ماهان شبکه ایرانیان

روایت دردهای زینب (س) - سوختن خیمه‌ها

عمر سعد مغرورانه به سوی خیمه‌ها آمده و اهل حرم را مورد خطاب قرار می‌دهد: «ای اهل بیت حسین! از خیمه بیرون آیید

روایت دردهای زینب (س) - سوختن خیمه‌ها

عمر سعد مغرورانه به سوی خیمه‌ها آمده و اهل حرم را مورد خطاب قرار می‌دهد: «ای اهل بیت حسین! از خیمه بیرون آیید.»
زینب در مقابل صدای عمر سعد پاسخ داد: «عمر سعد! دست از ما بردار.» عمر سعد مجدداً ندا می‌دهد: «اهل بیت رسول خدا برون آیید تا شما را به اسارت راهی سازم.»
زینب در جواب او می‌فرماید: «ای عمر سعد! از خدا بترس و این قدر به ما ستم و ظلم روا مدار.»
عمر سعد صحنه را به نفع خویش دیده و بانگ برمی‌آورد: «چاره‌ای جز اسارت ندارید.»
دختر علی وقتی این سخن را می‌شنود، می‌گوید، «ما به اختیار خود از خیمه‌ها بیرون نمی‌آییم.»
عمر سعد، کینه‌ها در برابرش ظاهر شده و برای تصاحب ملک ری دستور می‌دهد تا خیمه‌های اهل بیت را آتش بزنند.


شعله‌های آتش، بر پیکر لرزان خیمه‌ها بوسه می‌زند. زینب به خدمت سید الساجدین امام علی بن الحسین (ع) رسیده و عرضه می‌دارد: «ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان! خیمه‌های اهل حرم را آتش زده‌اند. ما چه کنیم؟»
امام سجاد می‌فرماید: «از خیمه‌‌ها بیرون روید و به سوی بیابان ها فرار کنید.»
به فرمان امام، تمام زنان و کودکان درحالی که گریه و فریاد می‌نمایند، سر به بیابان ها می‌نهند؛ ولی عقیلة بنی‌هاشم درکنار بستر امام سجاد (ع) ایستاده و خیره خیره به شعله‌های آتش می‌نگرد و گاهی نیز به امام می‌نگرد که در اثر بیماری، قادر به حرکت نمی‌باشد.

در بیرون خیمه، لشکر مشاهده می‌کنند زنی هر لحظه از خیمه بیرون می‌آید و دست های خویش را بر سرش نهاده و می‌نشیند و بر می‌خیزد. در مقابل این سؤال که چه شده است که چنین آشفته حال هستید؟ با اشک و آه می‌فرماید: «در میان خیام آتش گرفته. مریضی دارم که قادر به حرکت نمی‌باشد او حجت بالغة خداست».
از لشکر عمر سعد سربازی می‌گوید: «بانوی بلند قامتی را در کنار خیمه‌ای دیدم. در حالی که آتش در اطراف آن خیمه شعله می‌کشید. آن بانو گاهی به طرف راست و گاهی به طرف چپ و گاهی به آسمان نگاه می‌کرد و دست هایش را بر اثر شدت ناراحتی به هم می‌زد. گاهی وارد آن خیمه می‌شد و بیرون می‌آمد. با سرعت به نزد آن بانوی مضطرب که هر لحظه به دنبال امیدی می‌گشت، آمدم و گفتم: ای بانو! مگر شعلة آتش را نمی‌بینی؟ چرا مانند سایر بانوان فرار نمی‌کنی؟ صدای حزین او برآمد که: درمیان خیمه بیماری دارم که قدرت نشستن و برخاستن ندارد. چگونه او را تنها بگدارم و بروم، با اینکه آتش از هر سو به طرف او شعله می‌کشد؟
 


منبع : سایت عاشورا
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان