غارت خیمه ها!

بعد از شهادت امام حسین(ع)،سربازان عمر سعد همة اموال ووسایل وزیورآلات اهلبیت اباعبداللّه(ع) حتّی ' چادری که زن بکمرش بسته بودوپوستینی که امام سجّاد(ع) برروی آن افتاده بودرا غارت نمودند!

غارت خیمه ها!

بعد از شهادت امام حسین(ع)،سربازان عمر سعد همة اموال ووسایل وزیورآلات اهلبیت اباعبداللّه(ع) حتّی ' چادری که زن بکمرش بسته بودوپوستینی که امام سجّاد(ع) برروی آن افتاده بودرا غارت نمودند!

از فاطمه دختر امام حسین(ع) نقل شده است که :من درآن موقع کودکی بودم وخلخال (یک نوع زیور آلات)  در پای من بود.یکی از سربازان عمرسعد،درحالیکه گریه می کرد،آن خلخال را از پایم درآورد!گفتم :ای دشمن خدا!چرا گریه می کنی ؟

گفت :چگونه نگریم درحالیکه دختر رسول خدارا غارت می کنم !گفتم :حال که می دانی ،دخترپیامبرم ،چرا اموال مراغارت می کنی ؟گفت :اگرمن نبرم ،دیگری خواهدبرد!!

همچنین از اونقل شده است که :من بعد از شهادت پدر بزرگوارم ،مضطرب وناراحت در مقابل خیمه ایستاده بودم وپدروبرادران وخویشان خودرا درمیان خاک وخون می دیدم ودرفکر این بودم که اشقیاء بنی امیه ،با ما چه خواهند کرد؟ناگاه دیدم سواره ای نیزه بدست ، ظاهر شد وبرزنان می زد وآنان فرار می کردند واو آنچه داشتند،غارت می کرد وآنها فریاد می زدند:واجدّاه !واابتاه !واقلّة ناصراه !واحسیناه !آیا مسلمانی نیست که مارا یاری کند؟آیا در میان این مردم ،مؤمنی نیست که مارا پناه دهد؟من از مشاهده این حال ،لرزیدم ودنبال عمه های خود بودم تا به آنها پناه برم .ناگاه آن شخص چشمش بمن افتادوبطرف من حمله کرد!من گریختم واو با نیزه اش بر میان کتف من زد ومن روی زمین افتادم .اوگوشواره مرا درآورد ومقنعه ازسر من کشید ومتوجه خیمه هاشد!من هم بیهوش شدم .وقتی بهوش آمدم ،دیدم عمه ام زینب(س) بالای سرم نشسته ومی گرید!همینکه دید من بهوش آمده ام ،فرمود:برخیز که برویم تاببینیم برسر سایر دختران وبرادر بیمارت ،چه آمده است ؟گفتم :عمّه !چادری ندارم !فرمود:منهم مثل تو بی چادرم !با عمه ام ،به خیمه امام سجاد(ع) داخل شدیم ودیدیم که همة اسباب ووسایل واموال مارا غارت کرده اند!وبرادرم امام سجاد(ع)،ازبیماری وتشنگی بر رو افتاده است وبر احوال ما می گرید

آمده است که وقتی بدستور منصور دوانیقی درب خانه امام صادق(ع) را آتش زدند،امام آتش را خاموش کردند وزنان ودختران وحشت زده خانه را دلداری دادند.روزبعد وقتی عده ای از شیعیان برای جویا شدن حال امام ،بدیدار حضرت رفتند ،دیدند که امام اندوهناک وگریان است !عرض کردند:این همه اندوه برای چیست ؟آیا از گستاخی وبی رحمی آنان نسبت بشما این همه ناراحتید؟وحال آنکه این اولین بار نیست که چنین می کنند!امام فرمود:نه !ولی اندوه وگریه من برای این است که وقتی درب خانه را آتش زدند،دیدم که زنان ودختران از این اطاق به آن اطاق می گریختند.درحالیکه من نزد آنهاحاضربودم وتنها نبودند.از این صحنه بیاد فرار اهل وعیال جدّم حسین(ع) در روز عاشوراء افتادم که از خیمه ای به خیمة دیگر واز پناهگاهی به پناهگاه دیگر فرار می کردندودشمن فریاد میزد:خیمة ستمکاران را به آتش بکشید!

بعد از غارت خیمه ها،عمرسعد صدازد:چه کسی حاضراست ،بربدن حسین(ع)، اسب براند؟

ده نفر که همگی آنهااز راه حرام ،متولد شده بودند،اعلام آمادگی کردند وبر اسبهای خود سوار شدند وبرآن بدن شریف تاختند واستخوانهای سینه وپشت وپهلوی بدن مبارک حضرت را درهم شکستن!

 

 

 

 

 

 

نویسنده : محمد تقی صرفی


منبع : منتهی الامال
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان