ماهان شبکه ایرانیان

آفرینش انسان در قرآن

برخی از این آیات در مورد آفرینش نخستین انسان است.طبعا هنگامی که مبدا نخستین انسان روشن شد،مبدا وجود همه ی انسانهای دیگر نیز از جهت تاریخی روشن می شود.یعنی اگر بگوییم آدم از گل آفریده شده است،صحیح است که بگوییم همه ی انسانها از خاک آفریده شده اند،این به یک اعتبار است.

درباره ی آفرینش انسان، آیات قرآن، از جهاتی، اختلافاتی دارد. (1)

برخی از این آیات در مورد آفرینش نخستین انسان است.طبعا هنگامی که مبدا نخستین انسان روشن شد،مبدا وجود همه ی انسانهای دیگر نیز از جهت تاریخی روشن می شود.یعنی اگر بگوییم آدم از گل آفریده شده است،صحیح است که بگوییم همه ی انسانها از خاک آفریده شده اند،این به یک اعتبار است.

به اعتبار دیگر،همه ی انسانها،جداگانه لحاظ می شوند و البته این لحاظ،لحاظ اول را نفی نمی کند.

یعنی بگوییم:هر انسانی از نطفه آفریده شده و نطفه از مواد غذایی و مواد از وشت حیوانات و میوه ها و درختان و مواد معدنی و اینها،همه به زمین باز می گردد، پس مبدا آفرینش هر انسانی را،صرفنظر از اینکه می توان به اعتبار انسان نخستین،از خاک دانست،به اعتبار تک تک آنها ازین جهت هم،می توان. (2)

برخی آیات تنها در مورد شخص حضرت آدم است و برخی دیگر ممکن است کلیت داشته باشد و در مورد همه ی انسانها بکار رود:

حجر/29:

انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون،فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین .

ص/72:

انی خالق بشرا من طین،فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین .

کاملا روشن است که شخص خاص یعنی حضرت آدم منظور است زیرا در آنجا که ابلیس می گوید:«لاحتنکن ذریته »اگر همه ی انسانها منظور بودند،دیگر«ذریته »نمی گفت.پس در اینمورد،«بشرا»اسم عامی است که مورد استعمال آن،یک فرد است و این استعمال یعنی کاربرد اسم عام برای اطلاق به فرد،«حقیقت »است نه «مجاز»زیرا خصوصیت آن مصداق در این اطلاق،ملحوظ نیست.در حالیکه اگر ما اسم عامی بکار ببریم در خصوص یک مصداق با توجه به آن خصوصیت یعنی مثلا به جای اینکه اسم شخصی مثلا«علی »را بکار ببریم،کلمه ی «انسان »را به عنوان اسم خاص او،استعمال کنیم،این «مجاز»است.

وقتی خدا می فرماید:

انی خالق بشرا و مقصود از این بشر،حضرت آدم باشد،این مجاز،نیست.همینطور است وقتی می فرماید:

بقره/30:

انی جاعل فی الارض خلیفه .

خلیفه اسم عام است،ولی چون در مورد شخص حضرت آدم بکار رود،مجاز نیست،و اگر دلیلی بر تعمیم نداشته باشیم درباره ی سایر انسانها جاری نخواهد بود.اگر دلیلی نداشته باشیم که غیر از حضرت آدم در میان انسانها خلیفه ی دیگری هم هست، نمی توانیم بگوییم چون حضرت آدم خلیفه بود،پس همه ی انسانها،خلیفه ی خدا هستند، این آیه بیش ازین را اثبات نمی کند،مگر آنکه دلیل خارجی داشته باشیم.

انی جاعل فی الارض خلیفة مثل انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون است.اگر خدا تنها آدم را خلق فرموده بود و بنا نبود انسان دیگری بوجود آید،این کلام صحیح بود،پس با اینکه کلمات بشر و خلیفه اسم عام است تعمیم آن را باید با دلیل دیگری اثبات کرد.در فارسی می گوییم امروز معلمی به شاگردی درس داد.در اینجا معلم اسم عام است،شاگرد هم.

اما جمله دلالت ندارد بر اینکه همه ی معلمها به همه ی شاگردها درس داده باشند.

انی خالق بشرا هم چنین نیست که هر چه کلمه ی بشر بر آن قابل اطلاق است،در آیه منظور شده است،خود این تعبیر،چنین دلالتی ندارد،بلکه کافی ست یک فرد به وجود آید و اسم بشر بر او قابل اطلاق باشد و همه ی این مطالب هم مخصوص او باشد.

متقابلا،وقتی می گوییم این آیه در مورد حضرت آدم است،به معنای نفی دیگری هم نیست تا اگر دلیلی به دست آمد،معارض با آیه باشد.این آیات به خودی خود نه نفی و نه اثبات،بلکه «اهمال »دارد.حضرت آدم خلیفه ی خدا بود،اما آیا کس دیگر نبود؟ آیه چیزی نمی گوید.آیا کس دیگری بود؟این را هم نمی گوید.پس برای اثبات یا نفی، دلیل خارجی لازم است.

انسان از چه آفریده شده است؟

هنگامی که قرآن،مبدا پیدایش انسان را ذکر می کند،نخست،اختلافی به نظر می آید: یکجا می فرماید از آب خلق کردیم:

فرقان/54:

و هو الذی خلق من الماء بشرا .

جای دیگر می فرماید از آب جهنده:

طارق/6:

خلق من ماء دافق .

جایی دیگر از نطفه و...

ولی وقتی دقت کنیم می بینیم،اختلافی در بین نیست:

نطفه و ماء دافق و ماء،همه «آب »است و قابل جمعند و هر یک از جهتی اطلاق شده است.و از اینجا،نیز،بدست می آید که «ماء»در اصطلاح قرآن منحصر به همان ماده ی ویژه ای که از ترکیب اکسیژن و ئیدروژن بدست می آید و خاصیت یونیزاسیون دارد،نیست،بلکه اصطلاحی ست با گستره ی وسیع که شامل نطفه هم می شود.ماء دافق بسیار روشن است که چیزی جز نطفه نیست.ما در اصطلاح رائج خود بر آن «ماء»اطلاق نمی کنیم،مگر آنکه قیدی همراه آن بیاوریم ولی به هر حال آن است که «ماء»بر آن اطلاق شود،تقریبا می توان گفت که:«ماء»در این موارد،به معنای مایع است،اما آیا اطلاق مجازی ست یا حقیقی، بحث دیگری ست.

می توان گفت ماء در اصل لغت وضع شده است برای مایع سیال خاصی مرکب از ئیدروژن و اکسیژن ولی از باب توسع-که نوعی مجاز است-به هر مایعی اطلاق شده است.

اما بعد از اینکه ما معنای کلمه ای را در آیه دانستیم،اثبات اینکه حقیقت است یا مجاز،دیگر مهم نیست.ما در صدد فهم آیه هستیم.این مطالب،مباحث ادبی خاصی ست که در جای خود کم و بیش ارزش هم دارد ولی،پس از درک معنی،برای تفسیر آیه،فایده ای دربر ندارد.

از لحاظی دیگر،می توان گفت:منظور از ماء،همان آب معروف است.و اگر می گوید انسان از آب آفریده شده است بنابر آنست که:انبیاء/30:

و جعلنا من الماء کل شی ء حی .

چون به هر حال انسان موجود زنده ای است و قرآن مبدا پیدایش هر موجود زنده ای را آب می داند.این هم وجهی ست،گرچه وجه اول،نزدیکتر است.

به هر حال،در مورد تعبیرات «ماء»،آیات قابل جمع است،اما چیزی که بیشتر منشا توهم اختلاف می شود،تعبیرات:تراب،طین،حما مسنون،صلصال و امثال آنهاست.می گوییم: این تعبیرات هم،قابل جمع است:خاک با افزودن آب «طین »( گل)می شود،وقتی آبش کم شود و خشک گردد«صلصال »می گردد و به گل و لای کنار جوی و دریا«حما»اطلاق می شود،وقتی چسبنده باشد:

صافات/11:

طین لازب .

نام دارد و باری،همه ی اینها از«تراب »است.

چیزی که می ماند اختلاف بین دسته آیاتی ست که بر«ماء»تاکید دارد و بین آنها که بر«تراب »،اینها چگونه قابل جمع است؟

می گوییم:اگر حصر در بین بود یعنی وقتی می فرماید:«خلقکم من تراب »بدین معنی بود که تنها و تنها از خاک آفریده شده اید و یا در جایی که می گوید از آب،یعنی تنها از آب آفریده شده اید،اختلاف باقی بود ولی می دانیم که برای معرفی منشا پیدایش یک موجود، گاهی،مجموع عناصر تشکیل دهنده ی آن موجود را ذکر می کنند و گاهی به اقتضای لاغت برخی از آنها را.و این در عرف معمول است،بنابر این جمع بین ایندو دسته از آیات چنین است که در برخی روی بعضی تکیه شده که تراب یا ماء باشد و در برخی روی مجموع که طین باشد.

نیز،اشاره به مراحل پیدایش انسان دارد:انسان نخستین تنها از تراب یا طین خلق شده است ولی انسانهای مراحل بعدی از نطفه آفریده شده اند.پس به سایر انسان ها نیز به لحاظ مبدا می توان گفت از تراب و به لحاظ مبدا قریب،از نطفه،آفریده شده اند.

به توهمی هم که در اینجا شده است اشاره کنیم که:برخی پنداشته اند آیات ماء دافق و نطفه عمومیت دارد و شامل انسان نخستین نیز می شود و از اینجا خواسته اند استفاده کنند که قرآن با نظریه ی تکامل،موافق است،که پاسخ آن را در جای خود خواهیم داد انشاء الله (3).

بررسی آیات مربوط به آفرینش انسان

آیاتی داریم که می فرماید:خدا انسان را آفرید در حالیکه قبلا او چیزی نبوده است.

مریم/9:

و قد خلقتک من قبل و لم تک شیئا .

هنگامی که خداوند به زکریا بشارت فرزند داد و او شگفت زده شد،برای رفع شگفتی او، فرمود:خود تو را آفریدیم در حالیکه چیزی نبودی،به تعبیر ساده یعنی:انسان از نیستی آفریده شده است. (4)

درباره ی کل انسانها نیز می فرماید:

مریم/67:

اولا یذکر الانسان انا خلقناه من قبل و لم یک شیئا .

الانسان/1:

هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا .

مفاد دو آیه ی اول اینست که خدا انسان را آفرید در حالیکه سابقا چیزی نبود و«لا شی ء»بود و مفاد آیه ی اخیر اینست که چیزی بنام «انسان »وجود نداشت.

ممکن است این توهم به وجود آید که بنابر این،هر انسانی بدون ماده ی قبلی و ناگهان از عدم ایجاد می شود و به اصطلاح فلسفی وجودش ابداعی ست.ولی پیداست که منظور آیات این نیست.بهترین گواه اینکه در آیات فراوان دیگری می فرماید انسان را از خاک و آب خلق کردیم.یعنی ماده ی قبلی را به تصریح،بیان می فرماید.

بی شک منظور این است که ماده ی قبلی وجود داشته و زمینه ی پیدایش انسان را فراهم آورده اما باید چیزی بر آن افزوده می شد تا انسان بوجود می آمد و آن چیز در خود ماده،نبوده است.فعلیت جدیدی در ماده پدید آمده که قبلا وجود نداشته است.به اصطلاح فلسفی،صورت انسانی یا نفس انسانی که به ماده تعلق می گیرد،در ماده نبوده است. خاک بود،نطفه بود،ولی انسان نبود.این صورت انسانی را خدا افاضه و ابداع فرمود.

احتمال ضعیفی نیز،روی می نماید و آن اینکه:به هر حال همان خاک را نیز باید گفت از چه آفریده شده است؟و سرانجام منتهی می شود به اینکه ماده ی نخستین سراسر جهان ابداعی ست و ماده ی قبلی ندارد.پس «لم یک شیئا»اشاره به این است که ماده نخستین از ماده دیگری آفریده نشده است.اما چنانکه گفتیم این احتمال ضعیفی ست و آیات دیگر، همه تصریح دارد بر اینکه انسان،ماده ای در این جهان داشته است ولی آیا چه بوده است؟لحن آیه ها در این مورد اختلاف دارد:

-در چند آیه،«زمین »را منشا می داند:

هود/61:

هو انشاکم من الارض .

شما را از زمین پدید آورد.

النجم/32:

هو اعلم بکم اذا نشاکم من الارض .

او که شما را از زمین آفرید بر شما داناتر است.

طه/55:

منها خلقناکم و فیها نعیدکم .

شما را از زمین آفریدیم و دوباره بدان باز می گردانیم.

در قرآن از انسان یا ضمائری که به انسان باز می گردد،گاه مجموع روح و بدن منظور است و گاه تنها بدن و گاه تنها روح.در آیه ی اخیر،مصداق ضمیر«کم »،بدن است،چون روح به زمین برنمی گردد:«نعیدکم:ای نعیدا بدانکم ».

مشابه این تعبیرات در این آیه آمده است:

نوح/17:

و الله انبتکم من الارض نباتا .

و خدا شما را از زمین رویاند.

تعبیر استعاری ست یعنی همانطور که گیاه از مواد زمینی می روید و رشد می کند و حیات گیاهی می یابد،شما نیز همین مواد زمین بوده اید که خدا به شما حیات بخشید، خست یک «اسپرم »بوده اید و خدا شما را به صورت انسانی کامل آفرید.یا هنگامی که خاک بودید و خدا در آن خاک،روح دمید و به صورت حضرت آدم در آمد،اینهم رویاندن از زمین محسوب است.مشابه این آیات،آیاتی ست که منشا پیدایش انسان را«تراب »می داند که باز بخشی از زمین است:کهف/37:

اکفرت بالذی خلقک من تراب (5)

حج/5:

فانا خلقناکم من تراب .

روم/20:

و من آیاته ان خلقکم من تراب .

فاطر/11:

و الله خلقکم من تراب .غافر/67:

هو الذی خلقکم من تراب .

آل عمران/59:

ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب .

در چهار آیه،منشا پیدایش انسان،«صلصال »ذکر شده است:

حجر/26:

و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حما مسنون .

حجر/28:

و اذ قال ربک للملائکة انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون .

حجر/33:

قال لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حما مسنون .

الرحمن/14:

خلق الانسان من صلصال کالفخار .

در مورد صلصال،مفسران بحثهایی بسیار کرده اند که نتیجه ی قطعی از آنها بدست نمی آید.

آنچه قاطعا می توان گفت اینست که صلصال یعنی:گل خشک.گواه این مطلب آنست که قرآن در سوره «الرحمن »آنرا به «فخار»تشبیه می کند و فخار یعنی سفال و گل پخته.برخی پنداشته اند فخار یعنی سفالگر و بنابر آن اندیشیده اند که خدا خود را به سفالگر تشبیه کرده است یعنی:ما انسان را آفریدیم چنانکه کوزه گر،کوزه را! (6)

حما مسنون:گل سرشته

دوش دیدم که ملائک، در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

«حافظ »

در آیات سوره ی حجر،علاوه بر صلصال،از حما مسنون نیز،یاد می کند.

در مورد هر یک از کلمات حما و مسنون،بحثهای لغوی بسیار شده است:

حما را برخی لایه ای می دانند که پس از ته نشین شدن سیل،روی زمین می ماند.و برخی گفته اند لجن یا گل سیاه و کبود است.

درباره ی مسنون:برخی گفته اند که منظور گل بد بوست(سن الماء تغیر رائحته).پس بمعنی لجن بدبو می شود.بعضی با گواه آوردن مواردی از استعمالات مشابه در عربی،آنرا به معنای «قالب »ریزی شده دانسته اند و برخی نیز گفته اند«سن »یعنی پرداخت کرد و صیقل داد.

شاید وجه بهتر و نزدیکتر این باشد که بگوییم:گل را وقتی کاملا مالش دهیم چنانکه چسبناک شود و صیقل یابد،و سرشته گردد و زبری آن از میان برخیزد،به آن مسنون می گویند.با سفال هم تناسب دارد زیرا گلی که با آن سفال می سازند،از همین نوع است.

پس:از مجموعه ی این دسته آیات چنین برمی آید که گلی سرشته و خشک،ماده ی نخستین آفرینش انسان بوده است.

طین، خاک

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که به آبی نخرد توفان را

«حافظ »

دسته ای از آیات،ماده ی نخستین را،گل می گوید:

انعام/2:

هو الذی خلقکم من طین .

اوست آنکه شمایان را از گل آفرید.».

سجده/7:

و بدا خلق الانسان من طین .

آفرینش انسان را از گل آغازید.

صافات/11:

انا خلقناهم من طین لازب .

ما آنان را از گل چسبناک آفریدیم.

اعراف/12:

خلقتنی من نار و خلقته من طین (7)

مرا از آتش و او را از گل آفریدی.

اسراء/61:

قال ءاسجد لمن خلقت طینا .

آیا بر آنکه او را از گل آفریدی سجده بگزارم؟

آب فرقان/54:

و هو الذی خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا .

پیشتر نیز اشاره کردیم که این آب،قابل دو تعبیر است:

1-آب به اصطلاح عرفی:در این صورت جزء آیاتی است که موجودات زنده را از آب می داند:نور/45:

و الله خلق کل دابة من ماء .

انبیاء/30:

و جعلنا من الماء کل شی ء حی .

2-نطفه و احتمال قوی تر هم همین است که مبدا نزدیکتر یعنی نطفه منظور است و گواه، آیاتی ست که از نطفه به «ماء مهین »و یا«ماء دافق »تعبیر کرده است:

مرسلات/40:

الم نخلقکم من ماء مهین .

سجده/8:

ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین .

الطلاق/6-5:

فلینظر الانسان مم خلق،خلق من ماء دافق .

پس اطلاق «ماء»بر نطفه،در قرآن،ناآشنا نیست،و بعید بنظر نخواهد آمد اگر منظور از«ماء»در آیه ی و جعل من الماء بشرا ،نطفه باشد.

بعدا خواهیم گفت که این آیه و آیات دیگری که تصریح به نطفه در آفرینش انسان دارد،عمومیت ندارد،چنانکه عیسی(ع)و آدم(ع)از نطفه خلق نشده اند.پس این آیات تنها جریان طبیعی خلقت انسان را بیان می کند.

و آن افراد استثنایی از سیاق آیات،خارج و حد اکثر عامی ست که تخصیص یافته یا مطلقی ست که مقید شده است.

نطفه دسته ی دیگر از آیات منشا آفرینش آدمی را تنها نطفه می داند:

نحل/4:

خلق الانسان من نطفة .

یس/77:

او لم یر الانسان انا خلقناه من نطفه .

دهر/2:

انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج .

عبس/19:

من نطفة خلقة فقدره .

القیمة/37:

الم یک نطفة من منی یمنی .

النجم/46:

من نطفة اذا تمنی .

واقعه/58:

افرایتم ما تمنون .

آبی را که می ریزید آیا شما می آفرینید؟

در بعضی آیات تراب و نطفه،با هم یکجا آمده است:

حج/5:

فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفة .فاطر/11:

و الله خلقکم من تراب ثم من نطفة .

غافر/67:

هو الذی خلقکم من تراب ثم من نطفة .

کهف/37:

اکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطفة .

در مورد این آیات،دو وجه به نظر می آید:

1-مراحل آفرینش هر فرد،جدا مورد نظر است،یعنی خاک است که به مواد غذایی و مواد غذایی به نطفه تبدیل می شود،پس خاک مبدا نطفه و نطفه مبدا انسان است.

خاک مبدا دور،و نطفه مبدا نزدیک.

2-چون حضرت آدم از خاک است و هر انسانی در آفرینش منتهی به آدم می شود پس مبدا آفرینش آدم،مبدا آفرینش دیگران نیز خواهد بود.

شاید در برخی آیات وجه اول و در بعضی دیگر وجه دوم،نزدیکتر و بهتر باشد.

برخی از آیاتی که درباره ی منشا آفرینش انسان بحث کرده است اختصاص به حضرت آدم دارد.

یعنی یا تصریح شده و یا از سیاق آیه بدست می آید:

آل عمران/59:

ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون .

در اینجا صراحت دارد،البته نه به این معنا که خلقت دیگران از خاک را نفی کند ولی نظر اصلی آن،در مورد آدم است نه دیگران،در مورد دیگران نه نفی می کند و نه اثبات.

و اما آنجا که از سیاق آیه برمی آید،آیاتی نظیر داستان شیطان است که به خدا می گوید:آیا به کسی که از خاک آفریدی سجده کنم:

ا اسجد لمن خلقت طینا در این مورد هیچ دلیلی نداریم که وی مامور بود که برای سایرین نیز سجده کند مثلا برای شمر و محمدرضا خان!

و اینک آیات:

اسراء/61:

قال ء اسجد لمن خلقت طینا .

ص/76:

خلقتنی من نار و خلقته من طین .

اعراف/12:

خلقتنی من نار و خلقته من طین .

حجر/33:

لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حما مسنون .

حجر/26:

و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حما مسنون .

حجر/28:

انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین .

الرحمن/14:

خلق الانسان من صلصال کالفخار .

ما انسانها،اگر از خاک هم خلق شده باشیم،همه،صلصال کالفخار نبوده ایم،مواد خاکی که تبدیل به غذا و سپس تبدیل به نطفه می شود هیچوقت صلصال نیست.اگر چنان خشک باشد هرگز گیاه در آن نمی روید.پس این مساله ویژه ی حضرت آدم است و اگر به دیگران هم نسبت داده شود،به اعتبار حضرت آدم است.

سجده/7 و 8:

و بدا خلق الانسان من طین،ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین .

در اینجا نیز پیداست که بین انسان نخستین و نسل انسان فرق گذاشته،انسان اولی از خاک است( طین)ولی نسل او از«ماء مهین »می باشد.

نسل همواره به موردی گفته می شود که موجودی زنده از موجود زنده ی دیگری بوجود آید، اگر موجود زنده ای از موجود بیجانی خلق شود،به آن «نسل »نمی گویند.بنابر این نمی گویند حضرت آدم از نسل خاک است با اینکه به اعتقاد ما آدم از خاک بیجان آفریده شده است.

آیه می فرماید:نسل انسان از نطفه است.اگر خود حضرت آدم نیز از نطفه بود،تکیه روی نسل،وجهی نداشت.پس کاملا روشن است که آیه در مقام تفصیل است.یعنی هم آفرینش انسان نخستین را یادآوری می شود که از خاک است و هم سایر انسانها را که از نطفه است.

آیات دیگر در همین مورد:

حج/5:

یا ایها الناس ان کنتم فی ریب من البعث فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلقة و غیر مخلقة لنبین لکم و نقر فی الارحام ما نشاء الی اجل مسمی ثم نخرجکم طفلا ثم لتبلغوا اشدکم و منکم من یتوفی و منکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا .

آیه در مقام استدلال برای زنده شدن انسان در روز قیامت است:اگر درباره ی زنده شدن انسان در بعث،شکی دارید،بیندیشید که آیا شما را از موجود بیجانی نیافریدیم،چون بمیرید باز موجود بی جانی هستید،چه جای شگفتی است اگر دوباره زنده تان سازیم؟

یعنی به ضمیمه ی یک کبرای مطوی که:«حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز، واحد»مساله را بیان می فرماید.سیاق آیه در مقام آنست که مراحل مختلف آفرینش انسان را بیان فرماید.در آیات دیگری هم به این «مراحل مختلف »اشاره شده است:

نوح/14:

و قد خلقکم اطوارا .

زمر/6:

خلقا من بعد خلق فی ظلمات ثلاث .

در سوره حج آن مراحل را تفسیر فرموده است که ببینید شما آفرینش هایی پی در پی داشته اید و در هر مرحله ای خداست که دگرگونیها را بوجود می آورد،آفرینشی از پی آفرینش دیگر و فعلیتی از پس فعلیت دیگر به شما می بخشد:

مرحله ی نخست:از خاک به نطفه.

مرحله ی دوم:از نطفه به علقه.گفته اند که علقه را به مناسبت «حالت بستگی »آن،علقه می گویند،برخی نیز گفته اند چون نطفه در این مرحله به شکل زالوست،به آن علقه که به معنای زالو نیز هست،گفته اند،برخی دیگر گفته اند:نطفه در رحم ابتدا حالت استقرار ندارد،در مرحله ی علقه چون بدیواره ی رحم می چسبد،بدین نام،نامیده شده است.

و برخی دیگر می گویند:چون به صورت «خون بسته »در آمده است علقه می گویند.

به هر حال،آنچه مسلم است،پس از مرحله ی نطفه،مرحله ای ست که به آن علقه می گویند و پس از آن که مصداق آن را دریافتیم،به وجه تسمیه ی آن نیازی نداریم.

مرحله ی سوم:مضغه:مفسرین گفته اند از ماده ی مضغ( جویدن)است زیرا در این مرحله، مانند گوشت جویده شده است.

اما آنچه بیشتر نیاز به توضیح دارد تعبیر«مخلقه »و«غیر مخلقه »است.بی شک منظور این نیست که هر انسانی هم از مضغه ی مخلقه و هم از غیر مخلقه،آفریده می شود،بنابر این چنین نیست که این دو،دو مرحله ی پیاپی برای مضغه است،بلکه منظور این است که مضغه در مرحله ی تکامل خود به دو قسم تقسیم می گردد:گاه به صورت مخلق در می آید و گاه نه و ساقط می شود و به مرحله ی بعدی یعنی جنین نمی رسد.شبیه تعبیری که می فرماید:

حج/5:

و منکم من یتوفی و منکم من یرد الی ارذل العمر .

و اما لغت مخلق:اهل تفسیر و لغت در مورد آن اختلاف دارند:برخی گفته اند تخلیق به معنای تسویه است(خلق العود سواه)صاف کردن چوب کج یا برطرف کردن ناهمواری آن تخلیق است،پس «مخلقه »به معنای «مسواة »می شود که در برخی آیات هم تعبیر:

سجده/9:

ثم سواه...

وجود دارد.پس در اینجا نیز بعد از مضغه می توان گفت:مرحله ی کاملتر،تسویه ی مضغه است.

برخی نیز گفته اند منظور:تصویر است.

برخی دیگر گفته اند:مخلق یعنی تام الخلقه،خلق الشی ء یعنی اتم خلقه.

به هر حال،پس از مضغه،گاهی جنین به حدی می رسد که اعضاء آن معلوم است و تصویر پیدا می کند که در آنصورت مخلق است و گاهی در همان حد قبل از تصویر ساقط می شود که در اینصورت غیر مخلق است در بعضی از آیات نیز،مرحله ی پیدایش «عظم »(استخوان)را ذکر فرموده است که آن هم،منطبق بر همان مرحله ی تسویه می شود.

در اینجا،جمله ی معترضه ای می فرماید:

حج/5:

لنبین لکم .

این تعبیرها،بدین معنا نیست که تنها هدف مورد نظر در آیه،همانستکه با این معترضه بدان اشاره می کند،بلکه این جمله ها،گاه برای توجه دادن به مطلبی ست که مورد غفلت قرار می گیرد.مثلا در دنباله ی همین آیه می فرماید:

حج/5:

و نقر فی الارحام ما نشاء...

.

که ظاهرا اشاره به آنست که بعد از مرحله ی مخلق شدن(یا در همین مرحله)است که دختر یا پسر بودن جنین،ظاهر می شود:

شوری/49:

یهب لمن یشاء اناثا و یهب لمن یشاء الذکور .

حج/5:

الی اجل مسمی .

در آن زمان که جنین باید در رحم باشد که معمولا 9 ماه است.

حج/5:

ثم نخرجکم طفلا .

به صورت کودکی متولد می شوید.

حج/5:

ثم لتبلغوا اشدکم .

و آفرینش شما را ادامه می دهیم تا به مرحله ی رشد کامل برسید.

حج/5:

و منکم من یتوفی .

سپس بعضی در سن جوانی یا کهولت،از دنیا می روید.

حج/5:

و منکم من یرد الی ارذل العمر .

و عمر برخی از شما را تا آنجا ادامه می دهیم که به پایین ترین حد حیات می رسید که توام با فرسودگی و ضعف است.حج/5:

لکی لا یعلم من بعد علم شیئا .

تا آنجا که ممکن است در این سیر نزولی به جایی برسد که دانسته ها فراموش شود. این مراحل آفرینش انسان است،از خاک شروع می شود و مراحلی را که گفتیم می گذراند و به آنجا که گفتیم ختم می شود. (8)

مؤمنون/14-12:

و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین.ثم خلقنا النطفه علقة فخلقنا العلقة مضغه فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر...

.

در این آیه،به جای مخلقه و غیر مخلقه،تعبیر فرموده است که مضغه تبدیل به عظام می شود و روی عظام،گوشت رویانده می شود.

ثم انشاناه خلقا آخر (9)

برخی احتمال داده اند که «انشاناه خلقا آخر»دنباله ی همان عظم و لحم است ولی برخی دیگر تاکید دارند که منظور دمیدن روح است و نه تنها این موضوع بلکه اتحاد روح و بدن و اینکه روح جسمانیه الحدوث است،نیز استفاده می شود. (10)

مؤمن/67:

هو الذی خلقکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم یخرجکم طفلا ثم لتبلغوا اشدکم ثم لتکونوا شیوخا و منکم من یتوفی من قبل و لتبلغوا اجلا مسمی و لعلکم تعقلون .

این تعبیر«و لعلکم تعقلون »،همچنان شبیه به «لنبین لکم »در آیه پنجم از سوره حج است که قبلا اشاره کردیم.یعنی این کارهای ما حکمتهایی دارد که باید درباره ی آنها بیندیشید و عقلتان را بکار اندازید و از آن هم برای خداشناسی و هم معاد و هم بسیار مسائل دیگر،نتیجه بگیرید.گرچه بیشتر آیات در این مورد،متوجه معاد است و استبعادها را درباره ی آن رد می کند.

باری،مجموعا از آیاتی که ذکر کردیم برمی آید که قرآن کریم مبدا آفرینش انسان را گاه به صورت آفرینش هر فرد بیان می کند مبنی بر اینکه از نطفه است و مراحلی دارد تا به جنین کامل می رسد و گاه توجه به خلقت نخستین انسان دارد و گاهی نیز، هر دو را جمع می کند.آنچه یقینا هر دو در آن جمع شده آیه ی 7 از سوره ی سجده است و آنچه احتمالا هر دو را ذکر فرموده آیات 5 حج و 67 مؤمن و 12 تا 14 مؤمنون است.برخی از آیات را نیز،دیدیم که انحصارا در مورد حضرت آدم است.

پی نوشت ها:

1- اختلاف و نه تناقض،یعنی اینکه هر دسته ناظر به جهتی است که در آیات دیگر،آن جهت،ملحوظ نیست.

2- اکنون نمی خواهیم بگوییم هر یک از آیات چه لحنی دارد و ناظر به چه جهتی است تنها خوب است بدانیم که چنین دیدگاهی صحیح است.

3- رجوع کنید به مقاله «آفرینش آدم(ع) و پاسخ دو سؤال ».

4- نه بدینمعنی که نیستی ماده ای است که انسان از آن آفریده شده است بلکه بدینمعنی که او نبوده است و خدا او را به وجود آورده.

5- اینجا خطاب به شخص است ولی با الغاء خصوصیت آن که الغائی قطعی ست،در می یابیم که منظور خلقت همه ی انسانهاست.

6- این پندارها نتیجه ی ناآشنایی با زبان قرآن است.فخار در فارسی سفالگر است ولی در عربی به معنی خود سفال است.

7- از قول شیطان،در پاسخ خداوند که فرمود چرا بر آدم سجده نکردی،مفاد این آیه را گفت.

8- دو احتمالی که در مورد آیه ی خلقکم من تراب گفتیم که آیا ویژه ی انسان نخستین است یا مربوط به هر انسانی،در این آیه ظاهرا به جای خود باقی ست و قرینه ی معینه ای تا حد استقصای بنده،بدست نیامده است.

9- این تعبیر تنها همین یک مورد در قرآن کریم آمده است.

10- به مناسبت دیگری دوباره درباره ی این موضوع سخن خواهیم گفت

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان