ماهان شبکه ایرانیان

اشاعه فحشا در مؤمنین

در جلسه قبل گفتیم که قرآن کریم تکیه فراوانی روی این مساله دارد که جو جامعه اسلامی نباید جو تهمت و بهتان و افترا و بدگویی باشد

بسم الله الرحمن الرحیم ...اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشة فی الذین امنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخرة و الله یعلم و انتم لا تعلمون، و لولا فضل الله علیکم و رحمته و ان الله رؤوف رحیم، یا ایها الذین امنوا لا تتبعوا خطوات الشیطان و من یتبع خطوات الشیطان فانه یامر بالفحشاء و المنکر و لولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابدا و لکن الله یزکی من یشاء و الله سمیع علیم .

عذاب الیم برای اشاعه دهندگان فحشاء

در جلسه قبل گفتیم که قرآن کریم تکیه فراوانی روی این مساله دارد که جو جامعه اسلامی نباید جو تهمت و بهتان و افترا و بدگویی باشد.مردم مسلمان موظفند که هر وقت چیزی در مورد برادران و خواهران مسلمان خود شنیدند، مادامی که به سرحد یقین قطعی-نه ظن و گمان-نرسیده اند که جای شک و شبهه نباشد، و یا بینه شرعی اقامه نشده است، آنچه می شنوند، به اصطلاح معروف «از این گوش بشنوند و از گوش دیگر بیرون کنند» و به تعبیر دیگر همانجا که می شنوند دفن کنند، و حتی به صورت اینکه «من شنیدم » هم نقل نکنند، نه تنها به صورت یک امر قطعی نقل نکنند، حتی اینطور هم نگویند که «من چنین چیزی شنیده ام » .همین گفتن «شنیدم » هم «پخش » است و اسلام از پخش این نوع خبرهای کثیف و ناپاک و آلوده ناراضی است.مخصوصا یک جمله در ذیل دارد که می فرماید: « و الله یعلم و انتم لا تعلمون می خواهد بفرماید که شما نمی دانید این جنایت، چقدر جنایت بزرگی است و طبعا هم نمی دانید که عقوبت این جنایت چقدر بزرگ است.اسلام می خواهد که محیط و جو جامعه اسلامی بر اساس اعتماد متقابل و حسن ظن و ظن خیر و بر اساس خوب گویی باشد نه بر اساس بی اعتمادی و بدگمانی و بد گویی، و لهذا اسلام غیبت را آنچنان حرام بزرگی دانسته است که تعبیر قرآن این است: «و لا یغتب بعضکم بعضا ا یحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا» (1) که خلاصه اش این است:

آنکه از کس دیگر غیبت می کند در واقع دارد گوشت او را می خورد در حالی که او مرده است.

روی همین اساس است که قرآن با بیانات گوناگون، این مطلب را تاکید و تکرار می کند.از آن جمله این آیه است:

ترجمه آیه را ذکر می کنم و بعد عرض می کنم که به دو طریق می توان این آیه را تفسیر کرد و تفسیر هم کرده اند و هر دو شکل هم نزدیک به یکدیگر است.آیه می فرماید:برای کسانی که دوست دارند فحشا در میان اهل ایمان شایع شود عذاب دردناکی آماده شده است.این آیه از آن آیه هایی است که دو معنی دارد و هر دو معنایش هم درست است.

یکی از گناهان بسیار بزرگ که قرآن وعده «عذاب الیم » برای آنها داده است این است که کسی یا کسانی بخواهند خود فحشا را در میان مردم رایج کنند.هستند کسانی که عملا مروج فحشا هستند، حال یا به حساب پول پرستی و یا از روی اغراض دیگری، که غالبا در عصر ما این اغراض، اغراض استعماری است، می خواهند فحشا در میان مردم زیاد شود، چرا؟برای اینکه هیچ چیزی برای سست کردن عزیمت مردانگی مردم، به اندازه شیوع فحشا اثر ندارد.شما اگر بخواهید فکر جوانان یک مملکت را از مسائل جدی منصرف کنید تا اینها دائما دنبال سرگرمیهای عیش و نوش باشند و هیچوقت فیلشان یاد هندوستان نکند و دنبال مسائل جدی نروند-آن مسائل جدی ای که منافع استعمار را به خطر می اندازد-راهش این است که هر چه دلتان می خواهد مشروب فروشی اضافه کنید، کاباره زیاد کنید، زنان هر جایی زیاد کنید، وسائل تماس بیشتر دخترها و پسرهای جوان را اضافه کنید.به همان اندازه که هروئین و تریاک نیروی جسمی و روحی طبقه جوان را تباه می کند، اراده را از مردم می گیرد و آن را سست می کند و مردانگی و احساس کرامت و شرافت را از بین می برد، به همان اندازه فحشا این کار را می کند.

