دیده حقّ بین حضرت حسین علیه السلام در مکاشفهاى در سحرگاه شب عاشورا حقیقت این دو گروه متضاد را مشاهده کرد، و بر اساس مکاشفه آن حضرت از گروه حقّ، تعبیر به گروه آسمانى، عرشى و ملکوتى، و از گروه باطل به عنوان زمینى یاد شده است:
حضرت حسین علیه السلام را در سحرگاه شب عاشورا خواب فرا گرفت، چون بیدار شد فرمود:
«سگهایى را دیدم که بر من حملهورند، در میان آن ها سگ چند رنگى بود که شدیدتر بر من تاخت. گمانم آن است که آن که مرا مىکشد و خونم را مىریزد، پیکرش پیس باشد!!
و پیکر شمر چنین بود.
سپس جدّم رسول خدا را در خواب دیدم که به من فرمود:
فرزندم! تو شهید آل محمّد هستى. سماواتیان و آسمانیان دیدار ترا به یک دیگر مژده مىدهند، فردا افطارِ تو نزد من خواهد بود، شتاب کن و زود بیا، درنگ روا مدار...» «1» حسین علیه السلام فرمان جدّش را اطاعت کرد، درنگى نکرد و شبى نگذشت که به سوى نیاى بزرگوار شتافت.
دو مکاشفه بود و دو نمایش حقیقت.
مکاشفه نخستین، پرده را برداشت و حقیقت دشمنان حسین را برملا کرد، سگان درّندهاى که پیشرو آن ها سگى متعفّن و پیس بود، سگى که درونش بر برونش اثر گذارده و او را مجموعهاى از لکّههاى ننگ نشان مىداد.
سگ درّنده، سمبل ظلم و بیدادگرى است، سمبل تعدّى و تجاوز و ستمگرى است.
سگ درّنده، بجز آکنده کردن شکم از گوشت و پوست و استخوان ضعیفان، کارى دیگر از وى ساخته نیست.
اگر بخواهند مجسّمهاى از ظلم بسازند، شایستهتر از سگ درّنده نمونهاى بهتر و برتر یافت نمىشود؛ به ویژه اگر مجموعهاى از لکّههاى چرکین ننگ باشد.
دوّمین مکاشفه، نمایش دوستان حضرت حسین علیه السلام و نشان دهنده راه او و تقدیرنامهاى از مقام مقدّس حضرت حقّ است، که به وسیله پیامبرش براى حسین فرستاده شده است. چنین کسى شایسته است که آسمانیان، سماواتیان و ملکوتیان اشتیاق زیارتش را داشته باشند.
سطح فکر زمینىها، پایینتر از آن است که حسین را بشناسند، زمینى حسین را به قتل مىرساند، آسمانى حسین را بالاى سر جا مىدهد.
هنگامه کربلا، نبرد میان زمینى و آسمانى بود، حسین رهبر آسمانیان! سپاه حسین همه آسمانى و پرواز آن ها به سوى آسمانها بود.
کربلا، دروازه و راه بهشت شد، و کاروان کربلایى به رهبرى حسین بهشتى شد.
یزید، رهبر زمینىها بود، همه را با خود به زیر زمین برد و به درون دوزخ جاى داد، و کربلا براى آن ها دروازه جهنم و بدبختى در دو جهان بود.
قرآن، براى مردم با ایمان شفا است و رحمت، و براى ظالمین دمار و خسارت، و کربلا یکى از مظاهر قرآن است.
حسین، رهبر آسمانیان بوده و هست، و کسى که راه حسین را بپیماید به آسمان خواهد رفت، به بالاتر و بالاتر، تا برسد به جایى که در وَهم نیاید و حقیقتش از تصوّرش برتر باشد، زیباتر باشد، شیرینتر باشد «2».
دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام
حضرت امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام در قسمتى از خطبه 133 نهج البلاغه به جهل و کور دلى زمینیان که عامل شقاوت و بدبختى آنان در گذرگاه حیات و علّت عذاب ابدى آخرت براى آن هاست، اشاره مىکند، و به بینایى و بصیرت آسمانیان که معلول توجّه آن ها به نبوت و امامت و دقّت در آیات کتاب الهى و عاملى براى سعادت دنیا و آخرت آنان است آگاهى مىدهد.
وَانَّما الدُّنْیا مُنْتَهى بَصَرِ الْاعْمى، لا یُبْصِرُ مِمَّا وَراءِها شَیْئاً، وَالْبَصیرُ یَنْفُذُها بَصَرَهُ، وَیَعْلَمُ انَّ الدَّارَ وَراءَها، فَالْبَصیرُ مِنْها شاخِصٌ، وَالْاعْمى الَیْها شاخِصٌ، وَالْبَصیرُ مِنْها مُتِزَوِّدٌ، وَالْاعْمى لَها مُتِزَوِّدٌ «3».
و غیر این نیست که دنیا «مجموعه امور مادى و ظاهرى» دیدگاه نهایى انسان کوردل است، او «از دیدن غیر دنیا محجور، و» بعد از آن و بالاتر از آن را نمىبیند، ولى انسان بینا و بابصیرت «و آن که دلش بنور معرفت روشن است»، نگاهش از دنیا به باطن و اعماق آن نفوذ نموده، «و بعد از این امور مادى بالاتر و برتر از آن را مىبیند» و میداند که آرامگاه و قرارگاه ابدى در وراى این جهان است، پس بینا از دنیا به آخرت سفر مىکند و نابینا به سوى دنیاى محض در حرکت است، و بینا «براى حیات ابد» از دنیا توشه بر مىگیرد، و نابینا براى دنیاى فانى و زودگذر توشه فراهم مىنماید.
وجود آدمى با آن همه استعدادها و عظمتها که در امتداد تاریخ از خود نشان داده، و ادیان الهى آن ها را اثبات، و حکما و دانشمندان آن ها را توضیح دادهاند، نمىتواند سر از این خاکدان بیرون بیاورد، و مقدارى از مواد پاکیزه طبیعت را به مدفوع تبدیل نموده، و مقدارى البسه بپوشد و معادن و سرمایههاى زمین را مستهلک بسازد، و لحظاتى بخندد و لحظاتى بگرید، و ساعت هایى شادان و ساعتهاى دیگر اندوهگین گردد، روزى پیروز و روزى دیگر با شکست مواجه شود، و سپس یک یا چند عدد مانند خود، موجوداتى بىهدف را روى این کره خاکى براى کشتن و کشته شدن و بردگى به هوا و لذّت رها کند، و سپس اعضاى کالبد بدن خود را با آن همه استعدادها و امکانات بدون بهره بردارى از آن ها به عالم طبیعت که از آن گرفته بود، به خود همین عالم تحویل بدهد و برود!!
با این تفاوت که موقع سر بر آوردن از عالم طبیعت به وسیله فعّالیتهاى مثبت و شکوفایى قوانین هستى وارد عرصه زندگى مىشود، و موقع رفتن، همه اجزاى موجودیت خود را بدون اختیار و دو دستى تقدیم مار و مور و سایر حشرات زمینى مىنماید، و در بعضى جوامع همان اجزا را طعمه آتش مىنمایند که به خطاى وجود خود پى ببرد، بعد از این هرگز به فکر شکوفایى وجودى نیفتد، نه! هرگز حقیقت چنین نیست که کامل به حرکت بیفتد و در پایان کار، در بدترین سراشیب پستىها سقوط کند «4»!
ولى زمینیان چنین تصوّر نابجا و خطرناکى دارند که بر مبناى آن تصوّر، زندگى مىکنند و سپس به اسفل سافلین سرنگون مىشوند.
اما آسمانیان که از بینایى و خرد بهرهمندند، از واقعیات این دنیا وسایلى براى پرواز به رشد و کمال خود اتّخاذ مىکنند، و مطلوبترین و محبوبترین واقعیات دنیا را بهترین وسیله براى پرواز تلقّى مىنمایند.
زمینیان، خودبین و آسمانیان، خدابین هستند.
مادّیگران جز شکم و شهوات نمىبینند و ملکوتیان غیر حقّ مشاهده نمىنمایند.
زمینیان فقط در جستجوى عناصر مادّى هستند، و عرشیان در تعقیب رضاى دوست.
کوردلان، فداى ابزار مادّى مىگردند، و فرشته خویان، فانى در حضرت یار.
زمینیان، مرده متحرّک و منبع رذایل و خباثت، و آسمانیان، زنده و جاوید و آیینه اسما و صفات حقّند.
آسمانیان، آزاد از هوا و هوس، و زمینیان اسیر امیال و شهوتند.
عرشیان فرش نشین با تمام وجودشان سراینده حقیقت، و زمینیان کوردل، زمزمه کنندگان وَهم و خیالند.
آسمانیان، خانه تن را با کار و کوشش در راه خدا و جهاد فى سبیل اللّه و عمل صالح به ویرانى مىبرند، تا کاشانه دل، آباد شود و مرغ ملکوتى روح از این قفس خاکى به کوى محبوب به پرواز آید؛ چنان چه حسین علیه السلام و یاران باوفایش به تمام معنى این راه را طى کردند و در ساعات عرشى عاشورا، آیینه تن شکستند تا جز محبوب، احدى در میانه نماند.
حکیم الهى قمشهاى در این زمینه بر اساس معارف اسلامى به صورت نظم از آخرین لحظات پیشواى عاشقان خبر مىدهد:
اى دل و دلدار و دل آراى من
|
|
بر رخ تو چشم تماشاى من
|
در رهت اى شاهد زیباى من
|
|
شمعصفت سوخت سراپاى من
|
اى سر من در هوس روى تو
|
|
بر سر نى رهسپر کوى تو
|
|
|
|
گر أرِنِى گوى به طور آمدم
|
|
خواستیم تا به حضور آمدم
|
بِاللّه اگر تشنهام آبم تویى
|
|
بحر من و موج و حبابم تویى
|
تشنه به معراج شهود آمدم
|
|
بر لب دریاى وجود آمدم
|
آینه بشکست و رخ یار ماند
|
|
اى عجب این دل شد و دلدار ماند
|
نقش بشد جلوه نقّاش شد
|
|
سرّ هُوَ اللّه ز من فاش شد
|
|
|
|
آرى، این هفتاد و دو نفر صبغه حقّ به خود زدند و عاقبت، حقّ شدند، خانه گِل بگذاشتند و صاحب دل شدند، بر مرگ خندیدند و حیات جاوید یافتند.
حجاب نفس به یک سو زدند و در نتیجه صاحب نفس مطمئنّه و راضیه و مرضیه شدند؛ زیرا وقتى هواهاى نفسانى در کار نباشد طغیان معنا ندارد، وقتى حجاب امیال و غرایز بىدر و پیکر نفسانى در صحنه نباشد دیدن غیر حقّ در کار نخواهد بود، زمانى که حکومت نفس در میان نباشد از بندگى شکم و شهوت اثرى نخواهد بود.
عاشقان کوى دوست از بدن و شکم و شهوت و کسب و کار و زن و فرزند برخوردار بودند، ولى برخورد آنان با آن همه امور، برخوردى صد در صد الهى، اخلاقى، عرشى و ملکوتى بود.
آنان، از این مجموعه براى تأمین قدرت و قوّت، جهت سلوک الى اللّه و پرواز به کوى محبوب استفاده مىکردند.
آنان، دچار حجاب منیّت، و پرده غرور، و گرفتار وساوس و هواجس نفس، و اسیر بند شیطان و شیطنت نبودند. و خلاصه از هرچه دشمنان حقّ به آن آلوده بودند، پاک و داراى باطنى روشن و ضمیرى منوّر و وجودشان براى همه جهانیان اسوه حسنه و سرمشق الهى بود.
این بود منش حسین علیه السلام و یاران او، و آن بود کیش یزید و متابعان بدبخت و سیهروز او.
بیاییم به اخلاق و عمل حسین علیه السلام و یاران باوفایش آراسته شویم، و از روش دشمنان حسین علیه السلام، تا جان در بدن داریم بپرهیزیم، که حسین علیه السلام منبع تمام حسنات و فیوضات و برکات، و یزید انبان تمام خبائث و رذایل و پستىهاست.
به این حقیقت غیر قابل تردید توجّه کنید که: آراستن وجود به اخلاق حسین علیه السلام و یارانش کارى است صد در صد شدنى، و به دور نگاه داشتن عرصهگاه حیات از رنگ یزید، امرى است قابل تحقق، که سستى در آراستن و تنبلى در پیراستن ابداً در پیشگاه حقّ به عنوان عذر، قابل قبول نیست.
ما پس از حادثه باعظمت کربلا، چهرههاى زیادى را مىتوانیم پى بگیریم که در رفتار و کردار، اخلاق و پندار و عمل و اطوار، دنبالهرو کاروان نور شدند، و این انقلاب حال و احوال، معلول همّت بلند و اراده والاى آنان بود. و عدّه زیادى را خبر داریم که به دنبال تاریکى و ظلمت رفتند و عمله ظلم و ستم، و خادم شهوات یزید زمان خود شدند، و این از جهل و غرور و سستى آنان نسبت به حقّ و ضعف اراده ایشان در جهت حقیقت بود.
حضرت حسین علیه السلام اعلام فرمود که: در همه شؤون حیات من، براى شما سرمشق هست. این مردمان هر دورهاند که باید با بکارگیرى استعدادهاى خدادادى، حیات و زندگى خود را با حیات الهى و عرشى و آسمانى حسین علیه السلام هماهنگ کنند، چنان که یاران بىنظیر او خود را با آن منبع خیر هماهنگ کردند، که ایجاد این هماهنگى کار دشوارى نیست.
چهرهاى برجسته از گروه حسینیان
از جمله کسانى که با عشق و علاقه و با بصیرت و معرفت، همراه و همراز کاروان نور در زمان خود شد و آثارى برجسته و معنوى از خود به یادگار گذاشت، مرحوم آخوند ملا محمد کاشى رحمه الله است.
شخصیتهایى بزرگ، و مردانى سترک، هم چون آیت اللّه شهید مدرس، حاج شیخ مرتضى طالقانى، حاج آقا رحیم ارباب، آیت اللّه سید جمال الدین گلپایگانى، آیت اللّه العظمى حاج آقا حسین بروجردى رحمهم الله، از دست پروردهاى مرحوم آخوند کاشى بودند.
سیّدى کریم النفس و عالمى فرزانه براى این بنده در شهر اصفهان از قول استادش حاج آقا رحیم ارباب قطعاتى ناب از حیات آخوند کاشى را نقل کرد که مرحوم ارباب به خاطر رفت و آمد زیادش با آخوند، شاهد قسمتى از آن قطعات بود.
آخوند که بیش از هفتاد سال غوطهور در علم و معرفت، تدریس و تعلیم، حال و مناجات و زهد و تقوا بود تمام مدّت زندگى را در حجرهاى متوسط در مدرسه صدر اصفهان گذراند.
او داراى روحى آزاد و سرشار از مناعت طبع و قناعت نفس بود. در تنگدستى و گاهى تهیدستى بسر مىبرد. معاش روز مرهاش به سختى تأمین مىشد، ولى از نظر معنى و معنویت دریایى پرجوش و خروش بود. نَفَس و دمى عیسوى داشت که توانست آن چنان بزرگانى را تحویل جامعه دهد.
پول و ثروت نداشت و دستش از مال و مکنت خالى بود، ولى شعاع فیوضات و برکات وجودش عجیب و غریب مىنمود.
او در طول عمر نورانیش تحت تأثیر هوا و هوس و شکم و شهوت قرار نگرفت.
امکان ازدواج برایش فراهم نیامد، ولى هجوم طوفان آمال و آرزو و تندباد شهوات، در برابر اراده الهى و اخلاق انسانى او شکست خورد.
غذایش هفتهاى یک بار آبگوشت، و دیگر روزها نان خالى، نان و پنیر، نان و آب و یا نان و سبزى بود.
در کارهاى شخصى از کسى کمک نمىگرفت، و اجازه کمک هم به کسى نمىداد.
در برابر حوادث خم به ابرو نیاورد، و از علم و عمل و زهد و تقوا تا لحظه آخر حیات دست برنداشت.
از نعمتهاى الهى تا جایى که سر سفرهاش قرار مىگرفت به طور مطلوب و شایسته استفاده مىکرد، تا جایى که در پاک کردن سبزى خوردن وسواس به خرج مىداد، که مبادا پَر سبز قابل استفادهاى از نظر دور بماند. مىگفت: این پَر سبز، هزاران فرسخ راه پر پیچ طبیعت را طى کرده تا به انسان برسد. و از انسان به وسیله عبادت، به حقّ نائل گردد!!
طلبه تازه واردى به وقت سحر براى نماز شب برخاست، گویى از تمام در و دیوار مدرسه صداى سبوح قدوس رب الملائکة و الروح به گوشش خورد. از هوش رفت. صبح به محضر آخوند داستان آن ساعت خوش را عرضه داشت، در حالى که نمىدانست آن ذکر نورانى که از در و دیوار به گوش مىرسید، هماهنگى عناصر با ذکر و ورد سحر آخوند بود. آخوند کاشى به او فرمود: تسبیح موجودات جاى تعجّب ندارد، عجب از گوش تو است که این صداى ملکوتى را از در و دیوار شنیدى!
این است میوه شیرین حسینى شدن، و ثمره خوشگوار ایمان واقعى، و اخلاق الهى و عمل صالح که هر کس حسینى مسلک شود آسمانى شده، و هرکس روى از این کوى بگرداند زمینى مىشود، و هم چون کِرم میان لجن مىلولد تا بمیرد.
«... خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ» «5».
دنیا و آخرت را از دست دادهاند، و این است همان زیان آشکار.
اگر حسینى نیستیم، تا مرگ ما فرا نرسیده، و فرصت در دست است همچون حرّ بن یزید، زهیر بن قین، وهب بن عبداللّه، ابوالحتوف بن حرث و سعد بن حرث، خود را به این حقیقت برسانیم، و مشام جان از بوى آن کوى معطّر نماییم.
صفات کبریایى را ز مردان خداآموز
|
|
ز مردان خدا اوصاف ذات کبریا آموز
|
ز سربازى، سرافرازى بود آزاد مردان را
|
|
سرافرازى و سربازى ز شاه کربلا آموز
|
حسین آسا به دفع فتنه بیگانگان برخیز
|
|
شعار آشنایى با خدا از آشنا آموز
|
بیا در مکتب اسلام و بشنو درس قرآن را
|
|
مروّت، عاطفت، آزادگى، احسان، وفا آموز
|
چو نام شیر مردان خدا را بر زبان آرى
|
|
نخستین بار آیین ادب را از نوا آموز
|
|
|
|
اصحاب و یاران حضرت حسین علیه السلام- چنان که در زیاراتشان آمده- اولیاى حقّ و اصفیاى حضرت ربوبیتاند، که این دو مقام و دو مرتبه از طریق حسینى شدن، نصیب آن اسوههاى فضیلت و کرامت شد «6».
به این کاروان که کاروان نور است بپیوندیم، مسافر این کوى باشیم، تا از این سفر بهرههاى ابدى کسب کنیم، و به مقصد اعلى و خلاصه لقاى حقّ و وصال دوست برسیم، که سفر اگر جز این باشد، سفر به سوى پوچى و حرکت به سوى سراب است.
«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَوَجَدَ اللهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابه وَاللهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ* أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ» «7».
و کافران اعمالشان مانند سرابى در بیابانى مسطّح و صاف است که تشنه آن را [از دور] آب مىپندارد، تا وقتى که به آن رسد آن را چیزى نیابد، و خدا را نزد اعمالش مىیابد که حسابش را کامل و تمام مىدهد، و خدا حسابرسى سریع است* یا [اعمالشان] مانند تاریکىهایى است در دریایى بسیار عمیق که همواره موجى آن را مىپوشاند، و بالاى آن موجى دیگر است، و بر فراز آن ابرى است، تاریکىهایى است برخى بالاى برخى دیگر؛ [مبتلاى این امواج و تاریکىها] هرگاه دستش را بیرون آورد، بعید است آن را ببیند.
و کسى که خدا نورى براى او قرار نداده است، براى او هیچ نورى نیست.
پیمودن راه حسین علیه السلام و قرار گرفتن در عرصهگاه نور، جز با گسستن زنجیر علایق غلط، و رفع وابستگى به نفس امّاره، و خالى شدن از منیّت و آزاد شدن از شهوات حیوانى میسّر نیست.
عامل تیرهروزى آنان که در کربلا اولیاى حقّ را در محاصره قرار دادند، و آنان را به فجیعترین وضع به قتل رساندند، انتخاب حیات فانى دنیا و زندگى زودگذر، بر حیات جاوید و ابدى آخرت بود، که این انتخاب، معلول هواى نفس و افتادن در گرداب شهوات و غفلت از حقّ و حقیقت بود.
قرآن مجید به زیباترین صورت وضع این حیوانات وحشى را به تصویر کشیده است.
«... وَلکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ* ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لَایَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ* أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ* لَاجَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ» «8».
ولى آنان که سینه براى پذیرفتن کفر گشادهاند، خشمى سخت از سوى خدا بر آنان است و آنان را عذابى بزرگ خواهد بود* این [خشم و عذاب بزرگ] به سبب آن است که زندگى دنیا [ىِ زودگذر] را بر آخرت ترجیح دادند، و مسلماً خدا مردم کفر پیشه را هدایت نمىکند* اینان کسانى هستند که خدا بر دل و گوش و چشمشان مُهر [شقاوت] زده، و اینان بىخبران واقعىاند* ثابت و یقینى است که آنان در آخرت زیانکارند.
خسارت آنان در آخرت، محجوب بودنشان از رحمت و عنایت حقّ، و محروم بودنشان از شفاعت اولیا، و دور ماندنشان از بهشت عنبر سرشت، و معذّب بودنشان به عذاب ابد الهى است.
در هر صورت زمینیان، آن مردم تیره روز و بدبختى هستند که از ذکر حقّ- قرآن و چهارده معصوم علیهم السلام- اعراض نمودند، که این سرپیچى دامن آنان را به انواع آلودگىها و پلیدىها ملوّث نموده، و از آن غافلان بىخرد، مردمى ظالم، ستمکار، غاصب حقّ، متجاوز و غارتگر بوجود آورد.
آیات سوره مبارکه طه، هم چون روز روشن، وضع آنان را نشان داده است.
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى* قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً* قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذلِکَ الْیَوْمَ تُنسَى* وَکَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِن بِآیَاتِ رَبه وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى» «9».
و هر کس از هدایت من [که سبب یاد نمودن از من در همه امور است] روى بگرداند، براى او زندگى تنگ [و سختى] خواهد بود، و روز قیامت او را نابینا محشور مىکنیم* مىگوید: پروردگارا! براى چه مرا نابینا محشور کردى، در حالى که [در دنیا] بینا بودم؟* [خدا] مىگوید: همین گونه که آیات ما براى تو آمد و آنها را فراموش کردى این چنین امروز فراموش مىشوى.* و کسى را که [از هدایت حق] تجاوز کرده و به آیات پروردگارش ایمان نیاورده، اینگونه کیفر مىدهیم، و بىتردید عذاب آخرت سختتر و پایدارتر است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- فلما کان وقت السحر خفق الحسین برأسه خفقة ثم استیقظ فقال: أتعلمون ما رأیت فی منامی الساعة؟ فقالوا: وما الذی رأیت یا ابن رسول اللّه؟ فقال: رأیت کأن کلابا قد شدت علی لتنهشنی وفیها کلب أبقع رأیته أشدها علی وأظن أن الذی یتولى قتلی رجل أبرص من بین هؤلاء القوم. ثم إنی رأیت بعد ذلک جدی رسول اللّه صلى الله علیه و آله ومعه جماعة من أصحابه وهو یقول لی: یا بنی! أنت شهید آل محمد وقد استبشر بک أهل السماوات وأهل الصفیح الأعلى فلیکن إفطارک عندی اللیلة، عجّل.
مقتل خوارزمى: 1/ 251؛ بحار الأنوار: 45/ 3، باب 37.
(2)- پیشواى شهیدان مرحوم آیت اللّه صدر: 195، با کمى تغییر.
(3)- نهج البلاغه: 191، خطبه 133.
(4)- شرح نهج البلاغه جعفرى: 23/ 228.
(5)- حج (22): 11.
(6)- السلام علیکم یا اولیاء اللّه و احبائه، السلام علیکم یا اصفیاء اللّه واودّائه...
(7)- نور (24): 39- 40.
(8)- نحل (16): 106- 109.
(9)- طه (24): 124- 127.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب: با کاروان نور
نوشته: استاد حسین انصاریان