نیکی به همسایه

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالًا فَخُوراً.

نیکی به همسایه

  تفسیر آیه 36 سوره النساء

وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالًا فَخُوراً.

خدا را عبادت کنید، و چیزى را در هیچ مورد شریک او قرار ندهید، و به این طوایف و افراد نیکى نمائید:

پدر و مادر، خویشاوندان، یتیمان، از کار افتادگان، همسایه ى نزدیک، و همسایه ى دور، و هم نشینان و همراهان، و از راه ماندگان، و خدمتکاران که در تصاحب ملکى شما هستند، یقیناً خداوند متکبر خودستا را دوست ندارد.

 

شرح و توضیح

در رابطه با عبادت و بندگى، و مسئله ى بسیار خطرزاى شرک، و احسان به پدر و مادر، و اقوام و یتیمان و از کار افتادگان و از راه ماندگان و کنیزان و بردگان در ضمن آیات سوره ى حمد و آیه 177 سوره ى بقره، و آیات مربوط به توحید و شرک مشروح و گاهى بسیار مفصل بحث شد.

آنچه به نظر مى رسد تا حدى شرح و توضیح آن لازم است سه مسئله است: همسایه، و همنشین و همراه، کبر و خودپسندى.

 

همسایه

از آنجا که اسلام مى خواهد امت اسلامى با یکدیگر رابطه داشته باشند، و به وضع همدیگر رسیدگى کنند، و کمبود و خلأهاى زندگى یکدیگر را برطرف نمایند، و مشکلات میان خود را حل نمایند همه را مسئول هم دیگر دانسته و به همگان لقب راع داده است:

رسول خدا مى فرماید:

«کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته:»

همه شما را چون چوپان مى دانم، و همه ى شما نسبت به رعیتش در پیشگاه خدا مسئول است.

بر اساس این امور به رعایت حق همسایگان نزدیک چه از نظر مکانى و چه از نظر دینى، و همسایگان دور چه دور مکانى و چه دور معنوى و فرهنگى سفارش نموده است.

 

از رسول خدا روایت شده است:

«الجیران ثلاثة: جار له ثلاثة حقوق: حق الجوار، و حق القرابة، و حق الاسلام، و جار له حقان: حق الجوار و حق الاسلام، و جار له حق الجوار، المشرک من اهل الکتاب:» «1»

همسایگان سه طایفه اند: همسایه اى که از او بر عهده ى انسان سه حق است: حق همسایگى، حق خویشاوندى، و حق اسلام.

و همسایه اى که داراى دو حق است: حق همسایگى، حق اسلام.

و همسایه اى که داراى یک حق است و آن مشرک از اهل کتاب است.

حق آنان به این است که از آنان دیدن شود، به وقت بیمارى عیادت گردند، به هنگام گرفتارى از آنان رفع گرفتارى شود، چون پولى قرض خواستند به آنان پرداخت گردد، چون حاجتى خواستند، حاجت آنان برآورده شود.

 

به راستى در کجاى دنیا چنین فرهنگى را سراغ دارید، که اینگونه به رعایت حقوق همسایگان سفارش کرده باشد، و اصولًا براى آنان حقوق واجبه قائل باشد، مسئله ى همسایه و حق او در فرهنگ اسلام و آئین اهل بیت تا جائى است که امیرمؤمنان دقایقى مانده به شهادتش و لحظاتى مانده به از دنیا رفتنش به دو فرزندش حسن و حسین و همه ى فرزندانش و همه ى کسانى که نهایتاً وصیتش به آنان مى رسد اکیداً درباره ى همسایگان سفارش و وصیت مى کند و مى فرماید:

پیامبر پیوسته ما را به همسایگان سفارش کرد، تا جائى که ما گمان کردیم همسایه از ما ارث مى برد. «2» در هر صورت همسایه چه مسلمان و چه غیر مسلمان از همسایه اش توقع احسان و نیکى و تفقد و رعایت حال دارد، و این توقع امرى فطرى و انسانى است که خداوند بر اساس آن حقوق معینى را از همسایه بر همسایه قرار داده است.

 

در کتاب با ارزش ثواب الاعمال شیخ صدوق عناوینى را در رابطه با حقوق مؤمن بر مؤمن یا حقوق انسان بر انسان مى بینیم که نشاندهنده ى نگاه الهى اسلام به مردم است و براى هر یک از عناوین روایاتى مهم ذکر شده است.

ثواب خوشحال نمودن مؤمن، ثواب آن که از مؤمنى رفع گرفتارى کند، ثواب سیر و سیراب کردن و پوشاندن مؤمن، ثواب قرض الحسنه به مؤمن، بخشیدن بدهى مؤمن تهیدست، ثواب برآوردن حاجت مؤمن، ثواب رفتن به ملاقات مؤمن و مصافحه و معانقه با او، یارى دادن به مؤمن ..... که همه ى این عناوین شامل همسایگان نزدیک و دور مى شود.

 

هم نشین و همراه

صاحب به جَنْب از نظر لغت و اصطلاح به کسى گفته مى شود که رفیق و مصاحب و در کنار انسان باشد، چه در حضر، چه در سفر، چه در اقل اوقات، چه در اغلب اوقات، که از نظر اسلام لازم است حقوق اسلامى و انسانى او که در عناوین کتاب ثواب الاعمال آمده رعایت شود.

در زمینه معاشر و رفیق و مصاحب این فقیر کتاب مفصلى به عنوان معاشرت تدوین کرده ام، که به لطف خداوند چندین بار چاپ شده، عزیزان براى معرفت به موضع اسلام درباره ى رفیق حضر و سفر مى توانند به آن کتاب مراجعه نمایند.

در حدیثى از رسول خدا درباره ى رفیق چه در حضر چه در سفر آمده:

«ما اصطحب اثنان الا کان اعظمها اجرا و احبهما الى الله عزوجل ارفقهما بصاحبه:» «3»

رفیق و معاشر و همنشین و همسفر نیست، مگر آن که محبوب ترین آنها در پیشگاه حق و مأجورترین آنان از نظر پاداش آن کس است که رفق و مدارایش با رفیق و همراه خود بیشتر باشد.

 

حضرت صادق (ع) مى فرماید:

«المروة مروتان، مروة الحضر و مروة السفر .... و اما مروة السفر فبذل الزاد و المزاح فى غیر ما یسخط الله و قلة الخلاف على من صحبک و ترک الروایة علیهم اذا انت فارقتهم:» «4»

جوانمردى دوتاست، یکى در سفر و دیگر در حضر، جوانمردى در سفر آن است که از توشه ى وزادت به هم سفران و دوستانت بذل کنى و با شوخى در غیر آنچه خدا را به خشم مى آورد آنان را شاد و مسرور نمائى، و با رفیق همسفر مخالفت نکنى و چون از آنان جدا شوى چیزى که به زیان آنان است پشت سرشان نگوئى.

 

رفیق هم سفر

حضرت صادق (ع) مى فرماید: روزى امیرمؤمنان با مردى یهودى رفیق راه شد، یهودى پرسید شما اى بنده ى خدا به کجا مى روید؟ حضرت فرمود: قصد کوفه دارم، هنگامى که سر دو راهى رسیدند و یهودى جدا شده راه خویش را در پیش گرفت، دید هم سفرش به دنبال او مى آید، یهودى گفت: آیا شما قصد کوفه نداشتید؟ فرمود چرا قصد کوفه داشتم، گفت راهى که با من مى آئى راه کوفه نیست، فرمود: مى دانم گفت: با این که راه کوفه را مى دانى چرا از آن منحرف شده اى؟ حضرت فرمود: این کار را به قصد تکمیل حق رفاقت انجام دادم. که مرد هنگامى که رفیقش از او جدا مى شود، چند قدمى لازم است با وى رفته و او را بدرقه نماید، این برنامه اى است که رسول خدا ما را به آن فرمان داده است، یهودى گفت فرمان رسول خدا است، حضرت فرمود: آرى یهودى گفت: آنان که پیرو رسول خدا شدند به خاطر این روش پسندیده است، اکنون من گواهى مى دهم که بر دین تو هستم، و اسلام را قبول نمودم، و در این گیر و دار بود که امیرمؤمنان را شناخت! «5»

 

کبر و خودپسندى

در رابطه با کبر و خودپسندى مطالب آموزنده اى در ضمن آیات سوره ى بقره نگاشته شد، در این زمینه به یکى دو نکته اشاره مى کنم:

مختال اسم فاعل از باب افتعال و از ماده ى خیل است، و خیل و خیال صورت و حالت مخصوصى است، که در ذهن یا در خارج شکل بگیرد، و مفهوم تکبر و تبختر و عجب و ظن و وهم و غیر اینها از مصادیق این معناست، و نهایتاً خیل هر صورتى است که در نزد انسان متشکل شده و واقعیتى نداشته باشد، و خداوند بزرگ هرگز چیزى را که واقعیت ندارد و حق نباشد دوست ندارد، زیرا آنچه ضد حق باشد باطل است، و از مصادیق باطل افتخار کردن است، و معناى فخر عبارت است از ادعا کردن فضیلتى که ممتار و برجسته باشد در برابر دیگران، و این فخرفروشى و خودستائى و احساس بزرگ منشى از صفات بسیار زشت است، و این امور بى واقعیت نتیجه صفت اختیال است که انسان را وادار مى کند خودش را با صورت و نقشه ى فکرى ممتاز و برجسته ببیند، و به دنبال آن دعوى برترى کند، این دو صفت یعنى اختیال و افتخار در برابر بندگان حق مانع عبادت و بندگى، و عامل توقف دادن فرمان و اعبدوا الله در عرصه ى حیات است. «6» طبرسى عالم بزرگ شیعه و مفسر کم نظیر قرآن مى گوید: این آیه، فراز جامعى است که بیان ارکان اسلام را عهده دار است، آیه مردم را به ارزش هاى اخلاقى آگاه مى سازد، کسى که در این آیه آن چنان که باید تدبر کند، و آن طور که شایسته است پند بگیرد، او را از کثیرى از مواعظ بلیغان بى نیاز مى کند، و وى را به بسیارى از علوم دانشمندان هدایت مى نماید.

 

--------------------------------------------------------------------

(1)- مجمع البیان ج 5 ص 83.

(2)- نهج البلاغه.

(3)- کافى ج 2 ص 669.

(4)- بحار.

(5)- کافى ج 2 ص 670.

(6)- تفسیر روشن ج 5 ص 371 با اندکى تصرف در عبارات.

 

برگرفته از کتاب تفسیر حکیم نوشته استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان