اسراء به قصد مدینه از شام بیرون میآیند.
حضرت زینب از دروازة شام که میخواهد بیرون رود، سرش را از محمل خود بیرون آورده و خطاب به مردم شام میگوید: «ای مردم! اگر ما را خارجی خواندید، و اگر ما را در خرابه جای دادید، ما رفتیم. اما جان شما و جان امانتی که در خرابه شام نهادهایم. هر وقت توانستید بر سر مزار او بروید و شمعی روشن نمایید و آبی بر مزار او بپاشید. او امانت برادرم حسین (ع) است.»
نماز شب
کاروان اسراء به دروازه شام میرسد و مشغول استراحت میگردد. امام سجاد (ع) میفرماید: «عمهام را دیدم که نماز شب خود را نشسته میخواند. وقتی از او سؤال کردم، فرمود: «خواستم سرپا نماز بخوانم، دیدم پاهایم توان ایستادن را ندارد. چون امروز سهمیة نان خودم را به اطفال دادم؛ تا بلکه سیر شوند و لذا خودم دچار ضعف و کاستی شدهام و نمیتوانم ایستاده نماز شب را به جا آورم.
منبع : سایت عاشورا