آمریکاییها که یک برنامه عمومی برای فاسد کردن همه دنیا دارند برنامه شان همین است:فحشا را زیاد کنید، خیالتان دیگر از ناحیه مردم راحت باشد.می گویند مدیر یکی از مجلات در شماره این هفته (2) گفته است: «کاری خواهم کرد که تا ده سال دیگر یک دختر ده سال به بالای باکره در تهران پیدا نشود.» اینها روی برنامه است، روی حساب است.اسلامی که در مساله عفاف این همه تاکید می کند برای چیست؟یک شب درباره فلسفه عفاف صحبت کردم.یک فلسفه عفاف این است که نیروهای انسانی در وجودها ذخیره شود.این را شاید شما باور نکنید که نیروی اراده انسانی از مجاری «پایین تنه » هم خارج می شود، ولی اینچنین است.

اسلام طرفدار جلوگیری از ارتباط جنسی نیست، در حدود خانواده، آن را تصدیق می کند و طرفدار نظر کاتولیکها و کلیسا نیست، اما از دایره ازدواج مشروع که خارج شد، به هیچ وجه اجازه نمی دهد و این یک تدبیر و توطئه ای (3) است از ناحیه اسلام برای حفظ روح مروت، مردانگی، انسانیت و شرافت در زن و مرد مسلمان.در آیاتی که بعد راجع به «حجاب » می آید، درباره این موضوع بیشتر صحبت خواهیم کرد. قرآن[درباره کسانی که]برای کشتن روح، فحشا را زیاد می کنند می فرماید: «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشة فی الذین امنوا لهم عذاب الیم » آنان که دوست دارند و علاقه دارند فحشا را در میان اهل ایمان زیاد کنند خدا برایشان عذاب دردناکی آماده کرده است.چرا[عذاب الیم داشتن را]در آیه قرآن ذکر می کند؟برای اینکه بفهماند که چقدر این مساله از نظر اسلام حساسیت دارد!این یک تفسیر آیه است که قرآن درباره اشاعه فحشا در میان اهل ایمان حساسیت خود را بیان می کند.

[برای روشن شدن معنای دوم آیه]یک نکته ادبی در اینجا عرض کنم و آن درباره کلمه «فی » است. «فی » به جای کلمه «در» در فارسی است.ما می گوییم «در خانه » و عرب می گوید «فی الدار» .کلمه «فی » در زبان عربی گاهی به معنی همان کلمه «در» می آید، و گاهی به معنی کلمه «درباره » .اینجا این آیه را اینطور هم می توان معنی کرد و معنی هم شده است و هر دو معنی درست است (4) و هر دو معنا با آیات افک تناسب دارد، معنای دوم آیه این است: «آنان که دوست دارند که فحشا درباره اهل ایمان شایع شود» .این، معنایش این نیست که خود فحشا در میان اهل ایمان شایع شود، بلکه نسبت فحشا درباره اهل ایمان شایع شود، یعنی کسانی که دوست دارند عرض اهل ایمان را لکه دار کنند.

یک عده مردم، به اصطلاح روانشناسی امروز «عقده » دارند، هر جا که یک کسی را می بینند که در میان مردم یک وجهه ای و حیثیتی دارد، برای اینکه به این اشخاص حسادت می برند، همت و عرضه هم ندارند که خودشان را جلو بیندازند، فورا به این فکر می افتند که یک شایعه ای درباره او درست کنند.می گویند ما که نمی توانیم به او برسیم پس او را پایین بیاوریم.[چگونه این کار را انجام می دهند؟]با یک عملی در منتهای نامردی و آن اینکه یک شایعه ای علیه او بسازند و یک تهمتی به او بزنند.آنقدر این گناه بزرگ است که خدا می داند!

پیغمبر اکرم(ص)یک وقت در حضور اصحاب فرمود: «الا اخبرکم بشر الناس؟» آیا به شما خبر ندهم که بدترین مردم کیست؟گفتند: «بلی یا رسول الله » .فرمود(عین جمله یادم نیست):بدترین مردم آن کسی است که خیر خودش را از دیگران منع می کند و هر چه دارد تنها برای خودش می خواهد.آنهایی که حاضر بودند گمان کردند با این مقدمه دیگر بدتر از این افراد کسی نیست.یک وقت فرمود:آیا می خواهید به شما بگویم از این بدتر کیست؟صنف دیگری را ذکر فرمود.اصحاب گفتند:خیال کردیم بدتر از این گروه دوم دیگر کسی نیست.بعد فرمود:آیا می خواهید از آن بدتر را به شما بگویم کیست؟گفتند از این بدتر هم مگر هست؟

آنگاه صنف سوم را فرمود:بدتر از این افراد، مردمان بد زبان فحاش تهمت زن و آبرو برند.اینجا دیگر حضرت توقف کرد، یعنی بدتر از اینها دیگر وجود ندارد.

پس معنای دوم آیه این است که آنان که دوست دارند نسبتهای زشت-که خود نسبت زشت هم خودش زشتی است درباره اهل ایمان شایع شود بدانند که برای آنها عذاب دردناکی است.

بعد می فرماید: «فی الدنیا و الاخرة » در دنیا و آخرت عذابشان دردناک است، یعنی خدا اینها را نه تنها در آخرت عذاب می کند بلکه در دنیا هم عذاب می کند.

مساله مکافات یک مساله ای است.چنین چیزی به ما نگفته اند که هر گناهی عقوبتی در این دنیا دارد، نه، خیلی از گناهان است که اصلا در این دنیا عقوبتی ندارد، ولی هر گناهی در آن دنیا عقوبت دارد، اما خدا از بعضی گناهان در همین دنیا هم نخواهد گذشت.یکی از آن گناهانی که در همین دنیا عکس العمل دارد-که می توانید آن را تجربه کنید!-گناه تهمت زنی و آبروبری است.آنکه تهمت به ناحق می زند، به هر حال در یک روزی گرفتارش خواهد شد حال یا یک کسی مثل خودش به او تهمت ناحق خواهد زد و یا به شکلی آن شخص رسوا و مفتضح خواهد شد.

«و الله یعلم و انتم لا تعلمون » خدا می داند و شما نمی دانید.می خواهد بگوید مطلب خیلی بزرگ است، خدا می داند که این کار چقدر بزرگ است و شما نمی دانید!

«و لو لا فضل الله علیکم و رحمته و ان الله رؤوف رحیم » اگر نبود فضل و رحمت الهی و اگر نبود که خدا مهربان و رؤف است، به حکم این غفلتی که کردید، عذاب بزرگی به شما می رسید، ولی فضل الهی مانع شد، یعنی این غفلتی که کردید و بلندگوی منافقین شدید، شما را مستحق یک عذاب بزرگ در دنیا کرده بود که اصلا جامعه شما از هم بپاشد ولی فضل و رحمت الهی مانع شد.

باز تاکید دیگری می کند: «یا ایها الذین امنوا لا تتبعوا خطوات الشیطان و من یتبع خطوات الشیطان فانه یامر بالفحشاء و المنکر» ای اهل ایمان گام جای گام شیطان نگذارید، دنبال شیطان نروید. اگر بگویید ما که شیطان را نمی شناسیم و او را نمی بینیم از کجا بفهمیم گام جای گام شیطان می گذاریم؟ این دیگر دیدن نمی خواهد.شیطان را از وسوسه هایش بشناسید.آنجا که شما می بینید یک وسوسه ای در قلب شما پیدا شد که شما را به یک عمل زشت و به یک عمل منکر و ناپسند دعوت می کند بدانید که [جای] پای شیطان است، شیطان جلو افتاده و به شما می گوید: «بیا» . آن وسوسه، «بیا» ی شیطان است.نمی خواهد[شیطان را]به چشم ببینی، به دل ببین «و من یتبع خطوات الشیطان » آن که گام در جای گامهای شیطان می گذارد باید بداند «فانه یامر بالفحشاء و المنکر» شیطان دعوت به کارهای زشت و ناپسند می کند.

«و لو لا فضل الله علیکم و رحمته » بار دیگر می گوید:ای مسلمین!در زمان پیغمبر در یک پرتگاهی قرار گرفتید که اگر فضل و رحمت خدا نبود-آنهم به خاطر پیغمبر-جامعه شما چنان سقوط کرده بود که نجات پیدا نمی کردید.همه اینها برای این است که بدانید اگر در زمانهای بعد نظیر این قضیه رخ داد و مساله شایعه سازی علیه مسلمین زیاد شد بدانید که سقوط خواهید کرد و بدبخت خواهید شد(همانطوری که ما امروز هستیم). «و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابدا» اگر فضل الهی نبود یکی از شما پاک از آب درنمی آمد «و لکن الله یزکی من یشاء و الله سمیع علیم » این خداست که هر کس را که بخواهد و مستحق بشناسد، از گناه تزکیه می کند، خدا شنوا و عالم است.

آیه دیگر باز مربوط به همین قضیه است.اما در دنبال قضیه یک مطلب دیگری است: «و لا یاتل اولوا الفضل منکم و السعة ان یؤتوا اولی القربی و المساکین و المهاجرین فی سبیل الله و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم و الله غفور رحیم » آیه به یک جریان تصریح می کند و آن این است که بعضی از مسلمین که به تعبیر قرآن «اولو الفضل » بودند[از انفاق خودداری کردند].مقصود از «فضل » در اینجا ثروت و مال است، «اهل فضل بودند» یعنی متمکن بودند.

کلمه «فضل » در اصطلاح امروز ما فقط به فضل علمی گفته می شود.ما امروز اگر بگوییم فلان کس فاضل است، یعنی مرد عالمی است، «او از فضلاست » یعنی از علماست، صاحب معلومات و فضل است.ولی در قرآن به مال و ثروتی که از راه مشروع به دست آمده باشد کلمه «فضل » اطلاق شده است (5).از جمله در سوره جمعه می فرماید:وقتی از نماز فارغ شدید «و ابتغوا من فضل الله » (6) دنبال فضل الهی بروید، یعنی دنبال کسب و کار و تجارت و درآوردن پول از راه مشروع بروید.

قرآن می فرماید:ثروتمندانی که از راه مشروع صاحب مال و ثروت شدند و صاحب سعه و صاحب تمکن هستند قسم نخورند که کمکشان را قطع می کنند.

بعضی از مسلمین که متمکن و ثروتمند بودند، به بعضی از مسلمین که یا از مهاجرین و مساکین و یا از خویشاوندان خودشان بودند کمک مالی می کردند، بعد در یک جریانی-ظاهرا در همین جریان افک بوده-از اینها بدی دیدند و لذا ناراحت شدند و گفتند: عجب!ما به خاطر رضای خدا به اینها کمک می کنیم و اینها از کمک ما سوء استفاده می کنند و مرتکب گناه می شوند، ما به اینها کمک می کنیم و اینها شایعه می سازند، دروغ جعل می کنند.تصمیم گرفتند آنچه را به طور مداوم به این فقرا و مساکین-که در قضیه افک شرکت کرده بودند-می دادند، قطع کنند.قسم خوردند و سوگند یاد کردند که ما دیگر به اینها کمک نخواهیم کرد.ولی قرآن به مساله وحدت مسلمین بیش از هر چیزی اهمیت می دهد.با اینکه در اینجا قضیه افک و تهمت بزرگ پیش آمده بود و عموم مسلمین هم اشتباه کردند، قرآن فقط در مقام اصلاح اشتباه گذشته است، به عامه مسلمین می گوید شما خیلی اشتباه کردید که بلندگوی یک جمعیت به هم وابسته شدید، و بعد که بعضی تصمیم می گیرند کمک مالی شان را قطع کنند، چون این قطع کمک مالی سبب می شود آن دسته که جدا شدند، برای همیشه جدا شده باشند، می فرماید:در عین حال گذشت داشته باشید و از اینها بگذرید و عفوشان کنید: «و لا یاتل اولوا الفضل منکم و السعة...» قسم نخورند متمکنان و ثروتمندان شما که کمکشان به آن دسته از خویشاوندانشان یا مهاجرین و یا مساکین و فقرا را-که تاکنون به آنها کمک مالی می کردند-قطع می کنند، باز هم کمک بدهند. «و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم » عفو کنند، بگذرند، گذشت داشته باشند، آیا دوست ندارید خدا از خودتان بگذرد؟ این آیه که نازل شد آن گروهی که تصمیم داشتند کمکهای خود را قطع کنند، گفتند دیگر کمکمان را قطع نمی کنیم.

اسلام هم دین شمشیر است و هم دین محبت

اینجا یک نکته است که باید عرض کنم:اشخاصی که با منطق اسلام آشنا نیستند و به آن وارد نیستند، غافلند که اسلام منطق محبت را در جای خود در حد اعلی به کار برده است.مسیحیها منتشر کرده و می کنند که دین مسیح، دین محبت است، دین نیکی کردن و گذشت است، چرا؟می گویند چون حضرت مسیح گفته است اگر کسی به یک طرف صورتت سیلی زد آن طرف دیگر را جلو بیاور، بگو به این طرف هم بزن، اما دین اسلام دین خشونت است، دین سختگیری است، دین شمشیر است، دینی است که به هیچ وجه گذشت در آن وجود ندارد، محبت در آن وجود ندارد.روی این قضیه، مسیحیها خیلی تبلیغ کرده اند و مرتب تبلیغ می کنند.

این اشتباهی است بسیار بزرگ.اسلام هم دین شمشیر است و هم دین محبت، هم دین خشونت است و هم دین نرمی.خشونت را در جای خود تجویز می کند و نرمی را در جای خود، و عظمت و اهمیت اسلام به همین است.اگر اسلام اینچنین نمی بود، یعنی اگر نمی گفت «زور را با زور جواب بدهید، منطق را با منطق جواب بدهید، در مورد محبت، محبت کنید و حتی در جایی در مورد بدی هم محبت کنید» آنوقت قبولش نداشتیم.اسلام هرگز نمی گوید اگر یک قلدر به یک طرف صورتت سیلی زد، آن طرف دیگر را بیاور.

می گوید: «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم » (7) آنکه به شما تجاوز می کند، به همان اندازه حق دارید تجاوز او را جواب دهید.اگر چنین نگفته بود، در آن نقص بود.

دین مسیح، به همین دلیل یک دین غیر عملی از آب درآمده که اتباع آن خونخوارتر از همه مردم دنیا از آب درآمدند.همانهایی که روزی علیه اسلام تبلیغ می کردند و انجیل را به دست می گرفتند که این کتاب، کتاب محبت است، امروز می بینیم هر روز دهها تن «محبت » روی ویتنام می ریزند (8)!اینها همان محبتی است که انجیل به آنها گفته است!این محبتها به صورت بمبها و حتی بمبهای ناپالم درآمده است که همین قدر که فرود آمد بچه ها و پیرها و زنها آتش می گیرند.

اسلام در درجه اول، محبت را به کار می برد، آنجا که محبت مفید نبود، دیگر ساکت نمی نشیند.گفت: «چون پند دهند نشنوی، بند نهند» .

علی(ع)درباره پیغمبر اکرم(ص)می فرماید: «طبیب دوار بطبه قد احکم مراهمه و احمی مواسمه » (9) طبیب سیار است، طبیبی که در یک دستش مرهم است و در دست دیگرش ابزار جراحی، آنجا که با مرهم می شود معالجه کرد، مرهم می گذارد و آنجا که مرهم مفید نیست، کارد و چاقو به کار می برد، ابزار داغ کردن به کار می برد، از هر دو استفاده می کند، هم از درشتی و هم از نرمی.

سعدی خوب می گوید:

درشتی و نرمی به هم در به است چو رگزن که جراح و مرهم نه است

و این عین مضمونی است که علی(ع)فرموده است... (10) صحبت دعوت به خداست.بعد می فرماید: «ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم » (11) ای پیغمبر-که وظیفه تو دعوت به راه خداست-بدان که نیکی و بدی یک وزن ندارد، حتی [بدیها]با هم، هم وزن نیستند و نیکیها هم با هم، هم وزن نیستند، تو بدیها را با بهترین نیکیها دفع کن: « ادفع بالتی هی احسن » دیگران بدی می کنند، تو نیکی کن.بعد خصلتی روانی را ذکر می کند، می گوید آنگاه که دشمن بدی می کند و در مقابل بدی او نیکی می کنی، می بینی خاصیت نیکی کردن در مقابل بدی، خاصیت کیمیاست، یعنی قلب ماهیت می کند، یکوقت می بینی همان که دشمن سرسخت تو بود قلب ماهیت شد و به یک دوست مهربان تبدیل شد.

چه کسی می گوید اسلام به محبت دستور نمی دهد؟!چه کسی می گوید اسلام دین محبت نیست؟!اسلام دین محبت است، ولی آنجا که محبت کارگر نیست دیگر سکوت نمی کند، آنجاست که خشونت به کار می برد، شمشیر به کار می برد.شما در تاریخ زندگی پیغمبر اکرم(ص)، در تاریخ زندگی امیر المؤمنین(ع)و سایر ائمه اطهار(ع)داستانهای زیادی درباره «ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم » می بینید.اگر در مقابل بدی نیکی کنید خاصیتش را می بینید، خاصیتش این است که دشمن را تبدیل به دوست می کند.

در دعای «مکارم الاخلاق » تعبیرات عجیبی هست:خدایا به من توفیق بده آن کسی که به من فحش می دهد من به او حرف خوب بگویم، آن کسی که قطع رحم می کند من در مقابل صله رحم کنم، آن کسی که پشت سر من بدگویی می کند من پشت سرش خوب بگویم.جمله های زیادی است.

خواجه عبد الله انصاری هم تعبیر شیرینی دارد، می گوید بدی را بدی کردن سگساری است(کار سگها هم چنین است.یک سگ، سگ دیگر را گاز می گیرد، او هم گاز می گیرد. اگر کسی به انسان بدی کرد و او هم بدی را با بدی جواب داد، هنری که کرده، کار سگها را انجام داده است.اگر انسان سگی را بزند فورا برمی گردد و پای او را می گیرد).خوبی را خوبی کردن، خرخاری است(یعنی اگر کسی به آدم خوبی کند و در مقابل خوبی او خوبی کند خیلی هنر نکرده است.یک الاغی می آید شانه الاغ دیگر را با دندانش می خاراند، او هم فورا شانه این را می خاراند.این مقدار را که خوبی را باید با خوبی جواب داد و در مقابل خوبی باید خوبی کرد الاغ هم می فهمد)، اما بدی را نیکی کردن(در مقابل بدی خوبی کردن)کار خواجه عبد الله انصاری است.

می فرماید: « و لا یاتل اولوا الفضل منکم و السعة ان یؤتوا اولی القربی و المساکین و المهاجرین فی سبیل الله » متمکنین قسم نخورند، غیرت دینی شان اینجا به جوش نیاید، آنها بدی کردند ولی شما در مقابل بدی خوبی کنید، قسم نخورند که از کمک مالی به خویشاوندانشان یا مسکینها یا مهاجرینی که در راه خدا مهاجرت کردند[صرف نظر می کنند]به خاطر این کار بدی که کردند و در این تهمت شرکت کردند «و لیعفوا و لیصفحوا» عفو کنند، گذشت داشته باشند «الا تحبون ان یغفر الله لکم » آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد؟(چه تعبیر عجیبی است!)ای بشرها، از گناه یکدیگر بگذرید، زیرا خودتان گنهکارید و امید دارید خدا از گناهان شما بگذرد، آنچه را که انتظار دارید خدا درباره شما رفتار کند درباره بندگان خدا رفتار کنید، سختگیر نباشید، تا ممکن است گنهکاران را از راه خوبی[کردن]معالجه کنید، آنجا که ممکن نشد، از راه مجازات و سختگیری[وارد شوید]، خداوند آمرزنده و مهربان است، شما هم مهربان و با گذشت باشید.

از جمله ملکات مستحسنه ائمه اطهار(علیهم السلام)این بود که برده زیاد می خریدند و مدتی این برده ها را در خانه خودشان نگه می داشتند، چون فلسفه بردگی در اسلام این است که بردگان دوره ای را(از دوره کفر تا دوره آزادی)بگذرانند و یک دالانی را طی کنند که تحت تربیت افراد مسلمان باشند، و از این ناحیه، اسلام بسیار بهره های انسانی خوبی گرفته است.ائمه اطهار(ع) یکی از کارهاشان همین بود-چون یکی از مصارف زکات این است که برده بخرند و آزاد کنند-اما نه اینکه برده ای را که هیچ تربیت اسلامی پیدا نکرده از این طرف بخرند و از آن طرف آزاد کنند، بلکه اگر برده ای قبلا تربیت اسلامی پیدا کرده که چه بهتر، و اگر اینطور نیست مدتی در یک خانواده واقعا مسلمان نگهداریش کنند تا آداب و اخلاق اسلامی را عملا بیاموزد و بعد آزادش کنند.

ائمه اطهار این کار را زیاد می کردند و بردگان در مدتی که در خانه آنها بودند با حقیقت و ماهیت اسلام آشنا می شدند و مسلمانهای بسیار اصیل از آب درمی آمدند.

بردگان زیادی در خانه امام زین العابدین(ع)بودند.در طول سال که بردگان خطا می کردند و کار بدی می کردند امام(ع)در یک دفتری اینها را یادداشت می کرد تا اینکه روز آخر(یا شب آخر)ماه رمضان امام(ع)همه بردگانشان را جمع می کرد و خود در وسط می ایستاد، دفتر را می آورد، رو می کرد به آنها و می فرمود:فلانی یادت هست در فلان وقت چنین جرمی را مرتکب شدی؟می گفت:بله، [و به هر کدام خطاهایشان را متذکر می شد و]بعد می فرمود: «خدایا اینها که زیر دست من بودند، نسبت به من بدی کردند و من که بنده تو هستم از همه اینها گذشتم.خدایا من بنده تو هستم و در درگاه تو مقصرم.خدایا از این بنده مقصر خودت بگذر» و همه آنها را در راه خدا آزاد می کرد.این است که اصل اول در اسلام «گذشت » است.

بله، اسلام در مسائل اجتماعی نمی گذرد، چون این گذشت، مربوط به شخص نیست، مربوط به فرد نیست، مربوط به اجتماع است.مثلا یک کسی دزدی کرده است.مجازات دزد ست بریدن است.صاحب مال نمی تواند بگوید من گذشتم.تو بگذری، اجتماع نمی گذرد، حق تو نیست، حق اجتماع است.

در حدیث است که روزی امیر المؤمنین علی(ع)-طبق عادتی که در ایام خلافت داشت که خود تنها می رفت و حتی در جاهای خلوت می رفت و شخصا اوضاع و احوال را تفتیش می کرددر یکی از کوچه باغهای کوفه راه می رفت، یکوقت فریادی شنید: الغوث!الغوث! به فریادم برسید!به فریادم برسید!معلوم بود جنگ و دعوایی است.به سرعت به طرف صدا دوید.دو نفر با هم زد و خورد می کردند.یکی دیگری را می زد.تا امام رسید دعوای اینها تمام شد (شاید هم امام علیه السلام آنها را صلح داد).معلوم شد آن دو نفر با هم رفیق هستند.وقتی امام خواست ضارب را جلب کند و ببرد، مضروب گفت من از او گذشتم.امام فرمود:بسیار خوب تو گذشتی، این حق خصوصی خودت است، از حق خودت گذشتی، اما یک حقی هم سلطان دارد، یعنی یک حقی هم حکومت دارد و یک مجازاتی هم حکومت باید بکند، این را دیگر تو نمی توانی بگذری [زیرا]به تو مربوط نیست.

از حق عمومی نمی توان گذشت، بر خلاف حق خصوصی

غرضم این است که از حق عمومی نمی توان گذشت و در موارد حق عمومی، اسلام هم نمی گذرد اما در حقوق خصوصی [می توان گذشت.]اینکه یک کسی که به یک فرد مجرم و گنهکار کمک می کرده بخواهد کمک خود را قطع کند این یک مساله خصوصی است، ولی تو به اندازه خودت عفو کن و ترتیب اثر نده.این است که قرآن باز دستور به عفو و گذشت می دهد و می خواهد تا حد امکان از راه محبت و نیکی جبران کند.حال به آیه بعد می پردازیم.

من خیال نمی کنم در قرآن به اندازه ای که روی موضوع تهمت -مخصوصا تهمت زدن به زنان-تاکید شده، درباره موضوع دیگری تاکید شده باشد: «ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فی الدنیا و الاخرة و لهم عذاب عظیم » آنان که به زنان عفیف غافل تهمت می زنند(زن غافل یعنی بی خبر از همه جا که در خانه خود نشسته)، در دنیا و آخرت مشمول لعنت الهی هستند و برای اینها عذاب بزرگی است «یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون » آن روزی که زبانها و دستها و پاهای آنان علیه ایشان به اعمالی که مرتکب شده اند شهادت می دهند.

عالم آخرت زنده است

این یک منطقی است در قرآن که جایش اینجا نیست که درباره آن[به تفصیل]صحبت کنم. قرآن در کمال صراحت می گوید:عالم آخرت، زنده است، همه چیز عالم آخرت زنده است و در آن دنیا هر چیزی و هر عضوی بر هر عملی که مرتکب شده است، گواهی می دهد:دست گواهی می دهد من چه کردم، پا گواهی می دهد من چه کردم، چشم و گوش هر یک گواهی می دهند من چه کردم، پوست بدن-که حدیث است که کنایه از عورت است-گواهی می دهد من چه کردم، به زبان مهر می زنند:ای زبان!تو ساکت باش، بگذار خود اعضا و جوارح حرف بزنند، زبان هم[فقط]به گناهانی که خودش مرتکب شده است گواهی می دهد.قرآن می فرماید:در روزی که زبانهای این افراد(چون گناه اینها گناه زبان بوده)و دستها و پاهایشان علیه ایشان به همان اعمالی که مرتکب شدند گواهی می دهند «یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق » چنین روزی که خدا آن جزای حقی را که باید به اینها برسد، به طور کامل به آنان می دهد.

اگر زنی-العیاذ بالله-فاسد و دامن آلوده از آب دربیاید شرافت مرد لکه دار می شود ولی خودتان می دانید که اگر مردی آلوده شود، به شرافت زن آنقدرها صدمه نمی زند، بلکه[اصلا]صدمه نمی زند.این خود یک رمز روانی خاصی دارد.من در یک سلسله مقالاتی که چند سال پیش در یکی از مجلات زنانه راجع به حقوق زن-علیه مطالب خود آن مجله-نوشتم راز این مطلب را بیان کردم، و بسیاری از دستورهای اسلام بر اساس همین مطلب است.اگر زنی آلوده شد، مرد دیگر نمی تواند ادعای شرافت کند، ولی چقدر زنان پاکی هستند که شوهرشان آلوده هستند، هیچوقت مردم آن زن را آلوده حساب نمی کنند، می گویند شوهرش آلوده است به او چه کار؟شوهرش کثیف است به او چه کار؟این یک مطلب.

مطلب دوم این است که زن در جهات عفتی، ناموس مرد است، ولی در جهات شخصی و فردی اش به مرد ارتباط ندارد، یعنی اگر زنی-العیاذ بالله-در مسائل عفت آلوده باشد دامن مرد آلوده می شود، ولی اگر در زنی نقصی باشد، این، نقص مرد نیست.مثلا اگر زنی مؤمن نباشد و در باطن کافر یا منافق باشد، این به مرد ارتباطی ندارد و لهذا قرآن هم به زن نوح و زن لوط مثل ذکر می کند.

هر دوی اینها پیغمبر بودند در حالی که زنهای اینها مؤمنه نبودند و وابسته به مخالفین ایشان از نظر فکر و عقیده بودند.اینجا قرآن می گوید: «خبیثات مال خبیثین است » زنهای ناپاک مال مردان ناپاک است و زنان پاک مال مردان پاک است، و این ناظر به پاکی ناموسی است:مرد ناپاک غیرت را از دست می دهد و زن ناپاک را می پذیرد و ناراحت نیست که زنش ناپاک باشد، ولی مرد پاک امکان ندارد که زن ناپاک را بپذیرد.این است که طبعا یک نوع انتخاب صورت می گیرد:پاکها سراغ پاکها می روند و ناپاکها سراغ ناپاکها.این امر قانون شرعی و بیان حکم شرعی نیست، بلکه قرآن یک قانون طبیعی را بیان می کند:طبعا اینطور است که پاکها سراغ پاکها می روند و ناپاکها سراغ ناپاکها.شما ببینید جوانان پاک دنبال دخترهایی می روند که این دخترها پاک باشند، و دخترهای پاک هم شوهر پاک را می پسندند، اما یک جوان آلوده و کثیف هیچ اهمیت نمی دهد که با یک دختری ازدواج کند که دهها جوان دیگر-به اصطلاح خودشان-او را «تجربه » کرده اند.روح کثیف یک مرد کثیف، یک زن کثیف را می پسندد و روح کثیف یک زن کثیف، یک مرد کثیف را می پسندد، ولی روح پاک یک مرد پاک، زن پاک را برای خود انتخاب می کند و روح پاک یک زن پاک، مرد پاک را انتخاب می کند...

شما درباره پیغمبر و ناموس پیغمبر دارید چه حرفی می زنید؟!محال و ممتنع است که چنین ناپاکیهایی در خاندان یک پیغمبر راه پیدا کند.کفر ممکن است در خاندان یک پیغمبر راه پیدا کند یا پسر یک پیغمبر کافر بشود، ولی فسق محال است.

و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین.

پی نوشت ها:

1- حجرات / 12

2- [خواننده محترم توجه دارد که سخنرانی در زمان رژیم فاسد پهلوی ایراد شده است.]

3- [به معنی طرحریزی].

4- آیات قرآن اساسا اینطور نازل شده که گاهی یک معنی، دو معنی، سه معنی درست - و بیشتر - در آن واحد از آن استنباط می شود.

5- شنیدم در اردکان یزد به همین اصطلاح صحبت می کنند، وقتی می گویند: «فلانکس از فضلاست » یعنی از ثروتمندان است.

6- جمعه/10.

7- بقره/194.

8- [سخنرانی در سالهای جنگ ویتنام ایراد شده است.]

9- نهج البلاغه، خطبه 106.

10- [افتادگی از نوار است.]

11- فصلت/34.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان