جامعه از دیدگاه اسلام (۱)

این مساله از قدیم الایام مطرح است که زندگی اجتماعی انسان تحت تاثیر چه عواملی به وجود آمده است؟آیا انسان اجتماعی آفریده شده است، یعنی طبیعتا به صورت جزئی از «کل » آفریده شده است و در نهاد انسان گرایش پیوستن به «کل » خود هست، و یا اجتماعی آفریده نشده بلکه اضطرار و جبر بیرونی، انسان را مجبور کرده است که زندگی اجتماعی بر او تحم ...

 

آیا انسان بالطبع اجتماعی است؟

 

 

 

این مساله از قدیم الایام مطرح است که زندگی اجتماعی انسان تحت تاثیر چه عواملی به وجود آمده است؟آیا انسان اجتماعی آفریده شده است، یعنی طبیعتا به صورت جزئی از «کل » آفریده شده است و در نهاد انسان گرایش پیوستن به «کل » خود هست، و یا اجتماعی آفریده نشده بلکه اضطرار و جبر بیرونی، انسان را مجبور کرده است که زندگی اجتماعی بر او تحمیل شود، یعنی انسان به حسب طبع اولی خود مایل است که آزاد باشد و هیچ قید و بند و تحمیلی را که لازمه زندگی جمعی است نپذیرد، اما به حکم تجربه دریافته است که به تنهایی قادر نیست به زندگی خود ادامه دهد، بالاجبار به محدودیت زندگی اجتماعی تن داده است، و یا انسان، اجتماعی

آفریده نشده اما عاملی که او را به زندگی اجتماعی وادار کرده اضطرار نبوده است و لااقل اضطرار عامل منحصر نبوده است، انسان به حکم عقل فطری و قدرت حسابگری خود به این نتیجه رسیده که با مشارکت و همکاری و زندگی اجتماعی، بهتر از مواهب خلقت بهره می گیرد، از این رو این «شرکت » را «انتخاب » کرده است.

پس مساله به این سه صورت قابل طرح است که زندگی اجتماعی انسان طبیعی است؟یا اضطراری؟یا انتخابی؟ مطابق نظریه اول زندگی اجتماعی انسانها از قبیل زندگی خانوادگی زن و مرد است که هر یک از زوجین به صورت یک «جزء» از یک «کل » در متن خلقت آفریده شده و در نهاد هر کدام گرایش به پیوستن به «کل » خود وجود دارد، و مطابق نظریه دوم، زندگی اجتماعی از قبیل همکاری و همپیمانی دو کشور است که خود را به تنهایی در مقابل دشمنی مشترک، زبون می بینند و ناچار نوعی همکاری و همگامی و ارتباط میان خود برقرار می نمایند، و مطابق نظریه سوم زندگی اجتماعی از قبیل شرکت دو سرمایه دار است که برای تحصیل سود بیشتر، یک واحد تجاری یا کشاورزی یا صنعتی به وجود می آورند.

بنابر نظریه اول عامل اصلی، طبیعت درونی انسان است، و بنا بر نظریه دوم امری بیرونی و خارج از وجود انسان است، و بنا بر نظریه سوم عامل اصلی، نیروی عقلانی و فکری و حسابگرانه انسانی است.

بنابر نظریه اول، اجتماعی بودن یک غایت کلی و عمومی است که طبیعت انسان بالفطرة به سوی او روان است، و بنابر نظریه دوم از قبیل امور اتفاقی و عرضی است و به اصطلاح فلاسفه غایت ثانوی است نه غایت اولی، و بنابر نظریه سوم از نوع غایات فکری است نه غایات طبیعی.

از آیات کریمه قرآن استفاده می شود که اجتماعی بودن انسان در متن خلقت و آفرینش او پی ریزی شده است.در سوره مبارکه حجرات آیه 13 می فرماید: یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم.

ای مردم!شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را ملتها و قبیله ها قرار دادیم تا به این وسیله یکدیگر را باز شناسید(نه اینکه به این وسیله بر یکدیگر تفاخر کنید).همانا گرامی ترین شما نزد خداوند متقی ترین شماست.

