ماهان شبکه ایرانیان

صله رحم در قرآن و حدیث

و در مجمع البیان در ذیل آیه: "و اتقوا الله الذی تسائلون به و الارحام"، از امام باقر

و در مجمع البیان در ذیل آیه: "و اتقوا الله الذی تسائلون به و الارحام"، از امام باقر

(ع) روایت آورده که فرمود: معنای تقوای از ارحام این است که از قطع رحم بپرهیزید (1).

مؤلف قدس سره: بنای این تفسیر بر قرائت ارحام به فتحه میم است تا مفعول"اتقوا" در تقدیر باشد.

و در کافی (2) و نیز در تفسیر عیاشی آمده: که منظور از ارحام، ارحام مردم است که خدای عز و جل امر به صله آن فرموده و آنقدر مورد اهمیت و اهتمامش قرار داده که در ردیف خودش آورده است که فرموده: "از خدا بترسید و از ارحام...".

مؤلف قدس سره: اینکه امام ع فرمود: "مگر نمی بینی..."بیان وجه تعظیم ارحام است و منظور از اینکه فرمود: در ردیف خود قرارش داده، این است که همانطور که گفتیم فرموده: "از خدا بترسید و از ارحام" (3).

و در تفسیر الدر المنثور است که عبد بن حمید از عکرمة روایت کرده که ذیل جمله:" الذی تسائلون به و الارحام"گفته است: ابن عباس گفت: رسول خدا(ص)در معنای این جمله فرمود: خدای تعالی امر می کند به اینکه: صله رحم کنید و صله رحم، هم زندگی دنیای شما را طولانی تر می کند، هم در آخرت برایتان بهتر است (4).

مؤلف قدس سره: اینکه فرمود: طولانی تر می کند، اشاره است به روایات بسیار زیادی که وارد شده که صله رحم عمر را زیاد می کند و بر عکس قطع رحم عمر را کوتاه می سازد و ممکن است وجه آن را با بیانی که به زودی در تفسیر آیه: "و لیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریة ضعافا خافوا علیهم..." (5) می آید، به ذهن نزدیک ساخت.و ممکن است مراد از جمله:"فانه ابقی لکم"این باشد که صله رحم زندگی را از حیث آثارش طولانی می کند، چون باعث وحدت جاری بین اقارب می شود و وقتی وحدت خویشاوندی محکم تر شد، انسان در از بین بردن عوامل ناسازگار زندگی بهتر مقاومت می کند و بهتر از بلاها و مصائب و دشمنان جلوگیری به عمل می آورد.

و در تفسیر عیاشی از اصبغ بن نباته روایت شده که گفت: من از امیر المؤمنین ع شنیدم که می فرمود: بسیار می شود که بعضی از شما در باره کسی و یا چیزی باید

خرسندی و رضایت به خرج دهد لیکن خشمگین می شود تا جائی که مستوجب آتش دوزخ می گردد، (این در صورتی است که روایت"فیما یرضی"باشد و اگر"فیما یرضی"باشد معنایش این می شود که شما گاهی دچار خشمی می شوید که بعد از آن روی خشنودی را نمی بینید تا داخل آتش گردید، پس بنا بر این هر گاه یکی از شما نسبت به فردی از ارحام خود خشمگین شد به او نزدیک شود و با او تماس پیدا کند)، که(این خاصیت در میان ارحام هست که)هر گاه بدن این با آن تماس پیدا کند آرامش و ثبات می یابد، آری رحم به عرش خدا آویزان است، صدائی در آن پیدا می شود نظیر صدائی که از آهن در هنگام کوبیدن بر می آید، پس ندا می دهد: "بار الها وصل کن با کسی که مرا وصل کرد و قطع کن با کسی که مرا قطع کرده"و این سخن خداوند سبحان است که: "و اتقوا الله الذی تسائلون به و الارحام ان الله کان بکم رقیبا"و هر شخصی آنگاه که دچار خشم شد اگر ایستاده است فورا بنشیند و در روی زمین و لو شود که همین نشستن روی زمین پلیدی شیطان را از بین می برد (6).

مؤلف قدس سره: معنای کلمه"رحم"همانطور که توجه فرمودید عبارت از آن جهت وحدتی است که به خاطر تولد از یک پدر و مادر و یا یکی از آن دو در بین اشخاص بر قرار می شود، و(در حقیقت)باعث اتصال و وحدتی می شود که در ماده وجودشان نهفته است، این یک امر اعتباری و خیالی نیست، بلکه حقیقتی است جاری در بین ارحام، و آثار حقیقی در خلقت و در خوی آنان دارد، و نیز در جسم و در روحشان موجود است که به هیچ وجه نمی شود آن را منکر شد، هر چند که احیانا عواملی دیگر با آن یافت می شود که اثری مخالف آن را دارد و اثر آن را ضعیف و یا خنثی می کند تا جائی که ملحق به عدم شود ولی با آن عوامل نیز به کلی از بین نمی رود.

و به هر حال رحم یکی از قوی ترین عوامل برای التیام و آشتی و دوستی بین افراد یک عشیره است و استعداد قوی ترین اثر را دارد و به همین جهت است که می بینیم نتایجی که عمل خیر در بین ارحام می بخشد، شدیدتر است از نتایجی که همین خیر و احسان در اجانب دارد و همچنین اثر سوئی که بدرفتاری در میان ارحام می بخشد بسیار قوی تر است از آثار سوئی که اینگونه رفتارها در بین بیگانگان دارد.اینجا است که معنای کلام امیر المؤمنین ع روشن تر فهمیده می شود که فرمود:"هر گاه یکی از شما نسبت به فردی از ارحام خویش خشمگین شد به او نزدیک شود..."

چرا که نزدیک شدن به رحم، هم رعایت کردن حکم رحم است و هم تقویت و پشتیبانی از او است که همین دو جهت او را به یاد می آورد که طرف مقابل رحم او است و تحریک می کند به اینکه بیشتر حکم رحم را رعایت کند و در نتیجه بار دیگر اثرش ظاهر گشته و در طرفین رافت و رحمت پدید آورد.

و همچنین معنای جمله دیگر که در آخر حدیث آمده فرموده بود: "و هر شخصی در حال ایستاده دچار خشم گردید فورا به زمین بچسبد(بنشیند)..."چرا که آن حالت خشم، اگر از طپش نفس و سبعیت شخص سرچشمه بگیرد و نه از ناحیه خدا(و به خاطر او)قهرا ظهور و پیدایش مستند به هواهای خود نفس خواهد بود و در حقیقت شیطان نفس را غافل گیر کرده، به جای آنکه او را متوجه اسباب حقیقی کند، به سوی اسباب و همی و خیالی می کشاند و در چنین وضعی اگر تغییر حالتی به خود بدهد مثلا اگر در حال قیام است بنشیند، نفس خویش را از شانی به شانی دیگر منصرف کرده، به این معنا که امکان آن دارد که نفس هم از آن اسباب و همی به سوی سبب جدیدی واقعی متوجه گشته، در نتیجه از آن اسبابی که باعث خشم او بودند، غفلت کند، چون علاقه نفس آدمی به رحمت، به حسب فطرت، بیش از غضب است و به همین جهت است که می بینیم در بعضی از روایات آمده است که تغییر حالت در حال غضب منحصر به نشستن نیست بلکه هر تغییری که ممکن باشد کافی است، نظیر روایاتی که صاحب مجالس آن را از امام صادق از پدرش ع نقل کرده که در محضرش سخن از غضب به میان آمد، امام ع فرمود:انسان گاهی آنچنان غضب می کند که دنبالش روی خشنودی را نمی بیند و با همان غضبش داخل آتش می شود، (خلاصه معنا اینکه غضب او را وادار می کند جنایتی را مرتکب گردد و مستوجب آتش شود)پس هر گاه فردی دچار غضب شد، اگر در حال قیام است سعی کند که بنشیند که همین خود باعث می شود پلیدی شیطان از او برود و اگر در حال نشسته است برخیزد و هر مردی که بر یکی از ارحام خود خشم گرفت به او نزدیک شود و سعی کند دستش به بدن او تماس پیدا کند، چون رحم هر گاه رحم خود را لمس کند آرامش می یابد.

مؤلف قدس سره: تاثیر لمس رحم در فرونشاندن خشم محسوس و تجربه شده است.

و اینکه فرمود: "تنقضه انتقاض الحدید..."معنایش این است که از رحم صدائی نظیر صدای آهنی که بر آن بکوبند در می آید، و می گوید: "چنین و چنان...".

و در کتاب صحاح اللغة در معنای"انقاض"می گوید: این کلمه به معنای آواز

مختصری نظیر نوک به زمین زدن است (7) ، و اما در باره معنای عرش در سابق که بحثی پیرامون کرسی داشتیم، بطور اجمال اشاره کردیم که عرش عبارت است از مقام علم اجمالی و فعلی به حوادث و این خود مرحله ای است از هستی که زمام تمام حوادث گوناگون و اسباب و علل مختلف عالم بدانجا منتهی می شود، پس عرش به تنهائی سلسله جنبان همه علل و اسباب مختلف و متفرق است، به این معنا که روح عرش دویده در همه و محرک آن است، همچنان که از همه امور یک مملکت که در عین اینکه آن امور جهات و شؤون و اشکال مختلفی دارد، همه در یک جا، یعنی در روی تخت سلطنتی جمع می شوند، به طوری که یک کلمه که از آن مقام صادر می شود، زنجیره و سلسله همه قوای مملکتی و مقامات فعاله آن را به حرکت و جنب و جوش در می آورد و همان یک کلمه در سراسر کشور اثر و ظهور پیدا می کند، چیزی که هست در هر موردی اثرش متناسب با آن مورد است و شکلی و خاصیتی دارد که غیر از شکل و خاصیت سایر حلقه های زنجیر است.

رحم - نیز همانطور که توجه فرمودید همچون روح حقیقتی است که در کالبد اشخاص و افراد یک دودمان نهفته است، پس به این اعتبار می توان گفت رحم از متعلقات عرش است، (همان طور که عرش جامع و حافظ وحدت مختلفات است، رحم نیز جامع افراد بسیاری است که در قرابت مشترکند)، هر گاه به رحم ظلم شود و حقش سلب گشته و مورد آزار واقع گردد، به عرش خدا که وابسته بدانجا است پناهنده می شود و از آن مقام می خواهد تا حق را از کسی که آن را ربوده بگیرد و از کسی که آزارش کرده انتقام بکشد، این است معنای اینکه امام امیر المؤمنین فرمود:"تنقضه انتقاض الحدید..."و این تعبیر از زیباترین تمثیل ها است که در آن"مشبه"و "مشبه به"و"وجه شبه"ای هست، آنچه در حال قطع رحم حادث می شود مشبه است، یعنی تشبیه شده است به نقری که بر حدید واقع شود، ساده تر این که شباهت به ضربتی دارد که مثلا به تیر آهن و یا ناقوس و یا جام فلزی زده شود و صدای مخصوصی از آن بر خیزد، صدائی که در اثر ارتعاش تمامی جسم آهن را فرا گیرد.و ضربت کذائی، مشبه به و وجه شبه - صدا و ارتعاش در آهن و - صدا و لرزه در عرش است.

(و نیز سخن رحم در عرش مشبه است، یعنی تشبیه شده به صدای نامبرده و صدای نامبرده مشبه به، و وجه شبه وجود ارتعاش در هر دو مورد است هم در سخن عرش و هم در آهن).

"مترجم"

و اینکه فرمود: پس ندا می دهد: "بار الها وصل کن با کسی که مرا وصل کرده و قطع کن با کسی که مرا قطع کرده..."حکایت معنا و فحوای عملی است که صله رحم انجام می دهد و آن پناهنده شدن به عرش و یاری خواستنش از آن مقام است و در روایاتی بسیار آمده که صله رحم عمر را زیاد می کند و قطع رحم آن را قطع می سازد و در سابق در جلد دوم عربی این کتاب آنجا که احکام اعمال را شرح می دادیم بحثی پیرامون روابط اعمال با حوادث خارجی گذشت و در آنجا گفتیم که: مدیر این نظام که در عالم جاری است، این نظام را به سوی اغراضی و هدفهائی شایسته سوق می دهد.نه به بیهودگی و عبث، و این معنا را تا ابد مهمل نخواهد گذاشت و هر گاه جزئی و یا اجزائی از عالم و یا از نظام آن گسیخته و فاسد شد، بلا فاصله آن خرابی و فساد را اصلاح می کند یا به اینکه همان را اصلاح کند و یا آنکه آن جزء را به کلی از بین ببرد و جزئی دیگر در جایش قرار دهد، و کسی که قطع رحم می کند با خدا در تکوین او جنگ می کند، خدای تعالی اگر راه اصلاح فراهم شد اصلاحش می کند و گرنه عمرش را قطع و ناتمام می سازد، و اما اینکه انسان امروز توجهی به این حقیقت نکرده، و ایمانی به آن و به امثال آن ندارد، ضرر به جائی نمی زند، و نظام عالم را زیر و رو نمی کند، و دلیل بر آن نمی شود که چنین حقیقتی وجود ندارد برای اینکه آنقدر دردهای بی درمان به طرف جثمان بشریت هجوم آورده که دیگر به او نوبت نمی دهد درد قطع رحم را درک کند.پس بگو حس بشریت از درک این حقیقت عاجز شده، نه اینکه این حقیقت، حقیقت نباشد و بر عکس خیال باشد، نه، بلکه حس بشر فراغت پیدا نمی کند که درد عذاب قطع رحم را احساس کند.

پی نوشتها:

1) مجمع البیان ج 3 ص 3.

2) اصول کافی ج 2 ص 150 ح 1.

3) تفسیر عیاشی ج 1 ص 217 ح 10.

4) الدر المنثور ج 2 ص 117.

5) "سوره نسا، آیه 9".

6) تفسیر عیاشی ج 1 ص 217 ح 8.

7) از صحاح ج 3 ص 1111.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان