در شماره پیشین، «حدیث»، «اثر»، «سنّت» و «خبر» را از نگاه فرهنگ نویسان و عالمان حدیث، بررسی کردیم. اینک، در بررسی چگونگی تدوین حدیث و نشر آن، سخن را با چگونگی کتابت آن در عصر رسول الله(ص)، ادامه می دهیم.
کتابت حدیث
حدیث و سنّت پیامبر، چگونه به دست نسلهای واپسین رسیده است؟ و پیامبر در ثبت و ضبط این مجموعه چه موضعی داشته است؟ در آن روزگاران و در حیات پربرکت رسول اللّه(ص)، صحابیان با این گنجینه گرانقدر چگونه برخورد می کردند؟ … اینها و جز اینها، پرسشهایی است که درباره بخشی از تاریخ حدیث و نشر و تدوین آن مطرح است. اینک بنگریم به این سؤالها چگونه پاسخ داده شده است.
عالمان و محدّثان عامّه بر این باورند که حدیث تا پایان قرن اوّل هجری، تدوین نشده است. برخی نیز فراتر از آن را پنداشته اند. سیوطی می گوید:
«تدوین حدیث، به سال 100هجری و به امر عمربن عبدالعزیز آغازشد».1
کسان دیگر نیز این سخن را گفته اند و آغاز تدوین را به او نسبت داده اند؛ امّا در اینکه عمربن عبدالعزیز چگونه تدوین حدیث را آغاز کرد و آن را به چه کسی و یا کسانی وانهاد، همداستان نیستند. سیوطی و برخی دیگر گفته اند که وی آن را به صورت اعلام عمومی به همگان رساند2؛ امّا در برخی گزارشها آمده است که او به عالمان مدینه نوشت که احادیث پیامبر را بنویسند و از تباهی و نابودی آنها جلوگیری کنند.3
بخاری نقل کرده است که عمربن عبدالعزیز نامه ای به أبوبکربن حزم4 نگاشت، و وی را بدین کار گماشت و بدو تأکید کرد تا علم را بگستراند، و مجالسی برای تعلیم آن به پا دارد و در مساجد، تعلیم احادیث را به مذاکره بگذارد، و وی بر این کار همّت گمارد و احادیث را در کتابی جمع کرد.5
در برخی از نصوص تاریخی آمده است که وی این کار را به «کثیربن مرّة»6 وانهاد و در برخی دیگر آمده است که او محمدبن شهاب زهری را به تدوین حدیث گمارد7 و نگاشته های زهری را به اقالیم اسلامی گسیل داشت. زهری این مطلب را می گفت و بدان می بالید که حدیث را پیشتر از او کسی تدوین نکرده است.8
عالمان و محدّثان عامه بر پیشآهنگی زهری در تدوین حدیث تأکید کرده اند، و این مطلب در میان آثار آنان از شهرت بسیاری برخوردار است.9
عمربن عبدالعزیز به سال 101هجری درگذشته است؛ از این روی، بر فرض اینکه وی فرمان تدوین حدیث را در آخرین سال زندگی اش صادر کرده باشد، سال 101هجری، بر پندار کسانی که بر این باورند، آغاز تدوین حدیث خواهد بود. امّا برخی دیگر از گزارشها نشانگر این هستند که وی، فرمان تدوین را ابلاغ کرد، امّا بر اجرایش توفیق نیافت. بدین سان، کسانی آغاز تدوین حدیث را به دورتر از این تاریخ رسانده اند. برخی آغاز تدوین حدیث را به امر هشام بن عبدالملک و به همت محمّدبن شهاب زهری به سال 124هجری رسانده اند؛ اگرچه از تاریخهای 104، 105، 110، 121 و… نیز یاد شده است.10
اکنون باید اندکی از سر تأمّل به این پاسخها نگریست که آیا به واقع چنین بوده است؟ آیا اسلام دین فرهنگ و تمدن و پیامبر مبلّغ علم و فرهنگ، بر این امر تأکید نکردند، و بدان حساسیت نورزیدند؟
آیا یک قرن ننگاشتن و ضبط و ثبت نکردن و جلوگیری نمودن از هرگونه ثبت و تدوین، حرکتی در جهت تباهی و ضایع شدن حدیث و بخش عظیمی از میراث فرهنگی نبود؟
برخی مستشرقان و کسانی از نویسندگانی که از آبشخور آنان بهره می گیرند، با تأکید بر این دیدگاه (عدم تدوین حدیث در قرن اوّل) و مسایل دیگر، یکسر به انکار و نفی حدیث و سنّت پرداخته اند. اکنون باید ببینیم واقعیت چیست؟
کتابت و فرهنگ
بی گمان، کتابت، در گسترش دانش و جاودانه سازی ابعاد فرهنگ، نقش شگرفی دارد. نگارش و ثبت و ضبط، هماره نشانه والایی و بالایی تمدّنها بوده و از مظاهر گران ارج تمدن و دانش به شمار می رفته است.
کتابت، هماره مهمترین وسیله ثبت افکار، آگاهیها و انتقال معارف و اخبار بوده است.11
دکتر نورالدین عتر می نویسد:
کتابت، یکی از مهمترین وسایل حفظ معلومات و انتقال آن به نسلها بوده است. یکی از عوامل مهم حفظ حدیث نیز با همه گفتگوهایی که در چگونگی آن هست کتابت بوده است.12
محقّقی دیگر نوشته است:
خط و نگارش، یکی از نمودهای تمدّن و نشانه ای از آثار اجتماع و فرهنگ است؛ این است که هماره امّتهای متمدّن و فرهنگ دوست، بدان همّت می ورزیده اند.13
و به تعبیر پژوهشگری دیگر:
بی گمان، کتابت، اگر نگوییم مهمترین عامل، قطعا از مهمترین عوامل حفظ و حراست از حدیث بوده است.14
نگاهی گذرا به تمدّنهای گونه گون، نشانگر آن است که جامعه های متمدّن، به کتابت و نگارش ارج می نهادند و انسان هماره آن را وسیله ای برای گسترش و انتقال فرهنگها و ثبت و ضبط حوادث تلقّی کرده و از آن بهره جسته است. قرآن کریم و سنّت قویم نبوی، این عرف عقلا و شیوه پسندیده انسانها را ارج نهاده و بر آن تأکید ورزیده است.15
قرآن و کتابت
گفتیم قرآن، این پیام الهی که در جهت هدایت انسان و برکشیدن او به قلّه کمال است، با «تعلیم» و «قرائت» و «قلم» آغازشد و بدین سان جایگاه بلند دانش و اهمیّت کتابت در این مکتب با اوّلین بخش پیام بلند رسول اللّه(ص) اعلام گردید.
خداوند بزرگ در جهت عظمت بخشیدن به «قلم»، بدان سوگند یاد می کند16، و آن را نعمتی بزرگ شمرده، خود را بدان می شناساند و می فرماید:
إقرأ باسم ربّک الذی خلق، … إقرأ وربّک الأکرم الذی علّم بالقلم.17
خطیب بغدادی می گوید:
خداوند مؤمنان را به کتابت فرمان داده و آنان را به این مهم مؤدّب ساخته و فرموده است: ولأتسأموا أن تکتبوه صغیرا أو کبیرا الی أجله، ذلکم أقسط عنداللّه وأقوم للشّهادة وأدنی ألاّ ترتابوا.18
و از نوشتن مدّت دین خود، چه کوچک و چه بزرگ ملول مشوید؛ این روش نزد خدا عادلانه تر است و شهادت را استواردارنده تر و شک و تردید را زایل کننده تر.
افزون بر اینها، وجود الفاظ گونه گون در قرآن کریم از ماده «کتب» به مفهوم کتابت در 57مورد و واژه کتاب در 262مورد و «الأقلام» در برخی موارد، نشانگر این جایگاه بلند و مرتبت عظیم است.19
خطیب بغدادی پس از آنکه آیه «دین» را آورده و از آن، تأکید قرآن بر کتابت را بهره می گیرد (که پیشتر آوردیم)، می نویسد:
وقتی خداوند بر کتابت «دین» در جهت حفظ و حراست آن، و جلوگیری از هرگونه تردید در آن، امر می کند، باید بر حفظ و حراست علم و حدیث و حقایق دینی برای جلوگیری از تردیدها و شک و شبهه که حفظ و حراستش دشوارتر است تأکید کند.20
سخن ارجمند یکی از محقّقان عرب را بیاوریم که نوشته است:
قرآن کریم نه تنها در تاریخ عقیده ها و باورها راه درخشانی گشود، بلکه در تاریخ معارف بشری نیز با گرامیداشت عالمان و ارج گذاشتن به اندیشه وران، و با سوگند به نگاشته ها و قلم و نبشتارها که برترین ارجگذاری است چنین کرد. قرآن، اوّلین کتاب عربی است که به گونه ای دقیق و پیراسته، شکل کتابی کامل به خود گرفت.21
بدین سان، قرآن کریم اوّلین راهنمای مسلمانان در ثبت و ضبط و کتابت بوده است. آغازین تشویقها و ترغیبها از قرآن سرچشمه گرفته است و قرآن کریم بر شیوه پسندیده انسانی، و عرف قطعی عقلا، در کتابت و ثبت و ضبط علم و آگاهیها تأکید ورزیده است.
کتابت و سنّت
پیامبر اکرم(ص)، مبلّغ و مبیّن قرآن کتاب علم و قلم و بیان که فلسفه وجودی مکتبش را گسترش آگاهی و نشر دانش معرفی می کند و می فرماید: «بالتعلیم ارسلت»22، و بدین سان نشان می دهد که زدایش جهل و گستراندن دانش و آگاهاندن انسان، سرلوحه دعوتش است، آیا می تواند نسبت به این عامل مهم (کتابت) در گسترش فرهنگ و توسعه علم غفلت ورزد و اصحاب و معتقدان مکتبش را بدان فرانخواند؟ عبداللّه بن عمرو می گوید:
پیامبر(ص) فرمود: دانش را به مهار کشید.
گفتم: چگونه؟
فرمود: با نگاشتن و ثبت و ضبط کردن.23
محدّثان آورده اند که مردی از انصار در محضر رسول اللّه(ص) می نشست، و سخنان آن بزرگوار را می شنید و به وجد می آمد و خوش می داشت، امّا نمی توانست حفظ کند. به پیامبر شکایت برد و گفت، کلام شما را می شنوم، امّا نمی توانم حفظ کنم؛ پیامبر فرمود:
حفظ را با دست راست یاری کن24 [یعنی آنچه می شنوی بنویس]
رسول اللّه(ص) با فرمان عامّی در جهت تبیین وظایف پدران، بر همین امر تأکید ورزیده و فرموده است:
حقّ الولد علی الوالد أن یحسّن إسمه ویزوّجه إذا أدرک ویعلّمه الکتاب.25
حقّ فرزند بر پدر است که نامی نیکو بر او نهد و در زمان مناسب او را زن دهد و کتابت را بدو بیاموزد.
پیامبر اکرم(ص) آنقدر بر این حقیقت فرهنگی تأکید می ورزید که فدای اسیران جنگی را تعلیم بی سوادان قرارداد. این نکته را بسیاری از مورّخان آورده اند. ابن سعد می نویسد:
فدای اسیران بدر، چهارهزار درهم و کمتر از این بود و آنکه چیزی نداشت، باید به فرزندان انصار کتابت می آموخت.26
ماوردی می نویسد:
فدای اسیران بدر، چهارهزار درهم بود و نیز تعلیم خط و کتابت به بی سوادان.27
بر پایه این تعلیمات است که عالمان و بزرگان، کتابت را مهمترین آموزه مکتب و برترین عامل حراست علوم شرعی انگاشته اند و بدان تأکید ورزیده اند. علاّمه حسین بن عبدالصمد حارثی همدانی می نویسد:
خط از بزرگترین امور مهم دینی و دنیوی است که بسیاری از امور دینی و علمی بر آن استوار است.28
فقیه بزرگ، زین الدین بن علی «شهید ثانی» در اثر ارجمند خویش (منیةالمرید) آورده است:
کتابت از مهمترین مطالب دینی و بزرگترین وسیله حفظ کتاب و سنّت و علوم شرعی و عقلی است. کتابت به لحاظ حکم شرعی، بر اساس علم مکتوب تقسیم می شود؛ بدین سان که اگر دانشی که نگاشته می شود وجوب عینی داشته باشد، کتابت آن نیز واجب عینی خواهد بود؛ چون حفظ و حراست از آن متوقف بر کتابت است؛ و اگر واجب کفایی باشد، نگاشتن و کتابت آن نیز کفایی خواهد بود.29
چنین بوده است که مسلمانان، کاتبان دانش و نگارندگان معارف را بزرگ می داشتند، و دانایان و آگاهان را بر پایه این تعالیم ارج می گذاردند؛ و با این تأکیدها و تنبّه ها و آموزه ها بود که قرآن کریم و آیات آن، پیوسته نگاشته می شد و در ثبت و ضبط آن، هرگز دریغ روا نمی داشتند.
اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که اگر نگارش و نوشتن و خط، مظهر تمدّنها بوده، و انسانهای فرهیخته هماره از آن در جایگاه بزرگترین عامل انتقال فرهنگ و دانش بهره گرفته اند و خداوند به «قلم» سوگند یاد کرده و کتابت را بزرگ شمرده، و پیامبر بدان فرمان داده است و قرآن بر پایه این تأکیدها و ترغیب ها پیوسته نگاشته شده است، آیا پذیرفتنی است که پیامبر از ثبت و ضبط آثار رسالت نهی کرده باشد؟ یا از کنار آن بی تفاوت گذشته باشد؟
به دیگر سخن، وقت آن است که لختی بر سر چگونگی تدوین حدیث و آنچه بر آن رفته است تأمل کنیم، و در پرتو اسناد تاریخی بنگریم واقعیت چیست.
تدوین حدیث
آنچه هیچ شبهه و تردیدی را برنمی تابد، وجود نصوص فراوان و احادیث بسیاری است که نشان می دهد پیامبر(ص) به نگارش حدیث و ثبت و ضبط گفتار خود فرمان می داده است، و بدان اهتمام می ورزیده است. پیامبر اکرم گاه مستقیما به کتابت حدیث امر کرده است و گاه چون از نگاشتن استفسار کرده اند، پاسخ مثبت داده است و گاه کاتبان و نگارندگان را ستوده و دیگرگاه در کلام او از ابزار و ادوات نگارش، به تعظیم و تکریم سخن رفته است.
علی(ع) می گوید پیامبر فرمود:
اکتبوا هذا العلم.30
این دانش را بنویسید.
پس از فتح مکّه، پیامبر(ص) در میان مردم به پاخاست و خطبه ای ایراد کرد. ابوشاه مردی از یمن برخاست و گفت: یا رسول اللّه، این خطبه را برای من بنویسید. پیامبر(ص) فرمود:
اکتبوا لأبی شاه.31
برای ابوشاه بنویسید.
این حدیث را بزرگان محدّثان اهل سنّت نقل کرده و بر صحّت و استواری آن گواهی داده اند؛ عبداللّه بن حنبل می گوید:
در کتابت حدیث، صحیح تر و استوارتر از این حدیث، روایت نشده است.32
و ابن صلاح نوشته است:
از احادیث صحاح که بر جواز کتابت دلالت می کند، حدیث ابوشاه یمنی است.33
از پیامبر اکرم(ص) به طرق مختلف نقل شده است که:
قیّدوا العلم بالکتاب.34
دانش را با نگاشتن، مهار و حراست کنید.
عبداللّه بن عمرو می گوید:
به پیامبر(ص) گفتیم:
چیزهایی از شما می شنویم که نمی توانیم حفظ کنیم؛ آیا آنها را بنویسیم؟
پیامبر فرمود:
بلی؛ اکتبوها.
بلی، آنها را بنویسید.35
همو می گوید:
من هرآنچه از پیامبر می شنیدم می نوشتم و با این کار، می خواستم از تباهی آنها جلوگیری کنم. قریش مرا از این کار بازداشتند و گفتند: «هرآنچه از پیامبر می شنوی می نویسی، و حال آنکه پیامبر بشری است که در حال خشنودی و ناخشنودی سخن می گوید؟». من از نوشتن بازایستادم، و سخن قریشیان را به پیامبر بازگفتم. پیامبر فرمود:
اکتب، فوالذی نفسی بیده ما خرج منه الاّ حق.
بنویس به خداوند سوگند از این (اشاره به دهان مبارک)، جز حق خارج نخواهد شد.36
رافع بن خدیج می گوید:
ما در حال گفتگو بودیم که پیامبر بر ما گذشت و فرمود: «درباره چه چیز گفتگو می کنید؟». گفتیم: آنچه از شما شنیده ایم. فرمود: «گفتگو کنید و بدانید که آنکه بر من دروغ بندد، جایگاهش آتش خواهد بود». پیامبر رفت، و گروهی که گفتگو می کردند، ساکت شدند. پیامبر بازگشت و از سکوتشان سؤال کرد. گفتند، به خاطر سخنی است که از شما شنیدیم [آنکه بر من دروغ بندد …]. پیامبر فرمود:
انّی لم ارد ذلک؛ انما اردت من تعمّد ذلک.
من آنچه را شما پنداشته اید، مراد نکرده ام؛ مرادم کسی بود که به عمد بر من دروغ بندد.
پس ما به گفتگو ادامه دادیم.37
پیامبر از کتابت و سودمندی آن در دنیا و آخرت یاد می کرد و بدان امر می فرمود:
اکتبوا هذا العلم، فانکم تنتفقون به امّا فی دنیاکم او فی آخرتکم وانّ العلم لایضیع صاحبه.
این دانش را [حدیث را] بنویسید که در دنیا و آخرت از آن بهره خواهید برد. دانش هرگز صاحبش را تباه نمی کند.38
بر این گفتار پیامبر باید اقدام آن بزرگوار را در نویساندن نامه ها، معاهده ها و قراردادها و نیز اقوال و احادیثش را که املا فرموده است، افزود.39.پیامبر اکرم(ص) علی(ع) را مخاطب قرارداده فرمود:
یاعلی، اکتب ما أملی علیک. (قلت یا رسول اللّه، أتخاف علیّ النسیان؟ قال: لا) وقد دعوت اللّه أن یجعلک حافظا ولکن لشرکائک الائمة من ولدک …
یا علی آنچه املا می کنم بنویس. (گفتم: یا رسول اللّه، می ترسی آنچه می گویی فراموش کنم؟ فرمودند:) من خداوند را خوانده ام که تو را «حافظ» قراردهد و فراموشی را بر تو چیره نگرداند؛ اما برای انبازها و پیشوایان از فرزندانت …40
و بدین سان سنّت «فعلی» رسول الله(ص) نیز بر لزوم نوشتن و ثبت و ضبط استوار است که نمونه های آن را پس از این خواهیم آورد.
بسیاری از صحابیان در پیش دید رسول اللّه(ص) بر ضبط و ثبت احادیث همت می گماشتند و پیامبر به تشویق و ترغیب آنان می پرداخت و یا دست کم از این کار بازشان نمی داشت و بدین سان عمل آنان را «تقریر» می فرمود41؛ دکتر نورالدین عتر می گوید:
احادیث بسیاری در حدّ تواتر نشانگر آن است که گروهی از صحابیان، حدیث را در عهد رسول اللّه می نوشتند.42
عبداللّه بن عمر می گوید:
در محضر پیامبر، کسانی از صحابیان که من خردسالترین آنها بودم بودند، که پیامبر فرمود:
من کذب علیّ متعمّدا فلیتبوّء مقعده من النار.
آن کس که بر من دروغ بندد جایگاهش آتش خواهد بود.
چون از محضر پیامبر بیرون آمدیم، بدانها گفتم، با آنچه شنیدید چگونه از پیامبر حدیث نقل می کنید؟ آنان خندیدند و گفتند: هرآنچه می شنویم، در نوشته ای ثبت می کنیم و نقل می کنیم.43
بدین سان، سنّت «قولی» و «تقریری» رسول اللّه(ص)، دلیلی روشن بر کتابت است. اکنون افزون بر امر پیامبر(ص) به کسانی درباره کتابت، و آموختن و آموزاندن خط، و ثبت و نگارش حدیث و اخبار و حوادث و احکام شرعی و قضاوتها و داوریها، و املای احادیث و اقوال به برخی از صحابیان، از برخی آثار مدوّن باید یادکنیم که به املای رسول اللّه(ص) نگاشته و تدوین شده است، که درواقع چنانکه گفتیم نشانگر سنت «فعلی» آن بزرگوار است:
1) صحیفةالنّبی(ص):
از این مجموعه که رسول اللّه(ص) آن را املا کرده و علی(ع) نگاشته است، در منابع اهل سنّت با عنوان «صحیفة علی» یاد و به آن بزرگوار نسبت داده شده است. پژوهشگرانی چگونگی آن را به تفصیل آورده اند44 و برخی بر شهرت آن تأکید کرده و نوشته اند:
خبر صحیفة علی مشهور.45
و در چگونگی محتوا و مطالب آن نوشته اند:
وهی صحیفة صغیرة تشتمل علی العقل مقدار الدیات وعلی أحکام فکاک الأسیر.46
مجموعه ای است کوچک حاوی مسائل دیات و احکام آزادی اسیران.
چنانکه گفتیم این مجموعه در منابع عامّه به علی(ع) نسبت داده شده است. گو اینکه ظاهر برخی گزارشهای آن منابع، نشانگر این است که علی(ع) آن را از پیامبر اکرم(ص) گرفته است، و برخی تصریح دارد که علی(ع) آن را از رسول الله(ص) به ارث برده است؛ امّا بیشترین نقلها در منابع یادشده، آن را به علی(ع) منسوب ساخته اند.47
صحیفةالنّبی در منابع شیعی
در منابع روایی شیعی، نصوص و گزارشهایی که درباره آن آمده است، به روشنی نشانگر آن است که این مجموعه، در محضر رسول اللّه(ص) می بوده و در دستگیره شمشیر نگهداری می شده است.
از امام صادق(ع) روایت شده است که:
وجدت فی ذؤابة سیف علی(ع) صحیفة …48
در دستگیره شمشیر علی(ع)، صحیفه ای بود …
و از امام باقر(ع) بدین صورت نقل شده است که:
وجد فی قائم سیف رسول اللّه(ص) صحیفة فیها …49
و ابوایّوب بن عطیّه می گوید از أبوعبداللّه(ع) شنیدم که می گفت:
علی(ع) در دستگیره شمشیر رسول اللّه نوشته ای یافت که در آن …50
آنچه در این منابع از محتوای صحیفه نقل شده است، تقریبا همگون است با آنچه در منابع عامّه آمده است. از این روی، کلام دکتر أبوشهبه درست است که گفته است:
صحیفه در اختیار رسول اللّه(ص) بوده است، که آن را فقط به علی(ع) داد.51
برخی از گزارشها نشانگر آن است که این صحیفه در نزد ابوبکر نیز بوده است.
و ابن حجر در جهت جمع گزارشهای گونه گون درباره صحیفه نوشته است:
جمع بین این احادیث به این است که بگوییم یک صحیفه بوده است و تمام مطالب منقول با این عنوان در آن جمع بوده است و هر راوی، بخشی از آن را که در حفظ داشته نقل کرده است.52
آقای رفعت فوزی از پژوهشیان و محدّثان معاصر عامّه، گزارشهای موجود در منابع عامّه از صحیفه را گرد آورده، تنسیق و ترتیب بخشیده، و با عنوان «صحیفة علی بن ابی طالب علیه السّلام عن رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله وسلّم» منتشر کرده است.
به هرحال، آنچه مهم است و باید بر آن تأکید ورزید این است که این صحیفه و اخبار مرتبط با آن، دلیلی است روشن و قاطع بر کتابت حدیث و معارف و وقوع آن در عصر پیامبر(ص). آقای رفعت فوزی که اخبار پراکنده این مجموعه را گرد آورده و با عنوان یادشده نشر داده است می نویسد:
بخاری یکی از احادیث این مجموعه را در کتاب العلم آورده و به آن، عنوان «باب کتابةالعلم» داده است که دلالت می کند بر جواز نگارش حدیث؛ و نقد و ردّی است بر کسانی که آن را روا نمی دانند؛ و نشان می دهد که حدیث در زمان پیامبر و در منظر آن بزرگوار نگاشته می شده است.53
اکنون باید بیفزاییم که این صحیفه، غیر از کتاب علی(ع) است که پس از این از چگونگی آن سخن خواهیم گفت. محمود ابوریّه، پس از آنکه نقلهای مختلف مرتبط با این صحیفه را گزارش کرده، در آن تردید کرده است؛ از جمله به این دلیل که «این گزارشها حاکی از آن است که در این صحیفه، مسائلی بسیار اندک وجود داشته است و اگر علی(ع) آهنگ نگارش داشت، مطالب بسیاری می نوشت که بر دین و دنیای مؤمنان سودمند بود.».54 سستی این پندار، روشن است. آنچه در این صحیفه آمده است، همه آن چیزی نیست که علی(ع) نوشته است (تا این تشکیک روا باشد). افزون بر این، نقلهای بسیار آن در منابع فریقین، جای هیچ تردیدی باقی نمی گذارد. دیگر اینکه قرائنی نشان می داد که این نگاشته در نزد رسول الله(ص) بوده که به امام(ع) رسیده است و یا نگاشته ای بوده به املای پیامبر و در محضر آن بزرگوار، که به امام(ع) رسیده است.
2) کتاب علی(ع):
یاد این کتاب و چگونگی آن، در منابع بسیاری آمده است و اشتهار آن در میان مسلمانان بسی گسترده است. امام حسن(ع) در مقامی درباره آن فرموده اند:
إنّ العلم فینا ونحن أهله وهو عندنا مجموع کلّه بحذا فیره، وأنّه لایحدث شیء إلی یوم القیامة حتّی أرش الخدش، إلاّ وهو عندنا مکتوب باملاء رسول اللّه(ص) وخطّ علیّ(ع) بیده.55
ائمه(ع) در مناسبتهای بسیاری از آن سخن گفته اند و از چندی و چونی آن گزارش داده اند؛ نگاهی گذرا به روایات امامان(ع)، نشانگر آن است که «کتاب علی» مجموعه ای بوده است بزرگ که از آن با عناوین و اوصاف «فیها علم کثیر»، «صحیفة طولها سبعون ذراعا»، «کتابا مدروجا عظیما» و… یاد شده است و نیز آن بزرگواران تأکید کرده اند که این مجموعه را پیامبر(ص) املا کرده و علی(ع) نگاشته است و به میراث در نزد فرزندان معصوم آن بزرگوار است.56
در منابع عامه نیز از این مجموعه سخن رفته است و چگونگی آن در گزارشهای مختلفی آمده است؛ به مثل آورده اند که:
علی(ع) در آن، احکام بسیاری جمع کرده است.57
یا:
در این صحیفه، امور بسیار و موضوعات فراوان گزارش شده است و…58
از این کتاب، چنانکه گفتیم با ویژگیهایی چون «درشت، بزرگ»، «هفتاد ذراع»، «مانند ران شتر» و… یاد شده است. گزارشهای مختلف از محتوای آن نیز نشانگر آن است که مجموعه ای بوده است عظیم و دارای حقایقی در ابعاد مختلف اسلام و فقه و دین؛ بعید نمی نماید که مراد از «جامعه»59و «صحیفه»60 که گاهی با این اوصاف آمده اند، نیز همین باشد؛ و آنچه با عنوان «امالی رسول الله(ص)» از آن یاد شده است نیز؛ از جمله اینکه ام سلمه(رض) می گوید رسول الله(ص) پوستی خواست؛ علی(ع) آورد. پیامبر(ص) همچنان املا می کرد و علی(ع) می نوشت، تا پشت و روی و گوشه های آن پرشد.61
به هرحال، چنانکه پیشتر آوردیم امامان(ع) بارها از آن سخن گفته اند و چگونگی آن را گزارش کرده اند و گاهی در برابر پرسشهای دیگران و یا مستقیما احکامی از آن نقل کرده اند که در مجموعه های حدیثی و بویژه در کتاب عظیم «وسائل الشیعة» پراکنده است.62
3) کتاب فاطمه(س):
در نزد حضرت زهرا(س) کتابی بوده است از پیامبر اکرم(ص) که عالمان و محدّثان عامّه و خاصّه از آن یاد کرده اند.63
از مجاهد نقل کرده اند که می گفت، ابیّ بن کعب به محضر فاطمه(س) رسید. آن بزرگوار، کتابی نشان داد که از جمله در آن بود:
آنکه به خدا و روز قیامت ایمان دارد، با همسایگان به نیکی رفتار کند.64
ابوالحسن بن بابویه قمی از امام صادق(ع) نقل کرده است که می فرمود:
من به کتاب فاطمه(ع) نگریستم و تمام حاکمان را با نام و نامهای پدرانشان در آن دیدم.65
از این مجموعه، با عنوان «مصحف فاطمة(ع)» نیز یاد شده است66 و به این نکته نیز اشاره رفته است که این مجموعه، به املای حضرت رسول(ص) بوده است. عالمان و محقّقان شیعی به تفصیل از این کتاب و چگونگیهایش سخن گفته اند.67
بر آنچه تا بدین جا آورده ایم باید روایات بسیاری را افزود که پیامبر(ص) امر به ابلاغ سخنانش نموده است و مبهغان احادیثش را ستوده است که رکن رکین این تبلیغ، کتابت و ثبت و ضبط و آنگاه نشر است ؛ بنگرید:
نضراللّه عبدا سمع مقالتی فبلّغها.68
خداوند خرّم بدارد کسی را که سخن مرا بشنود و آن را بگسترد و ابلاغ کند.
و بارهای بار در فرجام سخنش فرموده است:
فلیبلّغ الشاهد الغائب.69
حاضران به غائبان برسانند.
و نیز باید افزود روایات و احادیث فراوانی را که به اهمیت و جایگاه «قلم»، «دوات»، «کاغذ» و عوامل ثبت و نگارش توجه داده و درباره چگونگی آنها سخن رانده است. پژوهشگری، مواردی از این دست را به تفصیل آورده و پس از نقل احادیث، چگونگی استدلال به این مجموعه را در اثبات جواز و وقوع کتابت در عصر پیامبر(ص) چنین تبیین کرده است:
الفاظ کتابت و ابزار آن، مانند کاغذ و قلم، و هر چیزی که بر آن نگاشته می شد، به ملازمه عرفی روشن، بر جواز و نیکویی کتابت دلالت دارد. به این بیان، نقل و گسترش این گفتار از سوی پیامبر، با منع تدوین حدیث در تنافی است؛ چراکه این احادیث به روشنی به ترغیب امّت به کتابت و تشویق آنان به ضبط و ثبت گزارشها دلالت می کند؛ و این همه، پرواضح است که نشانگر ارج و نیکویی نگارش و کتاب اند، از نگاه شارع. بدین سان اگر کتابت نیکوست و نگارش و ثبت حوادث و گزارشها و آگاهیها ارجمند، و آنچه در این جهت به کار می آید مورد تکریم و تعظیم پیامبر(ص)، آیا توان گفت که کتابت حدیث و سنّت رسول اللّه(ص) از این قاعده مستثنی است و مکروه است؟ افزون بر این که بسیاری از این احادیث احادیث ترغیب به کتابت و ستایش قلمداران درباره نگارش حدیث و نگارندگان آن است. و چنین است که بسیاری از قائلان به جواز و وقوع کتابت در عصر پیامبر، بدان استدلال کرده اند.70
اکنون و پیشتر از آنکه در این بخش دامن سخن برچینیم، لازم است به تأکید و اصرار پیامبر(ص) در آخرین لحظات زندگانی پربرکتش برای نوشتن و ثبت و ضبط وصیّتی که امّت پس از وی به گمراهی نیفتند اشاره کنیم. این جمله را بسیاری از پژوهشگران، دلیلی روشن و غیر قابل انکار بر لزوم ثبت و نگارش حدیث دانسته اند. اینک ابتدا متن گزارش را می آوریم و آنگاه داوری پژوهشگران را:
عبداللّه بن مسعود از ابن عباس نقل می کند که گفت، چون پیامبر در آستانه رحلت قرارگرفت و در خانه، کسانی بودند از جمله عمر پیامبر فرمود بیایید برای شما مطلبی بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. عمر گفت: «بر پیامبر درد غلبه کرده است؛ شما قرآن را دارید و قرآن ما را بسنده است». کسانی که در خانه بودند به اختلاف و مخاصمت برخاستند؛ کسانی از آنان گفتند ابزار نگارش بیاورید تا پیامبر(ص) آنچه می خواهد بنویسد که هرگز به گمراهی نیفتید؛ و برخی آنچه را عمر گفت بازگفتند؛ و چون اختلاف و لغو در محضر پیامبر بالاگرفت، پیامبر فرمود: «به پا خیزید و بروید». سعیدبن حبیب نقل می کند که ابن عباس می گفت: «یوم الخمیس و یوم الخمیس» و اشک می ریخت.71
این روایت به گونه های مختلف در مصادر بسیاری آمده است72 و ما اکنون در پی تحلیل محتوای آن نیستیم. آنچه اینک مورد توجه است، تأکید پیامبر بر کتابت حدیث و ثبت و ضبط سخن اوست. از این روی، گونه ای دیگر از نقل را می آوریم و نکاتی را در پانوشت می افزاییم:
ابن عباس می گوید، چون پیامبر(ص) در آستانه رحلت قرارگرفت، و در خانه کسانی بودند از جمله عمربن الخطّاب، پیامبر فرمود: «ابزار نوشتن بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید». عمر سخنی گفت که معنایش این بود که شدّت درد، بر پیامبر غلبه کرده است. آنگاه گفت: قرآن نزد ماست و کتاب الهی ما را بسنده است.
در این نقلها «إنّ الوجع قد غلب علی رسول اللّه …» آمده است. در برخی نقلهای دیگر که از گوینده این کلام فضیح یادی و نامی نیست، آمده است که او گفت: «هجر رسول اللّه»73، و یا «إن رسول اللّه یهجر …».74 این موضعگیری حادّ در مقابل پیامبر، پایه و مایه بسیاری از کژاندیشیها و کجرویهای پس از آن شد که اکنون مجال پرداختن به آن نیست75؛ چراکه ما به این سخن از دیدگاهی دیگر می نگریم و از آن به عنوان حدیثی نشانگر لزوم کتابت حدیث و تأکید پیامبر بر نگارش سود می جوییم. به پندار ما مطلب کاملا روشن است؛ امّا خوب است تصریح برخی از پژوهشیان و محدّثان را نیز در این باره بیاوریم.
ابن حجر عسقلانی می گوید:
این حدیث، دلیل جواز کتابت حدیث است؛ چون پیامبر(ص) به نوشتن چیزی همّت ورزید که امّتش را از گمراهی نجات بخشد؛ و رسول اللّه جز به حق همت نمی ورزد.76
شیخ محمّد محمّد ابوزهو، پس از نقل حادثه و کلام رسول اللّه(ص) می نویسد:
… بدین سان پیامبر(ص) بر نگارش مطلبی که اصحابش را از اختلاف برهاند همّت ورزید و پیامبر جز به حق همت نمی ورزد؛ از این روی، این آهنگ کتابت در آستانه رحلت، فسخ نهی سابق رسول اللّه(ص) از کتابت حدیث است که ابوسعید خدری نقل کرده است.77
دکتر رفعت فوزی نوشته اند:
اگر پیامبر(ص) نگارش و ثبت حدیث را روا نمی دانستند، به نگاشتن این وصیّت فرانمی خواندند.78
دکتر محمد عجاج خطیب نوشته اند:
روشن است که پیامبر(ص) با این درخواست، آهنگ نگارش چیزی جز قرآن را داشته است؛ و نشان می دهد که پیامبر در پی نگارش چیزی بود که «سنّت» نامیده می شود؛ و اینکه پیامبر(ص) به لحاظ شدّت مریضی نتوانست بنویسد79، احادیث نشانگر کتابت را نسخ نمی کند؛ چون پیامبر(ص) به نگاشتن همت ورزید80 [ولی نتوانست].
وی که پیش از این حدیث، احادیث دیگری نیز نقل کرده است، تأکید می کند که ما جواز کتابت در عصر پیامبر را از موارد و مواضع مختلفی از سنّت پیامبر(ص) درمی یابیم؛ آنگاه پس از بحثی سودمند می آورد:
من بر این باور هستم که حدیث ابن عباس (ائتونی بکتاب …) اجازه عمومی و اباحه مطلق نگارش حدیث است.81
به هرحال، روشن است که اراده مصمّم پیامبر(ص) برای نگارش که متأسفانه در غوغاسالاری سیاست بازان به انجام نرسید، بهترین دلیل جواز کتابت است و شگفتا که بسیاری از پژوهشگران بدان استناد نکرده اند. محدّثان بزرگ اهل سنّت چنانکه آورده ایم این حادثه را نقل کرده اند؛ امّا بسیاری در این موارد از آن چشم پوشیده اند؛ چرا؟ گویا برای آنکه اگر بدان استناد کنند، و پرده کنار رود و رازها روشن شود، رسوایی آن دامن بسیاری را خواهد گرفت که نباید چنان شود دکتر یوسف العش که کتاب ارجمند خطیب بغدادی (تقییدالعلم) را تحقیق و چاپ کرده است، پس از گزارش روایاتی که نشانگر جواز تدوین حدیث هستند، نوشته است:
شگفتا که کسی چونان خطیب، از استشهاد به این حادثه در جواز تدوین غفلت کند و حال آنکه گزارش آن در صحیح بخاری آمده است و…82
امّا همچنان که برخی از پژوهشگران اشاره کرده اند:
شگفت انگیزتر، موضع پژوهشگران جدیدی است که در تدوین حدیث قلم زده اند، و پژوهششان بر گسترده نویسی و تحقیق استوار است و تعلیقه یوسف عش نیز در پیش دیدشان بوده است، که چرا بدان استناد نکرده اند، و برخی فقط به اشاره ای در حاشیه بسنده نموده اند؟83
آنچه تا بدین جا آوردیم، اندکی بود از بسیار، که کتابت حدیث در زمان پیامبر(ص) را به روشنی اثبات می کرد. عالمان و محقّقانی نیز به انبوه این اسناد توجه کرده اند، و تأکید پیامبر را بر نگارش حدیث یادآوری کرده و وجود کتابت را نشان داده اند. دکتر نورالدین عتر می نویسد:
از صحابیان، احادیث بسیاری در حدّ تواتر رسیده است که وقوع کتابت حدیث در عصر پیامبر(ص) را اثبات می کند.84
دکتر صبحی صالح می گوید:
لزومی ندارد تدوین حدیث و کوشش برای تدوین حدیث را به دوران خلافت عمربن عبدالعزیز مستند سازیم؛ چراکه کتابها، گزارشها و اسناد تاریخی ما هیچگونه تردیدی را برنمی تابد در اینکه حدیث، در زمان رسول اللّه(ص) کتابت و تدوین می شده است.85
دکتر مصطفی اعظمی پس از بحثی دقیق و دراز دامن در اثبات تدوین حدیث از عصر پیامبر و با اشاره به بحثهای گسترده دیگری گوید:
در پرتو این بررسیها توان گفت که از هر آنکه ناپسندی تدوین حدیث نقل شده است، عکس آن نیز نقل شده است. بدین سان، کتابت حدیث از سوی صحابیان و نقل حدیث از آن [مکتوبات]، روشن و ثابت است.86
دکتر شیخ عبد الغنی می نویسد:
بسیاری از صحابیان، کتابت حدیث را روا می دانستند و مکتوبات خود را نگاه می داشتند و بر نگارش حدیث همت می ورزیدند.87
محقق و محدث پراطلاع و سختکوش مصری احمد محمّد شاکر نوشته است:
سخن استوار و درست آن است که بسیاری از صحابیان، نگارش حدیث را روا می دانستند.88
بدین سان روشن شد که حدیث در زمان پیامبر کتابت می شده است، و پیامبر(ص)، بر نگارش آن تأکید می ورزیده و بر حفظ و حراست از آن تنبّه می داده است. اسناد این حقیقت که برخی از آنها را آوردیم بدانسان انبوه است که هیچ تردیدی را برنمی تابد؛ از این روی، بافته های خاورشناسانی چون گلدزیهر و برخی از متأثران از اندیشه آنان در جهان اسلام (چون رشید رضا) را نباید وقعی نهاد که پنداشته اند احادیث جواز و اباحه کتابت حدیث، مجعولند و ضعیف89؛ و به گفته نورالدین عتر، آنچه اینان پنداشته و در القای آن تلاش کردند، سرکشی های خیالبافانه این حضرات است که کوشیدند به عالمان اسلامی نسبت دهند و اتّهام بی اساسی است که شایسته در نگریستن نیز نیست، تا چه رسد به تلاش در ردّ و نقد آن.90 شیخ محمّد محمّد ابوزهو، به تفصیل، دیدگاههای رشید رضا را آورده و نقد کرده است.91 پس بدون هیچ تردید، سنّت رسول الله(ص) بر ثبت و ضبط حدیث و کتابت آن، امر کرده و بدان تأکید ورزیده است. اکنون نوبت آن رسیده است که با نگاهی گذرا بنگریم نهی ها و جلوگیری هایی که (در قضیّه کتابت حدیث) از رسول اللّه(ص) نقل شده، چگونه است.
روایت منع تدوین حدیث، در ترازوی نقد
آنچه تا بدین جا آوردیم نشانگر آن بوده است که پیامبر(ص) بر کتابت حدیث تأکید ورزیده و بر ثبت و ضبط آن امر کرده است. از سوی دیگر، چنانکه روشن است، حاکمان پس از پیامبر، تدوین حدیث و کتابت سنّت و بلکه نشر آن را ممنوع ساخته و بسیاری را در این باره تهدید و تنبیه کرده اند.
محدّثان و محقّقان کوشیده اند این منع را مستند به روایاتی کنند که نشانگر آن است که رسول اللّه(ص) از کتابت حدیث جلوگیری کرده است. امّا این تلاشها عبث است و نمی تواند چیزی فراتر از توجیه واقعیّت موجود تلقّی شود. شگفتا، نه ابوبکر (که برای اوّلین بار، احادیث نگاشته از رسول اللّه ص را به آتش کشید92 و به دیگران نیز دستور داد که نگاشته های خود را به آتش کشند) و نه عمربن الخطّاب (که دامنه این منع را گستراند و کسانی را که برخلاف حکم وی گام برمی داشتند، «سیاست» کرد)93، هرگز به منع پیامبر و نهی شرعی صادر از رسول اللّه(ص) استناد نکردند.
فقیه جلیل القدر مرحوم شیخ محمدباقر شریف زاده نوشته اند:
عدم استناد أبی بکر در سوزاندن آنچه نوشته بود، و عمر در نهی از کتابت و فرمان ازبین بردن احادیث، دلیلی است بر عدم صحّت روایت و یا روایتهای منع و…94
دکتر امتیاز احمد نوشته است:
معارضان با کتابت حدیث، انگیزه ها و زمینه های شخصی داشتند؛ وگرنه چرا آنان و حتّی عمر که بیشتر از هرکس در این زمینه کوشید، به هیچ حدیث و منع شرعی صادرشده از رسول اللّه(ص) استناد نکردند؟ این، نشانگر آن است که نصّ روشنی در این باره نبوده است.95
آورده اند که عمر، آهنگ نگاشتن حدیث را داشت و در این باره با اصحاب پیامبر(ص) به رایزنی پرداخت. آنان گفتند حدیث را کتابت کنید. او یک ماه در این اندیشه بود، تا اینکه روزی در میان جمع آمد، و منع تدوین حدیث و محو نگاشته ها را اعلام کرد.96 این گونه گزارشها نشان می دهد که حدیث، نگاشته می شده و منعی از نگارش آن نبوده است؛ و پیامبر، جلوی تدوین آن را نگرفته بود؛ وگرنه چرا عمر درباره چگونگی آن به رایزنی می پرداخت؟ این، مهمترین نکته ای است که صدور همه روایات منع را به تردید می افکند و محقّق نمی تواند از کنار آن بی توجه بگذرد.
حدیث و یا احادیث أبی سعید خدری
آنچه از روایات و احادیث در منع تدوین و نگارش حدیث نقل شده است، از اعتباری شایسته برخوردار نیست. در نااستواری این گونه احادیث، بجز حدیث (یا احادیث) منقول از أبی سعید خدری، پژوهشگران اهل سنّت تردید ندارند. بنابراین آنگونه نقلها را وامی نهیم و به نقد و بررسی آنها نمی پردازیم. دکتر مصطفی اعظمی در اثر ارجمند خویش می گوید:
در ناپسندی نگارش و ضبط حدیث، حدیث صحیحی، بجز حدیث أبی سعید خدری وجود ندارد. در چگونگی آن نیز اختلاف است؛ از یکسوی در اینکه «موقوف» است، یا «مرفوع»، و از دیگر سوی در اینکه مراد از آن چیست؟97
دکتر رفعت فوزی نوشته اند:
هیچ حدیثی در این باره، پیراسته از ضعف نیست؛ مگر حدیث أبی سعید خدری …98
اکنون بنگریم این حدیث از چه حدّی از اعتبار برخوردار است. ابتدا متن آن را بیاوریم:
عن أبی سعید الخدری: أنّ النّبی صلّی اللّه علیه وآله وسلّم، قال: «لاتکتبوا عنّی شیئا الاّ القرآن، فمن کتب عنی شیئا غیر القرآن فلیمحه».
ابی سعید می گوید: پیامبر فرمود: «از من جز قرآن چیزی ننویسید؛ اگر کسی بجز قرآن چیزی از من نگاشته است، پاک کند و از بین ببرد».99
این روایت با الفاظ مختلفی نقل شده است و این نقلهای گونه گون، نشانی از عدم دقت در ضبط روایت است.100
سند حدیث:
تنها کسی که این روایت را «مرفوعا» از رسول اللّه(ص) نقل کرده است، «همّام بن یحیی» است.
خطیب بغدادی می گوید:
این حدیث را بدین صورت «مرفوعا» تنها همام از زیدبن اسلم نقل کرده است. برخی نیز بر این باورند که این حدیث، از آن ابی سعید است، بدون اینکه به پیامبر نسبت داده شود.101
پیشتر سخن دکتر مصطفی اعظمی را درباره چگونگی احادیث منع نگارش حدیث آوردیم؛ اینک بخشی از سخن وی را که مرتبط با این حدیث است می آوریم:
تنها حدیث صحیح این موضوع، حدیث أبی سعید خدری است، که در اینکه «موقوف» است یا «مرفوع» اختلاف است.
اختلاف در اینکه حدیث یادشده «موقوف» است (یعنی منسوب به أبی سعید است و نه پیامبر)، و یا «مرفوع» است (یعنی منسوب به رسول اللّه ص است)، پیشینه کهنی دارد. شیخ محمد ابوزهو در ضمن بحث از کتابت حدیث، می گوید:
برخی از عالمان از جمله بخاری بر این باور بوده اند که حدیث أبی سعید، منسوب به اوست (موقوف علیه).102
ابن حجر عسقلانی نیز این مطلب را به برخی از پیشوایان محدّثان نسبت داده، می گوید:
بدین صورت، حدیث ابی سعید خدری، حجیّت نخواهد داشت؛ بویژه اگر آن را با احادیثی بسنجیم که اباحه کتابت و شایستگی نگارش و ضبط را به پیامبراکرم(ص) مستند می سازند.
و بر این نکته تأکید ورزیم که محدّثان در ترجیح دو خبر متعارض، گفته اند: اگر یکی از دو حدیث متعارض، مرفوع بودنش مورد اتّفاق بود، و دیگری «رفع» و «وقف» آن مورد اختلاف، ترجیح متفق علیه بر مختلف فیه قطعی است.103
افزون بر این نکته تأمل برانگیز در سند حدیث که یکسره آن را از حجیّت می افکند، باید گفت بر فرض که به صدور آن باور داشته باشیم، آیا می توان گفت که این حدیث در جهت منع تدوین حدیث است؟ اوّلین تردید این است که ابوسعید، خود در پاسخ کسانی که از او چرای عدم ضبط را خواسته اند، به کلام رسول اللّه(ص) استناد نکرده و بلکه گفته است:
نمی خواهم قرآن و حدیث، در یک صفحه نگاشته شود.104
از این روی، برخی از محدّثان بر این باور بودند که نهی در حدیث أبی سعید خدری، نهی از کتابت حدیث با قرآن در یک صفحه بوده است، برای جلوگیری از امتزاج آن دو به هم و نه جز آن.105
بر این نکته باید افزود که مسلم بن حجّاج قشیری نیشابوری که این حدیث را در صحیح خود نقل کرده است، آن را در بابی آورده که عنوانش چنین است: «باب الثبت فی الحدیث.»106 و بدان، عنوان «باب المنع من کتابة الحدیث» نداده است؛ و روشن است که عناوین بابها بر اساس فهم محدّثان از احادیث، انتخاب می شده است.107
سخن درباره این حدیث و طرق دیگر آن به لحاظ سند و متن فراوان است؛ اکنون باید بگذاریم و بگذریم و با گزارشی از برخی داوریهای پژوهشیان، سخن را به پایان ببریم. دکتر رفعت فوزی نوشته اند:
حدیث دوم که آن را عبدالرحمن بن زید … نقل می کند؛ این حدیث، ضعیف است. یحیی بن معین گفته است فرزندان زیدبن أسلم چیزی نیستند. احمدبن حنبل گفته است ضعیف است و دیگران نیز. از این روی، این حدیث، ضعیف است و بدان نمی شود اعتماد کرد.108
به هرحال، آنچه روشن است و به لحاظ نقد تاریخی اسناد و پژوهش دقیق در گزارشهای برجای مانده هیچ گونه تردیدی را برنمی تابد، این است که حدیث در زمان رسول اللّه(ص) نگاشته می شده است و آن بزرگوار از کتابت و نگارش آن به هیچ روی جلوگیری نکرده اند، و ثبت و ضبط علم را ممنوع ندانسته اند؛ و آنچه در این زمینه به آن حضرت نسبت داده شده است، از حدّاقل شرایط صحت هم برخوردار نیست تا پژوهشگر بدانها استناد کند. امّا اینکه چرا پس از پیامبر، نگارش و تدوین حدیث و بلکه نشر آن، منع شد و حاکمان با تمام توان از ثبت و ضبط احادیث منع کردند و برای این عمل چه توجیه داشته اند (و یا درست بگوییم توجیه آفرینان، چه توجیه هایی تراشیده اند)، سخنی است دیگر که باید در مجالی دیگر گفته آید.109
1. تدریب الراوی: 1/40
2. تدریب الراوی: 1/41؛ الرسالة المستطرفة: 4
3. تقیید العلم: 106
4 . أبوبکربن حزم خزرجی مدنی، امیر مدینه و از قاضیان آن دیار بود. او را به کثرت عبادت و تهجّد ستوده اند. (الجرح والتعدیل: 9/337؛ تهذیب الکمال: 6/158؛ سیر اعلام النبلاء: 5/313؛ تاریخ الاسلام: 5/222)
5 . تقییدالعلم: 105؛ صحیح البخاری: 1/36 (باب کیف یقبض العلم)؛ الطبقات الکبری: 8/480؛ ادب الاملاء والاستملاء: 44؛ ارشاد الساری: 1/6؛ تدوین السنّة الشریفة: 16
6 . کثیربن مرّه حضری از محدثان و فقیهان «حمص» است که گویند هفتاد بدری را در آن دیار ملاقات کرده است. (تاریخ البخاری: 7/208؛ الجرح والتعدیل: 2/157؛ اسدالغابة: 4/233؛ سیر اعلام النبلاء: 4/46)
7 . الطبقات الکبری: 7/447؛ جامع بیان العلم: 1/76
8 . تهذیب التهذیب: 9/449؛ الرسالة المستطرفة: 4
9 . تاریخ التراث العربی: 1 1/221؛ مختصر تاریخ دمشق: 23/234 و نیز بنگرید به: «الامام الزّهری وأثره فی السنّة، حارث سلیمان الضّاری: 295 به بعد».
10 . برخی آورده اند که حدیث تا پس از مرگ حسن بصری (م110ه)، نوشته نشد (الرسالة المستطرفة: 80؛ دلائل التوثیق المبکّر: 235)؛ ذهبی در موردی نوشته است که تدوین حدیث و فقه، به سال 143 آغاز شد (تاریخ الاسلام، «حوادث 141تا160»: 12) و در موردی دیگر، از وی نقل شده است که بر سال 132 تصریح کرده است (تأسیس الشیعة: 279). ابوحاتم رازی می گوید اوّلین کسی که حدیث را تدوین کرده است، ابن جریح (م150ه) است (الجرح والتعدیل: 1/184؛ تاریخ بغداد: 10/400).
و… به هرحال، آنچه همه این دیدگاهها در آن همداستان اند، عدم نگارش حدیث در قرن اوّل هجری است. البته پس از این خواهیم آورد که پژوهشیان معاصر اهل سنّت، به نقد این دیدگاهها پرداخته و این مطلب را که حدیث، تا قرن دوم نگاشته نشد، توجیه کرده اند.
11 . رسم المصحف، دراسة لغویة تاریخیّة: 7
12 . منهج النقد فی علوم الحدیث: 39
13 . الحدیث والمحدّثون: 119
14 . توثیق السنّة: 43
15 . تقییدالعلم: 117146، باب فضل الکتب وما قیل فیها؛ و نیز بنگرید به: لمحات من تاریخ الکتاب والمکتبات، عبداللطیف الصوفی، الفصل الاوّل، تاریخ الکتاب؛ رسم المصحف، الفصل اوّل، الکتابة العربیّة.
16 . سوره قلم: 1
17 . سوره علق: 4 و نیز بنگرید «ادب الدنیا والدین: 68».
18 . سوره بقره: 282؛ تقییدالعلم: 71
19 . بنگرید به مقاله «التدوین وظهور الکتب المصنّفة» از صالح احمد العلی، در: مجلّة المجمع العلمی العراقی، سال31، شماره2، ص7، که به گونه ای شایسته آیات مرتبط با بحث را آورده و از چگونگی کاربرد مادة «ک ت ب» در ساختارهای مختلف آن و تأثیر آن در فرهنگ نگارش در میان مسلمانان، سخن گفته است.
20 . تقییدالعلم: 71
21 . مصادر التراث العربی، دکترعمر دقّاق: 9
22 . سنن ابن ماجة: 1/83؛ منیةالمرید: 106
23 . تقییدالعلم: 69؛ جامع بیان العلم: 1/122
24 . تقییدالعلم: 66؛ سنن الترمذی: 5/39/2466؛ محاسن الاصطلاح: 301
25 . کنزالعمّال: 16/417؛ بحارالأنوار: 74/80؛ التراتیب الادرایة: 2/239
26 . الطبقات الکبری: 2/22
27 . ادب الدنیا والدین: 68
28 . نورالحقیقة: 108
29 . منیةالمرید: 339
30 . کنزالعمّال: 10/262
31 . تقییدالعلم: 86؛ المحدّث الفاضل: 363؛ اسدالغابة: 5/224؛ الاستیعاب: 4/106؛ صحیح البخاری: 1/4041
32 . مسند، أحمدبن حنبل، طبع شاکر: 12/235؛ تدوین السنة الشریفة: 88
33 . مقدّمة ابن الصلاح، طبع بنت الشاطی: 365 (طبع نورالدین عتر، با عنوان «علوم الحدیث»، ص182).
34 . تقییدالعلم: 69؛ المحدث الفاصل: 365؛ محاسن الاصطلاح: 363و364؛ أدب الدنیا والدین: 66
35 . تقییدالعلم: 74؛ محاسن الاصطلاح: 366؛ حدیث عبدالله بن عمروبن عاص در نگارش حدیث، از رسول الله(ص)، با الفاظ گونه گونی نقل شده است، و عالمان بر صحّت و استواری آن و دلالتش بر مباح بودن و فراتر از آن، لزوم کتابت تصریح کرده اند؛ ابوحفص بلقینی می گوید: حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص، صحیح است و از این روی، در مستدرک، آن را نقل کرده است (المستدرک: 1/186؛ محاسن الاصطلاح: 364)؛ خطیب بغدادی نیز از معافی بن زکریّا نقل می کند که گفته است: این حدیث، به روشنی نشانگر آن است که ثبت و ضبط حدیث با نگارش، به صواب بوده است، تا آنکه فراموش می کند، به نگاشته اش مراجعه کند و آنچه را ازدست داده فراگیرد؛ و دلالت می کند بر نااستواری سخن کسانی که بر کراهت کتابت معتقد شده اند (تقییدالعلم: 80). از عالمان شیعه نیز کسانی این حدیث را گزارش کرده اند (عوالی اللئالی: 1/68؛ بحارالأنوار: 2/147) و ابن ابی جمهور أحسایی(ره) در نقل عبدالله بن عمروبن عاص نوشته است: این، دلالت می کند بر امر به کتابت تمام احادیث رسول الله(ص). (عوالی اللئالی: 1/68)
36 . المستدرک علی الصحیحین: 1/6106؛ تقییدالعلم: 81 88؛ مسند، احمدبن حنبل: 2/162؛ محاسن الاصطلاح: 364
37 . المحدث الفاصل: 369؛ تقییدالعلم: 72؛ محاسن الاصطلاح: 366
38 . کنزالعمّال: 1/157
39 . نامه های پیامبر(ص) به حاکمان آن روزگار و رؤسای قبایل و معاهدات و قراردادهایی که با قبایل، یهودیان و… منعقد کرده است، از فصول مهم و درخشان زندگانی رسول اللّه(ص) است. این نامه ها را برخی از پژوهشگران گرد آورده اند. بنگرید: مکاتیب الرسول، علی احمدی میانجی؛ الوثائق السیاسیة، پروفسور محمد حمیداللّه محمد؛ زمامداران، احمد صابری همدانی؛ دلائل التوثیق المبکّر للسنّة والحدیث، ص367 به بعد و…
40 . الامامة والتبصرة من الحیرة: 183؛ بصائرالدرجات: 167؛ أمالی، صدوق: 327؛ اکمال الدین: 206
41 . اینکه ثبت و ضبط احادیث و نگارش، در زمان پیامبر و در زندگانی صحابیان، امری عادی و معمول بوده است هیچ تردیدی را برنمی تابد. و بسیاری از محققان و پژوهشگران معاصر نیز بدان تأکید ورزیده اند و برخی نیز نصوص فراوان نشانگر این موضوع را گرد آورده اند. یادکرد صحابیانی که در منابع رجالی و تاریخی بدانها «صحیفه» و یا «نسخه» و یا «مجموعه» و یا «کتاب» نسبت داده شده است را به نوشتار بعدی موکول می کنیم.
42 . منهج النقد فی علوم الحدیث: 40
43 . الکامل، ابن عدی: 1/36؛ تقییدالعلم: 98، از عبداللّه بن عمرو.
44 . دلائل التوثیق المبکّر: 420423؛ صحائف الصحابة: 59؛ معرفة النسخ والصحف الحدیثیّة: 206؛ دراسات فی الحدیث النبوی وتاریخ تدوینه: 127
45 . السنة قبل التدوین: 317345
46 . الرحلة الی طلب الحدیث: 131؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: 4/75
47 . مسند، احمدبن حنبل: 1/106؛ فتح الباری: 1/183؛ معرفةالنسخ والصحف الحدیثیة: 206 208؛ آقای پروفسور محمد حمیداللّه می گوید: این صحیفه در اختیار رسول الله(ص) بوده است که به علی(ع) رسیده است و بعید نمی نماید که همان پیمان نامه ای باشد که در مدینه نگاشته شد؛ چون بخشهایی از پیمان، با آنچه از صحیفه نقل شده است، همگون است. (دلائل التوثیق المبکّر: 422 به نقل از «صحیفة همام بن منبّة: 3031») در مقالات بعدی، از این صحیفه سخن خواهیم گفت.
48 . الأختصاص: 284؛ بحارالأنوار: 40/133
49 . الذریة الطاهرة: 126
50 .المحاسن: 1/18 و نیز بنگرید به: (الکافی: 7/274؛ صحیفة الأمام الرضا(ع)، تحقیق مدرسة الأمام المهدی(ع): 237؛ عیون أخبار الرضا(ع): 2/40 و…)
51 . صحیفة علی بن ابی طالب: 41
52 . فتح الباری: 1/183
53 . صحیفة علی بن ابی طالب(ع): 41
54 . اضواء علی السنة المحمّدیة.
55 . الارشاد: 274؛ بحارالأنوار: 44/100
56 . رجال النجاشی: 360؛ الفوائد الطوسیة: 243؛ الذریعة: 2/306 با عنوان «أمالی رسول الله(ص)»؛ اعیان الشیعة: 1/93 به بعد.
57 . الأنوار الکاشفة: 37
58 . صحیفة علی بن أبی طالب(ع): 41
59 . در روایاتی آمده است که: «کتاب علیّ سبعون ذراعا (بصائر الدّرجات: 147) و درباره «جامعه» آمده است: «الجامعة… صحیفة طولها سبعون ذراعا» (الکافی: 239/1؛ بصائر الدّرجات: 152). برخی از فاضلان، روایات مرتبط با این دو عنوان را از جهات حجم و محتوا و سایر ویژگیها سنجیده و براین باور رفته است که این دو، یک کتاب است. این، باوری درست است. (ر.ک: اکرم برکات العاملی، حقیقة الجفر عند الشیةه، ص91 93)
60 . نمونه را بنگرید به: بصائر الدّرجات، ص151. اکنون بیفزایم که در میان میراث بر جای مانده از رسول اللّه(ص)، از کتاب با عنوان «جفر» نیز سخن رفته است، که در چگونگی آن ، سخن بسیار گفته اند. برخی بر این باور بوده اند که «جفر»، ظرف کتابهایی است و نه کتاب. گو اینکه این عنوان را در روایاتی توان دید، امّا روایاتی نیز هست که نشانگر آن است که «جفر» کتاب است. تفصیل بحث را در کتاب ارجمند «حقیقة الجفر عندالشیعة»، بویژه در صفحات 27 101 بنگرید.
61 . المحدث الفاصل: 601 و نیز بنگرید نمونه های دیگر را در: (الامامة والتبصرة: 174، 183؛ دلائل الامامة: 554؛ محاسن الاصطلاح: 366 و…)
62 . عالم فقید جلیل القدر مرحوم آیةاللّه شیخ محمدباقر شریف زاده، موارد پراکنده نقل شده از آن را در وسائل الشیعه شناسایی و فهرست دقیقی از آن به دست داده اند. رک: آیات الأحکام، المولی محمدبن علی … الأسترآبادی.
63 . تقییدالعلم: 99؛ دلائل التوثیق المبکّر: 501
64 . مکارم الاخلاق خرائطی: 43؛ تدوین السنة الشریفة: 76
65 . الامامة والتبصرة من الحیرة: 180
66 . الذریعة: 21/126
67 . رک: الذریعة، زیر عنوان «کتاب»؛ اعیان الشیعة، طبع اوّل: 1/353 و طبع مرآت الکتب: ج1/41
68 . الکافی: 1/403؛ وسائل الشیعة: 18/63؛ سنن، ابن ماجة: 1/84؛ سنن، ترمذی: 5/304؛ جامع بیان العلم وفضله: 70 (باب دعاء رسول الله ص لمستمع العلم وحافظه ومبلّغه)
69 . مدارک پیشین؛ وسائل الشیعة: 11/547؛ صحیح، البخاری، بشرح الکرمانی: 2/102، باب لیبلّغ العلم الشاهد الغائب؛ یادنامه شیخ طوسی: 3/827، مقاله «اهتمام الرسول الأعظم بالحدیث والتحدیث»؛ النص والاجتهاد: 138.
70 . تدوین السنّة الشریفة: 108.
71 . المراجعات: 355.
72 . صحیح البخاری: 4/7 (طبع دارالمعرفة: 6/97؛ چاپ بمبئی: 1567) و نیز بنگرید به: (النصّ والاجتهاد، چاپ جدید: 355؛ سبیل النجاة فی تتمة المراجعات، چاپ شده با المراجعات: 262 به بعد، با انبوهی از منابع)
73 . صحیح، البخاری، دارالفکر: 4/31؛ النص والأجتهاد: 151.
74 . مسند، احمدبن حنبل: 1/355؛ صحیح، مسلم، طبع الحلبی: 2/16؛ صحیح، مسلم، به شرح نووی: 11/94؛ التاریخ، الطبری: 3/193؛ الکامل: 2/320 (و طبع مؤسسة الرسالة: 5/251).
75 . پیامبر(ص) چه چیزی را می خواست بنویسد که این غوغا برکنار بستر پیامبر فراز آمد و نگارش آن آرمان، در سینه آن بزرگوار ماند؟ ابن عباس می گوید پس از آنکه گفتند: «هجر رسول اللّه»، پیامبر فرمود: «مرا واگذارید، آنچه اینک در آنم، بهتر است از آنچه مرا بدان می خوانید». آنگاه پیامبر بر سه چیز وصیّت کرد: 1) مشرکان را از جزیرةالعرب بیرون برانید، 2) هیئتها (وفود) را همانگونه که می پذیرفتم بپذیرید، و سومی را فراموش کردم. (مسند، احمدبن حنبل: 1/222)
سومی را ابن عباس فراموش کرده است، یا حافظه تاریخ، آن را از یاد برده است؟ و یا به تعبیر دقیقتر، تاریخ سازان نقل سوم را مصلحت ندانسته اند؟ مرحوم آیةاللّه سیدعبدالحسین شرف الدین نوشته اند: سوم، همان چیزی بود که پیامبر آهنگ نوشتنش را داشت تا مردم از گمراهی نجات پیدا کنند؛ لکن دستهای آلوده سیاست، محدّثان را به فراموشاندن آن مجبور ساخته اند؛ این نکته ای است که مفتی حنفی صور حاج داوود ددا بدان تنبه داده است (المراجعات، تحقیق حسین الراضی: 354) و در توضیح آنچه پیامبر اراده نوشتنش را داشته است نوشته اند: چون در کلام رسول اللّه به ژرفی بنگری که فرمود کاغذ و دوات بیاورید که چیزی بنویسم تا هرگز گمراه نشوید، و نیز در کلام دیگر آن بزرگوار بیندیشی که فرمود در میان شما دو چیز گرانبها نهاده ام که چون به آنها چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد، درخواهی یافت که موضوع در هردو سخن یکی است. پیامبر می خواست در بستر مریضی، تفصیلی از آنچه در حدیث ثقلین مسلمانان را بدان ملزم ساخته بود، بنویسد. پیامبر از کلامش بازگشت و بر نگاشتن آن اصرار نورزید؛ چون پس از آن گفتگو، نوشتن، جز اختلاف به بار نمی آورد و چون نوشته می شد، همه به مشاجره برمی خاستند که آیا به هنگام املاکردن، رسول اللّه (نعوذ باللّه) هذیان می گفت و یا اینکه به استواری سخن می راند؟ چنانکه در پیش دید آن بزرگوار اختلاف کردند. اگر پیامبر بر نگاشتن اصرار می ورزید، آن سخن را با نسبت دادن به «هذیان» برنمی تافتند و در اثبات «هذیان»بودن آن، سخنها می گفتند و یاوه ها می بافتند و در تباه ساختن آن نوشته فریادها می زدند. بدین سان، حکمت بالغه آن بزرگوار اقتضا می کرد که از نوشتن چشم پوشد و از اینکه آلوده ذهنان راهی برای طعن زدن در نبوّت بازکنند، جلوگیری نماید نعوذ باللّه ونستجیر به ؛ دیگر پس از این گفتارها و مشاجره معارضه، چه اثری برای نوشتن؟ (المراجعات: 356) و نیز بنگرید: (النظام السیاسی فی الاسلام، احمد حسین یعقوب: 119 و معالم الفتن، سعید ایّوب: 259267)
76 . فتح الباری: 1/167
77 . الحدیث والمحدّثون: 124. درباره این حدیث، بحث خواهیم کرد.
78 . توثیق السنة فی القرن الثالث الهجری، أسسه واتجاهاته: 47
79 . جناب خطیب چنین می نمایاند که گویا شدّت بیماری رسول اللّه(ص) توان نگارش را از وی ربوده است امّا برای پژوهشیان تاریخ و کسانی که به حوادث آستانه رحلت پیامبر به ژرفی بنگرند، تردیدی باقی نمی ماند که این عدم کتابت، به خاطر غوغای زشت سیاست بازان بود و نه مریضی پیامبر(ص). این غوغاسالاری و فتنه آفرینی به حدّی بود که زنهای پیامبر به حال پیامبر ترحّم کردند و از پس پرده فریاد زدند: آیا نمی شنوید پیامبر چه می گوید؟ عمر فریاد برآورد که: شمایان چونان زلیخای یوسفید؛ چون پیامبر بر بستر می افتد اشک می ریزید و چون سلامتش را بازمی یابد بر دوشش سوار می شوید پیامبر فرمود: «وابگذاریدشان که آنان از شما بهترند». (الطبقات الکبری: 2/243؛ عبداللّه بن سبا: 1/79)
این فاجعه به حدّی دردناک بود که سعیدبن جبیر می گوید ابن عباس هرگاه آن را یاد می کرد اشکهایش چونان لؤلؤ بر گونه هایش فرومی ریخت و می گفت: یوم الخمیس وما یوم الخمیس … (مسند، احمدبن حنبل: 1/355؛ تتمة المراجعات، چاپ شده با المراجعات: 264 از مصادر بسیار؛ المراجعات، تحقیق حسین الراضی: 352؛ النصّ والاجتهاد، تحقیق ابومجتبی: 148
80 . السنّة قبل التدوین: 306
81 . همان: 309
82 . تقییدالعلم: 86 (پانوشت).
83 .تدوین السنة الشریفة: 85
84 .منهج النقد فی علوم الحدیث.
85 .علوم الحدیث ومصطلحه: 33
86 . دراسات فی الحدیث وتاریخ تدوینه: 1/76
87 . حجّیة السّنة: 448
88 . الباعث الحثیث: 127
89 . بنگرید به مقدّمة عالمانه آقای یوسف عش بر «تقییدالعلم» (تقییدالعلم: 1617) که سخن گلدزیهر را آورده و نقد کرده است؛ و نیز رک: (علوم الحدیث ومصطلحه: 33)؛ دیدگاه رشیدرضا را بنگرید در: (مجلّه المنار، ج10، ش10: 763؛ السنّة قبل التدوین: 305)
90 . منهج النقد فی علوم الحدیث: 50
91 . الحدیث والمحدّثون: 320 به بعد.
92 . تذکرةالحفّاظ: 1/5؛ کنزالعمّال: 1/174؛ علوم الحدیث ومصطلحه: 39
93 . تدوین السنّة الشریفة: 43 به بعد.
94 . آیات الأحکام للاسترابادی: 1/13 (پانوشت)
95 . دلائل التوثیق المبکّر للسنة النبویّة: 239
96 . تقییدالعلم: 49
97 . دراسات فی الحدیث النبوی وتاریخ تدوینه: 1/80
98 . توثیق السنّة: 46
99 . صحیح، مسلم: 4/2289؛ مسند، احمدبن حنبل: 3/21؛ تقییدالعلم: 30؛ مقدمة ابن الصلاح: 296
100 . بنگرید: (مسند: 3/12و56؛ مستدرک، حاکم: 1/127؛ تقییدالعلم: 29؛ الکامل، ابن عدی: 5/1771؛ سنن، دارمی: 1/98)
101 . تقییدالعلم: 3132؛ توثیق السّنّة: 46؛ دراسات فی الحدیث النبوی: 1/80
102 . الحدیث والمحدّثون: 124
103 . الاعتبار فی الناسخ والمنسوخ من الآثار: 1617
104 .تقییدالعلم: 36
105 . تیسیرالوصول: 3/177و نیز بنگرید به: (الباعث الحثیث: 127)
106 . صحیح، مسلم: 4/2289
107 . توثیق السنّة: 46
108 . هدی الساری: 1/24؛ تدوین السنّة الشریفة: 293
109 . چنانکه یادآوری کردیم احادیث دیگری در زمینه منع تدوین حدیث از پیامبر آورده اند. آن احادیث، چنانکه گذشت، بر اساس معیارهای حدیثی، هرگز قابل قبول نیستند. برای آگاهی از آنها و چگونگی نقد آنها از جمله بنگرید به: معجم الفاظ احادیث بحارالأنوار: ج1 (مقدّمه)/22، به قلم نگارنده؛ تدوین السنّة الشریفة: 29 به بعد؛ توثیق السّنّة: 44 به بعد؛ دراسات فی الحدیث النبوی: 1/76 به بعد.