در این آیه کریمه ضمن یک دستور اخلاقی،به فلسفه اجتماعی آفرینش خاص انسان اشاره می کند به این بیان که انسان به گونه ای آفریده شده که به صورت گروههای مختلف ملی و قبیله ای درآمده است، با انتساب به ملیتها و قبیله ها بازشناسی یکدیگر که شرط لا ینفک زندگی اجتماعی است صورت می گیرد، یعنی اگر این انتسابها که از جهتی وجه اشتراک افراد و از جهتی وجه افتراق افراد است نبود،بازشناسی ناممکن بود و در نتیجه زندگی اجتماعی که بر اساس روابط انسانها با یکدیگر است امکان پذیر نبود.این امورو امثال این امور از قبیل اختلاف در شکل و رنگ و اندازه است که به هر فردی زمینه شناسنامه ای ویژه خود او اعطا می کند.اگرفرضا همه افراد یک شکل و یک رنگ و یک قالب بودند و اگر رابطه ها و انتسابهای مختلف میان آنها حکمفرما نبود،افراد در برابر یکدیگر نظیر کالاهای متحد الشکل یک کارخانه بودند که تمیز آنها از یکدیگر و در نتیجه بازشناسی آنها از یکدیگر و در نتیجه نهایی زندگی اجتماعی آنها بر اساس روابط و مبادله اندیشه و کار و کالا غیر ممکن بود.پس انتساب به شعبها و قبیله ها حکمت و غایتی طبیعی دارد و آن، تفاوت و بازشناسی افراد از یکدیگر است - که شرط لا ینفک زندگی اجتماعی است - نه تفاخر و مایه برتری شمردنها، که همانا مایه کرامت و شرافت تقواست.

در سوره فرقان آیه 54 می فرماید: و هو الذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا.

اوست که از آب، بشری آفرید و آن بشر را به صورت نسبها(رابطه های نسبی)و خویشاوندی دامادی(رابطه های سببی)قرار داد.

این آیه کریمه نیز روابط نسبی و سببی را که مایه پیوند افراد با یکدیگر و پایه بازشناسی آنها از یکدیگر است، به عنوان طرحی که در متن خلقت برای حکمت و غایتی کلی قرار داده شده عنوان نموده است.

در سوره مبارکه زخرف آیه 32 می فرماید: اهم یقسمون رحمة ربک؟نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمة ربک خیر مما یجمعون.

صفحه : 335

آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟(آیا کار خلقت به آنها واگذار شده که هر چه را به هر که بخواهند بدهند و از هر که نخواهند باز گیرند؟)ما مایه های معیشت و وسائل زندگی(امکانات و استعدادها)را میان آنها در زندگی دنیا تقسیم کردیم و برخی را برخی دیگر از نظر امکانات و استعدادها به درجاتی برتری دادیم تا به این وسیله، و به صورت متقابل، برخی برخی دیگر را مسخر خود قرار دهند(و در نتیجه همه به طور طبیعی مسخر همه واقع شوند)، و همانا رحمت پروردگارت (موهبت نبوت)از آنچه اینها گرد می آورند بهتر است.

ما در مباحث توحید(بخش «جهان بینی توحیدی)(1)درباره مفاد این آیه کریمه بحث کرده ایم و تکرار نمی کنیم.به طور خلاصه می گوییم مفادآیه کریمه این است که انسانها از نظر امکانات و استعدادها یکسان و همانند آفریده نشده اند، که اگر چنین آفریده شده بودند هر کس همان را داشت که دیگری دارد و همان را فاقد بود که دیگری فاقد است و طبعا نیاز متقابلی و پیوندی و خدمت متبادلی در کار نبود.خداوند انسانها را از نظر استعدادها و امکانات جسمی و روحی و عقلی و عاطفی، مختلف و متفاوت آفریده است، بعضی را در بعضی از مواهب بر بعضی دیگر به درجاتی برتری داده است و احیانا آن بعض دیگر را بر این بعض، در بعضی دیگر از مواهب برتری داده است و به این وسیله همه را بالطبع نیازمند به هم و مایل به پیوستن به هم قرار داده و به این وسیله زمینه زندگی به هم پیوسته اجتماعی را فراهم نموده است.این آیه کریمه نیز دلالت دارد بر اینکه زندگی اجتماعی انسان امری طبیعی است نه صرفا قرار دادی و انتخابی و نه اضطراری و تحمیلی.

 


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان