سرپرستی عبدالمطلب

بعد از مرگ مادر رسول خدا(ص)در کنار جدش عبد المطلب وتحت سرپرستی و کفالت او قرار گرفت.

بعد از مرگ مادر رسول خدا(ص)در کنار جدش عبد المطلب وتحت سرپرستی و کفالت او قرار گرفت.

ابن اسحاق گفته است:

رسم چنان بود که برای عبد المطلب در کنار خانه کعبه فرش مخصوصی می گستراندند و پسران وی در اطراف آن می نشستند تا عبد المطلب بیاید،وبخاطر گرامی داشت و احترام وی کسی روی آن فرش نمی نشست.

گاه می شد که رسول خدا(ص)-که در آنوقت پسرکی کوچک بودمی آمد و روی آن فرش می نشست،عموهایش که چنان می دیدند او رامی گرفتند تا از آن فرش دور سازند،ولی عبد المطلب که آن منظره رامشاهده می کرد بدانها می گفت:

«دعوا ابنی فو الله ان له لشائا»

-فرزندم را واگذارید که بخدا سوگند او را مقامی بزرگ است...

و سپس او را در کنار خود روی آن فرش مخصوص می نشانید و دست برپشت او می کشید و از حرکات و رفتار او خرسند می شد (1) و ابن سعد در طبقات روایت کرده که پس از فوت آمنه،عبد المطلب رسول خدا(ص)را نزد خود برد و بیش از فرزندان خود نسبت به او محبت و مهر می ورزید و او را بخود نزدیک می کرد و در وقت تنهائی و خواب به نزد او می رفت و از اومراقبت می کرد...

و نیز روایت کرده که مردمی از قبیله «بنی مدلج »به عبد المطلب گفتند:از این فرزند محافظت کن که ما جای پائی را شبیه تر از جای پای او با جای پائی که در مقام «ابراهیم(ع)»است ندیده ایم،و عبد المطلب با شنیدن این سخن به ابو طالب گفت:بشنو که اینان چه می گویند و ابو طالب نیز پس از شنیدن این گفتار از آن حضرت محافظت می کرد.

و عبد المطلب به ام ایمن که از رسول خدا(ص)نگهداری می کرد و دایگی و پرستاری او را بعهده داشت می گفت:از این فرزند من محافظت کن که اهل کتاب او را پیغمبر این امت می پندارند.

و عبد المطلب چنان بود که غذائی نمی خورد جز آنکه می گفت:پسرم را نزد من آرید،و او را نزد وی می بردند. (2)

و در کتاب اکمال الدین صدوق(ره)بسندش از ابن عباس روایت کرده که گوید:

در سایه خانه کعبه برای عبد المطلب فرشی می گستراندند که احدی بخاطرحرمت عبد المطلب بر آن جلوس نمی کرد و فرزندان عبد المطلب می آمدند واطراف آن فرش می نشستند تا عبد المطلب بیاید.و گاه می شد که رسول خدا(ص)-در حالیکه پسر کوچکی بود-می آمد و بر آن فرش می نشست واین جریان بر عموهای آن حضرت(که همان فرزندان عبد المطلب)بودندگران می آمد و به همین جهت او را می گرفتند تا از آن جایگاه و فرش مخصوص دور سازند و عبد المطلب که آن وضع را مشاهده می کردمی گفت:

پسرم را واگذارید که او را مقامی بس بزرگ خواهد بود،و من روزی رامی بینم که او بر شما سیادت و آقائی خواهد کرد،و من در چهره اومی بینم که روزی بر مردم سیادت می کند...

اینرا می گفت و سپس او را برداشته و کنار خود می نشانید و دست بر پشت او می کشید و او را می بوسید و می گفت:من از این فرزند پاک تر وخوش بوتر ندیده ام...آنگاه متوجه ابو طالب-که با عبد الله از یک مادربودند-می شد و می گفت:ای ابو طالب براستی که برای این پسر مقام بزرگی است او را نگهداری کن و از وی دست باز مدار که او تنها است وبرای او همانند مادری مهربان باش که صدمه ای به او نرسد...

سپس او را بر دوش خود سوار می کرد و هفت بار اطراف خانه طواف می داد و نظیر این روایت بطور اختصار در کتابهائی نظیر مناقب ابن شهر آشوب و اصول کافی کلینی(ره)و جاهای دیگر نقل شده. (3)

و در همین روایت اکمال الدین آمده که چون هنگام مرگ عبد المطلب فرا رسید بسراغ فرزندش ابو طالب فرستاد و چون وی در بالین او حاضر شد در حالی که عبد المطلب در حال احتضاربود و می گریست و محمد(ص)روی سینه او قرار داشت بسوی ابو طالب متوجه شده و می گفت:

«یا ابا طالب انظر ان تکون حافظا لهذا الوحید الذی لم یشم رائحة ابیه.و لم یذق شفقة امه.انظر یا ابا طالب ان یکون من جسدک بمنزلة کبدک...»

ای ابا طالب بنگر تا نگهدار این فرزندی که تک و تنها است و بوی پدر رااستشمام نکرده و مهر مادر را نچشیده است باشی بنگر تا همانند جگر خوداو را عزیز داری...

«یا ابا طالب ان ادرکت ایامه فاعلم انی کنت من ابصر الناس و اعلم الناس به،فان استطعت ان تتبعه فافعل و انصره بلسانک و یدک و ما لک فانه و الله سیسودکم...»

ای ابو طالب اگر روزگار او را درک کردی بدان که من نسبت به وضع اواز همه مردم بیناتر و داناترم و اگر توانستی از او پیروی کن و با دست وزبان و مال و دارائی خود،او را یاری نما که بخدا سوگند وی بر شماسیادت خواهد نمود...» (4)

وفات عبد المطلب]

بر طبق گفته مشهور از اهل حدیث و تاریخ،رسول خدا(ص)

هشت ساله بود که عبد المطلب در حالی که بگفته ابن اثیر دراسد الغابة بینائی خود را از دست داده بود (5) از دنیا رفت و در باره اینکه خود عبد المطلب در هنگام مرگ چند سال داشته اختلاف زیادی در تاریخ دیده می شود که برخی عمر او را در هنگام وفات هشتاد و دو سال و برخی یکصد و چهل سال ذکر کرده اند (6) ،که تفاوت آنها حدود شصت سال می شود،که البته اینگونه اختلافات در تاریخ گذشتگان تازگی ندارد،و در تاریخ وروایات نمونه های فراوانی دارد.

و گفته اند:خداوند به عبد المطلب ده پسر و شش دخترعنایت کرد که پسران عبارت بودند از:حارث،ابو طالب،حمزه،زبیر، عبد الله،عیذاق،مقوم،حجل،ابو لهب،عباس.که البته در برخی از اینها اختلاف نیز هست و یعقوبی در تاریخ خود«عیذاق »و«حجل »را یکی دانسته و دهمی را«قثم »دانسته است. (7) چنانچه برخی مقوم و حجل را یکی دانسته اند. (8) و شیخ صدوق(ره)بجز عباس عدد آنها را ده نفر ذکر کرده ومانند برخی دیگر فرزندی بنام «ضرار»نیز برای عبد المطلب ذکرکرده است. (9)

دختران او عبارتند از:عاتکة،امیمة،ام حکیم،برة،اروی،صفیة(مادر زبیر بن عوام)

پی نوشتها:

1-سیره ابن هشام ج 1 ص 168.

2-طبقات ابن سعد ج 1 ص 118.

3-مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 24 و 25 و اصول کافی ج 1 ص 448.

4-اکمال الدین(ط جدید)ج 1 ص 171-172.

5-اسد الغابة ج 1 ص 15.

6-طبقات ابن سعد ج 1 ص 119-و بحار الانوار ج 15 ص 162-تاریخ یعقوبی ج 2 ص 8.

7-تاریخ یعقوبی ج 1 ص 7.

8 و 9-خصال ج 1 ص 150.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر