنِ الدُّنْیَا فِى ایْدِى الْمُشْرِکِیْنَ وَالْکُفَّارِ وَالْظَّلَمَةِ وَالُفُجَّارِ وَاهْلِ الْخَلافِ لِرَسُولِ اللَّهِ وَالْمُوَلِّى عَنْ طاعَتِهِما، مِمَّا کانَ فِى ایْدِیْهِمْ ظَلَمُوا فِیْهِ الْمُؤمِنْیِنَ مِنْ اهْلِ هذِهِ الصِّفاتِ وَغَلَبُوهُمْ عَلى ما افاءَ اللَّهُ على رَسُولِهِ فَهُوَ حَقُّهُمْ افاءَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَدَّهُ الَیْهِمْ انَّما مَعْنَى الْفَىْءِ کُلَّ ما صارَ الى الْمُشْرِکِیْنَ ثُمَّ رَجَعَ الى ما قَدْ کانَ عَلَیْهِ «3».
«جمیع آنچه بین آسمانها و زمین است، از آن خدا و پیامبر و مؤمنان مطیع است. آنچه در دست مشرکین و کفار و ستمگران و مجرمین و دورافتادگان از صراط خداست متعلق به رسول الهى و تابعان مقام ختمى مرتبت است. اموالى که در انحصار افتادگان در چاه ضلالت است، بیرون آوردنش از دست آنان، جهت برگرداندن به صاحبان حق گرچه در گرو جهاد و مقاتله باشد واجب است».
«أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما» «4».
«یا مگر مالکیّت و فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست، در اختیار آنان است؟».
مگر حق زمامدارى و صاحب اختیارى آسمانها و زمین، و نعمتهاى در آن دو از آنان است؟
سر به فرمان او
در مسئله عبادت، آنچه مطرح است این است که بر تمام انسانها واجب، لازم عقلى و شرعى است که همچون تمام موجودات هستى، سر به فرمان او باشند و فقط از اوامر و نواهى آن حضرت، بى چون و چرا اطاعت کنند، و بندگى کسى جز او را ندانند، که در عبادت او ظهور کمالات و استعداد حتمى، و در بندگى غیر او هلاکت و شقاوت ابدى است.
تسلیم امر و نهى او نبودن، کفر، شرک، زندقه و فسق، ضلالت و شقاوت مىباشد، در این عبادت است که سراسر میدان حیات، مظهر فساد و افساد و فحشا و منکرات مىگردد.
انسان نباید جز به عبودیت حق تن دهد، و خویش را که گوهر گرانبهایى از خزانه خلقت است، چونان مرده به دست غسالانى که سردمدار کفر و نفاقند دهد، که تسلیم غیر او شدن، و به نوکرى و خدمت غیر برخاستن، محصولى جز ذلّت در دنیا و آخرت ندارد.
بندگى حقیقى حق، نفى بندگى شیطان و اولیاى شیطان است، و اسلام را از مسئله عبادت جز این مقصودى نیست، که در این بندگى خیر دنیا و آخرت لحاظ شده و آبادى امروز و فرداى انسان درنظر گرفته شده است.
نماینده ارتش ستمگر ساسانى، چون از نماینده سپاه اسلام علت محاصره ایران را سؤال مىکند، جواب مىشنود:
جِئْنا لِنُخْرِجُ الْعِبادَ مِنْ عِبادَةِ الْعُبَّادِ الى عِبادَةِ اللَّهِ، وَمِنْ ضِیْقِ الدُّنْیا الى سِعَتِها وَمِنْ جَوْرِ الْأَدْیانِ الى عَدْلِ الْاسْلامِ.
«آمدهایم تا بندگان حق را از بندگى بندگان، بسوى بندگى حضرت رب درآورده، و از تنگناى دنیا به پهنه وسیع، و از بیداد فرهنگهاى غلط به عدالت انسان درآوریم».
امام باقر علیه السلام در بیان وظیفه انبیا و امامان، و سلحشوران جبهه حق علیه باطل مىفرماید:
الدُّعاءُ الى طاعَةِ اللَّهِ مِنْ طاعَةِ الْعِبادِ، وَالى عِبادَةِ اللَّهِ مِنْ عِبادَةِ الْعِبادِ وَالى وَلایَةِ اللَّهِ مِنْ وَلایَةِ الْعِبادِ «5».
«دعوت به اطاعت خدا و رهانیدن از طاعت بندگان، نجات ازبندگى بندگان و هدایت به عبادت حق، بیرون آودن از زمامدارى مردمان و قرار دادن ایشان در مدار ولایت اللَّه».
«إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» «6».
«حکم فقط ویژه خداست، او فرمان داده که جز او را نپرستید. دین درست و راست و آیین پابرجا و حق همین است».
در حق حاکمیت، آنچه مطرح است این است که فرماندهى بر تمام هستىبر حیات و شئون انسانها، خاص حضرت اوست، چه آنکه جنابش مستجمع جمیع صفات کمال، و غیر او فاقد آن است و غیر را با آن همه نقص و محدویت نرسد که بر دیگران سلطه و حکومت داشته باشد، و براى جامعه انسانى تعیین نظاممقررات نماید.
«إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ» «3».
«حکم فقط ویژه خداست، [تنها] بر او توکل کردهام، و [همه] توکلکنندگان باید به خدا توکل کنند».
«إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ» «10».
«فرمان و حکم فقط به دست خداست، همواره حق را بیان مىکند و او بهترین داوران و جداکنندگان [حق از باطل] است».
«فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ» «11».
«پس [اکنون] داورى ویژه خداى والامرتبه و بزرگ است».
در حق اطاعت، آنچه مطرح است این است که تنها او باید مطاع انس و جن باشد، و احدى را نرسد که از غیر او اطاعت نماید.
چون حق اطاعت، در صحنه حیات، براى وجود مقدس او لحاظ شود، سعادت دنیا و آخرت تأمین مىگردد و خیر دنیا و آخرت تحقق مىیابد.
دخالت در این حق، از جانب هر کس باشد، عین شرک و مطیع غیر حق، مشرک و فاسد و مفسد است. تمام انسانها ملزمند از حضرت حق و آنان که حق به اطاعت از آنان دستور داده اطاعت کنند و هر فرمانرایى جز او و امامانِ هدایت را از میدان زندگى محو کنند، که اطاعت از غیر، مساوى با ذلّت دنیا و عذاب آخرت است.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ» «12».
«اى اهل ایمان! پیامبر را اطاعت کنید و اعمالتان را [با تخلف از دستورهاى خدا و پیامبر، شرک، نفاق، منت گذارى و ریا] باطل مکنید».
«قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ» «13».
«بگو: از خدا و پیامبر اطاعت کنید. پس اگر روى گردانیدند [بدانند که] یقیناً خدا کافران را دوست ندارد».
«وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ» «14».
«و بىتردید اگر بشرى مانند خود را اطاعت کنید، یقیناً زیانکارید».
«وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ» «15».
«و اگر از آنان پیروى کنید، یقیناً شما هم مشرکید».
«وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» «16».
«و از کسى که دلش را [به سبب کفر و طغیانش] از یاد خود غافل کردهایم و از هواى نفسش پیروى کرده و کارش اسراف و زیادهروى است، اطاعت مکن».
در حق الوهیت، آنچه مطرح است این است که وجود مقدس اللَّه، که مستجمع جمیع صفات کمالیه است، محبوب حقیقى و همیشگى انسان قرار گیرد، و انسان تمام شئون حیات و امور زندگى را، بر مبناى اسما و صفات او بسازد، و از تمام رذایل، آلودگىها، پستىها، پوچىها و اسارتها، چون حضرت او که مبرّا و منزه است، مبرّا و منزه بماند، چنانچه در حدیث نبوى آمده:
تَخَلَّقُوا بِاخْلاقِ اللَّهِ «17».
«به صفات و خصال حضرت او، در سایه پیروى از دستورات و فرامینش، آراسته شدن به عبادات با معنا خود را زینت دهید».
به مثل هم چون او که به مؤمنین، رؤوف، رحیم، غفور و کریم است، شما هم همان خصال را نسبت به مؤمنان به کار برید، و چون او که در برابر کفار و سرکشان همچون رعد، صاعقه و طوفان بنیانبرکن است، شما هم آنگونه باشید.
با معرفت به او عشق ورزید، و در تمام صحنههاى حیات از او درس بگیرید و نیاز و حاجت خود را، به سوى او برید، و بر معیار صفات جلال، جمال و کمال او حرکت نمایید.
جز او هیچ جاندار و بىجانى در هر حیثیتى که باشد، نمىتواند به عنوان معبود، معشوق، محبوب، اله و اللَّه تجلى کند، که غیر او فاقد نقیصه و جامع کمالات نیست.
«إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ» «18».
«و خداى شما خداى یگانه است، جز او خدایى نیست، رحمتش بىاندازه و مهربانىاش همیشگى است».
«وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ» «19».
«و با خدا معبودى دیگر قرار ندهید، یقیناً من از سوى او بیمدهندهاى آشکارم».
«لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا» «20».
«با خدا معبودى دیگر قرار مده که [نزد شایستگان] نکوهیده و [در دنیا و آخرت] بىیار و یاور شوى».
آرى! حقِّ ولایت، با آن وجود مقدسى است که قرآن مجید درباره او مىفرماید:
«وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطاً» «21».
«و خدا همواره بر هر چیزى احاطه دارد».
«وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ» «22».
«و او در آسمانها و در زمین، خداست».
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ» «23».
«اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه چیز داناست».
«کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» «24».
«هر چیزى مگر ذات او هلاک شدنى است».
«وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ» «25».
«و او با شماست هرجا که باشید».
«وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» «26».
«و ما به او از رگ گردن نزدیکتریم».
«ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» «27».
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایى خداست».
«أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» «28».
«آگاه باشید که آفریدن و فرمان [نافذ نسبت به همه موجودات] مخصوص اوست».
پی نوشت ها:
______________________________
(1)-/ انعام (6): 164.
(2)-/ مائده (5): 17.
(3)-/ تهذیب: 6/ 129، باب 57، حدیث 3؛ وسائل الشیعة: 15/ 36، باب 9، حدیث 19949.
(4)-/ ص (38): 10.
(7)-/ کافى: 5/ 3، باب فضل الجهاد، حدیث 4؛ وسائل الشیعة: 15/ 12، باب 1، حدیث 19908.
(8)-/ یوسف (12): 40.
(9)-/ یوسف (12): 67.
(10)-/ انعام (6): 57.
(11)-/ مؤمن (40): 12.
(12)-/ محمّد (47): 33.
(13)-/ آل عمران (3): 32.
(14)-/ مؤمنون (23): 34.
(15)-/ انعام (6): 121.
(16)-/ کهف (18): 28.
(17)- بحار الانوار: 58/ 129.
(18)-/ بقره (2): 163.
(19)-/ ذاریات (51): 51.
(20)-/ اسراء (17): 22.
(21)-/ نساء (4): 126.
(22)-/ انعام (6): 3.
(23)-/ حدید (57): 3.
(24)-/ قصص (28): 88.
(25)-/ حدید (57): 4.
(26)-/ ق (50): 16.
(27)-/ بقره (2): 284.
(28)-/ اعراف (7): 54.
منابع:
کتاب: بربال اندیشه
نوشته: استاد حسین انصاریان